از تقلیلگرایی افراطی تا نگرش همدلانه
تا پیش از قرن نوزدهم، دین غالباً از منظر درونی مورد بررسی قرار میگرفته است. بدین معنا که عالمان هر دین، کوشش میکردند که اعتقادهای دینی خود را اثبات و عقاید دیگر ادیان را رد کنند. اگرچه تلاشهای پراکندهای از سوی مورخان، فلاسفه، جامعهشناسان و روانشناسان برای فهم دین از منظر بیرونی صورت گرفته بود، اما نخستین بار، علم مطالعهی دین به صورت یک پدیدار، و نه باور شخصی، از سوی ماکس مولر در سال ۱۸۷۰ مطرح شد. در این علم که میان رشتهای است، کوشش میشود تا با استفاده از رویکردهای مختلف، به تبیین و تفسیر دین از زوایای گوناگون بپردازد.
در این زمینه، نظریه پردازان به دو گونه دیدگاههای خود را بیان میکنند: یکی از گونه ناظر بر محتوای مفهومی یا ایدههایی است که مومنان ادیان به آنها باور دارند و بدین نحو دست به ارائهی تعاریف جوهری از دین میزنند. گونهی دیگر بر چگونگی عملکرد دین در زندگی انسانها متمرکز شده و تعاریف کارکردی از دین را بیان میدارند.[۱] از سوی دیگر، باید توجه داشت که سه نوع نگرش همواره از سوی متفکران در خصوص دین به کار گرفته شده است. برخی از پژوهشگران دین را به حوزهی صرفا اجتماعی، روانی و فرهنگی فرو کاسته و رویکرد تقلیلگرایانهی افراطی را اتخاذ نمودهاند. در حالی که برخی دیگر، گسترهی مطالعات ادیان را به توصیف و تفسیر همدلانهی نظامهای اعتقادی محدود ساخته و نسبت به تقلیلگرایی موضع انتقادی دارند. در این بین، برخی نیز کوشش کردهاند که رویکری میانهرو را در پیش گیرند. [۲]
در این میان، یکی از رویکردهای بسیار پرکاربرد و محبوب جهت مطالعهی ادیان، رویکرد جامعه – انسانشناسی است. پیش از وارد شدن به بحث اصلی ضروری است این نکته خاطر نشان شود که دو رویکرد جامعهشناسی و انسانشناسی از یکدیگر مجزا و دارای روشها و مباحث مختص به خود هستند، اما در خصوص مطالعات ادیان، برخی پژوهشگران به صورت تکمیلی از این دو رویکرد بهره جستهاند. به طور کلی، انسانشناسی دینی، دین را به منزلهی بخشی از فرهنگ در نظر میگیرد و جامعهشناسی دینی، باورها، اعمال و اشکال سازمان دینی را در جوامع مورد بررسی قرار میدهد. به این ترتیب، هر دو حوزهی پژوهشی اطلاعات، دیدگاهها و روشهای خود را آشکارا با یکدیگر مبادله میکنند.[۳]
سه دیدگاه دربارهی دین و جامعه
در این بخش به معرفی مختصر دیدگاه سه نظریه پرداز از برجستهترین متفکران این حیطه پرداخته میشود. با مطالعهی آراء این سه متفکر، میتوان به نوعی سیر تحول در نگرش غالب جامعه شناسی نسبت به پدیدهی دین دست یافت. هر کدام از آنها نگاهی کارکردگرایانه نسبت به دین داشتهاند اما به مرور، دیدگاه آنها نسبت به دین تغییر کرده و از کارکرد صرفا منفی، به کارکردهای مثبتی رسیده۲اند. این امر کم کم برای جامعهشناسان اهمیت یافت، به طوری که به گفتهی گریس دیوی، جامعهشناسان دوباره از اهمیت همیشگی جریان اصلی دین آگاه شدند. یکی از مهمترین دست آوردهای علمی که در نتیجهی این تحول به وجود آمد را میتوان شکلگیری موسسهای به نام «موسسهی بینالمللی جامعهشناسیهای ادیان» در سال ۱۹۸۹ در لوون[۴] بلژیک دانست.[۵]
۱ـ کارل مارکس، دین به منزلهی محصول فرعی روابط اقتصادی
کارل مارکس[۶] (۱۸۱۸-۱۸۸۳) در حیطههای اقتصاد و جامعهشناسی از آنچنان شهرتی برخوردار است که کمتر کسی بدان است یافته است. آنچه که از هیچکس پوشیده نیست، نفرت مارکس از دین است. چنانکه خود میگفت: «در یک کلمه من از خدایان بیزارم.» او در این باره وارث اصلی فوئرباخ است. لودویگ فوئرباخ، در مقام یک انسان شناس برجسته، وجود خدا را ناشی از فرافکنی ذهن آدمی میدانست و بر آن باور بود که هستی متعالی همان جوهر انسانی است که انسان خود را عاری از آن ساخته و به دیگری خیالی نسبت میدهد. مارکس، ضمن پذیرش این ایده نقدی بر فوئرباخ وارد کرده و دین را نه فقط موضوعی انسانشناختی، بلکه اجتماعی میشمارد. او استدلال میآورد که تمامی ادیان بازتاب خیالی نیروهای خارجی بوده و انسان را در جامعهی بورژوایی تحت سلطهی یک نیروی بیگانه با مناسبات اقتصادی در میآورند. دین در واقع، افیون مردم و آه مخلوقات رنج کشیده است تا رنجشان را تخفیف داده و آنها را در رویا فرو بَرَد. از این رو، مارکس دین را نتیجهی صورتهای ناهنجار تولیدی دانسته که با ریشه کن شدن آنها، دین نیز محمل وجودی خود را از دست میدهد و آزادی و رهایی دینی یکی از مراحل مربوط به آزادی سیاسی است.[۷]
۲- امیل دورکیم، دین و همبستگی اجتماعی
شاید بتوان گفت که شاخصترین نظریه پرداز در حوزهی جامعه شناسی دین، امیل دورکیم[۸] (۱۸۵۸-۱۹۱۷) بوده است. اگرچه دورکیم با نگاه کارکردگرایانهی خود نگرشی منفی نسبت به دین نداشته است، اما اساساً دین را به یک پدیدهی اجتماعی فروکاسته است. او با بررسی جامعهی بومیان استرالیا در کتاب خود با نام «صور بنیادین حیات دینی» به این اصل دست مییابد که دین چیزی جز نیروی جمعی جامعه بر افراد نیست. در واقع دین «نظامی فکری است که افراد، جامعه را به وسیلهی آن به خودشان باز مینمایند و روابط مبهم و در ضمن صمیمانهشان را با جامعه، از این طریق بیان میکنند.»از سوی دیگر، دورکیم اشاره میکند که دین صرفا نظامی از باورداشتها نبوده و از آنجایی که دربرگیرندهی مناسک است، نظامی از کنشها نیز دانسته میشود و از این رو، دین زاییدهی مناسک است. در توضیح باید گفت که افراد از طریق مشارکت در مناسک و مراسم مذهبی، قدرت اخلاقی جامعه را آشکارا احساس میکنند و به این ترتیب احساسات اخلاقی و اجتماعی تقویت و تجدید میشوند. دورکیم در خصوص مناسک، با رویکرد کارکردگرایانهی خود بیان میدارد: «آنها برای کارکرد درست زندگی اخلاقی ما به همان اندازه ضروریاند که خوراک برای حفظ زندگی جسمانی ما، زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ میکند.».[۹]
۳- ماکس وبر، دین به مثابه کنش اجتماعی معنادار
ماکس وبر[۱۰] (۱۸۶۴-۱۹۲۰) جامعهشناس برجستهای است که به نسبت مارکس و دورکیم، بیشترین میزان همدلی را نسبت به دین در دیدگاههای خود بیان داشته است. اگرچه او همزمان با دورکیم میزیست، اما متاثر از سنت پوزیتیویستی آلمان بوده که تحت سلطهی تاریخ گرایی قرار داشته است. از این رو، او برخلاف دورکیم که در فضای پوزیتیویستی فرانسه کنش انسانی را با روشهای پژوهشی به کار گرفته شده در علوم طبیعی بررسی میکرده است، در پژوهشهای خود از شهود نیز بهره برد. وبر که کنش انسانی را عقلانی و قابل پیشبینی میدانست، کنش دینی را نیز نوعی از کنش اجتماعی تلقی کرده و سعی کرد آن را از منظر معنایی که برای کنشگر داشته است، مورد مطالعه قرار دهد. به باور وبر، عامهی انسانها به این دلیل تحت تاثیر دین قرار میگیرند که امید به زندگی خود در این جهان دارند. به این جهت، کنش دینی به طرز معناداری به سوی اهداف عالی تمایل دارد و این کنش نسبتا عقلانی است. با این حال وبر نگاه تکاملی نسبت به تاریخ دین دارد و این تاریخ را سیر تحولی به سوی عقلانی شدن و افسون زدایی مطرح میکند. در نهایت، وبر دین را به عنوان محصول سادهی عوامل بیرونی تقلیل نداده و آن را کنشی در نتیجهی قصد و نیت افراد به صورت کاملا معنادار میداند.[۱۱] بدین ترتیب، اگرچه وبر نگاه کارکردگرایانه به دین دارد، اما سعی دارد تا دین را به امور دیگر تقلیل ندهد.
سه دیدگاه دربارهی دین و فرهنگ
در بخش دوم به بررسی دیدگاههای سه نظریه پرداز در حوزهی انسانشناسی پرداخته میشود. همانند جامعهشناسی دین، انسانشناسی دینی به ویژه در مراحل نخستین نیز غالبا نگاه کارکردگرایانه نسبت به دین داشته است که گاهی نیز با تلقی منفی همراه بوده است، مانند فوئرباخ که پیشتر به دیدگاه او اشاره شد. اکنون میتوان با بررسی دیدگاههای این سه انسانشناس مطرح تا حدی با تغییر در نگرش انسانشناسی دینی در گذر زمان آشنا شد.
- جیمز فریزر
یکی از شناخته شدهترین انسانشناسها در حوزهی مطالعات ادیان که مطالعات گستردهای در بررسی باورها و مناسک فرهنگهای ابتدایی آمازونی، آسیایی و استرالیایی داشته است، جیمز فریزر[۱۲] (۱۸۵۴-۱۹۴۱) نام دارد. او در اثر معروف خود، «شاخهی زرین»، به اسطورهای میپردازد که در آن پادشاه ـ کشیش جنگل نِمی[۱۳] قدرت خود را از طریق کشتن شاه قبلی به دست میآورد. اما او شاخهای از درخت قدسی را پیش از اقدام به قتل میچیند که همان شاخهی زرین است. از این رو، به باور فریزر انگیزهی کشتن پادشاه به صورت مناسکی و آیینی به جهت جلوگیری از زوال گروه است که نیروی آن را با نیروی پادشاه یکی پنداشتهاند. به این جهت، پرهیزهای مناسکی نوعی کارکرد در راستای حفظ جان پادشاه دارند. [۱۴] همچنین، او برای دین نوعی کارکرد جادویی قائل بوده که از طریق آن، انسانهای نخستین در تلاش برای اثرگذاری بر طبیعت بودهاند. فریزر بیان میکند که جادو از منظر انسان ابتدایی حکم علم را داشته است. در مرحلهی بعد، انسانها قدرت جادویی را به خدا یا خدایان تسری داده و بدین نحو از آنها طلب یاری میکنند.[۱۵] علیرغم اهمیت پژوهشهای ارزشمند فریزر، پژوهشگران اثر او را نقد کردهاند زیرا او از یک داستان اسطورهای، نتیجهی کلی گرفته و به تمامی ادیان تعمیم داده است. با این حال نمیتوان منکر شد که او گامی بزرگ در راستای ارتقای انسانشناسی دینی برداشته بود.
- ایوانز پریچارد
ایوانز پریچارد[۱۶] (۱۹۲۰- ۱۹۷۳) یکی از بزرگترین انسانشناسان حوزهی ادیان که به مطالعات میدانی علاقمند بود، در میان اقوام زاندی در افریقای مرکزی کرد تا از نزدیک فرهنگ آنها را بررسی کند. نخست باید اشاره کرد که پریچارد بر این باور بود که یک پژوهشگر میبایست در پژوهشهای خود طرز فکر دینی خود را کاملا کنار بگذارد تا از بروز خطا در دیدگاههای خود جلوگیری کند. پریچارد دیدگاههای انسانشناسان پیشین مانند تایلر و فریزر را در خصوص باورهای اقوام ابتدایی بدین صورت نقد کرد که آنها به جای آن اقوام میاندیشیدهاند.[۱۷] بنابراین، پریچارد بدون برخورد ارباب منشانه به گفتگو با اقوام زاندی دربارهی عقلانیت پرداخت و نتیجه گرفت که سحر و جادوی اقوام زاندی را میتوان به عنوان مجموعهای از باورها و آیینهای منطقی و منسجم یافت. مهمترین بخش از روش او آن بود که به خود این امکان را داد که جهان بینی آنها را با منطق خودشان بررسی کند و این روش او بین انسانشناسان به مرور رواج یافت.[۱۸] نگرش همدلانهی پریچارد نسبت به افرادی که فرهنگشان را مورد مطالعه قرار داده بود، گامی بزرگ در جهت فهم دین از منظر باورمندان آن دین به شمار میآید.
- کلیفورد گریتز
کلیفورد گیرتز[۱۹] (۱۹۲۶-۲۰۰۶) انسانشناس معاصری که دیدگاههای او در بررسی فرهنگ به شدت در انسانشناسی تاثیر نهاد، مانند پریچارد به مطالعهی میدانی علاقمند بود. او برای رسیدن به نتیجهای دقیق به جزیرهی جاوه و بالی در اندونزی و مراکش سفر کرد و به مطالعهی فرهنگ این اقوام از نزدیک پرداخت. نظریهی خاص گیرتز آن است که اگر کارکردگرایان دین را برخاسته از جامعه میدانند، این اشتباه نخواهد بود که جامعه نیز توسط دین شکل میگیرد. گریتز در اثر گرانبهای خود با نام «تفسیر فرهنگها» بیان میکند از آنجایی که فرهنگ در هر جامعه، متشکل از بافت مشترک معانی است، برای فهم دقیق هر فرهنگ باید به توصیف عمیق آنچه که مردم از رویدادها قصد کردهاند پرداخت و بهترین روش برای تحقق این امر استفاده از روش تفسیری است. گیرتز با کنارگذاشتن نگرش تقلیل گرایانه، نه تنها دین را برطرف کنندهی نیازهای اجتماعی و تنشهای اقتصادی تلقی نکرده است، بلکه دین را به مثابه یک واقعیت فرهنگی مستقل مینگرد. از نظر گریتز؛ ۱) دین نظامی از نمادها است که ایدهای را حمل و به مردم منتقل میکند. ۲) دین حس تمایل و انگیزه را برای رسیدن به اهدافی در مردم ایجاد میکند. ۳) دین مفاهیم نظم عمومی هستی را قاعدهمند میسازد. ۴) دین مفاهیم جهانبیی خود را در هالهای از واقعیات میپوشاند. ۵) در نتیجهی آن، فرد باورمند انگیزههای خود را واقعگرایانه میپندارد. بنابراین، جهانبینی و انگیزههای فرد آنچنان با یکدیگر منطبق میشوند که یکدیگر را تقویت میکنند.[۲۰] در نهایت، میتوان گفت گیرتز نگرشی همدلانه نسبت به باورمندان ادیان داشته و هدف پژوهشگر را صرفا تفسیر فرهنگ میداند.
نتیجهگیری
یکی از نکات جالب توجه آن است که به نظر میرسد، نگرش جامعه – انسانشناسی، در مراحل نخستین به طور افراطی تقلیل گرایانه بوده است. به این معنی که غالبا نگرشی منفی نسبت به دین در آثار آنها نمایان است. با این حال، حتی در صورت فقدان نگرش منفی، ایشان در آثار خود دین را با نگاهی نقادانه به یک امر صرفا اجتماعی یا فرهنگی تقلیل داده و به طور معمول، همدلی اندکی با دینداری باورمندان داشتهاند. البته لازم است که خاطر نشان شود، نگرش منفی در مطالعات جامعه – انسانشناسی در دورهی معاصر نیز طرفدارانی دارد، اما توجه به نگرش همدلانه بیش از پیش مورد استقبال قرار گرفته است.
نکتهی دوم آن است که در دورههای نخستین که پژوهشگران در حوزهی جامعه ـ انسانشناسی دین به ارائهی دیدگاههای خود میپرداختند، در جستجوی رسیدن به تعریفی و عام و شمولگرا بودهاند. به مرور این نگرش در میان متفکران شکل گرفت که با توجه به تفاوتهای موجود در میان جوامع و فرهنگها، نمیتوان تعریفی جامع در خصوص دین ارائه داد. بنابراین، پژوهشگر تنها باید به بررسی موردی بپردازد و از ارائهی دیدگاه کلی پرهیز کند.
پینوشت:
[۱] پالس، دانیل، هفت نظریه در باب دین، ترجمهی محمد عزیز بختیاری، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۹۴، صص. ۳۰-۳۱.
[۲] همیلتون، ملکم، جامعه شناسی دین، ترجمهی محسن ثلاثی، تهران: ثالث، ۱۳۹۰، صص. ۱۴-۱۵.
[۳] ریویر، کلود، جامعه – انسانشناسی ادیان، ترجمهی علیرضا خدامی، تهران: نشر نی، ۱۳۹۷، صص. ۲۲- ۲۳.
[۴] Leuven
[۵] دیوی، گریس، «جامعه شناسی دین»، راهنمای دین پژوهی: آشنایی با ده رویکرد در مطالعهی ادیان، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۱، صص. ۱۱۳ و ۱۲۱.
[۶] Karl Marx
[۷] جلالی مقدم، مسعود، درآمدی به جامعه شناسی و آراء جامعه شناسان بزرگ دین، تهران: مرکز، ۱۳۷۹، صص. ۱۴۵- ۱۵۵.
[۸] Émile Durkheim
[۹] همیلتون، جامعه شناسی دین، صص. ۱۶۹- ۱۷۸.
[۱۰] Max Weber
[۱۱] فورشت، اینگر، رپستاد، پل، درآمدی بر جامعه شناسی دین، چشم اندازهای کلاسیک و معاصر، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۴، صص. ۱۲۱- ۱۲۸.
[۱۲] James Frazer
[۱۳] Nemi
[۱۴] ریویر، جامعه شناسی – انسانشناسی ادیان، صص ۸۷-۸۸.
[۱۵] پالس، هفت نظریه در باب دین، صص ۶۰ -۶۳.
[۱۶] Evans Pritchard
[۱۷] بوئی، فیونا، «انسانشناسی دینی»، راهنمای دینپژوهی: آشنایی با ده رویکرد در مطالعهی ادیان، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۱، صص. ۲۰۷، ۲۱۲.
[۱۸] همان، ۲۲۱- ۲۲۳.
[۱۹] Clifford Geertz
[۲۰] پالس، هفت نظریه در باب دین، صص. ۳۳۱-۳۴۵.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0