بررسی نقاط اشتراک و افتراق رهبران فکری و روشنفکران
هنرمندان مشهور و ستارگان ورزشی سالها با اعتبار نامشان بلیت برنامههای هنری یا رویدادهای ورزشی را فروختهاند یا بعضی از آنها به عنوان یک شغل فرعی در تأیید محصولات و خدمات مشارکت داشته و اجازه دادهاند، تا نام و تصویرشان با محصولاتی پیوند بخورد که شاید خودشان هرگز حاضر نیستند برای آنها پول بپردازند و حالا به سمت مسائل اجتماعی و سیاسی آمدهاند و به طور مستقیم با احساسات مردم درگیر شدهاند.این مسئلهای است که مانند تبلیغ برای یک کالا، بهراحتی نمیتوان از کنار آن گذشت و به آن بیتوجه بود؛ چون حضور آنها در مسائل اجتماعی و سیاسی اثری مستقیم بر جامعه میگذارد. نکته حائز اهمیت این است کهاین اعلام حضور هنرمندان و ستارگان ورزشی یا به اصطلاح سلبریتیها در مسائل اجتماعی و سیاسی در کشور جمهوری اسلامی ایران با سایر کشورها تفاوتهایی دارد. حضور آنها در این عرصهها، همیشگی نیست و گزینشی است؛ در رویدادهایی که ژست روشنفکرمآبانه در اذهان بینالمللی برای آنها به همراه دارد، فعال و در رویدادی دیگر، ترجیح میدهد سکوت اختیار کند. شاید ریشه این ژست به ظاهر روشنفکری را در لایههای وابستگی جریان روشنفکری ایران به غرب پیدا کرد. بهترین نمودهای عینی را در رفتار سلبریتیها در سالهای اخیر بارها میتوان مشاهده کرد؛
به طور مثال، زمانی که در پاریس انفجاری توسط داعش، اتفاق میافتد و تعداد محدودی، کمتر از تعداد انگشتان دست کشته میشوند، سلبریتیها زمین و زمان را به هم میبافند و بیانیههای مختلف صادر میکنند و در فضای مجازی هشتگهای فراوان ایجاد میکنند، تعداد زیادی در پشت سفارت فرانسه در ایران اقدام به روشن کردن شمع و مجلس عزا میکنند، ولی اگر در مدرسهای در افغانستان حادثهای تروریستی اتفاق بیفتد و بیش از صد دختر بچه افغانستانی بیگناه به خاک و خون کشیده شوند، هیچ گونه عکسالعملی از آنها صادر نمیشود و در سکوت به سر میبرند؛ پس میتوان این گونه نتیجه گرفت که جریان به ظاهر روشنفکری که در بین سلبریتیها وجود دارد وابسته بیچون و چرا به غرب است و با جریان روشنفکری واقعی که باید بیطرفانه و منصفانه اقدام به رفع مشکلات مردم کند؛ متفاوت خواهد بود.
ما در این مقاله قصد داریم در ابتدا نگاهی به افکار عمومی و یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در آن که رهبران فکری هستند بپردازیم و در ادامه به مقایسه رهبران فکری، سلبریتیها و روشنفکران بپردازیم.
افکار عمومیچیست؟
مفهوم افکار عمومی که از بحث انگیزترین مفاهیم حوزههای علوم اجتماعی و ارتباطات است؛ شاید به ژانژاک روسو نسبت داده شود؛ اما بدیهی است که این پدیده ریشه در تشکیل جوامع بشری دارد و از بطن اجتماعات بشری برمیخیزد و نمونههای بارز آن در طول تاریخ به وضوح مشهود است؛ اما آنچه ابداع جدید بشر محسوب میگردد؛ در شناخت قدرت این پدیده، در حوزه تأثیر در تعیین و تبیین خط مشیهای کلی نظامهای سیاسی و اجتماعی است که توجه خاص حکومتها را به خود جلب نموده است.
درباره تعریف افکار عمومی و نحوه شکلگیری آن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. «ژاک نکر» وزیر دارایی لوییشانزدهم فرانسه میگوید: «افکار عمومی، قدرت ناپیدایی است که بیگنج و بیمحافظ و بیارتش، برای شهر، برای دربار و حتی قصر پادشاهان قانون وضع میکند.»۱
«جان دیویی» نیز میگوید: «افکار عمومی، از مباحث داغ در حیات جمعی تراوش میشود.»۲ «ژرژگالوپ» میگوید: «قضاوت تودهها، اساسیتر و غالباً بهتر از قضاوت قانون گذاران است.» همچنین میگوید: «اگر مردم حقایق را بدانند، عاقلانهتر قضاوت میکنند. کوهی از شواهد و مدارک، درستی این اندیشه را ثابت میکند».۳ پس افکار عمومی در واقع قضاوتی است که مورد قبول عامه مردم است و جنبه احساسی نیز دارد؛ حتی ممکن است غلط باشد ولی واقعیت دارد. همانطور که در بالا به برخی موارد اشاره کردیم، از افکار عمومی عقاید و تعاریف گوناگونی ذکر شده است، اما اگر آن را بهعنوان «رأی اکثریت» بدانیم، میتوان آن را به رودخانهای تشبیه نمود که از مجموع رودهای مختلف حاصل گردیده است، این رودخانه عظیم، دارای انرژی و پتانسیلی است که رسانهها و رهبران خوشفکر میتوانند آن را به انرژی مثبت تبدیل نمایند و رسانههای ناکارآمد و رهبران آن در اثر خشم سیلاب آن ناچار به عقبنشینی و شاید هم محکوم به شکست در برابر آن شوند.
دلایل توجه به افکار عمومی
در برخورد با انبوه مباحثی که در رسانهها راجع به پدیده افکار عمومیصورت میگیرد، این سوال در ذهن مطرح میشود که چرا افکار عمومی این قدر مورد توجه قرار گرفته و از آن سخن گفته میشود؟ در حقیقت، یکی از دلایل مطرح شدن پدیده افکار عمومی در عصر انقلاب الکترونیک و انفجار اطلاعات، تلازم و پیوستگی دو مفهوم «رسانه» و «افکار عمومی» است؛ زیرا مخاطب رسانهها افکار عمومی میباشد و اثرات آن دو نسبت به هم، از مسائل مهم و تعیین کننده عصر کنونی میباشد. دلیل دیگر توجه به افکار عمومی را باید در طبیعت نظام دموکراسی جست وجو کرد؛ زیرا شالوده و اساس یک نظام دموکراتیک به مفهوم واقعی آن، مردم است و به این ترتیب، افکار عمومی در کانون توجهات قرار میگیرد.
سومین دلیل توجه به افکار عمومی، نیاز دولتها به نیروی عظیم توده مردم و حمایت آنان در اداره امور است؛ چرا که پیشبرد سیاستهای ملی بدون همکاری و حمایت قشرهای گوناگون اجتماعی ممکن نیست. همچنین هرگونه نوسازی و اصلاحات سیاسی- اجتماعی و ایجاد دگرگونی در ابعاد فرهنگی و فکری مستلزم آرای عمومیاست. افکار عمومیکارکردهای گوناگونی در جامعه دارد. برخی از مهمترین این کارکردها از این قرارند:
۱- افکار عمومی وسیله کنترل اجتماعی: در کشورهایی که مسئولین و مدیران آن از طریق رأی مردم انتخاب میشوند، افکار عمومی نوعی نظارت اجتماعی بر تصمیمات و عملکردهای آنان و عامل مؤثر کنترل کننده میباشد. این کنترل از دو طریق اعمال میشود. اول این که، ممکن است عمل مسئولین با واکنش و بحثهای شدید مردم روبه رو شود و افکار عمومی، آنها را مجبور کند تا در سیاست و اقدامات خود تجدید نظر کنند. در این مورد میتوان به شواهد و نمونههای تاریخی فراوانی از جمله فشار افکار عمومیدر پایان دادن به تجاوز نظامیآمریکا به ویتنام اشاره کرد. دوم اینکه، امکان بالقوه واکنش افکار عمومی میتواند در برخی موارد از اقدامات مسئولین جلوگیری کند. بهعنوان مثال، اگر مسئولین یک کشور در صدد دستگیر کردن رهبر مخالفان باشند و احتمال بدهند که پس از این عمل، افکار عمومی واکنش مخالفتآمیز از خود نشان میدهد، از این اقدام صرف نظر و یا در صورت اقدام، به سرعت وی را آزاد میکنند.
۲- افکار عمومیعامل انسجام اجتماعی: هنگامی که افکار عمومی یکپارچه و متشکل شود، به افزایش وحدت اجتماعی و یگانگی ملی کمک میکند. مسئولین در سایه این وحدت به راحتی با بحرانهای اجتماعی رو به رو شده و بدان فائق میآیند. تجربه هشت سال دفاع مقدس ایران در مقابل تجاوز رژیم عراق این امر را به اثبات رسانده است.۴
رهبران فکری
یکی از عوامل تأثیرگذار بر افکار عمومی، «رهبران فکری»۵ هستند که میتوانند سکاندار هدایت افکارعمومی باشند. «رهبران فکری» افرادی هستند که در انتقال پیامهای رسانهای بر گروههای اجتماعی نقشی واسطهای و پر نفوذ بازی میکنند. این اصطلاح از مطالعات آمریکاییها در خصوص رسانهها و رفتار رأی دهندگان نشأت گرفته است.۶
«آلن پیرو» درباره «رهبری» میگوید: «رهبر، رئیسی است طبیعی، فردی است که هدایت یک گروه را هم به لحاظ ارزش شخصی و هم به خاطر تمایل دیگران به قبول وی به عنوان رهبر به دست میگیرد، او دیگران را به دنبال خود میبرد و توان تأثیر بر رفتار جمعی یک گروه و هدایت اعمال و رفتار جمعی را داراست.»۷
امروزه رسانهها منابعی ارزشمند و متنوعاند؛ که ما را در مواجهه با موقعیتهای اجتماعی و فردی یاری میدهند و از دیگر سو ما را وادار میکنند تا عادات اجتماعی خویش، از جمله غذا خوردن، لباس پوشیدن، معاشرت و… را با توجه به واقعیت حضور، ترسیم نمائیم. در این جا هدف ما تبیین کارکردهای فردی و اجتماعی رسانه نیست و نمیخواهیم اثرات آنان را نیز به رخ بکشیم؛ چرا که این اثرات و تأثیر رسانهها در ابعاد گوناگون و با شدت و تأثیرات مختلف بر هیچکس پوشیده نیست، لکن، از منظری دیگر به ارتباط رهبران فکری و رسانهها اشاره میکنیم. رهبران فکری میتوانند چارچوب فکری، الگوی رفتاری، نظام ارزشی و شیوه تعامل مردم با محیط و دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. بهبیان دیگر، رهبران از روندهای فرهنگی جامعه پیروی میکنند و در عین حال بر ساختار و مؤلفههای تشکیلدهنده فرهنگ تأثیر گذارند؛ به همین دلیل، میتوانند از رسانهها تأثیر بپذیرند و حلقه واسط بین رسانهها و مردم شوند و هم بر رسانهها تأثیر بگذارند. در هر صورت رهبری، بیبهره از اصول علمی و جذبههای مناسب نمیباشد و روح و روان و ذهن مردم را مشغول میکند.۸
جریان دو مرحلهای ارتباط
این الگو که بازشناخت اولیه و مهم شیوهای است که پیامهای رسانهای از آن طریق، بوسیله روابط بین شخص میانجیگری میشوند، عبارتست ازاینکه: «پیامهای رسانهای گروهی، در مرحله اول به رهبران افکار هر جامعه رسیده و بعد از تسویه توسط رهبران فکری، در مرحله دوم به سایر افراد آن جامعه میرسد.»۹
بر اساساین فرضیه؛ نمیتوان مخاطب را تودهای از افراد نامرتبط تلقی کرد؛ چرا که آنان از لحاظ اجتماعی با یکدیگر مرتبط بودهاند و این روابط بر شیوه انتقال و شیوه ادراک و دریافت اطلاعات رسانهای تأثیرگذار خواهد بود.۱۰ وجود رهبری فکری و نقشی که وی در شکلگیری افکار عمومیدارد، در سال ۱۹۴۰ میلادی توسط «لازارسفلد»، «برلسون» و «گوده»، پژوهشگران آمریکایی ارائه شد. پژوهشگران پژوهشهای اجتماعی- کاربردی دانشگاه کلمبیا، در طی بررسی اثرهای رسانههای جمعی، بر رفتار سیاسی که در جریان مطالعه رأیگیری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا انجام شد، به مفهوم «رهبر فکری» پیبردند. آنچه پژوهشگران یافتند این بود که، تماسهای شخصی در اثرگذاری بر تصمیم رأیدهی، هم فراوانتر و هم مؤثرتر از رسانههای جمعی بوده است.۱۱
الگوی جریان دو مرحلهای ارتباطی که جایگاه قابل ملاحظهای برای رابطه میان فردی در شکلگیری افکار عمومی قائل است، با دور شدن از دیدگاههای مستقیم و زیر جلدی اولیه، در خصوص فرآیندهای ارتباطات عمومیکه جریان یک مرحلهای به حساب میآمد، به سمت دو مرحلهای دانستن پخش پیامها در میان گروههای اجتماعی گام برداشته است و تلاش کرده ضمن ابطال نظریه «سوزن تزریقی»۱۲ تأثیر نفوذ رسانههای گروهی را به ساختارهای روابط اجتماعی، روشن کند. پژوهشگران این عرصه ضمن تأکید بر وجود رهبران فکری در هر جامعهای معتقدند، در هر اجتماعی اشخاصی وجود دارند که با تماسهای شخصی و روزمره و انجام بحث، بر نظر و تصمیم اشخاص در مورد تعدادی قضایا اثر میگذارند. این افراد به شکل خاصی بیدار، فعال و علاقمند به سیاست هستند و از مصرفکنندگان بزرگ رسانهها به شمار میروند. دیگران نیز از خلال تفاسیری که اینان از قضایا دارند، به نظر رسانهها پی میبرند.۱۳ این فرآیند رهبران افکار را عامل انتقال پیامهای رسانهها به معاشران یا پیروانشان که به آنها به چشم افراد پر نفوذ نگاه میکنند، میداند و نفوذ این رهبران را بیشتر و مؤثرتر از رسانههای جمعی در ورای جریان دو مرحلهای قلمداد میکنند.۱۴
از آنجا که هر فردی عضو بسیاری از گروهها، اعم از رسمی و غیر رسمی است؛ در درون این گروهها به کنش و واکنش میپردازد، از آنها اثر میپذیرد و این گروهها، نفوذ بسیاری بر آراء، عقاید، گرایشها و نگرشهای وی دارند. به علاوه در بسیاری موارد، همین افراد به هنگام قرارگرفتن در معرض تأثیر رسانهها، در تجربیات گروهی نیز شرکت دارند. نتیجه آنکه در همان حال که تئوری جریان دو مرحلهای، بر روابط میان فردی بهعنوان مجراهای آگاهیسازی تأکید میکند، توجه ما را به این حقیقت جلب میکند که همین روابط میتواند بهعنوان منابع فشار، جهت تطبیق با شیوه تفکر و عمل گروه کارساز باشد و با توجه به این نظریه؛ بنیاد حمایت اجتماعی از فرد را ارائه کند.۱۵ بر این اساس، میتوان گفت رهبران فکری میتوانند بر پذیرش افکار عمومی نقش مؤثری ایفاء کنند.
سلبریتی یا رهبر فکری
زمانی ما سخنان قهرمانان را تحسین میکردیم، به آنها ا حترام میگذاشتیم و از آنها پیروی میکردیم. این افراد شامل دولت مردان، دانشمندان، کاشفان و شخصیتهای نظامی میشدند که معمولاً نه همیشه افرادی بودند که با موفقیتهایشان خود را از دیگران متمایز کرده بودند و مردم آنها را نه با «مشهوربودگی»، که با کارهایشان میشناختند.
اصطلاح «مشهور بودگی» را «دانیل بورستین» در کتاب «تصویر: راهنمای شبه رویدادها در آمریکا» معرفی کرده است. امروز ما کسانی را تحسین میکنیم که نقش مردمی را که کارهای بزرگ میکنند، بازی میکنند. بازیگرانی که نقش شخصیتهای بزرگ تاریخی مثل «اسکندر کبیر» را بازی میکنند؛ یا ورزشکارانی که طوری در مورد بردن یک بازی فوتبال صحبت میکنند که انگار اورست را فتح کردهاند.۱۶ در صورتی که آن افراد در زندگی شخصی و واقعی، معمولاً هیچ یک از آن خصوصیات را ندارد.
«کشمور» در مورد فرهنگ شهرت میگوید: «فرهنگ شهرت از زیر بوته در نیامده است. شرایطی وجود داشته و اتفاقاتی بوده که مثل جرقه در انبار باروت عمل کردهاند و علتهای عمیقی در ایجاد آن مشارکت داشته است. همه شخصیتهایی که در دورانی دیگر ممکن بود فاقد لیاقت توجه شناخته شوند، امروزه از پس پرده به صحنه همگانی آمدهاند و در برخی موارد بدون داشتن هیچ چیز خاصی شهرت جهانی یافتهاند. آنچه آنها کردند ظاهر شدن بود؛ تصاویر آنها به وسیله تلویزیون و سایتهای اینترنتی برای میلیونها نفر فرستاده میشود، روزنامهها آگهیهای آنها را ثبت و مجلهها تفکرات آنها را تکرار میکنند.»۱۷ امروزه به این افراد «سلبریتی» گفته میشود. «نایار»، «سلبریتی» را اینگونه تعریف میکند: «عبارت از شخص یا چیزی است که توسط تعداد زیادی از افراد شناخته میشود.»۱۸
در دنیای رسانهای امروز، طبیعی است افرادی که بیشترین حضور در رسانهها را دارند، نقش مهمی در شکلگیری افکار عمومینیز بازی میکنند. حضور گسترده سلبریتیها در رسانهها و به ویژه فضای مجازی،۱۹ بستر تأثیرگذاری آنها را فراهم میکند. محتوایی که بسیاری از آنها رواج میدهند بهطور کلی زندگی روزمره، (گاهی سیاسی) و یا مسائل اجتماعی است. مسئله اینجاست که آنها مسائل اجتماعی (و سیاسی) را اموری تخصصی نمیدانند و به صرف اینکه این مسائل شامل حال مردم کشور میشود، خود را برای صحبت و یا حتی کنشگری در مورد آن شایسته میدانند. حتی این حضور و محبوبیت در بین مردم، برخی از سیاستمداران و مسئولان کشور را نیز گمراه کرده و به جای استفاده از متخصصان برای حل مسائل اجتماعی (و سیاسی)، دست به دامن سلبریتیها میشوند تا جایی که بسیاری از آنها را بهعنوان سخنگو یا دبیر پویشهای مختلف اجتماعی میتوان مشاهده کرد.۲۰ گزارش «آینده پژوهشیایران ۹۷» در ارائه مهمترین مسائل ایران در سال ۱۳۹۷، مرجعیت فرهنگی سلبریتیها را یکی از مهمترین عوامل در حال ظهور کشور معرفی میکند و مینویسد: «این مسائل سابقه تاریخی چندانی در سالهای گذشته ندارند. عمر اهمیت یافتن برخی از آنها حتی به یک سال نیز نمیرسند، ولی قابلیت رشد یکباره و ناگهانی را دارند و میتوانند با اثرگذاری بر سایر حوزهها به ناگهان تبدیل به یکی از مسائل اصلی کشور شوند.۲۱
«الیزابت برونفن» در مقالهاش با عنوان «جشن فاجعه» نشان میدهد که چگونه شدت نگاه خیره ما به چهرههای مشهور نه تنها مشاهیر را به کالا تبدیل میکند، بلکه معمولاً در نهایت، آنها را به ویرانی میکشاند. وقتی که چشمچرانی ما به یک سطح معین رسید، برای ارضایمان راه دیگری غیر از ویران کردن همان چهرههای مشهوری که خودمان به ساختنشان کمک کردیم وجود ندارد. بعد از اینکه مصرفکنندگان، چهرههای مشهور را مصرف کردند، به گفته «برونفن»، آنها را به بوته فراموشی و نسیان میسپارند و ما آنها را درست مثل کالا دور میریزیم.۲۲ نکته مهم دیگری که «کشمور» در مورد فرهنگ شهرت در عصر حاضر میگوید: «نان خوردن از رسوایی است. اگر در گذشته طلا، الکلیسم، خودکشی و … برای یک شخصیت مشهور رسوایی محسوب میشد؛ امروزه اعتبار یک شخصیت را در مهارت ناخواسته او در ارتکاب اعمال غیراخلاقیای میبینیم که به گونهای حس خشم یا شادی را در مردم ایجاد میکند و بهجای ویران کردن زندگی حرفهای او آن را خلق میکند.» در زمینه این رسواییها، هرچه روزنامه ماجرای آنها را (بیشتر) گزارش کند و هر چه فیلمشان(بیشتر) آنلاین شود، شهرت آنها بیشتر میشود.
بدنامی، منبعی است برای کسانی که از آن یا برای وارد شدن به یک شغل در کسب و کار نمایش و یا ابزاری برای ایجاد تنفر در جامعه استفاده میکنند، تا بتوانند برای خود شهرتی دست و پا کنند. مصداقهای این گونه سر و صدا راه انداختن برای دیده شدن دوباره را، در مورد بسیاری از شخصیتهای هنری و ورزشی میتوان دید.۲۳
روشنفکران سلبریتی یا سلبریتیهای روشنفکر
اگرچه هر سلبریتیای، مشهور است اما هر مشهوری سلبریتی نیست. سلبریتی، همان گونه که اشاره کردیم، شخصیت یا انسان مشهوری است که به طور فعال در رسانهها فعالیت میکند و حضور دارد و برای افزایش یا حفظ این شهرت تلاش میکند به یک معنا، شهرت برای او یک مطلوب ذاتی است؛ اما، انسانهای مشهور کسانی هستند که به دلیل تبحر یا استادی یا مهارت در یک حرفه یا یک زمینه یا یک موضوع یا کار به شهرت دست یافتهاند؛ مثل نقاش، فیلمساز، آهنگساز، پزشک، معمار یا روشنفکری که به واسطه تبحر و مهارتی که هر یک در زمینهکاری خود دارند به شهرت رسیدهاند. شغل و حرفه این افراد، مشهور بودن نیست و الزاماً برای نیل به شهرت تلاش نمیکنند. در این میان اقتضای برخی مشاغل و حرفهها مثل بازیگری و خوانندگی و ورزشکاری حرفهای، شهرت است، زیرا نمایشگری و تجلیگری، اقتضای این مشاغل است و ایشان کسانی هستند که لااقل یکی از ضروریات حرفهشان، توجه هر چه بیشتر عموم و شهرت بیشتر است. امکان آن هست که در میان هر یک از دو دسته فوق یعنی هم کسانی که شهرتشان به واسطه تبحر و مهارت پدید آمده یا هم کسانی که اقتضای شغل و حرفه شان، کسب شهرت است، سلبریتیهایی پدید آیند و این مربوط به زمانی است که فردی که خواه به دلیل مهارتش یا شغلش، شهره و مشهور شده به هر دلیلی برای حفظ و احیاناً گسترش این شهرت پدید آمده، تلاش کند یا خود این شهرت به مطلوب ذاتی او بدل شود.۲۴
با روشن شدن نسبی مفهوم سلبریتی بهعنوان کسی که شهرت برایش در وهله اول اهمیت قرار دارد؛ در تمایز با فرد مشهوری که شهرت، یکی از دستاوردهای کارش یا یکی از لوازم آن است، میتوان پرسید که نسبت روشنفکران با سلبریتیها در چیست؟ مراد از «روشنفکر» در این متن، «فردی است که متکی بر عقلانیت و خرد انتقادی به روشنگری در سطح جامعه مدنی میپردازد و آنچه مطابق با خرد مییابد به شکل کتاب یا مقاله یا گفتار یا نوشتار و به واسطه رسانههای گوناگون مثل کتاب، مطبوعات، تریبونهای سخنرانی، فضای مجازی، رادیو، تلویزیون و… با جامعه و قدرت در میان میگذارد.» روشن است که در این تعریف، کار روشنفکری ربط و نسبت مستقیم با رسانه مییابد و رسانه ابزار او برای ارتباط با مخاطب است. همچنین آشکار است که روشنفکری موفق است که مخاطبانش بیشتر و گستردهتر باشند و در نتیجه شهرت و اعتبار بیشتری داشته باشد. در نتیجه یک روشنفکر مثل یک بازیگر یا یک خواننده، زمانی موفقتر است که شناخته شدهتر باشد و طیف گستردهتر و وسیعتری مخاطب گفتارها و نوشتارهای او باشند.۲۵ اما آیا پسندیده است که یک روشنفکر در کنار مشهور بودن که چنانکه آمد به موفقیت او کمک میکند، سلبریتی هم شود؟ یعنی مطابق تعریف ما، آیا مذموم نیست، روشنفکر مذکور که به دلیل کار روشنفکری به شهرتی دست یافته در جهت حفظ یا حتی ارتقای این شهرت تلاش کند؟ پاسخ به این پرسش ممکن است مناقشه برانگیز باشد، اما گفته میشود که هیچ اشکالی ندارد که یک روشنفکر بنا به تعریف مذکور سلبریتی باشد، لکن؛ تا جایی که رسالت و تعهد روشنفکری، یعنی تقریر حقیقت و تقلیل مرارت را فروگذار نکند. برخی پا را فراتر میگذارند و معتقدند؛ با رعایت خط قرمز روشنفکری یعنی عدول نکردن از خرد خود بنیاد و انتقادی نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه اگر روشنفکر سلبریتی شود، اتفاقاً، این کار، شاید بتواند به انجام وظیفه روشنفکری او کمک هم بکند.۲۶
برخی معتقدند اصولاً رسالت روشنفکری با سلبریتی بودن منافات و ناسازگاری دارد. میتوان از این منظر گفت که اصولاً روشنفکران باید به نقد رادیکال و ریشهای فضا و ساختارهایی بپردازند که پرورش دهنده سلبریتی هاست و… برخی نیز معتقدند که اصولاً کار روشنفکری و رسالت روشنفکری با ساختارهایی که به برساخته شدن سلبریتیها منجر میشود، منافات دارد.۲۷ در این میان برخی روشنفکران یا کسانی که در افواه عمومی، روشنفکر تلقی میشوند نیز، به طور رسمی، در مقام سلبریتی ظاهر شدهاند و میشوند، یعنی با حضور گسترده و پررنگ و گاه توام با انجام کارهایی متناسب با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی جدید و بهره گرفتن از بسیاری از ظرفیتهایی که سلبریتیها و شومنها از آنها سود میجویند، عملاً بدل به سلبریتی شدهاند. نمونه بینالمللی و قدیمیتر این روشنفکران، «اسلاوی ژیژک»۲۸ است که با نگارش کتابهای فلسفی قطور و حجیم و تولید گفتارها و نوشتارهای انتزاعی پیچیده در فضای رسانهای و اجتماعات حضوری پررنگ و چشمگیر دارد و همواره در واکنش به رویدادها و وقایع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پیرامونی از طریق رسانههای جمعی مثل سایتها و روزنامهها و خبرگزاریها و شبکههای تلویزیونی واکنش نشان میدهد، در جلسات مناظره پر شور و هیجانی شرکت میکند. «ژیژک» با آن انگلیسی نوک زبانی و ظاهر شلخته و آشفته و رفتارها و پوشش متظاهر، گاه سوژه عکسها و فیلمهایی میشود که بیشتر متناسب با یک شومن تلویزیونی یا یک بازیگر سینما یا یک جوکر است؛ نه فیلسوف و روانکاوی که هگل، مارکس، آدورنو و فروید را با هم در میآمیزد.۲۹
کاوه بهبهانی پژوهشگر فلسفه در خصوص تفاوت سلبریتی و روشنفکر معتقد است: «سلبریتیها از منطق جهان مدرن پیروی میکنند که به تعبیر «دوبور» میتوان آن را منطق «جو نمایش» نامید. هدف سلبریتیها دیده شدن وشهرت است. دیدهشدن، ارزش ذاتی سلبریتیها شناخته میشود و روشنفکرها اگر بخواهند وارد این عرصه بشوند باید این ارزش ذاتی را به ابزار کار تبدیل کنند. برای اهل اندیشهای که به فکر دیده شدن بیشتر مطالبش است، سلبریتی شدن باید ابزار باشد. گویی روشنفکر با ورود خود به این فضا، کشیدهای به ذائقه عمومی میزند و ارزشهای کاذب آن را زیر سؤال میبرد. سلبریتیها با مخاطبان خود معامله میکنند، چیزی را که شما دوست دارید نمایش میدهند، شما هم در عوض او را دنبال میکنید. اهالی فکر، اما زیر بار این معامله نمیروند و برعکس ذائقه عمومی را نقد میکنند؛ اما در عوض شما را به لحظه «فهمیدن» میرسانند و آگاهی میدهند. پس روشنفکر در مقابل ذائقه عمومی میایستد و جلیقهای انتحاری میپوشد، به جامعه نفوذ میکند و در زمان مناسب خود را منفجر میکند تا ذائقه عمومیرا تغییر دهد و سطح تفکر جامعه را بالاتر ببرد.»۳۰
توهم روشنفکری
چیزی را که باید از هم تفکیک کنیم، این است که هر انسان مشهوری روشنفکر نیست و خیلی از روشنفکران هم سلبریتی نیستند. یکی از معمولترین کارهایی که سلبریتیها در کشورهای مختلف جهان به آن میپردازند، اطلاعرسانی و مددخواهی برای رفع معضلات است. سلبریتی بودن با این نگاه، خیلی هم خوب است. اما در واقع طور دیگری است، سلبریتیها جامعه را ناخواسته به جامعه مصرفی تبدیل میکنند و مردم ناخواسته دنبال چیزی میروند که از نشانی یک سلبریتی نشر داده شده است. نکته جالبی که میان سلبریتیها درکشورهای مختلف جهان یک امر معمول ولی مستتر تلقی میشود، هنر آنها است و آن این که به گونهی مستقیم به مخاطبان خود نمیگویند چه کاری باید بکنند، اما آرامآرام قلبهای آنها را فتح میکنند. مخاطبان ناخودآگاه مثل آنها لباس میپوشند، اسباب منزلشان را طوری که آنها چیدهاند میچینند، از فروشگاهی که آنها پیشنهاد میدهند خرید میکنند، سعی میکنند شبیه آنها فکر کرده، حرف رد و بدل کنند و شبیه آنها ژستهای خوشبختنمایانه بگیرند. در مقابل، روشنفکرهای واقعی، جامعه را، علیه اندیشههای دُگم و کوتهبینانه که سبب خرافات و عقبماندگی جامعه میشود، بارور میکنند. سلبریتیهای تهیمایه، در هر جای جهان حتی با ژستهای آزادیخواهانه و از روی خیرخواهی، ممکن است، بهترین سرباز برای دیکتاتورها شوند. لازم به ذکر است، روشنفکر به جای تبلیغ تولیدات دیگران، خودش تولید دارد، ولی سلبریتیها حواس مردم را از حقایق پیرامون پرت کرده و برای شهروندان رویاهای دروغین ترسیم میکنند.۳۱
متأسفانه امروزه، کسانی که از هر طریقی دنبالکننده (فالوور) پیدا میکنند، همین که چهره سلبریتی به خود گرفتند، دچار توهم خطرناکِ روشنفکری هم میشوند. سلبریتیها جملات موجز ولی تأثیرگذار نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان – رماننویسان، فیلسوفان، پیامبران الهی، دیالوگهای نمایشنامه و فیلمها – را حفظ میکنند و هر ازگاهی این جملات را به زبان میآورند. اما در عالمی از بیخبری، خیلی از مردم – آنهایی که نیازشان به خوردشان داده میشود – فکر میکنند این حرفهایی که آنها نقل قول میکنند، مال خودشان است و از درایت و عمق نگاه آنها برمیآید و در نتیجه، آنها را با نگاهی روشنفکری بازتعریف میکنند.
روشنفکری بیمار
حال در این بخش اشارهای مختصر داریم به جریان روشنفکری در ایران، امروزه، روشنفکر در ایران به کسی گفته میشود که بر علیه نظام جمهوری اسلامی سخن بگوید یا علیه احکام دین و شریعت و یا در خصوص آزادی ظاهری زنان و مانند آن نقدهای تندی بنویسد. در این مقوله، از فرم غیر دینی و ارائه مطالب خلاف آموزههای دینی، برداشت روشنفکری و روشنگری میشود. هرقدر سکولارتر، روشنفکرتر. دلیل اصلی آن این است که «روشنفکری در ایران بیمار متولد شد.»۳۲ روشنفکری جریانی است که گفتمان علمی، عقلانیت در بحث، تساهل و مدارا با عقاید دیگران، اقناع طرفین و… از بنیادهای اساسی آن به شمار میرود؛ اما در ایران، جریان روشنفکری به صورت نادرستی در فقدان این مؤلفهها، رشد کرده و فربه شده است. ژستهای سکولار و فیگورهایی که از «ایسمها» تنها نام آنها را میدانند، مانند فمینیسم اسلامی، در عمل کار مهم و مؤثری برای بهبود وضعیت جامعه انجام نداده و نمیتوانند و با اطلاعات نیمبندی که دارند، گرهی از مشکلات کشور باز کنند.۳۳ روشنفکر در ایران کسی است که در نظر و عمل به اسم برداشت علمی، اغلب برداشت استعماری دارد، یعنی از علم و دموکراسی و آزاداندیشی در محیطی حرف میزند که علم جدید در آن هنوز پا نگرفته است به همین خاطر آزاد اندیشی را در قبال بنیادهای سنتی(مذهب، زبان، تاریخ، اخلاق، آداب) اعمال میکند.۳۴
سید مرتضی آوینی در خصوص روشنفکری در ایران اینچنین بیان میکند: «روشنفکران این مرز و بوم اگر چه از همان آغاز ایمان به قبله «انتلکتوئلهای»۳۵ قرن نوزدهم آوردهاند اما هرگز حقیقتاً در تاریخ و تفکر غرب شرکت نیافتهاند. آنها مقلدانی ظاهرگرا بیش نبودهاند و به عبارت بهتر، غرب زده بودهاند نه غربی. غربزدگی تقلیدی ظاهری از احکام عملی «انتلکتوئلیسم» بیش نیست و این خاک اصلاً خاکی نیست که در آن روشنفکری پا بگیرد. از همان آغاز، انتلکتوئلهای این مرز و بوم نقابدارانی پهلوان پنبه بیش نبودهاند؛ طبلهایی تو خالی، شیرهای عَلَم نه «ماتریالیسم دیالکتیک»۳۶ نه «مارکسیسم»، نه «لیبرالیسم»، نه «اندیویدوالیسم»۳۷، نه «نیهیلیسم»۳۸ نه «اتمیسم منطقی»۳۹ و نه حتی «ناسیونالیسم».۴۰ در کشور ما، مردم اصلاً با عقل «راسیونالیستی»۴۱ نمیاندیشیدند و غالب دانشگاهیان نیز اگر چه با تمدن غربی سرو کار دارند، اما هرگز اجازه نمیدهند که در زندگیشان احکام «راسیونالیستی» و عقل «دکارتی» جانشین تقلید مذهبی شود. اما روشنفکران غربزده، بالعکس، با این عقل راسیونالیستی میاندیشند – که عقیم است و زمینی و تنگ نظر و فلک زده. کار این عقل در نهایت به کفر و الحاد میانجامد و بنابراین، انتلکتوئلها در سراسر جهان اگر ماتریالیست و ملحد نباشند، کافر هستند.»
نتیجه گیری
در این مقاله ابتدا نگاهی به افکار عمومی و کارکردهای آن در زمان حال پرداختیم، سپس اشارهای به رهبران فکری و تأثیری که در هدایت افکار عمومیدارند، داشتیم. از آنجا که امروزه، سلبریتیها، افکار عمومیرا متأثر از اعمال و رفتار خود میکنند، بنابر موارد گفته شده میتوان به نوعی آنها را جزء رهبران فکری به حساب آورد. از آنجا که برخی از صاحب نظران، روشنفکران را جزء رهبران فکری قلمداد میکنند و از سوی دیگر سلبریتیها نیز در برنامههای خود اقدامات شبه روشنفکری انجام میدادند، لازم بود توضیحاتی در خصوص ارتباط سلبریتیها با روشنفکران و وجه اشتراک و افتراق آن نکاتی را مطرح نماییم. در مجموع آنچه که از مطالب مطرح شده میتوان نتیجهگیری کرد این است که رهبران فکری یک معنای عام است در خصوص افرادی که وظیفه هدایت افکار عمومیرا به عهده دارند؛ خواه به عنوان یک شخص کاریزما و باجایگاه معنوی، خواه یک سلبریتی و خواه یک روشنفکر.
اما آنچه مسلم است؛ بسیاری از اقدامات روشنفکران در کشور، با مفاهیم اصیل روشنفکری مطابقت ندارد.(شاید بهتر بود ترجمه دیگری برای آن در نظر گرفته شود.) چرا که جریان روشنفکری در ایران به دلیل ریشههای اشتباهی که در بستر تحصیلکردگان و تربیت یافتگان غرب دارد و بنابر تعبیر حضرت امام خمینی(ره) آسیبهای آنها تا سالها دامنگیر کشورمان خواهد بود، در مسیر صحیحی قرار نگرفت؛ همچنانکه امروزه هم در بسیاری از فعالیتهای سیاسی و تعاملات دیپلماتیک شاهد این انفعالات هستیم. نکته دیگر این است که امروزه به دلیل پیشرفت روز افزون تکنولوژهای نوین ارتباطی و فراگیری بیش از حد و مرز آن بهویژه به دلیل شیوع کرونا، شاهد تأثیرگذاری بسیار زیاد سلبریتیها در سبکزندگی مردم و جهت گیری بهافکار عمومیتوسط آنها در بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی هستیم. سلبریتیهایی که بسیاری از آنها از کمترین سطح سواد برخوردارند و گاهی اوقات بهدلیل اظهار نظرهای غیرکارشناسانه، بهعنوان اپوزیسیون عمل کرده و بلندگوی رسانههای معاند میشوند. نکته قابل تأمل این است که با استفاده از برخی اصطلاحات روشنفکران، سعی دارند خود را روشنفکر نشان دهند، که البته این ترفند تنها برای افزایش مخاطبان بیشتر است، همانگونه که در مقدمه هم اشاره شد، رفتار دو یا چندگانه در برخورد با موضوعات مختلف سیاسی و اجتماعی خود نشانگر این نیت آنها است. در پایان اگر بخواهیم یکی از مهمترین راهکارهایی که در چنین شرایطی کمک میکند که افکار عمومی را هوشیار کرد تا کمتر تحت تأثیر بسیاری از این تکنیکهای عوامفریبانه قرار نگیرند را پیشنهاد دهیم؛ افزایش سطح سواد رسانهای عموم مردم است. خوشبختانه در سالهای اخیر با در نظر گرفتن کتب درسی با این عنوان و شکلگیری نهضت سواد رسانهای توسط بسیاری از تشکلهای مردمی و برخی اقدامات دولتی، شاهد اتفاقات خوبی در این عرصه بودهایم، لکن در این خصوص همت بیشتر مسئولان و دلسوزان کشور میتواند راهگشا باشد.
پینوشت:
- افکار عمومی، ژودیت لازار، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰ ص۳۸و۳۹.
- منبع قبلی، ص۷۶.
- افکار عمومی و معیارهای سنجش آن، تالیف محمد دادگران، تهران، مروارید، ۱۳۸۲.
- مبانی ارتباط جمعی و افکار عمومی، شفیع بهرامیان، دانشگاه جامع علمیکاربردی فرهنگ و هنر ارومیه، ۱۳۸۶.
- Opinion Leaders.
- مفاهیم کلیدی ارتباطات، تیم او بسولیوان، [و دیگران]، ترجمه میرحسن رئیس زاده، تهران، فصل نو، ۱۳۸۵. ص۳۸۵.
- افکار عمومی و معیارهای سنجش آن، تألیف محمد دادگران، تهران، مروارید، ۱۳۸۲.
- وبلاگ حسن رضایی نوشته شده در بیستم اسفند ۱۳۸۶.
- افکار عمومی، ژودیت لازار، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰ ص۱۲۰.
- مفاهیم کلیدی ارتباطات، مؤلف: تام اسولیوان و دیگران، مترجم: سید حسن رئیس زاده، چاپ اول، تهران فصل نو، ۱۳۸۵ ص۴۱۱.
- نظریه های ارتباطات، ورنر سورین، جیمز تانکارد، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۴ ص ۳۰۴.
- بر اساس این نظریه تأثیر پیام بر مخاطب مانند تزریق آمپول سریع و مستقیم است.
- همان ۱۱۹.
- نظریههای ارتباطات، ورنر سورین، جیمز تانکارد، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۴ ص۳۰۴.
- طبقه بندی مفاهیم در ارتباطات، رید بلیک و ادوین هارولدسن، ترجمه مسعود اوحدی، تهران، سروش، ۱۳۷۸ ص۱۵۷.
- کَشمور (۱۳۹۵) فرهنگ شهرت، ترجمه احسان شاه قاسمی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. ص۶۶.
- منبع قبلی، ص۶۶.
- Nayar، P.K. (2009). Seeing Stars: Spectacle، Society and Celebrity Culture، ۲۲۰ £۱۴.۹۹، ISBN: 978-817-829-9075.
- طرفداران برخی از سلبریتی ها حتی بیشتر از طرفداران رئیس جمهور کشور است.
- مرجعیت سلبریتیها در مسائل اجتماعی، با تأکید بر فرصتها و تهدیدها در فضای مجازی، اعظم ده صوفیانی، نشریه مطالعات ماهواره و رسانههای جدید شماره ۲۰ پاییز ۱۳۹۸.
- آینده بان،۱۳۹۷:۱۷.
- کَشمور (۱۳۹۵) فرهنگ شهرت، ترجمه احسان شاه قاسمی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. ص۹۶.
- مرجعیت سلبریتیها در مسائل اجتماعی، با تأکید بر فرصتها و تهدیدها در فضای مجازی، اعظم ده صوفیانی، نشریه مطالعات ماهواره و رسانه های جدید شماره ۲۰ پاییز ۱۳۹۸.
- تأملی درباره رابطه با شهرت و کار روشنفکری،سلبریتیهای انتلکتوئل، محسن آزموده، روزنامه اعتماد۲۵ شهریور۱۳۹۹ کد خبر: ۱۵۴۸۳۹.
- همان
- تأملی درباره رابطه با شهرت و کار روشنفکری،سلبریتیهای انتلکتوئل، محسن آزموده، روزنامه اعتماد۲۵ شهریور۱۳۹۹ کد خبر: ۱۵۴۸۳۹.
- منبع قبلی.
- فیلسوف و منتقد فرهنگی اسلوونیایی.
- تأملی درباره رابطه با شهرت و کار روشنفکری،سلبریتیهای انتلکتوئل، محسن آزموده، روزنامه اعتماد۲۵ شهریور۱۳۹۹ کد خبر: ۱۵۴۸۳۹.
- روشنفکر: سلبریتی انتحاری گفتگوی اینستاگرامیبا ماهنامه مدیریت ارتباطات ، کاوه بهبهانی خبرگزاری مهر ۴ مرداد ۹۹ کد خبر ۴۹۷۷۷۷۳.
- سخنرانی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران، اردیبهشت ۱۳۷۷.
- روشنفکر: سلبریتی انتحاری، گفتگوی اینستاگرامیبا ماهنامه مدیریت ارتباطات، کاوه بهبهانی خبرگزاری مهر ۴ مرداد ۹۹ کد خبر ۴۹۷۷۷۷۳.
- روشنفکران و سلبریتی، روحینا حیدری، پایگاه اطلاع رسانی هشت صبح، ۲۲ شهریور ۱۳۹۹.
- در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، ج۱، ص۴۷.
- روشنفکری ترجمه تحت اللفظی این واژه است.
- تفسیر مارکسیستی عالم هستی که ماده را تنها موضوع یا محمل تغییر و تحول، و تحول را نتیجه تضاد و کشمکش دائمی میان اضداد میداند، کشمکشی که از تضاد درونی نهفته در همه پدیده ها، اندیشه ها و جنبش ها نتیجه میشود.
- فردگرایی، مذهب اصالت فرد: individualisme.
- نیست انگاری: nihilisme.
- فلسفه منطق ریاضی؛ به طور خاص فلسفه ای که برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد در کتاب «اصول ریاضیات»، و لودویگ ویتگنشتاین در «رساله منطقی_ فلسفی» تبیین کرده اند؛ logical atomism.
- حلزون های خانه به دوش ، سید مرتضی آوینی ، نشر ساقی، صفحه ی ۱۰۳.
- مذهب اصالت عقل: rationalisme.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0