سینمای جادوگرانه‌ـ مسیحی یهودیزه انگلیس و آمریکا و سرویس ام.آی.سیکس

هری‌پاتر، بی‌شک سمبلی شده از هنر مشترک انگلیسی‌ـ آمریکایی که به اعتراف منتقدان اهل مطالعه، از شاخص‌ترین آثار کابالیستی (عرفان یهودی) در سینمای غرب بوده است. در شرایطی که در ابتدای هزاره جدید، بیداری اسلامی و جهانی در حال فراگیرشدن در جهان بود و نظام اقتصاد کاپیتالیستی، بی‌رحمی خود را هویدا کرده بود و مردم جهان را به مخالفت با خود فرامی‌خواند، سران شرکت‌های عظیم تسلیحاتی‌ـ رسانه‌ای غرب نیاز داشتند که به نحوی مردم جهان را باز در رؤیاهایشان کور کنند و با پنبه معنویت بدون خدا، گوش‌ آنها را از شنیدن حقیقت برحذر دارند؛ لذا فردی چون «تونی بلر» هم در کنار سایر دوستان بیلدربرگ، بنیاد ایمان را تأسیس می‌کند و مروج «معنویت‌گرایی به شیوه‌ای خاص» می‌شود؛ معنویتی که حماسی نیست و فمینیستی است و با سرمایه‌داری هیچ مشکلی ندارد و همزاد شرک و اساطیر باستان‌گرایانه با قرائت تحلیلی و مادی است! و البته هر کس که نگاهی کوتاه به کتبی مانند «امپراتوری هالیوود/ نیل گوبلر»، «دلقک‌ها و آدم‌کش‌ها؛ نفوذ سازمان سیا بر هالیوود»، «سیا و جنگ سرد فرهنگی/ خانم ساندرز»، «علم زور»، «حکایت سینماتوگراف/مستغاثی»، «فراکلین در تهران/ مستغاثی»، «اسطوره‌هایی صهیونیستی در سینما» و اکثر کتب تاریخ و فلسفه هنر و سینما کرده باشد، برایش واضح است که پنتاگون وسیا و اینتلجنت‌سرویس و سازمان‌های اطلاعاتی فرانسه و آلمان و ژاپن و هند و اسرائیل اشغالگر، بعد از جنگ دوم و سایر پشتیبانان دولتی و خصوصی هنر، چگونه بر صنعت فیلم و رسانه و انیمیشن سرمایه‌گذاری و نظارت و جهت‌دهی می‌کنند و سیاست‌های فرهنگی شرکت‌های بزرگ هنری‌ـ سینمایی غرب و هم‌پیمانانش، در اتاق فکرهای وابسته به شرکت‌های عظیم تسلیحاتی و سرمایه‌گذاری و سرویس‌های هوشمند امنیتی، در مسیر حفظ وضع موجود سرمایه‌داری جهانی شکل می‌گیرد.

هفت کتاب «هری پاتر» و هشت فیلم ساخته شده از آن اثر جی.کی.رولینگ انگلیسی، به مدت یک و نیم دهه با پروپاگاندای عظیم شش غول رسانه‌ای یهودیزه، توانست ذهن و قلب بسیاری از جوانان جهان را به اشغال خود درآورد و آنها را با دنیای جادوگرانی با نژاد اصیل، آشنا کند وکه مشغول جنگ با شیاطینِ شرقیِ شبه مسلمان کند. هری، نوجوان آنگلوساکسونی بود که خون اصیلی در رگ‌هایش جریان داشت، به خلاف اکثر انسان‌های غیرجادوگر که در فیلم، «مگول/ مشنگ» خطاب می‌شدند. او در محافل جادوگرانی که اجنه‌ای را نیز برای خود استخدام کرده بودند، درس جادو و هنر جادو را به خوبی یاد گرفت و توانست با تسلط بر دنیای جادوگران یا همان کابالیست‌ها، شیطان فرا انسانی «وُلدومورت» را نیز شکست دهد و از عالم کون و مکان در مقابل مکر شیطان مبارزه کند. در کل این رُمان و فیلم متوسط، هیچ اثری از خدا و قدرت‌های الهی نیست، گرچه شیطان وقدرت انسانی در برابر اوست که ساختار اصلی داستان را شکل می‌دهد. انسان برتری که باید بر تکیه بر استعدادهای ذاتی و نژادی خویش و تمرن و تمرکز، بر شیاطین جن و انس غلبه کند و قدرت جهان را در دست بگیرد. انگار نویسنده رُمان و فیلمنامه و کارگردان بی‌هماهنگی پروزه را پرورش نداده‌اند. نگاهی که به پروژه «معنویت نوین و تفکر نوین و معنویت بدون خدا (SBNR) نزدیک می‌شود و البته با رصد شبکه بی.بی.سی که ارگان حکومت ودربار بریتانیاست و نه دولت و نخست‌وزیری انگلیس، می‌توان ردپای این نوع نگاه به دین و جادو و عرفان را به وضوح رهگیری کرد. بی.بی.سی سال‌هاست که با ساخت مستندها و اخبار و تحلیل‌های پلورالیستی و تقلیل‌گرایانه از مکاتب و شبه‌دین‌های مختلف جهان، تلاش می‌کند معنویت را فراتر از ادیان جلوه دهد و در ایده «اسلام به مثابه تنها و آخرین دین حق جهان در شرایط امروز» تردیدافکنی کند. دستگاه شناختی مخاطب بی.بی.سی و مجموعه هری‌پاتر در دراز مدّت، لائیسم و شیطان‌گرایی و آلت‌پرستی و مسیحیت و اسلام را با قرائت سکولار و رحمانی صرف، در یک رده ارزیابی خواهد کرد و حقانیت و عمل به احکام اسلام یا هر دین دیگری را فراموش خواهد کرد. یعنی انسانی با اسم دین ولی بدون دین و معنویتی لخت و منهای وجود توحید و معاد و نبی. اخلاقی فرادینی و اخلاقی اومانیستی که دوست دارد آن را «اخلاق معیار»  و «بی‌جهت» بنامند و سایر مکاتب اخلاق دینی را ائدئولوژیک و غیرعلمی بپندارند. جالب است که نوع دین‌شناسی ترویج شده در برخی مراکز آموزشی و دانشگاهی ایران هم به همین الگوی مریض مبتلاست و مخاطبان خود را نیز با ویروسی وحشتناک آلوده می‌کند و آنها را به موجوداتی بی‌خطر برای سرمایه‌داری تبدیل می‌کند که به «دین حداقلی» اکتفا می‌کنند و با «حکومت و نظام حقوقی وسیاسی مبتنی بر دین» مخالفت می‌کنند. اخیراً موسسات پژوهشی و آموزشی و رسانه‌ها و سازمان‌های هوشمندی در ایران و جبهه مقاومت، این مطلب را دریافته‌اند و روی این سوژه زوم کرده‌اند.

سینما و رسانه‌های آمریکا  و اروپا و صوفی‌گری التقاطیِ بودایی‌ـ مسیحی‌‌ـ‌کابالیستیِ

از زمانی که انجمن تئوسوفی در انگلیس و هند در کنار بازمانده‌های کمپانی هند شرقی و انجمن عوم سلطنتی انگلیس و شاخه‌های هندی آن شکل گرفت، ایده ترکیب عرفان و صوفی‌گری با قرائت محلی در ذهن استعمارگران شکل گرفت و ارائه مکاتب شبه‌عرفانی اسلامی‌ـ  هندوـ مسیحی یا بودائی‌ـ‌کابالیستی یا کابالیسم مسیحی یا ترکیبی از اینها با نومارکسیسم یا چپ آمریکایی، بازرای برای خود دست و پا کرده است و تا کنون نیز رسانه‌ها و سینمای بسیاری از کشورهای جهان، مشحون از آثاری التقاطی می‌باشد. مزدوریِ بسیاری از هنرمندان و اهالی رسانه در اقصای عالم برای ارباب ثروت، بر سرعت این روند افزوده است. اگر به این امر، غربزدگی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و اندیشه‌های موسّسان رشته‌های هنری در بسیاری از دانشکده‌های هنری ایران و جهان را نیز اضافه کنیم، دلیل وضعیت فعلی التقاطی در هنر ایران و جهان را بهتر درخواهیم یافت.

هالیوود که در هنرفروشی و جلوه‌های ویژه و سرمایه‌گذاری فرهنگی ید طولایی دارد و از طرفی،  نزدیک‌ترین منطقه به قدرت چپ آمریکایی و نومارکسیسمِ مورد پسند پنتاگون و سازمان‌های اطلاعاتی‌ـ‌صهیونیستی آمریکایی است، در اوج این حرکت بوده است و آثار مهمی را با شراکت برخی کشورهای شرقی و غربی، در ترویج این شبه‌دین‌ها و عرفان‌های کاذب ساخته و پرداخته است. از محصولات قدیمی‌تر می‌توان اشاره‌ای داشت به «جن‌گیر» که با نگاهی مسیحی‌ـ ‌مادی به بحث جن‌زدگی پرداخت؛ «بودای کوچک» که محصول مشترک ایتالیا و آمریکا و تبت بود و التقاطی از مسیحیت و بودیسم و سکولاریسم را به رخ کشید؛ «هفت سال در تبت» که هنروران آلمان و تبت، نگاهی مادی به لامائیسم تبتی داشتند. از محصولات هزاره سوم نیز می‌توان به آثار ذیل اشاره کرد: سه‌گانه «ماتریکس» و نه انیمیشن «انیماتریکس» که ترکیب آخرالزمان و ماشیاگرایی (مسیح‌گرایی) بودائی‌ـ یهودی با قرائتی صهیونیستی و لامائیستی بودند و البته بارقه‌هایی از ذِن و ذاذن ژاپنی و مسیحیت نیز در درون خود داشتند؛ فیلم و پویانمایی «آخرین کنترل‌کننده باد» نیز مروج قرائتی ظلم‌پذیر و غربزده از بودیسم تبتی بودند؛ پویانمایی‌های «هتل ترانسیلوانیا» و «کارخانه هیولاسازی» نیز، به مانند برادران بزرگتر‌شان «هری‌پاتر» و «فرانکشتاین» و «وَن‌هلسینگ»، خرافات و مسیحیت و یهودیت محرَّف، با دِسِر کابالیستی و اَدویه «اسلام‌ستیزی» را در هم آمیخته بودند؛ ولی این بار نه با فضایی وحشتناک، بلکه محیطی شاد با چاشنی ترس حداقلی، که خود جذابیتی خاص دارد، برای نزدیک شدن کودکان بی‌گناه ما به شیاطین و اجنه و موجودات دیگر افسانه‌ای و خرافی و جادوگرانه مهیا کرده بودند و تخم شیطان‌گرایی را در دل کودکان جهان کاشتند. سینمای ایران نیز با آثار التقاطی چون «بابا عزیز» و «نارنجی‌پوش» سعی کرد از مروجان بودیسم و یوگا و شرق‌زدگی غیردقیق و غیرراهبردی و بدون نقدی که در برخی دانشگاه‌های مدعی ادیان و مذاهب ارائه می‌شود، عقب نیفتند و همراه با افرادی چون «مصطفی ملکیان»، «علیرضا آزمندیان»، «وین دایر»، «ع.پاشایی»، «هانس کونگ» و برخی مترجمان دانشگاه‌رفته، بومی‌کننده این التقاط‌های پست مدرن در ایران باشد تا بلکه در نگاه سینمای ایران نقدعرفان‌های کاذب و اندیشه‌های استکباری و صهیونیستی در امان باشد و جوانان ایرانی شرق‌زدگی التقاطی و محیط‌زیست‌گرایی با طعمی خاص را نیز به مانند غربزدگی و جن‌گرایی خاصی که در فیلم‌هایی راجع به آل و فرشتگان در سینمای لیبرال ایران تجربه کنند و در غفلتی جدید فرو روند و جنایات آمریکا و انگلیس و صهیونیست‌ها را نبینند یا لااقل دیرتر ببینند. البته شاید همه این عوامل و هنروران، متوجه نباشند که مروج کدام جریان هستند؛ در عین حال صورت مسئله اصلی عوض نمی‌شود.

ژاپن و کُره؛ بردگی نوینِ اقتصادی‌ـ‌ هنری ذیل یوغ نظامیان و امنیتی‌های لیبرال

چه کسی باور می‌کرد که ملّتی تسلیم شده را با بمب اتم به هلاکت برسانند و اولین مصوبه پس از تسلط بر آن ملت، با کمک جناح غربزده و لیبرال ژاپنی، که در طول هفتاد سال گذشته بهترین بردگان و مزدوران آمریکا بوده‌اند، دادن مجوز استفاده از دختران ژاپنی به عنوان روسپی و برده جنسی برای سربازان آمریکایی غاصب باشد! اینها چه جانوران قلدری بودند با نام «آزادی» و «لیبرالیسم»؟ باید نام ثروتمندان کاپیتالیست آمریکایی را چه نهاد که چنین راحت در چند ساعت چندصد هزار نفر را نسل‌کشی می‌کنند و بلافاصه نوامیس آن ملت را به عنوان «حیوان سکسی» مورد آزار قرار می‌دهند؟

چرا بعد از بمباران اتمی ژاپن، باز هم روشنفکرنمایان جهان، خصوصاً ژاپنی‌هایشان، باز هم به خود جرأت می‌دهند که از آمریکا حمایت کنند؟ چرا هنوز برخی زاپنی‌های تحقیرشده می‌گویند که «بمباران هسته‌ای ژاپن حقمان بود»! اما روشنفکرنمایان وطنی و ژاپنی، بپسندند یا نه، کدخدایشان، جنایت‌کار است. وقتی پس از کشتار چندمیلیونی ژاپنی‌ها و تحلیل رفتن قوای آنها توسط متفقین، ژاپن تصمیم به تسلیم در مقابل جنایتکاران متفق گرفت، جنتلمن‌های آمریکایی، بمب اتم را بر سر فرزندان غیرنظامی‌اش ریختند و در چند ساعت حدود دویست‌هزار نفر از مردمانش را کشتند و تا کنون چندصدهزار نفر معلول و جانباز و حرامزاده، از آن جنایت آنگلوساکسونی، پدید آمده‌اند. کودکان معصومی که هنوز هم بدون دست یا پا یا ناقص‌الخلقه یا بدون پدر مشخص در هیروشیما و ناکازاکی به دنیا می‌آیند و مجبورند تا پایان عمر، ناقص و رنجور و بی‌پدر بمانند؛ فقط به دلیل اینکه آمریکایی‎ها می‌خواستند با بمباران اتمی و سپس خوشگذرانی چند ثانیه‌ای، افرادی که تصمیم به تسلیم گرفته بودند، قلدری خود را به جهانیان ثابت کنند و دیکتاتوری بین‌المللی خود را به اثبات برسانند. انگار این‌بار صهیونیست‌های یهودی و مسیحی آمریکایی بودند که نقش فرعون طغیان‌گر را بازی می‌کردند در مقابل فرزندان ژاپن تسلیم شده. انگار اسطوره‌های قرون آینده را باید درباره تفرعن لیبرال‌ـ دموکراسی آمریکایی و جنایاتش باید نوشت. متأسفانه این وضعیت فجیع ژاپنی‌های مدرن در ذلت‌پذیری و ابزارِ آمریکایی‌ها شدن، در سینما و رسانه‌ها و خصوصاً انیمیشن‌هایشان، به وضوح تا به امروز پیداست و اکثر هنرنمایان ژاپنی، بیشتر از آنکه به هنرمند خلاق زاپنی شناخته شوند، به عوامل فنی تفکر مدیران آمریکایی یا غربزده زاپنی تبدیل شده‌اند که مروج و مؤیدی برای تفکرات و تمدن این «جنایتکاران فاتح» هستند؛ حتی تلویزیون رسمی «إن.إچ.کی» ژاپن هم می‌شود ابزار پروپاگاندای ضدایرانی و اسلام‌ستیزانه اربابان آمریکایی و یهودی شده است و حقیقت آزادی اطلاعات در اینجا هم مانند بقیه کشورهای لیبرال‌ـ سرمایه‌داری، مترسکی بیش نیست.

منصفانه باید گفت اگر هم گاهی، برخی از اندک شرفای باقی‌مانده قوم، از معنویت سکولار و اباحه‌گرای غربی سر باز زده باشند و خواب‌نما شده باشند، علاوه بر اینکه از سرویس اطلاعاتی و ضدجاسوسی لیبرال‌ـ آمریکایی ژاپن و سیا و موساد در هراسند، در دام ترکیبی از شینتوئیسم و بودیسم و ذن و ذاذنِ سکولار افتاده‌اند که سنن سامورایی را نیز باید با تقلید از ابرقهرمانان فیلم‌های کابویی یا ضدقهرمانان سینمای وحشت و کابالیستی غرب، به تصویر بکشند و انواع هیولاهای شرور قدرتمند را در دنیایی از شرکِ شبه‌سنتی به تصویر بکشند؛ تا حدی که  در برخی انیمیشن‌ها و فیلم‌های «گودزیلا» نیز، این هیولای اتمی که بر سر مردم ژاپن خراب شده است و تبدیل به نمادی ضدآمریکایی در هنر ژاپنی داشت می‌شد را به کمک ارتش آمریکا خاموش می‌کنند و باز برای کارخانه بی‌رمق الگوپردازیِ آنگلوساکسون‌ها، قهرمان‌های خرافی جدیدی خلق می‌کنند؛ عجب درد جانکاهی است بردگیِ مضاعفی که در جهل مرکب ژاپنی غرق شده باشد و کور و کر به دنبال کدخدای بی‌خدایان باشد!

سینمای سکولار کُره جنوبی نیز، تداوم سرمایه‌داری صهیونی در شرق و جنوبِ آسیاست و نهایتاً در آثاری چون «یانگوم بزرگ» و «افسانه جومونگ» و دهها اثر ضعیف و متوسط تقلیدی از این دو اثر شاخص، نوعی بودیسم سکولار ارائه می‌شود که اشتباهات مبرزی در بازنمایی تصویریِ صحیح از سنت‌های چینی‌ـ کُره‌ای دارد تا بدانجا که حتی برخی داروهای سنتی در طب چینی را نیز در اثری چون یانگوم، به اشتباه به برخی خواص سایر داروها نسبت می‌دهند؛ چه بد عاقبتی است غربزدگی و دوری از سنن فاخر ملی. واقعا بی‌دلیل نیست که نسل جدید ژاپن و کره و سنگاپور و سایر بردگان منطقه‌ای غرب، در تنبلی و سستی و بی‌هویتی به جایی رسیده‌اند که کشورهایشان در سال‌های اخیر اثر چالش‌های فرهنگی‌ـ اقتصادی جدی شده‌اند و دچار رکود اقتصادی و کاهش رشد نسبت به دهه‌های گذشته شده‌اند و جایگاهشان نزد کدخدایشان نیز در حال تحلیل رفتن است. انچنان که در عبرت‌ها و سنن تاریخ آمده است، نوکری بی‌خدایان، سرنوشتی جز رفتن به فاضلاب تاریخ نخواهد داشت. درست به مانند نظام لیبرالِ پهلوی که در تیول شبکه اطلاعاتی‌ـ فرهنگی «بدامن» و «دفتر فرح پهلوی» ذیل سیستم‌های غربی، حیات سالم ایرانیان را تخریب کرد و نهایتاً کار شاه به جایی رسید که او را به آمریکا برای اتمام زندگی نکبت‌بارش نیز راه ندادند!

لینک کوتاه مطلب : http://fekrat.net/?p=468