آغازی بر فهم دیگرگون در اقتصاد شناختی
به فکرم فرو برد. انتقادی بود و صریح؛ بویی از آزادگی در انتهای بنبست تمدنی غرب را میداد؛ دریچهای به نور گشوده بود انگار. کمکم باید امیدوار بود که انگاره «کاپیتالیسم نجاتبخش» و «لیبرالیسم رفاهمند» دارد سست میشود. فیلم «تجارت جهانی» از سینمای آمریکا را برای بار چندم دیدم. در یک کلام، میگفت: پولشویی و قاچاق، فروش پنهانی و میلیاردها دلاری اسلحه، راهانداختن درگیری و جنگ بیشتر در جهان، آوارگی و کشتار میلیونها نفر؛ فقط برای کنترل بدهی ملتهای جهان سوم، در مسیر کنترل بیشتر آنها. بانک و بورس و والاستریت هم، ابزارهای طریق سلطهاند و لاغیر. آمریکا و اروپا و متحدین آنگلوزایانها1 در جنوب شرق آسیا، افسار رسانههای آزاد و تجارت ناپاک را در دست گرفته و میتازند و مینوازند. شمشیرشان را پنهان کرده و پنبهها را به شراب آمیختهاند تا انسان عصر انفجار اطلاعات و بمباران رسانهها را با شلّاق سکس و توهم بنوازند و عقلش بربایند و برایش آواز آزادی بخوانند. درست مانند فیلم «وال استریت» الیور استون، که پدر هم به دختر خود رحم نمیکند، برای پول بیشتر در «رؤیای آمریکایی» امروز.
در سکانسی از فیلم «تجارت جهانی» رئیس یکی از بانکهای واسط بین مافیای اروپایی ـ آمریکایی فروش اسلحه، چنین اعتراف میکند: «قلب سرمایهداری غربی، بانک است و بورس؛ و شبکه بانکداری یعنی سوار شدن بر بدهیهای مردم. بدهی مردم، زمانی بیشتر میشود که در درگیریهای محلی مبتلی شوند و در جنگهای محلی، اسلحههای کوچک، کاربردِ همگانی دارد و تجارت اسلحههای کوچک، سود سرشاری دارد. ما هم بهعنوان بانک، واسطه بین اسلحهسازان غربی و خریداران قاچاق اسلحههای کوچک از کشورهای جهان سوم هستیم. اما منفعت اصلی ما از سود سرشار این قاچاق تجارتنما نیست، بلکه هر جا اسلحه بیشتر راه پیدا کند، درگیریها بیشتر میشود؛ هرجا درگیری بیشتر شود، ثبات بههم میریزد؛ هرجا ثبات بههم ریزد، اقتصاد تضعیف میشود؛ هرجا اقتصاد تضعیف شود، مردم وام بیشتری از بانکها میگیرند و بدهکارِ سیستم سرمایهداری میشوند و در نهایت هر کس افسار بدهیها را در دست داشته باشد، افسار زندگی مردم را در دست خواهد داشت و آنها را کنترل میکند.» و حقیقتاً آیا بدون ترکیب اقتصاد سکولار با رسانه و تبلیغات شناختی جدید و نظام آموزش اقتصاد لیبرال در جهان، میتوان بر مردم حکومت کرد!
تلویزیون را خاموش کرده و با سرعت درونم را کاویدم. دو بخش شهری با اختلاف طبقاتی جدی در بمبئی، شیکاگو، لندن، نیویورک، زاهدان، کراچی، هنگکنگ، شیراز، سنگاپور، سائوپائولو، تهران، برازیلیا و بوئنوسآیرس از ذهنم گذشت؛ میلیونها فقیر جنوبشهری، در بند چند هزار نفر از ثروتمندان شبکهای بالاشهر نشین. پشت سر هم نکاتی به ذهنم رسید: رفاه سعادتمندانه دینی مردمان عالم یا کنترل و سلطه مادی بر مردم شرق و غرب؟ کدام را باید انتخاب کرد؟ کدام را میتوان برگزید؟ تولید علم و عمل حکیمانه یا فریاد و علم سلطهگرانه؟ جهان ما را چه شده است! حق نیست که سر در گریبان برده و فکری کنیم. مگر میتوان بیتفاوت بود و نظارهگر این سطح از هماهنگی بین اقتصاد پنهانکار و پروپاگاندای جریان اصلی رسانهها و تجارت ناپاک جهانی بود! چرا بانک و بورس و بیمه و قاچاق، در رأس اقتصاد جهان قرار گرفتهاند؟ آیا این همان «بهشت شدّاد» موعود کاپیتالیسم لیبرال است یا «بهشت موعود» یهودیان صهیونیست حاکم بر هالیوود و المپیک و لاسوگاس و والاستریت؟
پس کو رفاهی که دم از آن میزدند؟ کجاست آن توسعه بینالمللیِ آرمانیِ فیلمها و انیمیشنهای جریان اصلی؟ کو وعدههای تبلیغات تجاریِ سرمایهداران؟ ظاهراً رسالت تاریخی میلیاردها نفر از مردمان قشر خاکستری، در منظر اینان، جز مصرف انبوه و بی انتها نیست. واقعا دنیای آزاد همین است؟ جنت آخرالزمانی غرب همین بود؟ این بود نتیجه تسلط سرمایهداری بر جنگهای اقتصادی و نبردهای نوین رسانهای و شناختی اقتصادی؟ اقیانوس فقرا و مستضعفین جهان را چه شده است؟ مردمان سلطهپذیر، دیگر به اندازه سیلی هم مؤثر نیستند. تودههای غافل را چه میشود؟ انسان مغروق در سرمایه داری و غرق در موسیقی و فیلم و سکس و شبکههای اجتماعی، زیر یوغ اربابان اطلاعاتی ـ ارتباطاتی. این بود حقیقت تلخِ تصویرسازان بهشت موعود مادی؟ آدمی باید به کجا و کدامین پناهگاه، ره بیابد؟ جبرگرایان تاریخی چپ و راست، خوب توصیف میکنند؛ ولی راه فراری برای این وضعیت بغرنج ندارند. ژورنالیسمی ساختهاند تهاجمی و کوبنده؛ به بلندای برجهای والاستریت و بنا شده بر گرده خون آفریقاییهای شکارشده در استعمار سنتی؛ اما همچون «خانهای بر روی آب». بیبخار و نومیدکننده و جز افسردگی و سودازدگی، نتیجه سوداگری و حاکمیت سرمایه و احزاب نخواهد بود. با ماتریالیسم و دئیسم و سکولاریسم، راه فراری از این وضعیت نمیتوان یافت؛ سرنوشت اومانیسم، بازنمایی ذهنی رفاه است و لاغیر. فردگراییِ بیموطن و جامعهگراییِ بیخدا، ره به قبرستان روح دارد، نه گلستان وجود. اعتلای آدم در گذر از اسارت نفس خودپسند و رهایی از اومانیسم ساختارمند در علم اقتصاد مدرن است. پس چه باید کرد! اما انسانهای رشید و فعال، طوفان ویرانگر ساختارهای متصلب اقتصاد لیبرال را به راه انداختهاند و تصمیم به بنای ساختمان دیگری دارند.
و بهراستی امروز، اقتصاد شناختی و اقتصاد رفتاری که در دانشگاههای غرب متداول شده است، در خدمت تأثیرگذاری عمیقتر بر مردمان و تسلط بیشتر بر مصرفکنندگان برنیامده است؟ جز این است که امروز، مبانی پوزیتویستی و مادیِ علوم شناختی، تسلط تبلیغاتی شرکتها بر مردم را بیشتر کرده است؟ پس باید به هوش بود که صرف «تقلید» و «ترجمه» در علوم شناختی و اقتصاد رفتاری و شناختی، برای ما سعادت و رفاه را به ارمغان نخواهد آورد؛ ولی باید بشناسیماش به هزار دلیل.
پینوشت:
- محور آنگلوزایان، ترکیبی از کشورهای آنگلوساکسون و صهیونیسم بینالملل است که شامل انگلیس و آمریکا و مناطق تابع آنها از جمله استرالیا، کانادا، نیوزلند، ایرلند جنوبی و برخی مناطق دیگر تحت استعمار انگلیس و آمریکا در کنار رژیم غاصب صهیونیستی است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0