بررسی فلسفی مسئله شرّ در اندیشه اسلامی
یکی از موضوعات و مسائل مهم کلامی که از گذشته مورد توجه اندیشمندان و علمای مختلف علوم عقلی و دینی قرار داشته، مسئله شرّ در نظام هستی است. این موضوع در مواردی علما و دانشمندان فراوانی را با چالش مواجه ساخته است، از این رو فلاسفه و دانشمندان فراوانی تلاش داشتهاند، به گونه های مختلفی در مقام پاسخ گویی به آن گام بردارند. «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» با درگفتگو با دکتر حسن احمدی زاده؛ استادیار فلسفه و ادیان، دانشگاه کاشان به بررسی فلسفی این مسئله پرداخته است. آنچه در ادامه میآید، مشروح این گفتگوست:
* تعریف لغوی، ماهوی و مصداقی واژه «شر» در ادبیات فلسفی چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم؛ برای واژه «شر» تعاریف مختلفی ذکر شده است. در واقع خود مفهومشناسی یا اصطلاحشناسی «شر» یک بحث بسیار مفصل و گستردهای میباشد که خودش یک مقاله، سخنرانی و بحث مستقلی را میطلبد.
برخی از فیلسوفان «شر» را بهعنوان هرچیزی که با طبیعت آدمیان ناسازگار باشد تعریف کردهاند، یعنی گاهی با تعبیر «منافی با طبیعت انسان» تعریف شده است. برخی دیگر «شر» را به عنوان «نبود خیر و خوبی» تعریف کردهاند. برخی «شر» را یک امر صرفاً ذهنی دانستهاند که حاصلِ تحلیلها و دقتهای ذهن انسان از پدیدههای مختلف و ناسازگاریهای میان وقایع و رخدادهای زندگی انسان میباشد. گروهی دیگر «شر» را یک امر واقعی دانستهاند که یا خودش و یا آثارش بهصورت بالفعل و واقعی در جهان وجود دارد. (این تعریف «شر» را امر ذهنی و تحلیلی نمیداند؛ بلکه یک امر پسینی و واقعی است)
درباره مصادیق این واژه هم باید گفت که با توجه به انواع «شر» مورد توجه قرار میگیرد. حال قبل از ورود به بحث مصادیق و انواع «شر» باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که مسئله شر معادل است با «problem of evil» که در ادبیات فلسفی غرب با اسلامی دارای تفاوت میباشد. البته این مسئله در ادبیات فلسفی سنتهای شرقی همانند هند، چین، ژاپن و … نیز وجود دارد. (البته بحث فلسفه غرب و اسلامی برای ما بیشتر حائز اهمیت است و به این حوزه بیشتر توجه خواهیم داشت)
بنابراین مسئله، مفهوم و انواع «شر» در ادبیات فلسفی غربی با اسلامی دارای تفاوت میباشد. در ادبیات فلسفی غربی، بسیاری از فیلسوفان (یهودی و مسیحی) بر واقعیبودن، وجودیبودن و امر محقق – عینیبودنِ «شر» تأکید دارند و آن را میپذیرند؛ لکن در ادبیات فلسفی اسلامی، این مقوله بیشتر امر عدمی و نسبی است. لذا بهطور کلی در ادبیات فلسفیِ دینی (فلسفه یهودی، مسیحی و اسلامی برخی دیگر از ادیان) شر یک پدیده و یا شبهپدیدار نسبی و عدمی است، نه یک امر واقعی، مطلق، حقیقی و همیشگی؛ اما در ادبیات فلسفی غیردینی یا آزاد که بیشتر در بین فیلسوفان غربی مشاهده میکنیم، شر یک امر واقعی، مطلق، همیشگی و بالفعل در زندگی بشر مورد توجه قرار میگیرد. (کلیدیترین نکته بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی)
* اقسام «شر» در اندیشه فلسفی را توضیح دهید؟
در بین فیلسوفان مسلمان و غربی، درباره مصادیق یا انواع «شر» چندین نوع «شر» مطرح شده است که عبارتند از:
• «شر» متافیزیکی یا «شر» ذاتی: این نوع «شر» بیشتر در حوزه فلسفه غرب مطرح شده است. برخی از فیلسوفان غربی معتقدند که خود جهان ذاتاً و به لحاظ متافیزیکی یک پدیده یا واقعیتِ همراه با «شر»، «رنج» و «سختی» است و به دلیل ذاتی بودن آن، هرگز نمیتوان آن را از جهان نفکیک یا جداسازی نمود. همه موجوداتی که در این جهان زندگی میکنند، این «شر» را همواره در ذات خود دارند. این مقولهی «شر» متافیزیکی به نوعی وارد در مفهوم مسیحی گردیده است که با توجه به بحث «گناه نخستین و هبوط انسان»، شر ذاتی نیز مطرح شده است؛ چرا که «مسئله گناه نخستین» رخ داده است، در واقع انسان همواره با «شر» و «رنج» همراه است و حال اگر «گناه نخستین» رخ نمیداد، شاید «شر» ذاتی و متافیزیکی با ذات انسان همراه نمیشد.
• «شر» طبیعی: بلایا و سختیهای ناشی از حوادث و رخدادهای طبیعی مانند سیل، زلزله، طوفان، گردباد و هرچیزی که ناشی از طبیعت است و زندگی آدمی را به خطر میاندازد و کنترل آن دست هیچ بشری هم نیست. (بهعنوان مثال زمانیکه زلزلهای رخ میدهد، کسی نمیتواند مانع از رخدادن آن شود)
• «شر» اخلاقی: این نوع «شر» بیشتر در ادبیات فلسفه دینی مطرح میشود. گفته میشود بسیاری از «شر»، «رنج» و «سختی»هایی که بشر گرفتار آن میشود، حاصل تصمیمگیریهای خود میباشد؛ یعنی خیلی از تصمیمها را ما اخلاقاً و ارادی میتوانستیم انتخاب نکنیم، لکن به دلایل مختلف و به دلیل انتخاب آن، گرفتار «رنج»هایی گردیدهایم. این نوع «شر» گاهی در ادبیات دینی، به عنوان «گناه» یاد شده است؛ یعنی اگر آدمی فلان «گناه یا رفتار غیراخلاقی» را مرتکب نشود، گرفتار نتایج و عواقب «بد» آن هم نخواهد شد.
بنابراین «شر» متافیزیکی، طبیعی و اخلاقی؛ مهمترین اقسام «شر» میباشند که در ادبیات فلسفی و الهیات دینی در ادیان مختلف به آن توجه شده است. البته ناگفته نماند که اقسام دیگری از شر نیز مورد توجه قرار گرفته است که در جای خود میتوان به آن توجه کرد.
علامه طباطبایی بلایای طبیعی را امری بدیهی و محسوس میداند و بر این باور است که چنین بلایا و شروری صرف نظر از ویژگی خاصی که دارند نه شر هستند نه خیر. شهید مطهری به شرور بیوجه از جنبه زیباشناختی نگاه میکند و بر این باور است که هیچ شری،گزاف، بیهوده و بیوجه نیست چرا که اگر در جهان بدی و شر نبود، خوبی و زیبایی هم نبود؛ در واقع اگر همه انسانها زیبا بودند هیچکس زیبا نبود، همچنانکه اگر همه زشت بودند هیچکس زشت نبود.
* مسئله «شر» در دو قرن اخیر به عنوان دستاویزی برای منکرین و ملحدین در برابر اصل وجود طرح شده است و مسئله خداباوری را به چالش کشیده است؛ آیا این جریان موفق بوده است؟ این طیف چگونه با استفاده از این مسئله فلسفی به انکار وجود خداوند متعال حکم دادهاند؟ مسئله «شر» در سنت اسلامی چگونه قابل توضیح و تبیین است؟
پیرامون این پرسش باید گفت از قرن بیستم تا به امروز؛ این مسئله به عنوان یک امر مهم و جدید برای فیلسوفان مطرح شده است که بسیاری از آنها این مقوله را دستاویزی برای ردّ یا نهایتاً تردید در صحت بسیاری از باورهای دینی قرار دادهاند. (بهخصوص باور به وجود خدا)
در واقع صورتمسئله چنین است که از یکسو متدیّنان، باور به وجود خدای قادر، عالم و خیرخواه مطلق دارند و از سوی دیگر وجود بسیاری از رنجها و شرها در جهان را نمیتوان کتمان کرد. حال اگر خدایی وجود دارد که قدرت مطلق را دارا میباشد؛ پس چرا این خدا مانع از پدید آمدن «رنجها»، «سختیها» و «شرور» برای انسانها و حیوانات نمیشود؟
بنابراین نتیجه میگیرند که یا اساساً خدایی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد، «قدرت» ندارد و ممانعت از رخدادن «شر» و «رنج» را ندارد و حتی اگر «قدرت» هم داشته باشد، به زمان رخدادن «رنجها» و «شرور»، «علم» ندارد تا بتواند جلوی آن را بگیرد و در نهایت اگر «علم» دارد، پس «خیرخواه نیست»؛ یعنی تمایلی به جلوگیری از پدید آمدن «رنجها» و «شرور» ندارد.
این بحث باعث گردیده است که در مباحث متافیزیکی، هستیشناسی، کلامی، الهیات و خصوصاً در بحث معرفتشناسی دینی، واکنشهای مختلفی از سوی متفکران و فیلسوفان متدین (هم در غرب و هم در اسلام) مطرح شود و در واقع برخی از فیلسوفان یا الهیدانانِ دینی در واکنش به این مسئله بیان داشتند که صورت مسئله نادرست میباشد. البته برخی گفتند که در تعریف از «قدرت»، «علم» و «خیرخواهی» باید دچار تغییر شود و آن تعریف سنتی را نپذیرفتند و برخی نیز در تبیین نسبت میان خدا و مخلوقات (جهان) معتقدند شدند که باید تبیینها و تحلیلهای قویتر و متفاوت بیان نمود. بعضی هم معتقدند بودند که تحلیل و تبیین «خدا» و «صفات» او همان تعاریف سنتی میباشد و بلکه باید در تحلیل و تبیین «شر» دقت بیشتری نمود و این واژه را باید به نوعی تعریف نماییم که ناسازگاری و تضادی با «وجود خدا» و «صفاتش» نداشته باشد.
حالت آخر بیشتر در ادبیات فلسفی دینی (خصوصاً در فلسفه و الهیات اسلامی) بیشتر به چشم میخورد که این گروه «شر» را بیشتر امری عدمی و نسبی میدانند و در خیلی از مواقع این مقوله را حاصل نتایج و تصمیمگیریهای خود انسان دانستهاند. (بهعنوان نمونه زمانی که در یک منطقهای زلزلهای سنگین رخ میدهد، ممکن است بسیاری از خانهها و انسانها آسیب چندانی نبینند؛ لکن خیلی از اماکن و انسانها به شدت آسیب زیادی ببینند؛ که معتقدند انسانها نمیتوانند جلوی بسیاری از رخدادهای طبیعی همانند زلزله را بگیرند، اما میتوان جلوی نتایج آن را تا حد ممکن بگیریم، یعنی طوری خودمان را به لحاظ تکنولوژیک، موقعیت مکانی، زمانی و… تجهیز نماییم که وقتی بلای طبیعی اینچنینی رخ میدهد، کمترین خسارت ممکن را متحمل شویم؛ بنابراین اگر در چنین بلاهایی، آسیب زیادی دامنگیر افراد شود، نتایج و ثمرات تصمیمگیریهای خویش در گذشته است) البته اخیراً بحث بسیار مهمی در بین فیلسوفان دین مطرح شده است که از آن به مسئله «شرور و رنجهای بیوجه» یاد میشود، همانند اینکه فرزندی ناقصالخلقه بهدنیا میآید یا شخصی بیدلیل دچار رنجهایی میشود و یا کسی بیگناه کشته میشود، که از آن به عنوان «شرور وحشتناک یا بیوجه» یاد میشود که فلاسفه دین این بحث را نیز دستاویزی برای تردید یا ردّ باورهای دینی قرار دادهاند؛ لکن بسیاری از فیلسوفان و متکلمان، این مسئله را مانع و دستاویزی جدّی تلقی نکردهاند که بتواند در باور به وجود خدا، خلل و خدشهای ایجاد نماید. بهعنوان نمونه در سنت فلسفی معاصر ما، مرحوم علامه طباطبایی شرور بیوجه و بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله را امری بدیهی و محسوس میداند و بر این باور است که چنین بلایا و شروری صرف نظر از ویژگی خاصی که دارند نه شر هستند نه خیر. از این منظر، بلایای طبیعی و شرور بیوجه در حق آنهایی که گرفتارشان میشوند شر است اما برای دیگران میتواند خیر باشد. شهید مرتضی مطهری به شرور بیوجه از جنبه زیباشناختی نگاه میکند چرا که هر زشتی و شری را نشاندهنده زیبایی میداند و بر این باور است که هیچ شری،گزاف، بیهوده و بیوجه نیست چرا که اگر در جهان بدی و شر نبود، خوبی و زیبایی هم نبود؛ در واقع اگر همه انسانها زیبا بودند هیچکس زیبا نبود، همچنانکه اگر همه زشت بودند هیچکس زشت نبود و این درست نیست که بگوییم اگر در جهان همه چیز یکسان بود جهان بهتر بود.
اما بهطور کلی در این بحث نمیتوان تردید داشت که «مسئله شر» بهخصوص در چند دهه گذشته، تأثیرات بسیار جدی بر ادبیات فلسفی و دینی در غرب و اسلام گذاشته است و باعث گردیده متفکران و محققان بهویژه در سنتهای دینی، بیش از گذشته به تکاپو افتاده و نظام دینی خویش را بسیار جدیتر، محکمتر و معقولتر از قبل، تدوین و ارائه نمایند.
استاد نتیجه چی شد؟
یعنی فیلسوفان مسلمان چه جوابی به اون مسئله ای که از وجود شر به نبود خدا رسیده بود ، داد
آیا تونست جواب دندان شکنی بده یا هنوز جوابی ندادن؟
در کا موضوع و بحث خیلییی جالبی بود
ممنون