نخبگان در حوادث اجتماعی؛ افقگشا یا بحرانزا
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ راجرز جامعهشناس، اعضای جامعهای را که از یک پدیده پیروی میکنند به پنج بخش تقسیم میکند: ۱.نوآورها(واردکنندگان)، ۲.زودپذیرها، ۳.اکثریت زود، ۴.اکثریت دیر، ۵.دیرپذیرها.
اگر قرار بر این شد که از منزلت نخبگان در جامعه و نقش آنها در حواث اجتماعی سخن بگوییم، مطلع و شروع سادهتر و قابل فهمتری از سخن راجرز در نوشتهها و سخنرانیها نمیتوان یافت. اما شرح و بسط این کلام ساده، مانیفست داغ و پر و پیمانی برای نهاد روشنفکری میتواند عنوان بگیرد که در حد وسع و مجال این نوشته خواهیم پرداخت.
روشنفکر یعنی کسی که به لحاظ سطح ادراک در هرکدام از حوزه های اجتماعی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی، سطح بالاتری از عموم جامعه به لحاظ فهم و بینش، دانش و پردازش و منش و منزلت اجتماعی داشته باشد.
در واقع طبق این تقسیمبندی راجرز، در لایه پنجم و نهایی اثرپذیری بایستی قرار بگیرد که در مهندسی معکوس این تقسیم، راهبری اثر از لایه اول تا لایه های پایین تر را می تواند در مشت خود داشته باشد. اما توقع از نخبگان امروزی در جهانی که نه «دهکده مک لوهانی» و یکطرفه و کدخدامحور، بلکه جامعه شبکهای کاستلزی، چندمرجعیتی و پلتفرمی است چه میتواند باشد؟
دیوید رایزمن، نظریهپرداز دانش ارتباطات، نحوه زندگی بشر را از در تاریخ اجتماعی روزنه ارتباطات به سه مرحله تقسیم میکند:
- دوران سنت راهبر: ارتباط چهره به چهره و رفتار بشر یکنواخت و قابل پیشبینی است و به او آرامش میدهد. در این مرحله سنتها حاکم است.
- دوران درون راهبر: انسان با عقلانیت خود از آرامش خارج میشود و تلاش فردی برای پاسخگویی به نیازهای فردی در این دوره شکل میگیرد.(فردگرایی) اهمیت سنت کاهش مییابد و هماهنگی در رفتار کم میشود.
- دوران دگر راهبر: ناشی از تمدن ارتباط جمعی و پیدایش ابزار سالاری است. در این مرحله فرهنگ بلعیده و موجب از خود بیگانگی میشود. این عصر، فراواقع و فراآگاهی است. شیءسروری و ظهور وسایل ارتباط جمعی در این دوران به وجود میآید.
اگر جامعه امروز را ترکیبی از وضعیت سنتی، مدرن و عصر ارتباطات و پسامدرن بدانیم و بر اساس این تقسیمبندی، سراغ شناخت انسان برویم، با سه نوع از شخصیت روبهرو میشویم. سنتراهبر، درون راهبر، دگرراهبر که با توجه به نقدهای مبنایی به این تقسیمبندی، میتوان شخصیت حقراهبر را که بر سنت واقعگرا(دین) ملتزم بوده و از خرد ناب(نه عقلانیت سکولار و ابزاری) بهره حداکثری میبرد را نیز به عنوان قسیم چهارم مطرح کرد.
در واقع با ادبیات نظری یادشده؛ نخبگان و روشنفکران افرادی هستند که سنت را در کنار خرد پذیرفته و از سنتزدگی متحجرانه و ابزارزدگی مدرن فاصله قابل توجهی دارند. اساسا شخصیت حقراهبر نه فردگرای محض است و نه سنت گریز افراطی و نه شبه روشنفکری با اخلاق انتفاعی. بلکه انسانی است که دغدغه اول و آخرش راهبری افکار عمومی و باز کردن گره یا غل و زنجیر از دست و پای حقیقت است.
از این رو «نخبه» در حوادث اجتماعی متفاوتتر و سریعتر از عموم جامعه و زودپذیرها و حتی نوآورها به تعبیر راجرز، دست به افشای نظری و تبیین گفتمانی و کنشگری میدانی میزند. در حقیقت یکی از رسالتهای اصلی روشنفکری، رصد و دیدهبانی حوادث اجتماعی است که ما در وضعیت حاضر غالبا شاهد غافلگیری جمع کثیری از نخبگان اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هستیم که گاهی صورت مسأله را نیز اشتباه متوجه شده و نشانی غلط به جامعه نشان میدهند.
دلیل این غافلگیری شاید اتاقهای بسته یا گسسته از میدان واقعی روشنفکران ما باشد که تصویر غیرواقعی، کاریکاتوری و برجِ عاجنشینانه برایشان میسازد و زمینهساز خطای شناختی و تحلیل راهبردی آنها در فهم حوادث اجتماعی میشود. دلیل دیگر چه بسا ضعف و لاغری ابزار و چارچوبهای مفهومی نخبگان و فقدان مبانی دینی و لنز نظری بومی در کاربست افکار و اندیشههایشان باشد که با فلسفه و منطق و دکترین غیرخودیها آمیخته و آلوده شده است.
با این اوصاف و در شرایطی که الیتها و روشنفکر جامعه، فهم درزمان و موقعیتی را دارا نباشد، نسخه راهبردی برای مدیریت زودپذیرها و اکثریت زود نیز نخواهد داشت و چه بسا در ردیف همین قشر متأثر و زودپذیر، در خلال هیجانات اجتماعی دست به کنشگری معکوس علیه ثبات اجتماعی زده و پای اعتبار بیثباتی و مشروعیت ناهنجاری را نیز امضا کند.
از آنجایی که شخصیت درونراهبر و حقراهبر، بر مدار عقلانیت و واقعیت قدم و قلم میزند، خود را حافظ و مراقب ثبات اجتماعی میداند و مسئولیت اجتماعی در قبال راهبری تحولات را هم به جان میخرد. نخبه اجتماعی یک سر و گردن بالاتر از کنشگریهای روزمره بایستی تحلیل و تئوری داشته باشد تا گرفتار بحرانهای مصنوعی مثل فیلترینگ حبابی در فضای مجازی و میدانی نشده و اسیر مارپیچهای سکوت مسموم نیز نشود.
نخبه و روشنفکر اجتماعی به تعبیر هنری مینتزبر (Henry Mintzberg)، یکی از کارشناسان بزرگ و مطرح مدیریت و استراتژی، «شخصیت اینترپرونر و افقگشا» بایستی داشته باشد و غالبا در بحرانها و موقعیتهای پیچیده با عبور از روزمرگیها، شخصیت زدگیها و فضازدگیها به عنوان بخشی از راه حل عمل کرده نه این که جزیی از صورت مسألهها تلقی شود. در واقع، مسئولیت نخبگانی در برابر حوادث و بنبستهای اجتماعی، تولید فکر و گفتمانسازی برای رهاسازی سیستم از موقعیت بغرنج است. نهاد روشنفکری بایستی ظرفیت بازیخوانی مسائل خرد و کلان اجتماعی و توان بازیسازی و میانجیگری میان جامعه و مردم را با حفظ عدالت و مصلحت داشته باشد و در تفلسف نظری، راهبردنگاری ناظر بر میدان و شکست محاصرههای فکری، فرهنگی و تبلیغاتی همچون پیشران عمل کند.
* علیرضا محمدلو، طلبه درس خارج حوزه و دانشجوی دکتری فلسفه علوم اجتماعی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0