آمریکاییها خودشان را انسان برتر میدانند
یکی از مسائلی که در جوامع غربی به چشم میخورد، نژادپرستی و نادیدهگرفتن سیاهپوستان و حقوق آنهاست. این مسئله البته در آمریکا بیشتر از سایر کشورهای غربی به چشم میخورد. این در حالی است که غربیها و به خصوص مقامات آمریکایی همواره دم از حقوق بشر میزنند و به ظاهر ادعا و دغدغة انسانگرایی دارند. جهت بررسی این مسئله، گفتوگویی با «دکتر مجتبی رحماندوست»، استاد دانشگاه و فعال سیاسی انجام گرفته است:
غربیها ادعا میکنند انسانگرا و یا همان اومانیست هستند. چه شد غربی که ظاهراً ارزش زیادی برای انسان قائل است، به نژادپرستی روی آورد؟
اگر دنیا را به دو بخش خدا باور و معتقد به دین و آخرت، و خداناباور و غیر معتقد به مبانی اعتقادی و دینی و خدایی تقیسم کنیم، غرب در دسته دوم جای میگیرد؛ یعنی مبانیاش اعتقادی نیست. وقتی مبانی اعتقادی نباشد، اولاً چیزی به نام حقوق بشر در راستای مبانی اعتقادی و آخرتی و اینها نیست، بلکه در راستای منافع مادی است. چون همه چیز در همین دنیا ختم میشود و بنابراین فلسفه حقوق بشریاش هم حقوق بشریِ مادی است.
نکته دوم اینکه شما گفتید غرب مدعی اومانیست است؛ اومانیست همان «هیومن رایت»[1] یا حقوق بشر غربی است. هیومنیسم در واقع همان اومانیسم میشود. وقتی به فرهنگ لغت مراجعه میکنیم، ظاهراً معنای هیومن، انسان است ولی اگر به عمق ریشة این لغت پیببرید و بررسی کنید، معنای اصلی هیومن، انسان نیست؛ معنای هیومن «انسانِ غربیِ سفیدپوست» است؛ یعنی نه شرقی و نه حتی غیر سفیدپوست. اگر آنها مدعی اومانیسم هستند، یعنی معتقد به اصالت انسان غربی سفید پوست هستند. بنابراین اگر با معیار و چارچوب انسان غربی سفیدپوست بگنجد، اومانیست هستند، وگرنه اومانیست نیستند. بنابرین انسانگرایی را قبول دارند، اما اومانیسم معنای خاصی دارد و آن هم این تعریف کلیشهای و رایجی که فکر میکنیم اومانیسم به معنای اصالت انسان است، نیست.
نکته سوم اینکه، اومانیسم یا اصالت انسان، یعنی انسانِ به جای خدا. در فرهنگ الهی و دینی ما، انسان به خاطر خلیفة اللهی، توصیههای اعتقادی که حرمت مؤمن به اندازه خانه کعبه است و اگر یک انسان، انسانی را بکشد، گویی کل عالم را کشته: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا»[2]، ارزش دارد. به این خاطر است که در مبنای اعتقادی اسلام، انسان جزء مقدسی از هستی است. در نگرش اومانیستی یعنی انتهای هستی، آدم است. آدم هم طبیعتاً در چارچوبهای منافع مادیاش تعریف میشود. بنابراین اوج اومانیسم یعنی مادیگرایی، نه آخرتگرایی.
نکته چهارم خاصتاً در مورد آمریکاست. آمریکاییها در عمل به اعتقادی که در کتب صهیونیستها موجود است، معتقدند. صهیونیستها اعتقاد دارند شعب الله المختار و انسان برگزیده زمین هستند و خودشان را ارزشمندترین وجودهای عالم میدانند؛ این ویژگی در عمل بین آمریکاییها پیاده شده است.
یکی از اساتید دانشکده ما در یک فرصت مطالعاتی چند ماهی به آمریکا رفت. وقتی برگشته بود میگفت: نگاهم به آمریکا و آمریکاییها عوض شد، چون آنجا شاهد این بودم که آمریکایی خودش را منِ برتر میدانست؛ یعنی همان نژادبرتری که در مورد آلمانیها و نازیها و یهودیها و صهیونیستها وجود دارد، آمریکاییها به آن عمل میکنند؛ یعنی میگویند: من برتر هستم.
همان بحث انسانی غربی سفیدپوست که عرض کردم است. اگر از یک آمریکایی پرسیده شود چرا به فلان سیاهپوست یک مشت زدی؟ میگوید: من تعجب میکنم که تو چرا از من سؤال میکنی! چون من آمریکاییام! یعنی کسی حق ندارد از او بپرسد چکار میکند. بلاتشبیه، نستجیر بالله، همانطور که ما اعتقاد داریم عمل معصومین و ائمه حجت است، فردِ آمریکایی هم آنقدر خودش را معصوم میداند که عملکرد و حرف خودش را حجت می داند و از اینکه کسی از عملکردش سؤال و انتقاد یا حتی تعجب کند، متعجب میشود.
آمریکاییها طی حوادث یک ماه اخیر طوری رفتار کردند که آنها دارند این عمل را انجام میدهند، ولی دنیا حق ندارد در این مورد چیزی از آنها بپرسد. مردم دنیا هرکاری بکنند، آمریکاییها حق دارند دخالت کنند و بحث حقوق بشر را به میان بکشند، اما از نظر آنها کسی حق ندارد از آمریکاییها در مورد عملکردشان سؤال بپرسد. فرقشان را در منِ برتر بودن آمریکاییها میدانند. بنابراین وقتی خودشان را برتر از جهانیان میدانند، دلیلی نمیبینند که خود را پاسخگوی جهانیان بدانند و برای کارهایشان دلیل و علت منطقی و انسانی و توجیه قابل قبول ارائه کنند.
باتوجه به این نکاتی که عرض کردم، عملکرد ضد حقوق بشری آمریکاییها را مشهود میبینم.
فکرت: یهودیان در شکلگرفتن عقاید نژادپرستی در غرب چقدر مؤثر بودند؟
یهودیتی که الان وجود دارد، یهودیت دینی نیست. در اسرائیل هم آنهایی که مدعی یهودیت هستند، لائیک هستند؛ البته احزاب سنتی تلمودی و توراتی مذهبی هم وجود دارد. تقریباً از بین 15،16 میلیون یهودی که در دنیا وجود دارند، یک سومشان در سرزمینهای اشغالی، یک سومشان در آمریکا و یک سوم دیگرشان هم در سراسر دنیا پخش هستند. من تا جایی که در این مباحث کار کردم، متوجه شدم فرهنگ و جو غالب چه در میان یهودیان سرزمینهای اشغالی و چه در مورد یهودیان مستقر در آمریکا و چه در مورد یهودیان دیگری که در سراسر جهان حضور دارند، لائیکبودن است؛ یعنی همان مادیگرایی که خودمان میگوییم. اگر هم چیزی به نام اعتقاد دینی دارند، یک اعتقاد شخصی و فردی است و ربطی به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد.
میدانید که یهودیان به خاطر قدرت اقتصادی و رسانهای زیادی که در دنیا دارند، روی آمریکا و به خصوص روی تصمیمگیران آمریکا تأثیرگذار هستند. اینها چندین دهه سیاستگذاران و حاکمان سیاسی آمریکا و غرب بودهاند. بنابراین به دلیل حضور اقتصادی و رسانهای که یهودیان در غرب و در سرزمینهای اشغالی و کشورهای دیگر دارند، به طور طبیعی توانستند این تأثیر را داشته باشند که همان نگاهی که یهود به عنوان نژاد برتر و من برتر در اعتقادات خودشان دارند، عین این مطلب در میان آمریکاییها هم به وجود بیاید؛ لذا آمریکاییها تأثیری که از یهودیان پذیرفتهاند را در عمل نشان میدهند.
راهکار از بین بردن نژادپرستی در غرب، از آمریکا گرفته تا اروپا، چیست؟ آیا باید حکومتها تغییر کنند و رسانهها از دست یهودیان خارج شوند؟ یا ریشههای الهیاتی غرب بایستی تغییر کند؟ چه اتفاقی باید بیفتد؟
همه اینهایی که شما گفتید باید اتفاق بیفتد. این وضعیت به صورت سریع قابل تغییر نیست و پروسهدار است و باید مرحله به مرحله انجام شود. برای مثال، همین شرایطی که در آمریکا پیش آمده به اعتقاد من اهمیت کمی نداشته و بلکه بسیار بسیار مهم است. اگر مقدسات ما در کشورمان، انبیاء و اولیاء و کتاب آسمانی است، سمبل اعتقادی آنها مجسمههایی است که نشانگر تمدن، ایدئولوژی، فرهنگ، اندیشه و سابقه سیاسیشان است. الان کار به جایی رسیده که مردم به خصوص سیاهپوستها دارند این مجسمهها را پایین میکشند. این یعنی نوعی تزلزل در مبانی اعتقادی مردم آمریکا به وجود آمده است.
بنابراین آن مواردی که اشاره کردید همه باید اتفاق بیفتد و در اوجش هم انشاءالله بایستی حضرت ولیعصر(عج) ظهور کنند. اما همین مرحلهای که سیاهپوستان آمریکایی رقم زدهاند و ریشههای باطل نژادپرستی در غرب که در غالب مجسمههای مختلف تجسم پیدا کرده و سیاهپوستان در حال پایین کشیدن آنها هستند، این یک مرحله بنیادین است و روبنایی نیست. پایین آوردن مجسمهها یک کار مبنایی و اعتقادی است.
انشاءالله اگر بتوانند از این مراحل عبور کنند و به مبانی اعتقادی و دینی هم نزدیک بشوند، و ارتباطشان با شرق و مبانی اعتقادی آزادیبخش اسلامی بیشتر شود و از تعصبی که تا به حال داشتند دست بردارند و با مبانی انسانی و الهی مسلمانان آشنا بشوند، این پروسه در دراز مدت به آزادی خواهد رسید.
سیاهپوستها در آمریکا عملاً میتوانند شرایط را تغییر بدهند؟
همانطور که عرض کردم، این اتفاقات حتماً مؤثر است اما مرحله به مرحله است. یعنی الان فاز یک ماه گذشته را میتوانیم مرحلة ابراز وجود کردن سیاهپوستها و بازگشت به خویشتنِ خود و خویشتن را بازیافتن به آن معنا که ما هم آدم هستیم، بدانیم. خودشان الان میگویند «سیاهپوست حق نفس کشیدن دارد». یعنی سیاهپوستها حق زندگی و دیدهشدن دارند و لذا شعارهایی در این راستا میدهند.
امیدوارم به خاطر اینکه در عصر فضای مجازی و سرعت انتشار اطلاعات هستیم، آن کُندی که در توسعه انقلابها در کشورهای دیگر وجود داشته، در این مرحله در آمریکا وجود نداشته باشد و سرعت تحولات اجتماعی به خاطر فضای مجازی و امکان انتقال اطلاعات در لحظه بیشتر شود. سرعت تحولات در این یک ماه گذشته بسیار بالا بوده و اگر به همین نحو ادامه پیدا کند، میشود امید زیادی به آینده داشت.
تهیه و تنظیم: مهدی محقق
[1]. Human rights
[2]. سوره مائده، آیه 32
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0