دانشگاه؛ راهحل یا مسأله؟!
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ هر جامعهای «نهاد علم» متناسب با فرهنگ و تاریخ خود را دارد. مهمترین رسالت نهاد علم، تولید «عقلانیت نظری» است. کارکرد عقلانیت نظری روشن ساختن ساحتهای تاریک زندگی و فرونشاندن غبارهای فتنه و ایجاد و گسترش بصیرت روشنگر در فضای عمومی جامعه است. در نهاد علم، عالمان و متعلمان فراوانی حضور دارند که اشتغال اصلی آنان اندیشیدن و تولید معرفت روشنگر در پاسخ به مسائل و نیازهای مختلف جامعه است. در این میان، نقش عالمان در ارائه پاسخ روزآمد و واقعنگر به مسائل مستحدثه بسیار اساسی است.
در همه این روزهایی که کشور دستخوش فراز و فرودهایی شده است، افراد بسیاری هیجانزده یا متأملانه برای تحریک احساسات و انحراف افکار عمومی یا فرونشاندن هیجانات و فعالسازی خرد جمعی، دست به قلم بردند و از منظرهای گوناگون دروندینی و بروندینی به مسأله درگذشت مهسا امینی و حوادث متعاقب آن پرداختند.
امروز دانشگاه نهاد علم جامعه ایران است و اگر رسالت اصلی دانشگاه را تولید علم روشنگر و پرتوافکندن بر حقایق بدانیم، طبیعتاً باید انتظار داشت که دانشگاهیان ما حوادث ماههای اخیر را با حساسیت دنبال و نسبت به آن معرفت روشنگر تولید میکردند؛ اما واقعیت این است که این انتظار توسط «نهاد علم وارداتی» و ریشهدار در تاریخ و فرهنگ مدرنیته قابل برآوردن نیست. امروز در دانشگاههای مختلف دولتی، آزاد، پیامنور، و… بیش از یکصدهزار عضو هیأت علمی رسمی و غیررسمی فعالیت میکنند. اگر این خیل عظیم اولاً، در شرایط عادی رسالت روشنگری و بصیرتزایی خود را به درستی انجام میدادند و ذهنهای مخاطبان خود را نسبت به حقایق روشن میکردند، بستر شکلگیری بسیاری از شبهات و انحرافات فکری از بین میرفت و ثانیاً، اگر درصورت بروز شرایط دشوار و برخاستن غبار فتنه، در عوض عزلتگزینی و بیتفاوتی، پای در میدان بگذارند، هر کدام میتوانند پرتوی بر زوایای تاریک مسأله بیافکنند و با روشنساختن ذهنهای شبههناک و مشوش، عقلانیت و خرد را بر فضای عمومی جامعه حاکم کنند و ابتکار عمل را از دست متخیلان و متوهمان تحریک شده و هیجانی بیرون آورند.
اگر اعضای هیأت علمی دانشگاه نه به عنوان «کارمندان دغدغهمند ارتقاء و رتبه»، بلکه بهمثابه «روشنگران غیرتمند خدمت به جامعه و فرهنگ»، در عوض صرف کردن عمر گرانمایه در جفتوجور کردن امتیازات مورد نیاز برای گرفتن پایه و مرتبه![1]، وظیفه انسانی، تاریخی و تمدنی خود را انجام میدادند، امروز وضعیت جامعۀ ما اینسان نبود؛ امروز، سیاستمداران و کارگزاران حکومتی اندوختهای غنی از نظریات بومی ناظر به مسائل مختلف جامعه را در اختیار داشتند و اینگونه مقلدانه و چشم و گوش بسته در مسیر مدرنیزاسیون و بسط تفکر و منش نئولیبرالیسم سر از پا نمیشناختند؛ امروز، «مردم بیپناه» در فضای مجازی به امان خدا رها نبودند و سکوهای صهیونیستی اینگونه به جان تاریخ و فرهنگ ایرانی و اسلامی نمیافتادند و به قتل عام و نسلکشی نوجوانان و جوانان نمیپرداختند و ارزشهای الهی و انسانی را لگدمال شهوات و نفسانیات نمیکردند؛ امروز، عرصه عمومی و فرهنگ عامه تا این اندازه آلوده به مظاهر دنیایی و سبکزندگی اباحهگرانه غربی نبود؛ امروز، برخی از دانشجویان ما سربازان و افسران جنگ نرم مدرنیته نبودند و علیه مقدسات و هویت تاریخی خود موضع نمیگرفتند و دانشگاه را با چالهمیدان اشتباه نمیگرفتند؛ امروز، سلبریتیهای بیسواد و بیریشه میداندار تحولات جامعه نبودند و با ایجاد فضای هیجانی، نوجوانان را به تخریب اموال عمومی و آتش زدن آینده خود تحریک نمیکردند؛ امروز…
اما، افسوس که نظام دانشگاهی کنونی ما نه «یار شاطر» و کاهندۀ دردی از بار آلام جامعه، بلکه «بار خاطر» است و دمادم از پیش و پس خنجرهایی زهرآگین بر پیکر فرهنگ و تاریخ و هویت جامعه فرو میکند. امروز، دانشگاه بر باد دهندۀ میراث چند هزار سالۀ تمدن ایرانی و جاده صاف کن ورود فرهنگ و هویت دنیانگر غربی است. امروز، برخی از استادان دانشگاه بهویژه در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی، گسترش دهندۀ نگاه دنیاگرا به هستی و اصالت بخشیدن به رویکرد نفسانی و ضدفطرت به انسان هستند. امروز، دانشگاه تولید کنندۀ عقلانیت نظری متلائم با مدرنیته و تخریبگر فرهنگ و تراث بومی است.
بیان این سخنان درباره دانشگاه، اتهام ناروا بستن به یک نهاد مقدس نیست. این توصیف واقعیتِ ساختار و محتوای دانشگاههای موجود است. سوگمندانه باید گفت که نه ساختار بوروکراتیک و خلاقیتسوز و تفکرستیز دانشگاه نسبتی با ساختار و تشکیلات مورد انتظار فرهنگ ایرانی و اسلامی دارد و نه محتوای رشتههای مختلف آن ریشه در این فرهنگ دارند. واقعیت این است که ساختار و محتوای دانشگاه در زیستبوم معرفتی – فرهنگی مدرنیته شکل گرفته و به عنوان کالایی لوکس وارد کشور ما شده است. با گذشت قریب به 90 سال از ورود این کالای لوکس به کشور ایران، متأسفانه هنوز این نهاد نه مروج فرهنگ و تفکر ایرانی اسلامی، بلکه نهادینه کنندۀ فرهنگ و اندیشه دنیایی و اومانیستی انسان مدرن است و تا زمانی که در بر این پاشنه میچرخد، هیچ دخیلی بر این امامزاده نمیتوان بستن و به معجزه آن امید نمیتوان داشتن.
شوربختانه باید گفت: «امروز دانشگاه ما بخشی از مسأله است نه بخشی از راهحل!»
چشمها را باید شست/جور دیگر باید دید؟!
* دکتر نعمتالله کرمالهی، دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم(ع)
____________________________
پینوشت:
[1] اگر سعدی شیرازی امروز زنده بود، شاید عضو هیأت علمی یکی از دانشکدههای ادبیات فارسی میشد و شعر معروف «عمر گرانمایه در این صرف شد/تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا» را این گونه میسرود:
عمر گرانمایه در این صرف شد/تا که مقاله بکنم دست و پا
یا بنویسم دو سه عنوان کتاب/تا که بگیرم پس از آن ارتقا؟!
خیلی جالب و استادانه دردی که درمانش،علاج کل گرفتاری های امروز است