الیگارشیها؛اصلیترین مانع پیشرفت اقتصاد
برای رشد و تقویت اقتصاد یک کشور عوامل متعددی همانند اقتصاد مستقلّ و مبتنی بر تولید انبوه و باکیفیّت، توزیع عدالتمحور، مصرف بهاندازه و بیاسراف، عدم وابستگی اقتصاد به نفت، جلوگیری از نگاه به خارج و استفاده از ظرفیّت داخل، مدیریت، جهتدهی و استفاده از ظرفیّت نیروی انسانی کشور و… تأثیرگذار هستند، عدم اجرای این عوامل منجر به تضعیف نظامهای اقتصادی میشود. مجله تخصصی خردورزی با هدف آسیبشناسی معضلات اقتصادی، گفتگویی را با دکتر حسین راغفر اقتصاددان و پژوهشگر حوزهی فقر و عدالت اقتصادی انجام داده است. متن این گفتگو در ادامه تقدیم میگردد.
خردورزی: بهعنوان نخستین سؤال بفرمایید، چرا با توجه به فرهنگها و مکاتب اقتصادی متعدد که نظریات متعددی هم دارند، نتوانستیم تا بهحال چه در سطح جهان و چه در سطح کشورمان الگوی مناسبی را اجرا کنیم؟بهنام خدا، ضمن تشکر از شما و مجموعهی مجله خردورزی، در پاسخ به سؤالی که بیان داشتید چند نکته مطرح است که عرض خواهم کرد، دیگر کشورها کارهای بسیاری انجام دادهاند و اینطور نبوده که همه ناموفق بوده باشند، بسیاری از کشورها اقدامات و توفیقات قابل توجهی داشتهاند؛ مثلاً کشورهای شرق آسیا از جمله: چین، کره، ژاپن و کشورهایی که بعضی از آنها فاقد منابع کافی هم بودند؛ ولی توانستند توفیقات قابل توجهی در توسعه پیدا کنند. البته اینطور نیست که هیچ کدام از آنها موفق نباشند. با توجه به ظرفیتهای این کشورها بایستی گفت در کشوری مثل کره شبیه معجزه هم بوده، البته طبیعتاً در توفیقی که این کشورها داشتند عوامل بسیار زیادی نقش دارد؛ از جمله روابط و محاسبات خارجی و موقعیتهای تاریخی.
کشور کره وقتی بعد از جنگ، مبادرت به اقداماتی برای توسعه کرد، در این کشور ۷۵ درصد بودجه نظامی را نظامیها و ۵۰ درصد بودجه جاری این کشور را آمریکاییها پرداخت کردند منتها نگرانیشان از توسعه کمونیسم در شرق آسیا تهدیدی بود که آنها نسبت به چین داشتند، بنابراین موقعیت تاریخی این کشور هم قطعاً در بهوجود آمدن این شرایط مؤثر بوده و این مسأله به این منظور است که عوامل تاریخی، سیاسی و اجتماعی جوامع را هم بایستی در نظر گرفت؛ مثلاً وقتی ژاپنیها اقدام به شروع برنامههای توسعهشان میکنند عمدتاً به دلیل رابطههایی است که تحت اشغال نیروهای نظامی آمریکاست و عملاً نقش امپراطوری آنها را حذف میکند و کشوری است که قراردادی به آن تحمیل شده و در کنترل نیروهای خارجی است. ۵۵ درصد از کل سرمایه فیزیکی کشور ژاپن در اثر بمبارانهای جنگ نابودشده و در چنین شرایطی ظرف یک دوره کوتاه توانستند کشورشان را تا این حد به موقعیتهای بالا جهانی ببرند. مسألهی نگرانیهای آمریکا از نفوذ چین و رشد کمونیسم در ژاپن، یکی از دلایل کمکهای آمریکا به ژاپن و فشار آمریکا به کشورهای اروپایی برای بازکردن بازارهای خود به روی کالاهای ژاپنی بود و این یکی از دلایل توسعه ژاپن است.
نمیتوان گفت کشورها موفق به توسعه نشدهاند، بهخصوص با توجه به شرایط حساسِ تاریخی، سیاسی و جغرافیایی ژاپنیها که یکی از فقیرترین کشورهای دنیا در منابع طبیعی و از موفقترین کشورهای دنیا در تولید هستند، در نتیجه الگوهای موفق در دنیا بسیاراند.
خردورزی: با توجه به توضیحاتی که فرمودید در شرایط داخلی کشور ما، چرا نتوانستهایم یک الگوی مناسب داشته باشیم و یا یک مدل متناسب را بومیسازی کنیم؟ آیا مسئله اصلی عدم شناخت الگوهای موجود است؟
من کاملاً با فرمایش شما موافق هستم و علت این بحث را در مسائل متعددی میتوان یافت، ولی یکی از اصلیترین دلایل این است که نظام تصمیمگیریهای اساسی در کشور ما به گروههای قدرت داده شده تا بتوانند منابع عمومی را به نفع گروههای نخبه سیاسی زهکشی کنند و متأسفانه این اتفاقی است که رخ داده و یک الیگارشی در جامعه ما شکل گرفته که امروزه اصلیترین مانع توسعه کشور بوده است و یکی از اصلیترین خطرهایی است که کل نظام سیاسی را تهدید میکند. الیگارشی؛ یعنی یک گروه قوی که از درون قدرت بیرون آمدهاند، قوانین و مقررات را به نفع خود و دوستانشان تنظیم میکنند، تسهیلات و اعتبارات بانکی را به نفع خود و دوستان و اقوامشان مصادره کردهاند، پول را گرفتهاند و پس ندادهاند، فرصتهای انحصاری و شبه انحصاری را برای خود و نزدیکانشان فراهم و بعضاً در نظام قیمتگذاری دستکاری میکنند، تعدادی از آنها دهها هزار گوشی همراه وارد میکنند و یکباره تعرفههای واردات را افزایش میدهند که این خود دهها هزار میلیارد تومان ضرر است و یا هزاران میلیارد تومان جابهجا میشود و به جیب کسانی میرود که هیچ تلاشی برای این کار نکردند؛ بنابراین در چنین اقتصادی کوشش و تلاش انسانی اصلاً اهمیتی ندارد و بهجای آن زد و بند و قدرت بیشترین منفعت را دارد و سادهترین کار هم در این رابطه، مسأله تملق و چاپلوسی است؛ برای اینکه افراد بتوانند از این خانِ نعمتی که پهن شده به نفع خودشان استفاده کنند و این شدیداً به زیان منافع عموم مردم و منافع ملی میباشد.
خردورزی: این مدل، الگو یا مکتب اقتصادی؛ البته اگر بتوان عنوان مکتب را برای آن بهکار برد که در حال حاضر حاکم و جاری است، چقدر در شکل گرفتن این الیگارشی تأثیر داشته است؟
ما هیچگاه چیزی بهعنوان الگو نداشتیم، عملاً همیشه صحبتی از یک الگوی مبهمی بوده تحت عنوان اقتصاد اسلامی که هیچ تعریف روشن و دقیقی از مسائل و موضوعات مربوطه ارائه نداده است مثلاً اینکه ابزارهای الگوسازی در حوزههای مختلف حتی پول، چیست؟ وچگونه به تولید جواب میدهد؟ و چگونه مناسبات اقتصاد بینالمللی را توضیح میدهد؟ بر اساس چه الگویی باید استراتژیهای راهبردهای توسعه تعریف شوند؟ چه صنایعی باید باشد که بیشترین توجه معطوف آنها شود؟ با توجه به اینکه محدودیت منابع در کشور هست کدام یک از این صنایع اولویت دارند و بایستی مورد توجه قرار بگیرند بهنحوی که پیشبرد و پیشرفت آنها موجب پیشرفت سایر صنایع در کشور شود؟ این اتفاقی است که در کشورهای شرق آسیا، ژاپن، چین، کره و سنگاپور و همهی این کشورها رخ داده و اینها روی صنایع خاصی متمرکز شدند.
در ایران هیچ جایی بر اساس هیچ الگویی در این سه دهه بعد از انقلاب مسائل را روشن نکرده و دوران پس از جنگ تاکنون؛ یعنی نزدیک به سی و سه سال بعد از جنگ در ایران یک الگوی کاملاً نئولیبرالی حاکم شده، الگوی اقتصاد کشور علیرغم تغییری که در دولتها بهوجود آمده به کار خود ادامه داده است؛ چون این الگو حافظ منافع الیگارشیها است، به همین دلیل مادامی که این الگو تغییر نکند و نگاه به اقتصاد از تأمین منافع نخبگان به تامین منافع مردم تغییر جهت ندهد، امکان اصلاح برونرفت از این بحران هم وجود ندارد.
خردورزی: پس نتیجتاً ما از یک الگوی اقتصاد اسلامی صحبت میکنیم که ابعاد آن مشخص نیست و در اجرا و عمل نیز یک الگوی نئولیبرالی را اجرا میکنیم؟
بله کاملاً درست است.
خردورزی: شما برای رسیدن به یک الگوی مشخص چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهید؟
هیچ جای دنیا تاکنون نمونهای از توسعه، بدون تولید صنعتی شناخته شده نیست؛ بنابراین یک تجربه بشری و یک تجربه تاریخی است که اگر ما بخواهیم توسعه پیدا کنیم باید به تولید بپردازیم و آن هم تولید صنعتی و هر فعالیتی را نمیتوان تولید نامید؛ برای مثال در کشور ما قطعات یک تلویزیون را از خارج کشور وارد کرده و مونتاژ میکنند و این یک فرآیند تولید نیست این درمورد بسیاری از صنایع کشور نیز صادق است؛ زیرا ما استراتژی توسعه نداریم و نمیدانیم آیا این شکل از تولید تلویزیون در اولویتهای تخصیص ارز و اعتبارات کشور قرار میگیرد یا نه!
برای حل این موضوع باید صنایع دستهبندی شوند، تسهیلات و کمکهای دولتی به همه صنایع اختصاص پیدا نکند؛ چون منابع محدود است و باید به چند صنعت محدود آن هم با ویژگیهای خاص که یکی از این ویژگیها بهخصوص در شرایط کنونی کشور اشتغالزایی است، اختصاص یابد. یکی از این صنایع که در همه کشورهای توسعه یافته در مراحل اولیه توسعه مورد توجه بوده مسأله نساجی و پوشاک است که هم اشتغالزا است و هم ایجاد شغل در این حوزهها کم هزینه است و یا صنعت دیگر صنایع پایین دستی پتروشیمی است. در حال حاضر کشور ما عمدتاً صنایع بالادستی پتروشیمی را داراست که آلودگی محیط زیستی فراوانی به همراه دارد و همچنین هزینههای تولید، بالا و کارآمدی در آنها نازل است، محصولات این صنایع که خام میباشند به کشورهای دیگر صادر و به محصولات مختلفی تبدیل و مجدداً به کشور ما وارد میگردد آن هم با مبالغ بالاتر.
ما باید جهتگیری توسعهی صنعت در حوزه پتروشیمیها را بهسمت صنایع پایین دستی مثل الیاف مصنوعی، پارچه، مواد غذایی یا لاستیک و … بیاوریم، در صنعت فولاد نیز همینطور است، این صنعت از منابع عظیم یارانهای برخوردار است؛ اما عملاً بازدهی لازم برای اقتصاد کشور را ندارد و محصولاتی تولیدی را به قیمت جهانی صادر میکنند و با قیمت بالاتر از قیمت جهانی به دیگر داخلی میفروشد. این موضوع نشان میدهد که ما در این حوزه دچار مشکلات بسیار جدی هستیم، بنابراین بایستی ابتدا راهبرد توسعه کشور تعریف شود و براساس آن منابع موجود کشور به بخشهای تولیدی تخصیص داده شود و در تولید هم همانطور که گفته شد ارز باید به بخشهایی تعلق بگیرد که در واقع خلق ارزش افزوده میکند.
با توجه به اینکه آیندهی فناوری بهشدت در حال تغییر است، بنابراین باید نگاهی به آینده نیز داشته باشند و نکته دیگر هم این است که با توجه به شرایط کنونی جامعه بایستی اشتغالزا و در واقع باید مجموعهای از این ویژگیها را دارا باشد که این کار کاملاً امکانپذیر است و ما میتوانیم با یک برنامهریزی روشن از این بحرانی که محصول حاکمیت منافع الیگارشها در اقتصاد ایران هست عبور کنیم؛ اما برای این کار باید در بخش تولید سرمایهگذاری صورت بگیرد. در حال حاضر نزدیک یک دهه است که سرمایهگذاری در ایران، سرمایه خالص منفی است؛ یعنی موفق به تأمین سرمایههای لازم نشده و علت اصلی آن هم افزایش شدید و بیسابقه قیمت ارز در کشور است. پس باید این مسأله را حل کرد و برای این کار هم باید مادامی که قیمت ارز روی قیمت های کنونی وجود دارد و امکان اصلاح نیست، قیمت ارز در روزهای اول دولت سیزدهم به زیر ۱۰ هزارتومان کاهش پیدا کند و پس از آن به تدریج کاهش داشتهباشد و البته مقابلهی بسیاری در برابر این موضوع امری طبیعی است. این گروه همان الیگارشها و همه آنهایی هستند که از افزایش قیمتها سود میبرند نه از تلاش، سختکوشی، نوآوری و خلاقیت.
خردورزی: به نظر شما اگر قیمت دلار زیر۱۰ هزارتومان بیاید و کسی خریدار دلار باشد، آیا دلار به اندازه کافی برای عرضه وجود دارد یا خیر؟
در اصل دلاری که از فروش منابع طبیعی کشور، چه مستقیم؛ مثل فروش نفت خام و چه غیر مستقیم؛ مثل فروش فولادی که با منابع عمومی تأمین میشوند تماماً متعلق به عموم مردم و بخش نیازهای اساسیِ یک زندگی مناسب برای مردم است و همچنین برای بخش تولید، کاهش شدید قیمت ارز باید اتفاق بیفتد، ضمناً سرمایهگذاری تازه میتواند تا حدودی مقرون به صرفه شود، مشروط به دو شرط، یکی از آنها اصلاح نظام مالیاتی است؛ با درآمدهای بیسابقهای که در حوزهی فعالیتهای نامولد در کشور بهدست میآید؛ مثل خرید و فروش زمین، سکه، ارز و بورس و بازار سهام و اخیراً هم تولید رمز ارزها به این فعالیتها افزوده شده است که اصلاً در چنین اقتصادی تولید امکان پذیر نیست و امکان حل مسائل هم در چنین اقتصادی وجود ندارد بنابراین نظام مالیاتی باید ازاین دسته فعالیتها مالیاتهای بسیار سنگینی اخذ کند تا این فعالیتها پرهزینه شوند و منابع حاصله را بهسمت تولید صنعتی و آن هم بخشهای مورد توجه برای توسعه کشور هدایت کند. در واقع به تولید صنعتی وکمکهای مالی، یارانه دستمزد و یارانه تحقیق و توسعه پرداخت کند تا این امکان فراهم شود که تولید در محور فعالیتها قرار بگیرد و به این منظور باید تولید به پرسودترین فعالیت اقتصادی در کشور تبدیل شود در نتیجه این یک اقدام و امر اساسی و حیاتی برای نظام مالیاتی کشور میباشد.
دوم هم اصلاح نظام بانکی هست؛ یعنی این نظام بانکی کشور است که فعالیتهای نامولد را تأمین و تغذیه مالی میکند و دلیل اینکه ما منشأ بسیاری از این فسادها را در آنجا جستجو میکنیم این است که تولید باید محور قرار بگیرد، تولید خاصی که جهتگیری آیندهداری دارد و ضمناً به اصطلاح، پیش بَرندهی بخشهای دیگر اقتصاد کشور است، یکی الزام به کاهش شدید قیمت ارز است که باید رخ دهد و البته منافع خیلی بزرگی در اینجا وجود دارد که مافیای قدرت بهشدت با آن مخالفت میکند و این طبیعی است؛ چون منافع آنها در گرو این مسأله است ولی منافع ملی و منافع عموم مردم نیازمند این کاهش شدید قیمت ارز است و اصلاح نظام مالیاتی و اصلاح نظام بانکی که برای هر کدام دستور کار روشنی وجود دارد.
خردورزی: منظور از تولید در شاخصههایی که فرمودید شاخصهای جمعیت هم هست؛ مثلاً کارگاههای کوچک زود بازده را میتوانیم در این اقتصاد الگوپردازی کنیم یا تنها کارگاههایی که صرفاً گستردهتر باشند و شاخصهای طولانی مدتتری داشته باشند می توانیم در بحث تولید سرمایهگذاری کنیم؟
اول باید محورهای مهم حوزهها مشخص شود که ممکن است حداکثر ۶ یا ۷ حوزه صنعتی باشد که باید در قالب خوشههای صنعتی دیده شود؛ مثلاً اگر قرار است ماشینسازی در کشور یکی از این محورها باشد باید با توجه به آینده این صنعت ببینیم که چه نوع ماشینسازی در پیش بگیریم، ما نمیتوانیم ماشینسازیهایی که در آینده خیلی نزدیک منسوخ میشوند را برگزینیم. باید به صنایعی بپردازیم که چشمانداز آینده آنها روشن است و در همان صنعت ماشینسازی هم باید دستهبندی کنیم ممکن است ما نتوانیم ماشین آلات چاپ تولید کنیم یا اینکه در شرایط کنونی نتوانیم وارد چنین نیازی شویم؛ پس باید بنگریم نیاز آینده صنعت ما و نیاز روز جامعه چه ماشینآلاتی هستند از ابتدا باید بر روی آن صنعت و ماشینسازی و صنایع مربوطه تأکید کنیم.
زیرساختها؛ قطعاً یکی از اصلیترین سرمایهگذاریهای کشور باید روی زیرساختها بهخصوص زیرساختهای ریزی باشد و بتواند شبکه اتصال کشور مخصوصاً مناطق حاشیه کشور را بههم متصل کند و با کانونهای دیگر این زمینه ارتباط و تجارت خارجی را تسهیل و ارزان کند. بنابراین همین مسأله ایجاد شبکه تکمیل ریزی کشور، خود یک سرمایهگذاری بزرگی است که کاملاً امکان پذیر است؛ یعنی منابع در داخل کشور قابل تأمین است، بنابراین، این صنایع اصلی بایستی مشخص شوند که قطعاً یکی از این صنایع، صنایع IT و فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی و این دسته از فعالیتهاست که بخش قابل توجهی از صنایع آینده وابسته به توسعه این بخشها هستند.
روشن است که ما باید روی چه زمینههایی سرمایهگذاری کنیم قطعاً یکی از این صنایع با توجه به چشمانداز آینده صنایع پایین دستی پتروشیمی است؛ اما متأسفانه سرمایهگذاری ما در این حوزه بسیار اندک است. حل این مشکل چندان کار دشواری نیست بلکه باید منابع موجود کشور در ۲ تا ۳ برنامه پنج ساله آینده معطوف به توسعه این بخشها باشد و یکی از محورهای اصلی توسعه، برنامه صنایع کوچک و متوسط است، زمانی که این صنایع رشد کرد، میتوان زمینه ادغام آنها را فراهم نمود و این کاری است که هم ژاپنیها و هم کشورهای کره و شرق آسیا انجام دادند، صنایع کوچک و متوسط را رشد دادند و پس از ادغام کردن تبدیل به بنگاههای بزرگی شدند که قدرت انحصاری داشته باشند و بتوانند در مقیاس جهانی رقابت کنند.
امروزه کسی امکان سرمایهگذاری در صنایع بزرگ را ندارد و بهخصوص با قیمت دلار ۲۵۰۰۰ تومان اصلاً امکان سرمایهگذاری وجود ندارد، حتی در صنایع کوچک. اگر قیمت دلار به ۷۰۰۰ الی ۸۰۰۰ هزار تومان کاهش یابد و پول ملی نیز تقویت شود آن زمان آن دسته از صنایعی که مورد نیاز آینده کشور هستند مورد حمایت بخش عمومی و دولتی قرار میگیرد و تمامی این اتفاقات زمانی تحقق مییابد که مبارزه با فساد؛ یعنی برخورد با همین الیگارشها انجام گیرد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0