رد یا قبول انگارۀ «زن ناقص العقل»؟!
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ شناخت شخصیت زن از دیدگاه اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است، این مسئله بهویژه در عصر حاضر، انبوهی از مسائل و شبهات در موضوع منزلت و حقوق زن در اسلام و در مقایسه با غرب ایجاد شده است. حجتالاسلام دکتر محمدرضا کدخدایی، پژوهشگر حوزه مطالعات زنان در سلسله مقالات «هویت زن در اسلام و غرب»، ضمن طرح مسئله هویت زن از منظر اسلامی و تفاوت آن با جهاننگری غربیها، به ارائه راهکارهایی در مواجهه اصولی با مسائل مجموعه ناهمگون، شبههساز و مختلکننده شناخت از زن در جامعه میپردازد. بخش شانزدهم آن را در زیر میخوانیم:
انگاره: زن ناقص العقل!
پرسش: پیشینه این انگاره کجا و کدام مکتب است؟ آیا غرب مدرن آن را رد میکند و مدافع عقلانیت زن است؟ دیدگاه فمینیستها چیست؟ موضع علوم تجربی مدرن در مورد نقصان عقل زنان چیست؟
پاسخ:
«نقصان خرد و خردورزی در زنان» از گزارههای مشهور در منابع ادبی، دینی، فلسفی، عرفانی و علوم تجربی در طول تاریخ غرب و شرق بوده و هست. حتی در اندیشه مؤثرترین دانشمندان دوران مدرن خصوصاً تا قبل از قرن بیستم، در مورد نقصان عقل و تعقل و غلیان احساسات و عواطف زن عبارات صریح یا ضمنی متعددی به کار رفته است. از ارسطو و افلاطون یونان باستان گرفته تا آگوستین و آکوئیناس قدیس قرون وسطی و تا ژان ژاک روسو، شوپنهاور، فروید، منتسکیو، آگوست کنت دوران مدرن و حتی بسیاری از دانشمندان معاصر چون ایپولیت تن، ژرژ ساند، پل بروکا، پرودون و… بر تفاوت یا نقصان در قدرت شناخت یا عقل و تعقل زنان صحه گذاشتهاند. برخی اعتقاد به این گزاره را مبنای تئوریهای فلسفی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، حقوقی، تربیتی، روانشناختی، اقتصادی و… خود قرار دادهاند.
ضعف و نقصان عقلی زنان مورد توجه و تأیید بسیاری از نظریهپردازان فمینیستی نیز بوده است. بسیاری از نظریهپردازان فمینیسم لیبرال با پذیرش ضعف عقلی زنان در برخی حوزهها آن را به عوامل اجتماعی و فرهنگی جامعه مستند میسازند. ولستون کرافت فاصله ضعف فکری زنان نسبت به مردان را تأیید میکند، اما آن را ناشی از عوامل اجتماعی میداند. آموزش و تربیت عقلانی زنان، مهمترین راهبرد فمینیسم لیبرال برای رفع فروتری زنان در جهت رفع این نقصان پایهریزی شده است.[۱]
باوجود اینکه گزاره نقصان عقل زنان در بین بسیاری فیلسوفان، حکیمان، الهیدانان، روانشناسان و دیگر نظریهپردازان علوم عقلی، شهودی، الهیاتی و تاریخی شهرت زیادی دارد، لکن بار اثباتی رد یا قبول چنین ادعایی بر عهده علوم اثباتی تجربی است.
در علوم تجربی خصوصاً در سده اخیر همواره با اندیشههای ضد و نقیضی در رابطه با موضوع نقصان عقل زنان روبرو بودهایم. منشأ این نابسامانی نیز گاه به خاطر ماهیت روش تجربی و محدودیتهای ذاتی آن است، گاه به لحاظ ماهیت موضوع (عقل زنان) و گاه به لحاظ سیاستهای حاکم بر فضای علوم تجربی است.
مفهوم انتزاعی عقل، برای بررسی تجربی موضوع چندان گویایی نیست، لذا بایستی به مفاهیم عینیتری تبدیل شود تا قابلیت پژوهش، اندازهگیری و ارزیابی تجربی بیابد. اگر عقل را به توانایی محاسبه بهترین راه برای نیل به هدف تعبیر کنیم،[۲] میتوانیم به برخی مفاهیم قابل اندازهگیری تجربی مثل شیوه تفکر، یادگیری و هوش منتقل شویم.
دانشمندان علوم تجربی برای هر کدام از تفکر و هوش تعاریف متعدد و انواع پرشماری را ذکر کردهاند و برای پژوهش و اندازهگیری آن نیز مؤلفههای بسیار زیادی را تعریف نمودهاند که در کتب تخصصی قابل پیگیری است. همین تلقیهای متفاوت چهبسا یکی از دلایل تفاوت در نتایج پژوهشها باشد. لکن در تبیینی ساده از مفهوم تفکر و هوش میتوان گفت؛ تفکر، فرایندی است که از دریافت یا استخدام اطلاعات (احساس و ادراک) شروع میشود، در مغز پردازش میگردد و سرانجام بروز عینی مطابق با اهداف هشیار یا ناهشیار ارگانیسم پیدا میکند. هوش نیز به عنوان «توانایی فرد بر عمل هدفدار، تفکر منطقی و سازگاری مؤثر با محیط» تعبیر میشود.[۳]پژوهشهای پرشماری نشان میدهد که زنان و مردان، دختران و پسران، و نوزادان دختر و پسر هم در مراحل فرایند تفکر و هم در انواع هوش تفاوتهای معناداری نسبت به یکدیگر دارند.
دانشمندان علوم تجربی تا قرن نوزدهم (قبل از شکلگیری جنبشهای فمینیستی)، بیمهابا در مورد شواهد نقصان عقل در زنان اعلام نظر میکردند و گاه نتایج پژوهشهای خود را به داوریهایی در مورد فروتری ذاتی زنان گره میزدند. بهعنوان نمونه روانشناس برجسته اجتماعی قرن نوزدهمی اعلام کرده بود؛ «تمامی روانشناسانی که روی هوش زنان مطالعه کردهاند امروزه به این نتیجه رسیدهاند که زنان نماینده پستترین اشکال تکامل بشری هستند و به کودکان و بربرها نزدیکترند تا به یک مرد بزرگسال متمدن». دکتر ادوارد کلارک استاد دانشکده پزشکی هاروارد در کتابی که هجده بار تجدید چاپ شد، مطرح کرد؛ «زنان از نظر جسمی و فکری ضعیفتر از مردان هستند و نباید به همان روش مردان آموزش ببینند».
اما اثبات چنین گزارههایی در قرن بیستم و بعد از هژمونی سیاستهای فمینیستی نظام سرمایهداری، هزینه زیاد مادی، معنوی و حیثیتی برای دانشمندان دارد. استون رودرز در این زمینه میگوید: پژوهشگرانی که در باره تفاوتهای جنسی تحقیق میکنند متقاعد شدهاند که تأمین بودجه برای کارشان و انتشار نتایج پژوهششان بسیار دشوار است. نتایج و آثار پژوهشی معروفترین دانشمندان که آثار بسیار معتبری در دیگر عرصهها دارند، توسط شبکه سرمایهداری نشر و انتشار، غیر قابل چاپ و انتشار تشخیص داده میشوند ازاینرو پژوهشگران ترجیح میدهند به موضوعات مطمئنتری روی بیاورند.[۴]
محدودیتهای پژوهش مردان در زمینه تفاوتهای جنسیتی، این حوزه از مباحث علمی را عملاً به حوزهای مختص پژوهشگران زن تبدیل کرده است. با این وجود بسیاری از این پژوهشگران زن، باوجود اینکه اعتراف میکنند با پیشفرض ذهنی عدم تفاوت ادراکی بین زن و مرد وارد مباحث شدهاند لکن دستاوردهای پژوهشی آنان را شگفتزده کرده است. [۵]
دایان هالپرن رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریکا که خود یک فمینیست است قصد داشت نشان دهد هر نوع تفاوت جنسیتی در زمینه ادراک حاصل «رویههای جامعهپذیری، اشتباه، بدعت در پژوهش و جانبداری و تعصب» است لکن اعتراف میکند:
پس از بررسی انبوهی از مقالات علمی مجلهها که ارتفاع آنها به چندین فوت میرسید و کتابها و فصلهای متعددی از کتابها که حجم آنها به مراتب بیشتر از مجلهها بود فکرم عوض شد… در رابطه با برخی از توانمندیهای ادراکی، تفاوتهای جنسی واقعی و در پارهای موارد بسیار قابل ملاحظه وجود دارد. بدون شک رویههای جامعه پذیری مهم است اما شواهد خوبی وجود دارد مبنی بر آنکه تفاوتهای جنسی زیستشناختی نیز نقش ایفا میکنند.
الینور مکابی بعد از آن که دستاوردهای پژوهشش در مورد فعالیت ذهنی و ادراکی دختران و پسران او را متعجب کرده بود به همکاران علمیاش گفت: «من هم میخواهم بگویم که حالم از این موضوع به هم میخورد اما حقیقت، حقیقت است».[۶]
نویسنده کتاب «تفاوتهای جنسیتی در مغز انسان»[۷]، بعد از ذکر محتاطانه دستاوردهای پژوهشیاش در مورد تفاوتهای ادراکی زنان و مردان، میگوید:
هر چند همه شخصاً متقاعد شدهاند که زنان و مردان مشخصاً به شیوههای متفاوتی فکر میکنند هیچکس جرئت ندارد چیزی جز تساوی جنسیت را در این زمینه تاکید کند. اگر موضوع تفاوت در تعقل و تفکر فقط از نگاه روانشناختی (یا نظریههای غیر اثباتی مثل نظریههای فلسفی و الهیاتی) باشد، اثبات این تفاوتها به شکل واضح و روشن دشوار است لکن امروزه بحث به ساختار مغز و ساختمان عصبی و شیمیایی و ترشحات غدد داخلی زن و مرد کشیده شده است که تأثیر مستقیمی در شیوه احساس، ادراک، هیجان، یادگیری و تفکر انسان دارند. آزمایشها نشان دادهاند که در برخی از قسمتهای بدن که مربوط به فرایند تفکر است تراکم سلولها بین زن و مرد متفاوت است. ساختاری که دو نیم کره مغز را به یکدیگر متصل میکند در زنان بیش از مردان رشد میکند و کمتر قرینه است. ساختار مغز و متابولیسم سلولهای مغزی در زن و مرد متفاوت است. همچنین برخی هورمونهای زنانه و مردانه رابطه مستقیم با احساس، ادراک، هیجان و در نهایت کیفیت و کمیت یادگیری و تفکر دارد. با توجه به اینکه مشخص شده است دو نیم کره مغز وظایف یکسانی را به عهده ندارند (نیم کره چپ وظیفه فعالیتهای انتزاعی و عقلانی و نیم کره راست وظائف عاطفی و هیجانی)، این تفاوتها نسبت به قابلیتهای عاطفی و عقلانی و توازن بین این قابلیتها چه دلالتی دارد؟[۸]
تفکر و تعقل در حقیقت فرایندی است که از دریافت اطلاعات (احساس و ادراک) شروع میشود، در مغز پردازش میگردد و سرانجام بروز عینی مطابق با اهداف هشیار یا ناهشیار ارگانیسم پیدا میکند. بسیاری از پژوهشها نشاندهنده تفاوتهای معنادار بین دختران و پسران در همه این مراحل است. زنان از هر ۱۰۰ محرکه ۹۰ محرکه را درک میکنند و ذهن آنها معمولاً شلوغتر از مردان است و از این رو در تصمیمگیریها با هم متفاوت هستند.[۹]
آستانه لمس و درد زنان پایینتر از مردان است. مردان به الگوهای محرک بینایی شهوانی حساسترند. ضمن اینکه حساسیت زنان با طیف رنگها بیشتر از مردان است. هوش کلامی (روانی کلام) در زنان بالاتر است اما مفاهیم و استدلال کلامی در مردان نمره بالاتری دارد. آزمون حساب و جورکردن قطعات و درک فضایی در مردان نتایج بالاتری را نسبت به زنان نشان میدهد. زبان بدن را زنان بهتر از مردان میفهمند و دهها تفاوت دیگر در این زمینهها وجود دارد.[۱۰]
ممکن است برخی این تفاوتها را بهعوامل اجتماعی و فرهنگی برگردانند؛ ضمن اینکه نمیتوان تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی را نادیده گرفت لکن برخی تفاوتهای شناختی در ارتباط با میزان تستوسترون (هورمون جنسی مردانه) یا دیگر هورمونهای جنسی شکل میگیرد. دختران یازده سال و بالاتر که در کودکی یا بعد از آن در معرض تستوسترون بالا قرار گرفتهاند کمتر میل دارند مادری را تجربه کنند و بیشتر بهگونهای مردانه استدلال میکنند. این دختران استقلالجویی و داشتن یک شغل را به جای مادری و خانهداری ترجیح میدهند. در عینحال مهارتهای سه بعدی و هوش فضایی، روحیه سلطهجویی و جسارت آنان نیز مانند پسران بالاتر از دیگر دختران است.
تجویز هورمون جنسی زنانه در اوائل رشد (بلوغ) باعث بالارفتن میانگین بهره هوشی در مردان میشود. همین طور تجویز این هورمونها در نوزدان پسر تواناییهای دخترانه مثل روانی کلام را در آنان بالا میبرد. تفاوت در پردازش اطلاعات در مغز زن و مرد نیز چشمگیر است. یاختههای عصبی ارتباط دهنده نیمکره چپ و راست مغز در مردان کمتر است. اسکنهای PET نشان میدهد مغز زنان تقریباً برای هر فعالیت آزمایششدهای یاختههای عصبی بیشتری از هر دو نیم کره به کار میگیرد. به نظر میرسد مغز زنان به طور شبکهای و مغز مردان بهطور نوعی و به صورت بخش بخش جدا از هم باشد. دلالتهای این تفاوتها وقتی مهم میشود که به کارویژه عاطفی- عقلانی دو نیمکره راست و چپ مغز توجه نماییم.[۱۱]
نکته دیگر اینکه اگرچه پژوهشهای متکثری بر برتری مردان در تفکر انتزاعی، استدلالی یا تفکر حل مسئله اذعان میکند ولی این مطلب به معنای برتری مردان در احساس، ادراک یا فهم نیست. اتفاقاً بسیاری از پژوهشها میزان بالاتری از فهم و درک محرکهای حسی و هیجانی را در زنان اثبات میکند. از این رو اصطلاحاً زنان را جزءنگر و مردان را کلنگر قلمداد میکنند. شاید یکی از دلائل کارآمدی مردان در حوزه تفکر انتزاعی، حل مسئله یا تفکر فلسفی نیز همین کلنگری باشد و اینکه محرکهای کمتری را درک میکنند. به عبارت دیگر اگر چه ممکن است زنان باریکبینی، جزئینگری (شعور از ماده شعر به معنای موی دلالت بر باریکبینی و جزئینگری دارد) و درک و فهم گستردهتری از واقعیت داشته باشند لکن مردان فهم استدلالی، استنباطی و انتزاعی بالاتری نسبت به زنان دارد.
تحلیل این دستاوردهای پژوهشی در حوزه کار دانشمندان علوم تجربی است. لکن اگر منظور از ضعف عقل و تعقل، تفاوت در فرایندی است که در برگیرنده دریافت اطلاعات، پردازش اطلاعات و نتیجهگیری و برونداد اطلاعات برای تطبیق ارگانیسم با اهداف آن باشد، میتوان تفاوتهای زیستشناختی بین زن و مرد را در این حوزه نتیجه گرفت. یا آن که انگاره تفاوت تعقل بین زنان و مردان در علوم تجربی حداقل به عنوان فرضیهای جدی تلقی میشود. البته این ادعا منافی تأثیر قابل توجه مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی در تغییر الگوی تفکر و تعقل در زنان و مردان نیست.
ادامه دارد…
بیشتر بخوانید:
هویت زن در اسلام و غرب ۱۴ | واکاوی خیر و شر بودن زنان در گزاره های دینی
هویت زن در اسلام و غرب ۱۵ | کشتزار بودن زنان در قرآن، نشان از فراتری یا فروتری؟
پینوشت:
[۱] ر.ک: رزماری تانگ. درآمدی بر نظریههای فمینیستی. ترجمه منیژه نجم عراقی. نشر نی.۱۳۹۱. تهران. ص ۲۹-۷۱.
[۲] Jaggar,Alison M. 1983.Feminist Politics and human nature. Totowa, N.J: Rowman, Allanheld ,p.33.
[۳] ر.ک: پروین کدیور. روانشناسی تربیتی. تهران. سمت. چاپ چهاردهم. ۱۳۹۰.
[۴] مراجعه کنید به: استون ای. رودز. تفاوتهای جنسیتی را جدی بگیریم. ترجمه معصومه محمدی، قم. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ۱۳۹۲. ص ۴۲.
[۵] همان.
[۶] استون ای. رودز. تفاوتهای جنسیتی را جدی بگیریم. ترجمه معصومه محمدی، قم. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ۱۳۹۲. ص ۴۴.
[۷] sex Difference in the Human Brain.
[۸]sex Difference in the Human Brain.By.Yres chiristen ,p.146.
[۹] روانشناس زن و مرد، دکتر محمد مجد، ص ۱۰۱ و ۹۷.
[۱۰] استون ای. رودز. تفاوتهای جنسیتی را جدی بگیریم. ترجمه معصومه محمدی، قم. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ۱۳۹۲. ص ۵۲.
[۱۱] برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: نومان. ل.مان. اصول روانشناسی. ترجمه و اقتباس: محمد ساعتچی. چ ۱۲. موسسه انتشارات امیرکبیر. ج ۱ ص ۶۴۶. همچنین سکلتون. تفاوتهای فردی. ترجمه یوسف کریمی. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ و استون ای. رودز. تفاوتهای جنسیتی را جدی بگیریم. ترجمه معصومه محمدی، قم. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۲.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : 0