تفاوت اندیشههای فمنیسم اسلامی با نگاه اصیل اسلامی به زن(بخش اول)
پردازش به زنان به عنوان نیمی از پیکرهی جامعهی بشری، به اندازهی شناخت و بررسی کل بشر، شایستهی شناخت و بررسی است، و هرگونه تحلیل و تعمق در ابعادی وجودی زنان، به عبارتی، تحلیل حیات بشر بهشمار میرود. زنان در طول تاریخ، به لحاظ افراط و تفریطها، صدمات جبران ناپذیری را متحمل شدهاند و این دو گرایش، آنان را از طی طریق تکامل و تعامل بازداشتهاست. از این رو شاید بتوان گفت شناخت زن و منزلت او در واقع، شناخت بشر و کرامت انسانی است. با توجه به اینکه در دنیای کنونی مباحث مرتبط با زنان در حوزههای گوناگون، از حساسترین بحثها بهشمار میآید. میتوان گفت تجزیه و تحلیل جنسیت یا دید نقادانه، از پایان نیمهی نخست قرن بیستم به این سو، در حوزههای اعتقادی، علمی، تربیتی، اخلاقی و مانند آن جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. و در زمینههای گوناگون، بهویژه در زمینهی مسائل تربیتی، قرائتهای جدید جنسیتی مانند فمینیسم مدرن و پسامدرن را به دنبال داشته است.
در این مقاله در پی آنیم که بدانیم مدرنیته، پسامدرنیته، نقش الگوی کامل بشریت و شرایط دفاعیات فمینیستی، کدام گونه از فمینیسم در مالزی را به رسمیت میشناسد، و در این رهگذر، جایگاه آن در چهارچوب رابطهی قدرت و دانش مبتنی بر انسانشناسی قرآنی چیست. همچنانکه فمینیسم، و به ویژه فمینیسم اسلامی زادهی نگرش هرمنوتیکی است سعی و تلاش شدهاست که ارتباط بین جنبش جهانی زنان و فمینیسم نشان داده شود. در این تحقیق فرودستی زنان، و روابط قدرت در عملیات تحکیم نگرشهای چندگانه از فمینیسم، و برابری جنسیتی و بررسی زمینههای فمینیسم در کشورهای اسلامی نیز نشان داده، و سپس تجدید ساختار قدرت در دانش با تأثیر نقش الگو در زندگی بشر تحلیل خواهد شد. در نهایت، تلاش است که الگویی به عنوان خروجی مناسب در رسیدگی به چالشها و مسائل برابری جنسیتی، حقوق برابر، عدالت و فروپاشی خانواده در دوران پسامدرن پیشنهاد داده شود.
کلیات و مفاهیم
فمینیسم Feminism با آنکه به معنای کنونی آن واژهای تازه به نظر میرسد، ولی قدمتی به اندازهی تاریخ دارد. مبنای اندیشهی فمینیسم در زبان فارسی به «زن گرایی»، «زن محوری» و «زن مداری» برگردان، و به برابری حقوق زن و مرد تعبیر شدهاست. اولین کسانی که چنین نهضتی را آغاز کردند نویسندگان متون ادبیاند که در نوشتههای خود به بیان ظلم و ستم مردان علیه زنان پرداختهاند.
با آغاز قرن بیستم، فمینیستها علیه مردان مبارزهی سازمان یافتهتری آغاز کردند، زنان به عرصههای علوم و پژوهش قدم گذاشتند و کوشیدند تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد و مانند آنها را که تا آن دوره عرصههایی کاملاً مردانه بود، با بینش زنانه تفسیر و بررسی کنند. از ویژگیهای دیگر این سده، تنوع و چندگانگی در اندیشهی فمینیسم است که منشأ پیدایش اندیشههای متفاوتی در این جنبش شد، مانند: فمینیسم لیبرالیستی، مارکسیستی، رادیکالی و سوسیالیستی.
در فرهنگ پیشرو آریانپور، فمینیسم از نظر واژگانی در زبانهای غربی دو کاربرد دارد: ۱. جنبش برابری زن و مرد. ۲. جنبش آزادی زنان. و این دو تا حد زیادی در معنا و کارکرد با یکدیگر متفاوتاند، و در چهگونگی نگرش و عمل پیروان آنان تأثیر بسزایی دارد.
فمنیسم که دارای مفهومی کلی و شاید تا حدی مبهم است، در سیر خود چهار موج تاریخی، چندین مرحله و چندین گونه و زیرگونه را تجربه کردهاست: گرایشها و مراحلی چون فمینیسم لیبرال، فمینیسم رادیکال، فمینیسم مارکسیستی و سوسیالیستی و فمینیسم پسامدرن (و حتی فمینیسم بازارمحور).
در فمینیسم مفهوم زن در کثرت جستو جو میشود، نه در وحدت، زیرا فمینیسم گفتمانی چند صدایی است که از پلورالیسم استقبال میکند و به تفاوتها ارج مینهد. بنابراین فمینیسم درک مفهوم و تعریف «زن» را در دگرگونی میداند و نه در رکود و ایستایی، زیرا فمینیسم حرکتی همیشه پویا و در حال بازنگری است. در واقع فمینیسم خود را با جریان روندهی پسامدرن همگام و هماهنگ کرده است. اگر جریان پسامدرن اعتبار مبانی دانش کنونی را به چالش میکشد و مفهوم دانش محض و حقیقت مطلق را «افسانهی متافیزیک» و فراواقعی میداند، فمینیسم نیز اصالت سردمداری را به مثابه یکی از پایههای دانش بشر رد، و میکوشد از الگوهای ثابت و مطلقگرا دوری کند.
جریانهای فمینیستی در دو دههی اخیر در کشورهای با اکثریت مسلمان هم دیده شدهاست. که همگی انگارهی تاریخی زنان مسلمان را بازنگری نموده، و از سرنوشت زنان در جهان اسلام سخن گفتهاند. با ظهور مدرنیته، اندیشهی اقتدار مردان بر زنان، که شاید زمانی طبیعی و بدیهی مینمود، بهتدریج جایگاه خود را از دست داد.
دیدگاه اسلام و فمینیسم دربارهی زنان
در اسلام و متون اسلامی زن و مرد از حقوق برابر اما غیرمشابه و همگن برخوردارند. نقش مادری و تربیت فرزند ارزش والایی دارد، ولی در عین حال هنوز زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، با رعایت موازین شرعی و اخلاقی و تناسب شغلی مطلوب، جایگاهی در خور نیافتهاند، و شاید واجب است که فقها و حقوقدانان ما نیز با در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان و با رعایت معیارها و اصول صحیح و ضابطهمند در استنباط از منابع، در فهم متون دینی با استمداد از حقایق روز تلاش بیشتری به خرج دهند، راهکارهای علمیتر و به روزتر، در جهت جلوگیری از ستم بر زنان و بدرفتاری با آنان، و نیز در تضمین حقوق مشروع آنان ارائه کنند.
بشر با انتخاب الگو یا سرمشق، به تقلید رفتار آن الگو میپردازد. علاوه بر الگوهای زنده، که محیط تربیتی پسندیده را میسازند، اسوههای اخلاقی و انسانی پیشین، موجبات حیات مجدد بشر را فراهم میکنند، و نقش عظیمی در سازندگی وی بهجا میگذارند.
ترسیم چهرهی دقیق و کاربردی، و در عین حال محبوب و دوست داشتنی اسوههای بشری، برای همگان میتواند جای خالی این الگوها را در محیط و ذهن و روحشان پر کند، تا بتوانند گام به گام با آنان همانندسازی کنند.
پیروی از الگوهای رفتاری امری است که در نهاد بشر بهطور غریزی و فطری وجود دارد، و هر فرد و جامعهای نیز در پی آن است تا با یافتن الگوهایی یقینی بتواند با سرمشق قرار دادن آنان راه سعادت و کمال را بپیماید.
ارائهی نادرست برخی دیدگاهها در زمینهی نقشهای سازندهی زنان در اسلام، موجب روی آوردن گروهی از زنان به جنبشهای فمینیستی غربی شدهاست، بهطوری که نهاد خانواده و آموزههای اسلامی را به شدت هدف قرار داده، و خواستار بازنگری در قوانین اسلامی شدهاست، بی آنکه توجه و یا تلاش شود تا منشأ اصلی تبعیضات و نابرابریها شناسایی شود، و از بین برود. بهطوری که زنان و دختران روز به روز از دین اسلام و آموزههای آن فاصله میگیرند.
عدم ارائهی تصویر درست و دقیق از الگوهای دینی مانند حضرت زهرا (س) جامعهی اسلامی را با خلأ مواجه کرده است و این خلأ بانوان مسلمان را به سمت فمینیسم اسلامی با تمام نواقص و تعابیر اشتباهش سوق میدهد.
فمینستهای اسلامی بیشتر بر روی موضوعاتی چون قانون حقوق خانوادهی اسلامی، مسائل زناشویی، برابری جنسیتی (بر پایهی آیات و روایاتی که از دید آنان برابری نقشها و برابریهای زیستی زن و مرد را بیان میکنند) فمینیسم اسلامی از دید بارلاس «گفتمانی از برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی است که درک و دستور خود را از قرآن میگیرد و به دنبال عمل به حقوق و عدالت برای همهی انسانها در همهی زندگی آنان، در سراسر زنجیرهی جمعی ـ فردی است». مارگوت بدران در کتاب مطالعات اسلامی آکسفورد مینویسد این اصطلاح در دهه ۱۹۹۰ به عنوان پدیدهای «جهانی» مطرح شد که نگرانیهای زنان مسلمان را که مرتبط با شرایط محلی بود، و از طریق نوشتارهای مسلمانان در مکانهای مختلف جهان چون ایران، ترکیه، مصر، مالزی و آفریقای جنوبی قابل تطبیق با شرایط جهانی بود، مطرح کرد.
اهداف فمنیستها
فمینیسم اسلامی آرزو دارد با تأکید بر عدالت جنسیتی در قرآن و سایر روایتهای مبانی اسلامی به استدلالهای دینی مردسالارانه پاسخ دهد. از این تفسیر همراه با تشویق «اجتهاد (استدلال) و اجماع (تصمیمگیری با توافق گروهی) برای بازسازی دوبارهی اسلام برای زنان» استفاده میشود. فمنیسم اسلامی گفتمان اسلامی را در دفاع از طرفداران فمنیست گنجانیده است. مبانی فمنیسم اسلام، و همجواری اسلام و فمنیسم براساس سازگاری این دو، محل اختلاف است. از آنجا که این دو پدیدهی بارگذاری شده، اسلام و فمنیسم در این دیدگاه، به هم پیوست شدهاست، این پرسش باقی میماند که کدام یک از این دو در اولویت است. گرچه هیچ نشانهی خاصی از اولویت بندی یکی بر دیگری در مرزهای فمینیسم اسلامی وجود ندارد، اما این اولویتبندیها ممکن است در سطح شخصی و سازمانی صورت گیرد. در حالی که برخی از سازمانها یا افراد ممکن است بیشتر بر دستور کار فمنیستی تاکید کنند، برخی دیگر ممکن است وزن بیشتری بر چهارچوب اسلامی بگذارند.
باز هم بدران در کتاب مطالعات اسلامی آکسفورد میگوید ایدئولوژی فمنیسم اسلامی بسیار تحت تأثیر هرمنوتیک فمنیست اسلامی است. فمنیستهای اسلامی هنگام بازنگری در قرآن و سایر روایات بنیادی اسلامی، بین مقاطع «جهانی و بی زمان و خاص و مشروط» تمایز قائل میشوند. هرمنوتیک فمینیستی اسلامی شامل سه روش ارزیابی است: اول بازگشت به قرآن برای «اصلاح داستانهای دروغین رایج در عموم مردم»، دوم، تبلیغ و ترویج آیاتی که مساوات زن و مرد را بهروشنی بیان میکند و سوم، نقد آیاتی که نابرابری جنسیتی را در نتیجهی تفسیر مردسالارانه استنتاج میکنند. در اینجا باید اذعان کرد که مفهوم بازنگری در روایات اسلامی برای دفاع از برابری جنسیتی، مختص دوران معاصر نیست. بلکه قدمت آن به قرن بیستم برمیگردد. تأیید حقوق زنان در قطعهی نبویه یعنی المرأه و العمل (زنان و کار) از موسی، که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد و حمایت از حقوق زنان برای تفسیر متون دینی در الصوفور و الظاهر (رونمایی و حجاب) از نظیره زینالدین، که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد، تنها دو نمونه از نمونههای اولیه است.
از سوی دیگر هنگامی که بهرهوری از تفسیر آیات و نتیجهگیری از روایات مطرح میشود، قدرت این تفاسیر و توان و اثربخشی آن اهمیت مییابد. چه کسی توان و اعتبار چنین تفاسیری را دارد؟ میتوان درباره اعتبار تفسیرهای مختلف مطالعه و ارزیابی آگاهانه کرد و دین را برای خود آموخت، اما تفسیر برای حمایت از موضوعی ویژه داستان متفاوتی است. در حالی که فمنیستهای اسلامی غالباً استدلال میکنند که هرکسی میتواند متن را به صورت جداگانه بخواند و درک خود را شکل دهد، هنگامی که صحبت از حمایت از تفسیری جایگزین در برابر تفسیرهای مردسالارانه به میان میآید، دانش لازم برای پرورش این گونه از تفسیر یا موجودیت یا افراد ارائه دهنده اهمیت مییابد. اگر اعتبار استدلالهای فمینیسم اسلامی بستگی به تفسیر فمینیستهای اسلامی دارد، در این تنطیم و درجه بندی بر اساس دانش و اعتبار وابسته به فرستنده، آیا هر خوانشی دارای ارزش برابر با دیگری است؟
مقابله با استدلالهایی که از علمای دینی شناخته شده به دست میآید، نیاز به آگاهی از روایت تاریخی دورهی نزول قرآن، دانش عربی برای خوانش نسخههای اصلی، و بازیهای زبانی نهفته در کلمات و عبارات است. همچنین، برای تأیید دانش فرد از سوی دیگران، باید از «دید» آنان واجد شرایط آید، و این امر اغلب نیاز به اعتباربخشی، و یا پیوستن به سازمان دارد. با این حال، مواردی نیز وجود دارد که اعتبارسنجی یا پیوستن به سازمان کافی نیست، زیرا جنسیت به عنوان مانعی در شناسایی زنان به عنوان شخصی که دارای دانش موضوعی است، مطرح میشود. علاوه بر این، آیا میتوانیم هر کس که در زمینهی برابری جنسیتی کار میکند را در مؤلفههای اسلام به عنوان فمینیست اسلامی قبول کنیم؟ یا وقتی حمایت از برابری جنسیتی در چهارچوب اسلامی را میبینیم، آیا شاهد فمینیسم اسلامی هستیم؟ از نظر هوبت فردی، آیا فمنیست مسلمان و فمنیست اسلامی معنای یکسانی دارند؟
هایده مغیثی (۱۹۹۹) استدلال میکند که فمنیسم به اشکال مختلف شکل میگیرد و اظهار میدارد که تحت تأثیر زمینههایی که از آن ناشی میشود، و تحت تأثیر دغدغههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. با این حال، او محل مشکل را در «تلاش برای فشار آوردن اسلام به فمنیستها در جوامع اسلامی به عنوان تنها راهکار «مناسب فرهنگی» یا «پروژهی قابل اجرا» جستوجو میکند. هرچند که اظهار نظر وی در مورد موضوع تحمیل قابل اعتناست، زیرا «فشار آوردن» اسلام به فمینیستها آزادی انتخاب زنان را به چالش میکشد و در نهایت به گونهای اجرای قانون تبدیل میشود، برخی از فمینیستها در جوامع مسلمان با میل خود اسلام را در دستور کار فمینیستی خود قرار میدهند. این نیز جهانشمول نیست، زیرا تعریف جامعهی اسلامی از کشوری به کشور دیگر تغییر میکند. برخی اسلام را پایهی قوانین خود به ویژه قانون اساسی میدانند، برخی دیگر با پایه قرار دادن حکومت سکولار، تلاش میکنند مظاهر اسلامی را در قوانین پیاده کنند، و برخی نیز باوجود اکثریت مسلمان چندان نگاهی به ادغام دین و قانون ندارند. گاه در کشورهای اسلامی زنانی دیده میشوند که از سوی دیگر فمنیستهای اسلامی به رسمیت شناخته نشوند، ولی از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران در این چهارچوب جای گیرند.
فمینیسم پدیدهای است که شامل طیف متنوعی از افکار، شاخهها، تفسیرهای منحصر به فرد از آن شاخهها در زمینههای مختلف، و تعاریفی از فمینیسم است که مختص محل نشو و نمای آنهاست، اما هنوز دارای تقاطعهایی با سایر خطوط فمینیسم است. پس از آن، فمینیسم اسلامی به عنوان جزئی از فمینیسم، میراثی متنوع را در بر میگیرد. از اندیشههای مختلف فمینیستی، از جمله فمینیسم لیبرال و فمینیسم پسامدرن وام میگیرد و خود را با شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مکان منحصر به فردی که در آن تجربه میشود، پرورش میدهد. اگرچه اعتقادی همهگیر وجود دارد که فمینیسم ریشه در لیبرالیسم دارد، از سوی دیگر، اختلاف نظر بین رویکرد لیبرالیسم به عقلانیت و فردگرایی، و فمینیسم اسلامی نشان میدهد که فمینیسم اسلامی به صورت گزینشی از فمینیسم لیبرال وام گرفتهاست.
امور دینی و معنوی، بهویژه در تمهیدات سکولار، که هماندیشی بین مذاهب مختلف وجود دارد، و هنگامی که دین و امور دولتی از هم جدا میشوند، به عنوان امور شخصی و فردی در نظر گرفته میشود. طبق تحقیقات گفته شده: «چهگونگی تفسیر و درک یکسان اسلام توسط بسیاری از مسلمانان و غیر مسلمانان، وقتی در حوزهی عمومی مورد بحث قرار میگیرد، در بیشتر موارد سردرگمی بهجا میگذارد، زیرا به جای موضوعی فرهنگی، تنها به عنوان موضوعی دینی و معنوی به آن نگاه میشود.» مسلماً، رویکرد استفاده شده ماهیتی نسبتاً سکولار دارد، زیرا با نشان دادن سردرگمیهایی که در ارتباطات امور معنوی و مذهبی در حوزه عمومی بوجود میآیند، دین و امور روحانی را در حوزهی خصوصی محصور میکند.
وقتی فمنیسم و اسلام یا مسلمان بودن پیوسته است، ابهام در معنا بوجود میآید. فمینیسم اسلامی قادر به تأمین نیازهای شناسایی افراد مختلف نیست و کل فعالیت زنان را بر اساس چهارچوب اسلامی تعریف میکند. در حالی که فمینیسم اسلامی اصطلاحی گسترده است که در دانشگاهها از آن استفاده میشود، محققانی مانند اسمیت و وودوارد (۲۰۱۴) تفاوتهای بالقوه بین فمینیسم اسلامی، فمینیستهای مسلمان و فمنیسم اسلامگرا در متن برخی کشورهای اسلامی را نشان میدهند، و چنین است که سردرگمی معنا و عمل، و نقض غرض در بین فمنیستهای اسلامی پدید میآید.
ارتباط فمنیسم با «ایدئولوژیهای خارجی» و یا «غربی» چیز جدیدی نیست. از این رو، در دوران پسامدرن، ارتباط فمنیسم با غرب یا برچسب زدن با عنوان بیگانه، با تاریخ پر تب و تاب دورهی استعمار، و تردید عمومی نسبت به این مفاهیم غربی مورد توجه قرار میگیرد و این مطلب در بیانات هایده مغیثی در کتاب فمینیسم و بنبادگرایی اسلامی بازتاب مییابد. زیبا میرحسینی نیز در ساخت جنسیت در اندیشه حقوقی اسلامی و راهکارهای اصلاح استدلال میکند که اسلامگرایان هنوز «فمینیسم را بهعنوان گسترش سیاست استعمار»، و به عنوان فرضیهی توطئهی غربی با هدف سست کردن اسلام الدین (به مثابه شیوهی زندگی) در نظر میگیرند. وی میگوید: «شما صداهای اساسی را میبینید که دستور کار غربی فمنیسم اسلامی را به چالش میکشانند.» در حالی که آسیب پس از استعمار که روزگار کنونی را با تلاش پایانناپذیر برای کشف، درگیر میکند، خواستار جذب هویتی است که در برابر تحمیل استعمار مقاومت میکند، همچنین تلاش میکند تا از سوی بازیکنان جهانی – از جمله قدرتهای استعماری قدیمی – به رسمیت شناختهشود که مشارکت در روابط اقتصادی جهانی یکی از علل آن است. این امر باعث میشود تا خلط با «مفاهیم و تصورات غربی» در تعامل با غرب اجتنابناپذیر شود. از این رو، برخلاف اتهاماتی که در بازخواست از فمینیسم به عنوان خارجی و غربی مطرح شدهاست، بدران استدلال میکند که هر جریان از فمنیسم مختص زمینه و فرهنگی است که در آن پایهگذاری شده، و پرورش یافته است. بر این اساس، علیرغم پیدایش فمنیسم در غرب، به ویژه فرانسه، هر جنبش یا اندیشهی فمینیستی غربی نیست. بدران پس از آن برای اثبات این مدعا شفافسازی میکند که «فمنیسم مصر فرانسوی نیست»، یا غربی؛ همانطور که بنیانگذاران آن از فرهنگ و سرزمین مصر هستند و تاریخ آن در پویایی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مصر ساختهشدهاست. او معتقد است که فمنیسم اسلامی که توسط مسلمانان در مکانهای مختلف جهان ساخته شده، پدیدهای جهانی است. و پژوهشگرانی نیز در کشورهای اسلامی دیگر هستند که خیزشهای مشابه را کاملاً بومی میدانند.
رابرت کاکس اظهار میدارد که سنت اسلامی به عنوان دیگریِ غیرخودی در آداب و رسوم غربی قرار دارد و «ذهن شرطیشدهی غربی» نمیتواند به راحتی سنتهای اسلامی را درک کند. در حالی که سنتهای گوناگون در اسلام و «دیگریسازی» که در میان این سنتهای متنوع اسلامی اتفاق میافتد، این پرسش را به وجود میآورد که کدام یک از سنتهای اسلامی یا گروههای اسلامی در هنگام گفتن اسلام به نمایش گذاشته میشوند. گفتمان غربی «سازگاری» بین اسلام و دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان را که ظاهراً مفاهیمی غربی هستند، موشکافی میکند. همانطور که در بحث تفسیر در ارتباط با رابطهی قدرت و دانش بیشتر توضیح دادهخواهدشد، برداشت از اسلام به عنوان سنتی یکدست که از کتابی واحد سرچشمه گرفتهاست، بسیار مشکلساز است. قرآن با شیوههای جایگزینی تفسیر میشود و بهطرق مختلف بر سنتهای جوامع، افراد و دولتهای دارای جمعیت مسلمان تأثیر میگذارد. بنابراین، سازگاری آن با حقوق بشر، دموکراسی و حقوق زنان نهتنها مربوط به آنچه در قرآن وجود دارد، بلکه بیشتر مربوط به این است که کدام تفسیر قرآن در آن زمینه غالب است و کدام نظم اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است، که در تفسیر با هم ادغام شده است. علاوه بر این، در کشورهای غربی نیز مفاهیم «غربی» از دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان مورد ادعا قرار میگیرند. این نوسان بین موقعیتهای نادرست سنتهای غربی و اسلامی به عنوان رفتارهای یکپارچه در تقابل با یکدیگر، به عنوان مانعی در آشتی آداب و رسوم متنوع در داخل و بین دو تمدن ظاهر میشود.
کلیشههای مشابه که مرتبط با بازخواستهاست، در مفهومسازی سنت غربی از دیدگاه اسلامی از نوع ویژه نیز کاربرد دارد. از دیدگاه اسلامی محافظه کارانهتر، فرهنگ غربی تهدیدی برای سنت اسلامی تلقی میشود. با این شیوهی دریافت، زنان به عنوان انتقال دهندگان فرهنگ اسلامی در وجود خویش قابل درک میشوند، مسئولیت رفتار را بهگونه ای تعریف کنند که توسط این برداشت اسلامی محافظه کار مشخص شدهباشد، انتظار میرود که درهماورد با نگاه غربی که مایل است ابتدا روح او، و سپس فرهنگش را بگیرد، همهی اینها به عنوان سرزمینی که باید از آن محافظت شود، و سلاحی که در برابر نفوذ خارجی استفاده میشود، قرار میگیرد. از این دیدگاه، همچنانکه «حجاب» در کتاب اسلام، تغییرات اجتماعی و واقغیت زندگی زنان عرب مینویسد تلاشهای فمنیستی برای تغییر موقعیت زنان در جامعه به عنوان «امتداد تلاشهای غرب برای سلطهی فرهنگی» تلقی میشود. در نتیجه، جنبشهایی مانند فمینیسم اسلامی، و فمینیسم به طور کلی، به دلیل کاشت بذر فرهنگی غربی در سنتهای اسلامی گناهکار شناخته میشوند. به ویژه در کشورهای پس از استعمار، تلاشهای فمینیستها به عنوان نفوذ مجدد نیروهای استعماری از طریق زنان در جوامع اسلامی قلمداد و به عملی کفرآمیز تعبیر میشود.
نام دیگری که در دوران معاصر بسیار گفته شده، امینه ودود است. ودود، در کتاب جهاد جنسیتی، تکرار میکند که مردسالاری «نمایندگی اخلاقی زنان» را نابود میکند و در تقابل با پیام اسلام قرار میگیرد. به همین ترتیب، شیرین عبادی، اولین زن مسلمان دریافت کنندهی جایزه نوبل، تبعیض زنان را، بیش از اسلام در فرهنگ مردسالاری پیدا میکند: «گرفتاریهای تبعیض آمیز زنان در جوامع اسلامی، چه در حوزهی حقوق مدنی و چه در حوزهی سیاسی، اجتماعی و عدالت فرهنگی ریشه در فرهنگ مردسالاری دارد که در این جوامع حاکم است، نه در اسلام».
ادامه دارد…
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0