بررسی نسبت دین و سیاست با اسلام

سکولاریسم و اسلام، توافق یا تقابل؟!

«سکولاریسم»، حقّ قانون‌گذاری و حاكمیت را به غیر خدا واگذار می‌كند، اما بینش توحیدی می‌گوید: مالكیت و حاكمیتِ حقیقی و اصلی از آن خداست؛ و بدون اذن او هیچ انسانی حق ندارد بر دیگری حكم براند. اندیشه سکولاریسم مبتنی بر اختصاص دین به رابطه فردی انسان با خداست ولی وقتی ضرورت دین به عنوان مجموعه‌ای مشتمل بر قوانین اجتماعی برای سعادت مادی و معنوی انسان اثبات شود، گرایش سکولاریسم باطل می‌گردد.

یکی از موضوعات کلانی که محل نزاع و چالش علامه مصباح یزدی(ره) با جریان روشنفکری بوده مسئله «سکولاریسم» است. ایشان با توجه به مبانی خداشناسی معتقدند که حد نصاب توحید، اعتقاد به وحدانیت در «ربوبیت تشریعی» خداوند متعال است. بدین معنا که تنها خدای تبارک و تعالی، حق دخالت و تصرف در امور مخلوقاتش را دارد و هیچ اراده‌ای بدون اذن او حق امر و نهی و دخالت در زندگی مخلوقات را ندارد. همان‌طور که او «خالق» است، «مالک» نیز هست و چون «مالک» است «ربّ و مدبر» تکوینی و تشریعی اوست. خداوند حکیم در آفرینش انسان هدف معقولی را در نظر داشته و اراده کرده مخلوقش را به کمال متناسب با وجودش برساند. در موجودات غیرمختار، این مراد با «ربوبیت تکوینی» حاصل شده و در مورد انسآن‌های صاحب اختیار با امر و نهی که تجلی «ربوبیت تشریعی» است، غرض تأمین می‌گردد.[1] انسان برای رسیدن به کمال متناسب با وجود حقیقی‌اش، نیازمند راه صحیح برای سلوک به‌سوی مقصد نهایی است که خداوند با ارائه دین، نعمت هدایت را در حق او تمام کرده است.[2] تنها نوع و سبک زندگی مبتنی بر ارزش‌های دینی می‌تواند حقیقتاً تأمین‌کننده سعادت حقیقی و کمال نهایی انسان باشد.[3] براساس این مبانی فارغ از گرایشات دینی برخی انسآن‌ها باید گفت انسان حقیقتاً نمی‌تواند در زندگی به عزلت دین از ساحت‌های مختلف زندگی تن دهد.

در تشریح سکولاریسم در کتاب (جستارهایی در باب دین و دنیای مدرن) آمده است: «سکولاریسم در لغت به معنای دنیاگرایی یا روح و تمایل دنیوی داشتن است و در مباحث مربوط به مدرنیته به معنای نظامی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که همه‌گونه‌های ایمان مذهبی و نیز شخصیت‌های مذهبی را رد می‌کند و با پذیرش معنای لغوی کاملاً دنیاگرا و دارای روح و تمایل دنیوی می­شود.

به اعتقاد هولیاک درواقع سکولاریسم، حرکتی است که قصد دارد زندگی، رفتار و سلوک انسان را بدون توجه به خدا و آخرت سامان دهد و از آن‌جا که دین مدعی تنظیم شناخت‌ها و رفتارهای انسان از راه ارتباط با خداوند و جهان آخرت است در برابر سکولاریسم قرار می‌گیرد؛ بدین‌روی این دو در طول تاریخ به‌ویژه از رنسانس به این‌سو به‌صورت دو رقیب سرسخت ظاهر شدند و همیشه رشد سکولاریسم با افول دین و رشد دین با افول سکولاریسم همراه بوده است. بنابر سکولاریسم، دولت، اخلاق، آموزش و پرورش و… همه باید از دین مستقل شوند و هیچ‌حوزه‌ای نباید متأثر از دین و آموزه‌های دینی شود. در نتیجه سکولاریسم به معنای دقیق کلمه در برابر دین‌داری قرار دارد.

سکولاریسم به معنای نفی دین و آموزه‌های دینی از همه حوزه‌های معرفتی بشر اعم از معرفت‌های نظری و عملی است. براساس آن دین حق دخالت در تحلیل‌ها و تفسیرها و نیز تصمیم‌های انسان را ندارد. اقتصاد، مدیریت، روان‌شناسی، سیاست، فلسفه و… نمی‌توانند با توجه به نظریات دینی تفسیر و تحلیل شوند بلکه تنها منبع تحلیل و تفسیر این علوم همین دنیای مادی است. بنابراین حصر سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست صحیح نیست بلکه این مکتب ردّ پای جداسازی دین در همه ابعاد علمی و عملی بشر است.

سکولاریزاسیون(عرفی‌کردن و نفی قدسیت) در موارد زیر به کار می‌رود:

1- تبدیل نهاد کلیسایی و دارایی آن به ملکیت دنیوی و نیز استفاده دنیوی از آن.

2- تبدیل دولت یا حاکمیت کلیسایی و دینی به دولت و حاکمیت غیردینی و غیرروحانی.

3- قداست‌زدایی از امور مختلف مانند هنر و مطالعات و دادن سمت‌وسویی دنیوی و نامقدس به آن‌ها.

4- استوارساختن اخلاقیات بر بنیانی سکولار و محدودکردن آموزش و پرورش به موضوعات سکولار.

5- تغییر مفاهیم کلیسایی به مفاهیم دنیایی.

به اعتقاد برخی، امروزه سکولاریزایسیون در سه قلمرو وارد شده است: سیاسی، معرفتی و شخصی.»[4]

یکی از ثمرات مدرنیته، سکولاریسم است. جریان روشنفکری برای مدرن‌ساختن هر جامعه‌ای، روند سکولاریزاسیون را امری اجتناب‌ناپذیر می‌دانند. البته «سکولار‌سازی» هرچند غایت مشترکی دارد و آن هم نفی دین و هر امر مقدسی از ساحت‌های مختلف حیات انسانی است، لکن به‌خاطر تفاوت مبانی و رویکردها و اهداف مدنظرِ خرده‌جریآن‌های متعدد، سکولاریسم موردنظر آن‌ها نیز به اقسام گوناگونی تقسیم می‌شود؛ لذا گاهی اختلاف‌نظرهای جدی بین آن‌ها دیده می‌شود. آن‌چه که در ادامه می‌آید دیدگاه‌های مهم روشنفکران با طیف‌های مختلف در مورد سکولاریسم است و نیز تقابل آن‌ها با اندیشه آیت‌الله مصباح‌یزدی(ره) روشن می‌گردد. در نوشتاری دیدگاه‌های مطرح در بین روشنفکران دهه چهارم انقلاب اسلامی ایران در مورد تعامل اسلام و سکولاریسم نیز دسته‌بندی شده است که می‌توان به آن مراجعه کرد.[5]

 

پیشینه‌ سکولاریسم

آیت‌الله مصباح درباره پیشینه سکولاریسم بیان می‌کنند: «زادگاه این فكر، مغرب زمین است و می‌توان گفت سکولاریسم بازتاب طبیعی حوادث پیش از «رنسانس» است. در دوران قرون وسطی، كلیسای كاتولیك عملاً به‌صورت قدرت امپراتوری درآمده و در جامعه اروپایی، مذهب كاتولیك نمونه تمام عیار یك دین كامل بود؛ از این‌رو نواقص مذهب را به حساب دین می‌گذاشتند. به‌سبب حاكمیت كلیسا، تنها مسائلی اجازه نشر یافتند كه مؤید فرضیه‌ها و تعالیم انجیل بودند. در این عصر با هرگونه نوآوری مقابله می‌شد، زیرا علم، شجره ممنوعه تلقی شده و میان علم و دین تعارض برقرار بود. ارزیابی نظریات علمی برمبنای انجیل تحریف شده باعث انحطاط جوامع مسیحی شد. از سوی دیگر، برطبق متن تحریف‌شده انجیل، نوعی تقسیم كار میان كلیسا و قیصر پذیرفته شد، زیرا براساس گفتۀ انجیل، آن‌چه كه متعلّق به قیصر است، می‌بایست به قیصر و آن‌چه متعلّق به خداست، می‌بایست به كلیسا واگذار شود. از این‌رو، برخی نویسندگان گفته‌اند در مسیحیت، زمینه مساعد رشد سکولاریسم یافت می‌شود، یعنی یكی از عوامل مؤثر در شكل‌گیری سکولاریسم، نارسایی تعالیم انجیل ومسیحیت بود. نهضت اصلاح دینی (رفورمیسم) از دیگر عوامل مؤثر در شكل‌گیری سکولاریسم در غرب است؛ یعنی جریانی كه طی آن به‌تدریج از نفوذ مذهب در شئون زندگی كاسته شد. مارتین‌لوتر(1483‌-1546م) از پیشگامان این حركت بود. وی با هدف اصلاح دین و برقراری انضباط در كلیسا، دیدگاه‌های جدیدی درباره مسیحیت ارائه كرد. جدایی دین از سیاست، از جمله اصول موردنظر وی بود. «لوتر» اظهار داشت پادشاهان قدرت خود را مستقیماً از خدا می‌گیرند و وظیفه كلیسا فقط پرداختن به امور معنوی و روحی است. نهضت اصلاح دینی، باعث درهم‌شكستن حاكمیت كلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت. از پیامدهای این حركت، درگیری فرقه‌های مذهبی بود كه موجب سستی و زوال قداست دین و زمینه‌ساز سکولاریسم شد.»

 

انگیزه‌های ترویج سکولاریسم از منظر آیت‌الله مصباح یزدی

بر اساس اندیشه آیت‌الله مصباح‌یزدی به‌طور كلی، می‌توان انگیزه‌های ترویج سکولاریسم را در غرب به دو دسته تقسیم كرد:

انگیزه‌های خیرخواهانه ترویج سکولاریسم

1- انگیزه‌های خیرخواهانه كه از سوی برخی دین‌داران دنبال می‌شد. آن‌ها می‌خواستند قداست دین را حفظ كنند و از طرفی دین را در تعارض با بعضی ارزش‌های پذیرفته‌شده در جامعه غربی می‌دیدند. بنابراین، برای حل مشكل گفتند: اساساً حوزه دین از حوزه علوم و فلسفه جداست. تعارض در جایی فرض می‌شود كه دو چیز در یك نقطه تلاقی كنند اما اگر دو خط موازی باشند و در هیچ‌نقطه‌ای با هم تلاقی نكنند، تعارضی پیش نمی‌آید. از این جهت، برای آشتی‌دادن دین از یك طرف و علم و فلسفه و عقل از طرف دیگر، چنین گفتند كه حوزه دین تنها سلسله‌ای از مسائل شخصی است كه در ارتباط انسان با خدا است. همچنین آن‌ها درباره ارزش‌ها و باید و نبایدها گفتند: هر باید و نبایدی كه در محدوده ارتباط انسان با خدا مطرح می‌شود، مربوط به دین است و علم با آن تعارضی ندارد، اما اگر بایدها و نبایدها مربوط به زندگی اجتماعی انسان باشد، دین نباید دخالت كند. به‌عنوان مثال، مجازات‌هایی كه در دین برای مجرمان در نظر گرفته شده است، قابل قبول نیست؛ چون مجازات با كرامت انسانی سازگار نیست. هر مجرمی بیمار است و بیمار را باید مداوا كرد، نه مجازات.

انگیزه‌های مغرضانه ترویج سکولاریسم

2- گاه انگیزه‌های مغرضانه‌ای بود كه از سوی كسانی مطرح می‌شد كه دین را سدّ راهِ رسیدن به مطامع و منافع خود می‌دیدند. از جملۀ آن‌ها گردانندگان حكومت‌ها بودند كه برای دستیابی هرچه بیشتر به منافع شخصی خود، نغمه جدایی دین از سیاست را سر می‌دادند. از سوی دیگر نیز، دانشمندانی كه دین را در تعارض با یافته‌های علمی خود می‌پنداشتند، با آن‌ها همنوا شدند و در نتیجه، اندیشه سکولاریسم تقویت شد. نكته قابل توجه این است كه سکولاریسم در سیر تاریخی خود در دنیای غرب، به دو درجه ضعیف و شدید تقسیم گشته است.

به‌عبارت دیگر دو مرحله تاریخی را طی كرده، كه در آن از شكل ضعیف به شكل شدید و افراطی تبدیل شده است: مرحله اول سکولاریسم مربوط به دوران «رفورمیسم» و نهضت اصلاح دینی است. در این دوران، جریان «پروتستانیسم» به انگیزه اصلاح دین به وجود آمد. سکولاریسم در این شكل، نافی دین نیست، بلكه دین را منحصر در امور فردی نموده، آن را از مسائل اجتماعی دور می‌سازد. اما در مرحله بعد، این جریان به «رنسانس» كه دوره دوری از دین است، منجر شد و اندیشه سکولاریسم به‌شكل افراطی آن مطرح گشت. در این مرحله، این اعتقاد رواج یافت كه باید از ماورای طبیعت صرف نظر كرد و در زندگی زمینی متمركز شد و به جای خدا، انسان را مطرح نمود. اساس رنسانس بر «اومانیسم» (انسان مداری) متمركز است. محور همه چیز انسان است؛ از معرفت و شناخت گرفته تا ارزش‌ها، اخلاق، سیاست، حقوق و حكومت.

 

سکولاریسم و اسلام، توافق یا تقابل

 

آیا اسلام با سکولاریسم (جدایی دین از سیاست) موافق است؟

«سکولاریسم»، حقّ قانون‌گذاری و حاكمیت را به غیر خدا واگذار می‌كند، اما بینش توحیدی می‌گوید: مالكیت و حاكمیتِ حقیقی و اصلی از آن خداست؛ و بدون اذن او هیچ انسانی حق ندارد بر دیگری حكم براند. اندیشه سکولاریسم مبتنی بر اختصاص دین به رابطه فردی انسان با خداست ولی وقتی ضرورت دین به عنوان مجموعه‌ای مشتمل بر قوانین اجتماعی برای سعادت مادی و معنوی انسان اثبات شود، گرایش سکولاریسم باطل می‌گردد. در این‌جا، به بررسی این مسئله از دیدگاه اسلام می‌پردازیم. بر اساس بینش توحیدی و اسلامی، قانون‌گذاران و مسئولین قضایی و مجریان قانون، باید به‌گونه‌ای از سوی خدا مأذون باشند، در غیر این صورت حق تصدّی مقامات مذكور را ندارند. اسلام برای همه شئون انسانی، چه فردی و چه اجتماعی، قوانین و مقرراتی دارد و دربردارنده احكام حقوقی‌ نیز هست.

آیت‌الله مصباح تأکید دارد که اگر كسی برای خداوند ربوبیت تشریعی قائل نباشد، نخستین مرتبه اسلام را فاقد است؛ زیرا نصاب توحید كه برای مسلمان‌بودن ضرورت دارد، اعتقاد به توحید در خالقیت و ربوبیت تكوینی و تشریعی است. ابلیس با این‌كه خداوند را خالق و ربّ تكوینی می‌دانست و به معاد هم اعتقاد داشت، از دیدگاه قرآن كافر است به‌دلیل انكار ربوبیت تشریعی الهی و سرپیچی از فرمان حق تعالی. در نظر مسلمانان هم ربوبیت تكوینی و هم ربوییت تشریعی منحصراً از آنِ خداست. بنابر ربوبیت تشریعی الهی همه شئون تدبیر و اداره جامعه باید به خدا انتساب یابد.

 

تنافی سکولاریسم با اندیشه ربوبیت تشریعی الهی

باتوجه به آن‌چه بیان شد، روشن می‌گردد: «اسلام در زمینه مسائل اجتماعی‌ از كوچك‌ترین آن‌ها گرفته تا مسائل اجتماعی بین‌المللی‌ قانون دارد. بنابراین چگونه می‌تواند با سکولاریسم كه مبتنی بر تفكیك دین از مسائل جدّی زندگی،‌ چه سیاسی و چه حقوقی، اجتماعی و خانوادگی‌ است سازگار باشد؟! یكی از دلایل ترویج سکولاریسم در غرب این بود كه آن‌ها می‌خواستند تعارضی بین خواسته‌های خدا و خواسته‌های مردم پدید نیاید. از این‌رو پنداشتند جای دین فقط كلیساست و دین حق دخالت در مسائل اجتماعی و حقوقی را ندارد. اما در بینش اسلامی، بالاترین ارزش این است كه انسان، تابع اراده خدا و بنده خالص او باشد و همه چیز را در اختیار او قرار دهد. پس براساس این بینش، مسلمان نمی‌تواند معتقد به آزادی مطلق در مسائل مهم زندگی‌اش باشد.»

اخیراً در برخی نوشته‌ها و سخنرانی‌ها، شرایط كنونی ایران اسلامی به حكومت مسیحیت در قرون وسطی تشبیه می‌شود و با درنظرگرفتن وجوهی چند برای این شباهت چنین وانمود می‌گردد: همان‌گونه كه حكومت به‌نام دین در جهان غرب پیامدهای ناهنجاری به‌دنبال داشت و عامل سرخوردگی و عقب‌افتادگی شد، در ایران امروز نیز چنین حالتی رخ نموده است و برای رهایی از آن، چاره‌ای جز پیمودن همان راهی كه در آن سامان صورت گرفت، وجود ندارد. آیت‌الله مصباح(ره) در این‌باره می‌فرماید: «نسخه‌ای كه استكبار جهانی برای ما پیچیده است و از همان سال‌های نخستین بعد از پیروزی انقلاب شروع به برنامه‌ریزی و اجرای آن نموده است، مخدوش جلوه‌دادن نظام اسلامی ما و یكسان‌انگاری آن با نظام قرون وسطی كه بوسیله كلیسا (خصوصاً كلیسای كاتولیك) اداره می‌شد، می‌باشد. مطابق این طرح اسلام به‌عنوان مانعی در برابر پیشرفت علم و دانش و صنعت و فناوری معرفی می‌گردد، همچنان كه به‌عنوان دیدگاهی ناكارآمد و ناقص كه نظام مبتنی بر آن توانایی حلّ مشكلات جامعه و اداره آن را ندارد شناخته می‌شود و با برشمردن مؤلفه‌هایی آن را دلیل همسانی این دو نظام‌ یعنی نظام اسلامی و نظام حكومتی مسیحیت‌ قلمداد می‌كنند. تا از سویی تجارب مبارزاتی قرون وسطی با چنین نظامی را بهترین راه وانمود كنند و از سویی ادعا كنند، آن‌چه برای آن نظام اتفاق افتاد، برای این نظام هم خواهد افتاد.»

 

پیشنهاد پروتستانتیسم برای جامعه ما

آیت‌‌الله مصباح‌یزدی(ره) درباره برملاسازی طرح برخی از روشنفکران می‌گوید: «واكنش جهان غرب برای مبارزه با آن نظام در گام اول، نهضت اصلاح دینی یا «پروتستانتیسم» بود، یعنی در بین خود كشیش‌ها و رجال دینی كسانی رفتار كلیسای كاتولیك را تقبیح نموده و گفتند: این شیوه، مسیحیت واقعی نیست و ما باید به مسیحیت اصیل برگردیم و پیشنهاد كردند، باید مذهب به‌گونه‌ای مطرح شود كه در آن حكومت نباشد و به كار سیاست نپردازد، و فقط وظیفه‌اش برقراری روابط بین خدا و فرد باشد و بدین ترتیب به مبارزه با روحانیت رسمی مسیحیت پرداختند (این در واقع آغاز فكر پروتستانتیسم است كه مارتین لوتر ابتدا مطرح و بعد كالون و دیگران به‌صورت‌های مختلف دنبال كردند و فرقه‌های پروتستان به‌وجود آمد. به هرحال در نظام اسلامی ما نیز چنین القا می‌شود كه: خلط بین دین و سیاست و قراردادن دین به‌عنوان اساس حكومت فرجامی نیك‌تر از آن‌چه برای كلیسای كاتولیك واقع شد، نخواهد داشت و شكستی عظیم برای اسلام به‌وجود خواهد آورد. پس همان بهتر كه برای نجات دین حساب آن را از سیاست جدا كنیم. از طرفی ورود در سیاست قداست روحانیت و متدینین را می‌شكند چراكه اولاً سیاست دغل‌بازی‌های خاص خود را دارد و ثانیاً با دخالت این گروه چه‌بسا نابسامانی‌ها و نارسایی‌هایی بوجود آید كه پیامدهای منفی آن دامن‌گیرشان شود و حرمت روحانیت در جامعه را زایل گرداند، پس خوب‌تر آن كه این‌ها فقط به رابطه با خدا و موعظه مردم بپردازند و كارهای سیاسی را به اهلش واگذارند.»[6]

 

حاشیه‌ای بودن دین، روح سکولاریسم است!

ایشان در یک سخنرانی با عنوان رابطه دین و فرهنگ راجع به سکولاریسم می‌فرمایند: «جامعه‌شناسان معمولاً دین را هم یک مقولۀ فرهنگی تلقی می‌کنند. ایشان با خود اندیشیده‌اند که دین را در کدام مجموعه قرار دهیم؟… بالاخره ایشان از همان باب که عرض کردم، اموری که در این مجموعه‌ها جای نمی‌گیرند جمع می‌کنند و نام آن را مسائل فرهنگی می‌گذارند و دین را هم جزء حاشیه‌ای از مسائل فرهنگی مطرح می‌کنند!… بسیاری از دانشمندان بسیار مطرح در دنیا معتقدند که اصلاً‌ دین برای حیات بشر لزومی ندارد و دین جزء آداب و رسومی است که یکی از مسائل فرهنگی است… ایشان معتقدند اصلاً دین هیچ‌ضرورتی برای زندگی انسان ندارد! چنین کسانی درباره اعتقادات و مبانی دینی یا شک دارند یا اساساً منکر آن هستند. در میان قشرهای فرهنگی و فرهیخته ما هم افرادی هستند که در عمق دل آن‌ها این اعتقاد وجود دارد که اعتقادات راجع به ماورای‌ محسوسات مانند خدا، فرشتگان و قیامت، شبیه شعر هستند و واقعیتی ندارند!… به هرحال، در میان مجموعه چند میلیاردی انسان‌ها میلیون‌ها نفر چنین اعتقادی در عمق دل خویش دارند که دین مثل اشعار است و در میان آن الفاظ قشنگی مانند فرشتگان و… وجود دارد، وگرنه زندگی همین است که باید خورد و خوابید و اگر سخن از دین می‌شود تنها به این علت است که مردم زندگی اجتماعی بهتری داشته باشند و از انجام تخلفات، بیم داشته باشند و مقررات را رعایت کنند.»

 

سکولاریسم تهدیدکنندۀ آینده انقلاب

آیت‌الله مصباح طی سخنرانی در دیدار با جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی سراسر کشور در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) بیان کردند: «این کشور جمهوری اسلامی است و براساس قانون، مصوبات مجلس برای تأیید تطبیق با شرع و اسلام باید به شورای نگهبان ارجاع داده شود، ولی در عمل به نگاه اسلام نسبت به مباحث مختلف از جمله معاملات مالی توجه نمی‌شود… متأسفانه نگاه‌ها در خصوص مباحث دینی به درستی شکل نگرفته است مثلا باتوجه به این‌که ولایت فقیه در قرآن و روایت ریشه دارد ولی هنوز برخی از افراد نسبت به جایگاه ولایت فقیه غافل بوده و با تفکر سکولاریستی برای رسیدن به منافع خود تلاش می‌کنند… قرآن کریم در داستان‌های برخی از پیامبران الهی به انسان‌ها هشدار داده است که دین را از معادلات زندگی خود حذف نکنند ولی برخی از سکولارها، آموزه‌های دینی در امور مختلف مادی را حذف می‌کنند.» ایشان همچنین با تأکید بر اینکه یکی از مهمترین مشکلات دنیای امروز، جدایی دین از حوزه زندگی اجتماعی(سکولاریسم) است، بیان داشت: «تفکر سکولاریسم، آینده انقلاب و اسلام را در سطح جهان تهدید می‌کند،اگر نظام اسلامی در ایران به شکست برسد در جاهای دیگر به نتیجه نمی‌رسد!»[7]

 

[1]مبانی خداشناسی، محمدتقی مصباح یزدی، خداشناسی در قرآن، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره).

[2] مبانی انسان شناسی، محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره).

[3] مبانی ارزشی، محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق.

[4] نبویان سیدمحمود، جستارهایی در باب دین و دنیای مدرن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ دوم، سال 1393ش، صص145-150.

[5] شمسینی غیاثوند حسن، سکولاریسم در گفتمان روشنفکران دهه چهارم انقلاب اسلامی ایران، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، سال10، 1392، شماره34.

[6] مصباح یزدی محمدتقی، نظری گذرا به نظریه ولایت فقیه، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ و مصباح یزدی محمدتقی، پرسش‌ها و پاسخ‌ها (ج1-5)، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

[7] خبرگزاری حوزه، 15 آذر 1395، کد خبر: 401238.

 

لینک کوتاه مطلب : http://fekrat.net/?p=6414