«جهان مصالحهها» یا «منازعات پلتفرمی»
فضای مجازی در کشور ما رشد چشمگیری پیدا کرده است. ما به فضای مجازی پرتاب شدهایم و در حالتی که هنوز ذهنیت ما با انگارههای آن سنخیت پیدا نکرده، تعینات خود را تحمیل و تمامی شوون ما را دستخوش دگرگونی کرده است. چنین وضعیتی موجب شده که کثیری از دانشوران ما نیز از درک عمق دگرگونیهای ناشی از این پرتاب عظیم و فناوریهای مرتبط با فضای مجازی عاجز باشند، تا چه رسد به مسوولان و دستاندرکاران اجرایی امر. یادداشت جناب آقای دکتر امیر ناظمی، معاون وزیر و رییس سازمان فناوری اطلاعات، تحت عنوان «دنیای تلویزیون، سازهای بیبرنامه»، اگرچه دلالت بر تلاش ایشان بر مشارکت در بحثهای نظری جاری در این حوزه دارد و از این جهت درخور تقدیر است، اما از ضعفهایی جدی رنج میبرد که با توجه به اهمیت موضوع و تبعات مواضع ایشان و نیز جایگاه مهمی که ایشان در نظام اجرایی ICT و فضای مجازی دارند، به نکاتی از آن که وجهی نظری داشته است، میپردازم و وجوه سیاسی آن را به ذیربطان ماجرا میسپارم.
اول؛ اگرچه تحلیلهای روان و سادهسازانه جناب دکتر ناظمی، آموزنده است، اما نمیتوان از سویهها و پیامدهای خواسته یا ناخواسته این ادبیات، نظیر اغتشاشات و عدم دقتهای مفهومی و شاید به تعبیری بدبینانهتر، مغالطات و سفسطههای نهفته در آن چشم پوشید. به عنوان نمونه، استفاده از مثال تلویزیون برای فهم پلتفرم و تاکید مکرر بر این مثال و پیشبرد نظام استدلالی خود بر آن اساس و حتی ممهور کردن پیشانی یادداشت (بخوانید تیتر) خود به آن، کل تحلیل نویسنده را تضعیف میکند. پلتفرم، بالاخص پلتفرمهای رسانهای ارجاع به «دوره» و شاید «عصری» متفاوت از عصر تلویزیون دارد و به همین دلیل بیش از یک دهه است که در ادبیات جهانی درباره تفاوتهای بنیادین «رسانههای جمعی» با «شبکههای اجتماعی» قلم زده شده است؛ پلتفرم ارجاع به عصری شبکهای، هوشمند، تعاملی، افقی، مبتنی بر UGC و جایگزینی کاربر با مخاطب، شبکه بهجای جامعه و شبکهوند بهجای شهروند دارد که هر یک از این ویژگیها و ویژگیهای دیگر در متون علمی متعدد مورد بررسی قرار گرفته است. جهان امروز پلتفرمی شده است؛ «جامعه پلتفرمی» (platform society)، «اقتصاد پلتفرمی»(platform economy) و «سرمایهداری پلتفرمی»(platform capitalism) وجوه مهمی از این عالم جدید هستند که به خوبی نشان میدهند چگونه حتی امکان و توان «گفتوگو» و «مصالحه» توسط پلتفرمها و الگوریتمها و صاحبان آنها معین میشود؛ البته تمامی پلتفرمها یکسان نیستند، اما به هر صورت، تلویزیون نمیتواند مفهوم پلتفرم را به درستی نمایندگی کند، بلکه استعمال آن ولو به نحو قیاس و تمثیل منجر به وقوع مغالطهای عمیق برای مخاطب و حتی نویسنده خواهد شد و استفاده از آن اگر ناشی از نوعی «زمانپریشی» نباشد، میتواند استفاده جدلی از دوگانهای تاریخی را تداعی کند که نویسنده برای بهکرسینشاندن استدلال خود از آن بهره میبرد! آن هم در شرایطی که به درستی فضای مجازی و فناوریهای اطلاعاتی-ارتباطی تبدیل به اصلیترین مساله کشور شدهاند و فرصتی تاریخی را برای کنشگران این عرصه (بالاخص مسوولان و شخص جناب آقای دکتر ناظمی) گشوده است تا کشور را از عقبماندگی دوره صنعتی رهانیده و با اتکا به ظرفیتهای مختلف برای جهش استفاده كند.
دوم؛ به همین نحو، امتداد دوگانه اسطورهای و مجادلهبرانگیز تاریخی «صورت(قالب)/محتوا» که در دوران مدرن به اوج خود رسید و به تدریج به چالش کشیده شد و مخیر کردن خود و دیگران بر انتخاب میان یکی از این شقوق اسطورهای نیز بنیان استدلال نویسنده را سست میکند. کیست که پس از زیمل نداند که چگونه صورت محتوا را شکل میدهد و خود را بر آن «حک» میکند و در صورتی «تراژیک» بر آن سلطه مییابد.
کیست که پس از «چرخش فرهنگی و زبانی» قرن اخیر اندماج این دو در یکدیگر را نبیند؟ به صورت مشخصتر، امروزه غالب فیلسوفان فناوری بر آن هستند که فناوریها، بالاخص فناوریهای حوزه IT، بیطرف (neutral) نیستند، بلکه «مبتنی بر ارزش» (Value laden) هستند و به همین جهت عباراتی چون «طراحی حساس به ارزش» (Value sensitive design) (Friedman, B. and Hendry, D. G., 2019) یا «طراحی درخدمت ارزشها» (Design for values)Van den Hoven), (J. and others, 2015) جایگاه مهمی در میان سیاستگذاران و حتی شرکتهای نوآور یافته است و حتی افرادی که نیمقرن پیش با رویکرد مهندسی به این تمایز و بیطرفی فناوری ایمان داشتند، امروز این دوگانه هستیشناسانه را قبول نداشته و در بهترین حالت از آن به مثابه تمایزی تحلیلی استفاده میکنند. بماند اینکه توده مردم آثار و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ارزشی و اخلاقی پلتفرمهایی که جناب آقای ناظمی آنها را ابزاری بیطرفی، خنثی، معصوم، تابع و رام محتوا میداند، در زندگی روزمره خود و دیگران احساس و تجربه میکنند؛ آنها تأثیرات اسنپ، تپسی، دیجیکالا، دیوار، شیپور و دیگر خدمات مبتنی بر فناوریهای جدید را بر کسبوکار، امنیت، اقتصاد، روابط محلهای و… به صورت روزمره تجربه میکنند و بر آن مبنا تصمیم میگیرند؛
کمی پیشتر بود که آنها تأثیر مستقیم شبکههایی مانند اینستاگرام را در حذف جنونآمیز، سریالی و کاملاً جهتدار مطالبی که در وصف سردار دلها نگاشته میشد، تجربه کردند؛ آنها، با توجه به تجارب پیشین و حذف اپلیکیشنهای ایرانی، نگران کسبوکارهای خود هستند که روی سیستمعاملها و شبکههای زیرساختی خارجی و وابسته فعالیت میکنند؛ آنها به صورت روزمره مسوولیتناپذیری شبکههای اجتماعی خارجی را در موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و… در کشور تجربه میکنند؛ آنها نگران کیان خانواده و فرزندان خود هستند و از شما و دیگر مسوولان بحق میخواهند که در جهان سرمایهدارانهای که دسترسی به سود بیشتر هر گونه کنش و مخاصمهای را برای دولتها و شرکتها و بالاخص پلتفرمها مشروع میكند (آخرین مورد از این مخاصمهها را نه فقط در ماجرای برجام، که نیز در مجرای 5G و تیکتاک نیز میتوانید ببینید) برای این معضلات چارهای بیندیشید و بهجای یوتوپیاپردازی «جهان مصالحهها» که آرمانی مقدس، اما کاملاً غیرواقعی است، به واقعیت «منازعات پلتفرمی» توجه كنید. پلتفرمها فرهنگ و جامعه را دگرگون کردهاند(Jos van Dijck، 2018) پلتفرمها اقتصاد را دگرگون کردهاند(Marc Steinberg2019) پلتفرمها آموزش را دگرگون کرده و پلتفرمها حتی ماهیت سرمایهداری را نیز تغییر دادهاند (Nick Srnicek, 2018) و به تعبیر برخی منجر به انقلاب پلتفرمی شدهاند.(Geoffrey G. Parker and others, 2017) بیجهت نیست که پلتفرمها تبدیل به یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت سایبری شدهاند.
سوم؛ اشکال دیگری که دوگانه «محتوا/ پلتفرم» دارد و ناشی از تسری همان دوگانه کلاسیک در فضای جدید است، نادیده انگاشتن حوزه خدمات است. درهمتنیدگی محتوا و خدمات چنان زیاد است که در برخی موارد به سختی میتوان میان آنها تمایزی برقرار کرد و به همین علت عموماً آنها کنار هم به عنوان خروجی پلتفرمها دیده میشوند؛ لذا پلتفرمها فقط محتوا را متعین و متأثر نمیكنند که تأثیرات بسیار مهمتری بر لایه خدمات نیز دارند، حتی پلتفرمهایی که در ابتدا فقط در حوزه محتوا ورود داشتهاند، مانند شبکههای اجتماعی، بعد از مدت کوتاهی در نتیجه گسترش شبکه و ذخیره دادههای کاربران و پروفایلینگ آنها، نهتنها خود وارد حوزههای مختلف خدماتی شدهاند که نیز توانستهاند شرکتهای بزرگ خدماتی که «مبتنی بر داده» (data driven) هستند را بر بستر خود شکل دهند؛ بنابراین پلتفرم جایی است که کاربر، محتوا و خدمات، یکدیگر را ملاقات کرده و با هم مرتبط میشوند. به همین علت، سرمایهگذاری روی پلتفرم، عملاً نتایج مهمی در حوزههای کاربر و محتوا و خدمات خواهد داشت و حتی در بلندمدت، در جهت حفظ ثبات و پایداری خود، لایه زیرساخت و شبکه را نیز با خود همراه كرده و آنها را نیز باثبات و پایدار خواهد كرد. به همین دلیل شکلدهی و حمایت از پلتفرمهای قوی و استاندارد، آن هم در حوزههای مهمی نظیر آموزش، سلامت، پیامرسان، اقتصاد و کشاورزی، استراتژیکترین انتخابی است که میتوان در این شرایط داشت.
چهارم؛ ارائه خدمات در فضای مجازی روی پلتفرمهای خارجی درحالیکه هیچ ضابطهای بر فعالیت آنها وجود ندارد، موجب تضعیف حاکمیت و استقلال کشور خواهد شد؛ لذا رقابتها و منازعات مورد اشاره در میان پلتفرمها فقط در حوزه محتوا نیست که ازقضا، بیشتر در لایه خدمات است. بالاخص اینکه، چنانکه آقای دکتر ناظمی به درستی اشاره کردهاند، حوزه محتوا، مزیت رقابتی کشور ماست اما به علت فقدان پلتفرمهای مناسب این مزیت رقابتی به فعلیت کامل نرسیده است و اندک فرصتهایی که برای پلتفرمهای داخلی ایجاد شده، در عرصه فراملی نیز خوش درخشیدهاند (مانند برخی پلتفرمهای آموزشی در سایر کشورهای فارسیزبان).
پنجم؛ نظام سرمایهداری که نظام حاکم امروز بر اقتصاد جهان است، ویژگیهای مورد وفاقی دارد که در همه روایتهای اقتصادی، حقوقی، سیاسی تکرار شده است. از جمله آنها مالکیت خصوصی، سازوکارهای اقتصاد بازار، خاصیت انبوهشی سرمایه و روند سینوسی بازار مبتنی بر رونق، سقوط، رکود و بهبود بازار است. در این روند سینوسی، پس از هر دوره رونق، دوره رکودی ظاهر میشود یک بحران مالی را رقم میزند.
با مروری تاریخی درمییابیم که نظام سرمایهداری هنگام بحرانهای مالی، همواره تلاش داشته است با توسعه بازارهای جدید، سطح تولید و مبادلات تجاری را افزایش داده و گردش و رونق مالی را به وجود آورد. این نظام زمانی «خدمات» را ارزش اقتصادی بخشید و بازار را از بازار «کالا»، به بازار «کالا و خدمات» توسعه داد؛ زمانی با اشباع شدن بازار کالا و خدمات از ظرفیتهای فناوری اطلاعات و ارتباطات بهره جست و به «محتوا» ارزش اقتصادی بخشید، فیلم، موسیقی، لایک، بازی، سرگرمی و… ارزش تجاری و اقتصادی یافتند؛ زمانی دیگر «نوآوری» را در زمره عوامل تولید آن هم به عنوان گرانقیمتترین عوامل گنجاند و بر تحقیق و توسعه تأکید ورزید و امروز پلتفرمها را به عنوان بستری برای به دست آوردن نوآوری به ثمن بخس به کار بسته است؛ بنابراین حتی در خصوص صنایع خلاق و ظرفیتهای محتوایی کشور، این مزیتهای تاریخی-فرهنگی نهتنها توسط پلتفرمها متعین میشوند که نیز در خدمت مالکان پلتفرمهای غالب (آمریکایی) هستند.
در عصر جامعه شبکهای، پلتفرمها رستاخیز و خیزشگاه محتواست، اما محتوا نمیتواند پلتفرم درست کند؛ حتی اگر قرنها تولید محتوا کردید، فقط و فقط توانستهاید پلتفرم موجود را که درصدد برساخت سوژههای مطیع و سربهراه برای نظام سرمایهداری است، (که امروز همگی آمریکایی هستند) به قوت برسانید. حکمرانی پلتفرمهاست که تعیین میکند محتوا در خدمت کدام نظام فرهنگی و اجتماعی برخیزد و این پلتفرمسازها هستند که حکمرانی پلتفرمها را در اختیار دارند. این «حکمرانی» هم از طریق قوانین و مقررات پلتفرم تحمیل میشود و هم از طریق نوع طراحی بهخصوص پلتفرم اعمال میشود.
نباید فراموش کرد که طراحی خاص پلتفرم مسیر را برای تولید محتوایی خاص «تسهیل میکند» و کاربران را به نوع خاصی از تولید محتوا «دعوت میکند» و کمکم حتی شخصیت و هویت کاربران را شکل میبخشد. درست است قدرت پلتفرمها به محتوای آنهاست و خوشا به حال پلتفرمی که ایرانیان با منابع غنی ایرانی و اسلامی به سراغ آن روند!
ششم؛ از منظری دیگر میتوان جامعه را مشتمل به سه بخش دولتی، خصوصی و مردمی بدانیم که طی آن بازیگرانی در سطوح ملی و بینالمللی توزیع شدهاند. بخش دولتی منافع عامه را دنبال كرده و بر مشروعیت و مقبولیت به عنوان منابع قدرت تکیه دارد. بخش خصوصی به دنبال کارایی است و بر ثروت تکیه دارد و نهایتاً بخش مردمی، دنبال مشارکت است و قدرت شبکه را دارد. با ظرفیتی که فضای مجازی به وجود آورده است، امروزه هر سه ارزش اصلی اجتماع (مشروعیت، کارایی و مشارکت) به طور همزمان در بستر پلتفرمها در حال تحقق بوده و عملاً جامعه به سوی پلتفرمی شدن در گذار است.
به عبارتی تفصیلی مالکان پلتفرم کلیدیترین بازیگران اجتماعی شدهاند که بهجای اینکه بر نوآوری بهعنوان گرانترین عامل تولید سرمایهگذاری کنند، صرفاً بستری را فراهم میکنند که نوآوران با کمترین هزینه، نوآوری خود را به عرضه میرسانند. مالک پلتفرم مبتنی بر منطق استفاده مجدد منابع، منابع محدودی را که برای زیرساخت پلتفرم فراهم کرده است دائماً با توسعهدهندگان به اشتراک میگذارد و این اشتراک منابع، موجب حداکثر بهرهبرداری از منابع محدود و بالاترین نرخ کارایی میشوند. منطق دیگر حاکم بر پلتفرمها، «اثر شبکهای» است. به تأثیر تعداد کاربران پلتفرم بر ارزش ایجادشده برای هر کاربر، اثر شبکهای اطلاق میشود. منطق اقتصادی که به دنبال اثر شبکهای شکل گرفته است، هر سه سویه یک پلتفرم یعنی مالکان پلتفرم، عرضهکننده و مصرفکننده را به صورت تصاعدی منتفع میكند و از این رو قدرت شبکه بر بستر پلتفرم از هر سه سویه دنبال و تقویت میشود. در خصوص ارزش مشروعیت و مقبولیت نیز منطق دیگری حکفرماست که پلتفرمها را رفتهرفته ارائهکننده سبد متنوعی از خدمات كرده و مشروعیت و مقبولیت زیادی را برای آنها در جامعه به وجود میآورد؛ این منطق سوم عبارت است از صرفه اقتصادی ناشی از قلمرو؛ در واقع به دلیل خدماتی بودن اقتصاد اطلاعات، نوعی دلبستگی میان کاربران به وجود میآید که هزینه ورود به سایر قلمروها را برای مالکان پلتفرمها کاهش میدهد. مطمئناً جناب دکتر ناظمی خوب میداند که پلتفرمها هر سه ارزش اصلی اجتماعی (در سه بخش جامعه) را همزمان تحقق میبخشند و آنچه با هیچ منطقی پذیرفتنی نیست، آن است که این سه ارزش در کشور، توسط پلتفرمهای آمریکایی محقق شوند.
خلاصه آنکه اگر سخن از پلتفرمسازی به میان میآید، به معنای انکار محتوا و غلتیدن به سویه دیگر و بیتوجهی به سویه اول نیست بلکه به این معناست که سه منطق اقتصادی استفاده مجدد منابع، اثر شبکهای و صرفه اقتصادی قلمرو، موجب شکلگیری و بسط سریع پلتفرمها در حوزههای متنوع اجتماعی شده است و هزینههای شناختی ناشی از دلبستگی در اقتصاد اطلاعات موجب وفاداری و تعهد بلندمدت مشتریان به پلتفرمها شده و پلتفرمها را به انحصار در بازار میرساند. بهعلاوه، بدیهی است که این به معنای مسدودسازی بیضابطه و غیرمعقول پلتفرمهای خارجی نیز نیست، بلکه تدقیق اولویتها، چشمانداز و مدیریت فضا برای تحقق آن است. یکی از عناصر هویتساز انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، همچنان که دوست و دشمن اذعان دارند، «برونگرایی» آن است و هر طرح و سناریوی حکمرانی درباره فضای مجازی باید این الزام را رعایت کند؛ لذا دیوار کشیدن میان خود و دیگری، سیاستی منفعلانه و غلط است، کما اینکه عدمحمایت از شکلگیری پلتفرمهای داخلی یا تحت حکمرانی جمهوری اسلامی ایران و رها کردن فضا به نام «جریان آزد اطلاعات» یا هر عنوان دیگری «در دنیای آینده… {که} قدرت پلتفرمهای جهانی افزایش پیدا خواهد کرد» و لبههای تیز نزاع برای سیطره و سلطه بر فضای مجازی کاملاً مشهود شده كه خیانتی آشکار به ظرفیتهای عظیم کشور است؛ لذا باید ظرفیتهای خود را در منطقه، جوامع مسلمان و فارسیزبان و سپس کل جهان، شناخت و با عزم و همت فراگیر در این مسیر گام برداشت.
بدیهی است كه برای تحقق این چشمانداز، همه، بالاخص وزارت ارتباطات و سازمان فناوری اطلاعات که پیشران این تحولات است، در این فرصت باقیمانده از دولت دوازدهم باید همتی مضاعف كرده و بدون ایجاد هر گونه خللی در تصمیمات و تدابیر متخذه که برآمده از تصمیمات جمعی و کارشناسی است، با سپردن دغدغههای محتوایی به متولیان آن در کشور به اجرای برنامههای مرتبط با حوزه وظایف خود بپردازند و در صورت افزایش تعهداتی متفاوت و خارج از حیطه وظایف سازمانی خود، به حکم اخلاق عرصه را به دیگران بسپارند و عزم مناصبی را کنند که متناسب با علایق آنهاست.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0