الهیات فمنیستی دو مرحله بسیار مهم را پشت سر گذاشته است. مطالبی که در یادداشتهای قبلی ذکر شد، در ارتباط با مرحله اول یعنی مرحله صرفاً انتقادی بود. در مرحله بعدی متألهان فمنیسم با ورود به مباحث الهیات بالمعنی الاخص سعی در ارائه تصور جدیدی از خدا مطابق با ارزشهای زنانه دارند. در ادامه مهمترین مبانی الهیات فمنیستی تبیین میشود.
خدای مونث
برخی از فمنیستها با به رسمیت شناختن خدای مسیحیت، حضور یک خدای مونث در تثلیث را التیامی برای زنان میدانستند و روح القدس را به عنوان خدایی مونث معرفی کردند.
کوالی بر این اساس اینطور مینویسد:«زن خواندن روح القدس در سنت مسیحی سازش ظریفی بین کلیسا و تفکر فمنیستی است».[۱]
کیونگ نیز معتقد بود تصویری زنانه از خدا بهتر میتواند با آن حقیقت متعالی منطبق باشد و زنان تواناییهای بیشتری برای نشان دادن خداوند دارند و تاکید داشت که روح القدس به عنوان خدای زنانه مطرح شود.[۲]
الهه پرستی
برخی از الهیدانان فمنیسم به دنبال جایگزینی برای خدای مردانه مسیحیت به الهه پرستی رو آوردند.
ایریگاری معتقد بود تنها یک خدای مونث میتواند سعادت و شادکامی را برای کل بشریت به ارمغان بیاورد و رهایی، آزادی و شادی را باید در الهه پرستی جستجو کرد.[۳]
مری دالی معتقد بود برای رفع ظلم و ستم از زنان باید به الهه پرستی روی آورد و حتی به تحسین جادوگری بعنوان معرفتی زنانه میپرداخت.[۴]
میتوان گفت این عده از فمنیسمها با تاکید بر تفاوتهای جنسیتی، قائل به برتری صفات زنانه بر مردانه بودند و خدای با ویژگیهای مونث را بر خدای با ویژگیهای مذکر ترجیح میدادند.
اکثر فمنیسمها الهه پرستی را نمادی برای حضور زنان در مباحث الهیاتی میدانند نه پذیرش مادرسالاری بر پدرسالاری. در نگاه آنان الهه نمودی از قدرت زنان است اما نه قدرت غلبه بر دیگران چنانچه در الهیات سنتی و مرد محور بر آن تاکید میشد، بلکه الهه نمادی بر قدرت خودباوری و زایش و تولید مثل در جهان خلقت است. در الهه پرستی زمین به عنوان جسم و پیکره الهه مطرح میشود به همین دلیل بسیار مورد توجه اکوفمنیسم قرار گرفت.[۵]
جادوگری به عنوان یک مذهب طبیعتگرا، بسیار مورد توجه الهه پرستان قرار میگیرد. در جادوگری بر یک نیروی درونی در طبیعت و یک نحوه ارتباط با کل تاکید میشود و حتی به عنوان نوعی یکتاپرستی از طرف الهه پرستان پذیرته میشود.
برخی از فمنیستها تحت تاثیر اکوفمنیسم و همه خدایی و تقدس طبیعت بعنوان پیکره الهها، قائل به الوهیت کل طبیعت شدند و خدا را همان طبیعت معرفی کردند.
خدای متوهم
در نظر برخی از فمنیستها خدا موجودی که تعین خارجی داشته باشد نیست بلکه ساخته و پرداخته ذهن افراد است. به عنوان مثال کارتر هیوارد خدا را تا حد جامعه تنزل میدهد و میگوید خدا صرفا قدرت تعامل بین افراد است.
در این نگاه صحبت از تعالی خداوند بحث بیفایده و لغوی است. تنها چیزی که اهمیت دارد ساخته شدن روابطی صحیح برای فرد و جامعه است و خدا مفهومی است که به این روابط نظم میدهد و خودش نیز در چارچوب همین روابط ساخته میشود.[۶]
خدای متغیر
مری دالی خدا را به عنوان «فعل» معرفی کرد بنابراین مبنا خدا دیگر موجودی که دارای صفت کمال مطلق و ثابت باشد نیست، در این انگاره خدا موجودی در حال شدن است. او معتقد بود زنان در پاسخ چنین خدایی میتوانند به پویایی برسند و استعدادهایی که در جامعه مردسالار سرکوب شده است را شکوفا کنند.[۷]
از نگاه این متألهان فمنیست، تغییر ذاتی وجود است و موجود مساوی با متغیر معرفی میشود. در این نگاه خدا در ضدیت با الهیات سنتی مردسالار که موجود کامل و ثابت بود، معرفی میشود. شاید اصلیترین دلیل برای ارائه چنین تعریفی از سوی فعالان الهیات فمنیستی ایجاد حرکت و پویایی در زنان برای بازیابی حقوق خود بوده است.
خدای غیر متعالی
از دیگر موارد الهیات بالمعنی الاخص که مورد توجه الهیدانان فمنیستی قرار گرفت، بحث صفات الهی بود. آنها بر این باورند که صفات دوگانه متقابلی مثل عقل، احساس و روح، بدن و عینی، ذهنی که جنبه ارزشگذاری دارند و به نوعی مردان را دارای صفات ارزشمندتری مانند عقلانیت معرفی کردهاند باید بازنگری شوند.
چریست معتقد بود نتیجه این صفات متقابل، سرکوب زنان و رسمیت بخشیدن به خدای مردانه مسیحیت است. او بر این باور بود که خدا باید موجودی باشد که هم عقلانی باشد و هم فراعقلانی، هم تاریک هم روشن، هم متعالی هم همه جایی.[۸] منظور فمنیستها از این عبارت تعالی بخشیدن به خدا نیست بلکه کشیدن خدا در سطح عالم ماده است همانطور که قائلان به الهه پرستی میگفتند طبیعت کالبد و بدن خداوند است. بر همین اساس الهیدانان فمنیسم خدا را قادر و عالم مطلق نمیدانند و چنین خدایی به دنبال پایان بخشیدن به تمام دوگانهها و برچیدن نظام مردسالار است.
خدا به مثابه موجودی ربطی
نفی وجود ربطی از خدا یکی از مهمترین ویژگیهای الهیات فلسفی است. اما در الهیات فمنیستی خدا به عنوان موجودی که هیچ احتیاج و ربطی به موجود دیگری نداشته باشد رد میشود و اساساً معتقدند وجود داشتن یعنی ربط داشتن. به عبارت دیگر وجود داشتن همان در ربط واقع شدن است. الهیدانان فمنیست هیچ توضیحی درباره نحوه ربط خدا به دیگر موجودات نمیدهند و مبانی متافیزیکی این نظریه را بیان نمیکنند و به اشکالات این نظریه پاسخ نمیدهند اما شاید چون معتقدند هویت زنان در ارتباط هایشان ساخته میشود باید ربطی بودن را به عنوان یک صفت متعالی مطرح کنند. البته تاکید بر ربطی بودن خدا فقط در الهیات فمنیستی منحصر نمیشود و الهیات پویشی نیز مطالبی در این زمینه مطرح میکند.
فرجام شناسی فمنیستی
در مباحث قبلی ذکر شد تمرکز اصلی فمنیستها بر سعادت و رستگاری در این دنیا است و نه در جهانی بعد از مرگ. بنابراین بحث از معاد آنگونه که در ادیان مطرح میشود مورد توجه فمنیستها نیست. تاکید بر اله پرستی و زایش و زایندگی طبیعت باعث شده است الهیات فمنیستی به تناسخ نزدیک شود. طبق دیدگاه برخی از فمنیستها مرگ به مرحلهای از چرخه زندگی تبدیل میشود و نه پایانی بر زندگی این دنیایی و شروعی برای زندگی در سرای دیگر و رسیدن به پاداش و عذاب اخروی.[۹]
از دیدگاه فمنیستها معادی که با اخرالزمان همراه است در واقع فاجعهای طبیعی است که در اثر ظلم مردان به طبیعت و زنان اتفاق افتاده است به همین دلیل اکوفمنیستها محیط شناسی را جایگزین معادشناسی میکنند و اعتقاد به معاد به آن شکلی که در ادیان مطرح است در الهیات فمنیستی رد میشود.
پینوشت:
[۱] مورگان- رهیافت فمنیستس به دین-ص۱۱۲
[۲] Meurs-feminis gender and theology -440
[۳] محمد لکن هاوزن- اسلام در رویایی با فمنیسم-۳۴
[۴] همان
[۵] اکو فمنیسم از خرده فمنیستهای موج سوم است که قائل هستند طبیعت به خاطر قدرت زایش و تولید امری مونث است و مانند زنان قربانی سلطه جویی مردان بوده است و زنان موظف هستند که از طبیعت در مقابل مردان دفاع کنند
[۶] ساشوکی-الهیات فمنیستی-۱۸۸
[۷] Daly-beyond god the father -p45
[۸] Christ-feminist theology -p88
[۹] محمد لگن هاوزن-اسلام در رویارویی با فمنیسم-۳۵
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0