هالیوود و نژادپرستی

سینما به عنوان یکی از دستاوردهای مدرنیته موضع و واکنش منفی نسبت به نژاد پرستی داشته و فیلمسازان تلاش کردند در مزمت و نکوهش این پدیده شوم آثار ماندگاری بسازند که از مهمترین این آثار می‌توان به : 1- کشتن مرغ مقلد 2- حدس بزن چه کسی برای شام میاید 3- مالکوم ایکس 4- ساندر 5- در گرمای شب و می سی سی پی آتش می‌گیرد اشاره کرد.

احتمالا اگر با چشم‌های خود ندیده بودیم باورمان نمی‌شد که در قرن بیست و یکم و در اوج تکنولوژی و پیشرفت بشر در کشوری چون آمریکا که خود را مهد دموکراسی و سرزمین آزادی عقاید می‌داند تظاهرات بسیاری در اکثر شهرهای این کشور در اعتراض به پدیده نژادپرستی صورت گیرد.

درست است که مقوله منفور نژادپرستی در جهان امروز به طور کامل ریشه کن نشده و هر از چندی خبرهای تلخ و نا امید کننده‌ای در مورد تبعیض نژادی و نژادپرستی به دست افرادی که خود را نژاد برتر می‌دانند، می‌شنویم.

طی دو قرن اخیر اتفاقات تلخی در مورد این گرایش ضد بشری و ضد انسانی رخ داده که نتایج تلخ تری به همراه داشته، اما باید توجه داشت که تجربه دو جنگ جهانی بزرگ و هزاران درگیری خونین، مرگ دها و صدها هزار انسان، هنوز هم عده‌ای ترجیح می‌دهند با رفتارهای غیر انسانی، روح نژاد پرستی را زنده نگه دارند.

با این وجود از ابتدا سینما به عنوان یکی از دستاوردهای مدرنیته موضع و واکنش منفی نسبت به نژاد پرستی داشته و فیلمسازان تلاش کردند در مزمت و نکوهش این پدیده شوم آثار ماندگاری بسازند که از مهمترین این آثار می‌توان به : 1- کشتن مرغ مقلد 2- حدس بزن چه کسی برای شام میاید 3- مالکوم ایکس 4- ساندر 5- در گرمای شب و می سی سی پی آتش می‌گیرد اشاره کرد. البته این آثار تنها بخش کوچکی از فیلم‌های مطرح سینما در تقبیح نژاد پرستی است که ساخته شده‌اند. اتفاقات اخیر آمریکا و مرگ جرج فلوید بهانه‌ای شد تا نگاهی کوتاه و گذرا به چند اثر تولید شده در این موضوع داشته باشیم.

1-جانگوی از بند رها شده

شاید در نظر اول فیلم «جانگوی از بند رها شده» ادای احترام کوئنتین تارانتینو باشد به ژانر وسترن ولی در دل ماجرا اصلا از این خبرها نیست. تارانتینو همیشه اعتقاد دارد در دل بسیاری از مردم دنیا نژادپرستی یک امر نهادینه شده است. او در لایه‌های اغلب فیلم هایش کمابیش طعنه‌هایی به این موضوع زده است. این لایه‌ها در فیلم «جانگوی…» خیلی سطحی‌تر می‌شوند. فیلم داستان برده‌ای به نام جانگو (جیمی فاکس) است که یک شب در حال انتقال با برده‌های دیگر توسط دندان‌ پزشکی سفید پوست به نام دکتر شولتز آزاد می‌شود. جانگو بلافاصله می‌فهمد شولتز جایزه بگیر است و شولتز هم که شستش خبردار می‌شود جانگو آدم باهوش و با انگیزه‌ای است از او می‌خواهد در به دام انداختن چند نفر او را کمک کند و در عوض قول می‌دهد برای آزاد کردن زن جانگو که در اسارت اربابی بی‌رحم به نام کالوین کندی ( لئوناردو دی کاپریو) است به او کمک کند. این آغاز سفر پرماجرای مردی سفید پوست با برده آزاد شده سیاه پوست آن هم در جامعه مملو از نژادپرستی‌های رفتاری و ذهنی است. انتقام جانگو از کسانی است که او و هم نوعانش را به خاطر رنگ پوست شان تحقیر کرده‌اند و به اسارت برده‌اند.

تارانتینو در مصاحبه‌ای گفته جامعه‌ای که جانگو به سراغش می‌رود همان جامعه‌ای است که امروز مردم سراسر دنیا در آن زندگی می‌کنند. تارانتینو به عنوان کارگردان نمی‌خواهد مردم را بیشتر از حد معمول بترساند چرا که آن‌ها ظاهرا باور کرده‌اند که دیگر نژاد پرستی را کنار گذاشته‌اند نکته‌ای که تارانتینو در مورد فیلم می‌گوید کاملا درست است با اینکه شخصیت‌ها ظاهرا در سال 1858 زندگی می‌کنند اما دیالوگ‌هایی که می‌گویند فحوای آن را امروز از زبان بسیاری از مردم مناطق دنیا در رابطه با نژادهای مختلف می‌توان شنید و این مسئله ترسناکی است.

البته با اینکه فیلم خشن است اما طنز همیشگی درونی آثار تارانتینو اینجا هم به کمکش می‌آید و باعث می‌شد فضای فیلم قدری تلطیف شود. تارانتینو برای فیلمنامه اورجینال فیلم اسکار گرفت و کریستف والتز برای بازی درخشانش در نقش دکتر شولتز. ضمن اینکه فیلم با بودجه‌ای 100 میلیون دلاری بیش از 400میلیون فروش کرد تا پرفروش‌ترین فیلم کارنامه کاری این کارگردان پرکار هالیوود شود.

2- 12سال بردگی

سالومون نورثاب فرزند برده‌ای از بند آزاد شده بود که با داشتن همسر و سه فرزند در قرن 19 و در نیویورک زندگی می‌کرد. همه چیز در اوج دوران برده‌داری برای او که در کار موسیقی بود آرام می‌گذشت تا اینکه یک شب توسط دو تاجر برده ربوده و با کشتی به ایالت نیواورلئان منتقل شد. از اینجا به بعد زندگی روی جهنمی خود را نشان سالومون داد. کسی در نیواورلئان باور نمی‌کرد او یک انسان آزاد است. او مدام در تلاش بود تا راه فراری پیدا کند و دوباره به زندگی سابق و آغوش همسر و فرزندانش برگردد . اتفاقی که آسان نبود و 12 سال برای رسیدن به آن تلاش کرد و خود را زنده نگه داشت. در این 12 سال هم اربابان زیادی به چشم خود دید، یکی مهربان‌تر و یکی وحشی‌تر. او در این سال‌ها طبیعتا با رنج و سختی سیاه پوستان بیشتری هم مواجه شد که دید او به زندگی را تمام و کمال عوض کرد. سالومون بعدها وقتی دوباره به آزادی رسید کتابی نوشت و در آن شرح اتفاقاتی را که تجربه کرده بود مکتوب کرد . نام کتاب شد : 12سال بردگی و استیو مک کویین ، کارگردان جوان انگلیسی 160 سال بعد از انتشار آن را تبدیل به یکی از تحسین آمیز‌ترین فیلم‌های سال 2013 کرد. فیلمی که توانست اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلم سال را به دست آورد. در فیلم ماجرا تقریبا مانند کتاب روایت شده  و چیوتل اجیفور در نقش سالومون نورثاب بازی می‌کند. از دیگر بازیگران فیلم هم می‌توان به مایکل فاسبندر، برد پیت ( که تهیه کننده فیلم هم بود)، بندیکت کمبربچ و لوپیتا نیونگو اشاره کرد که این آخری اسکار بهترین بازیگر مکمل زن را به خاطر بازی درخشانش به خانه برد. 12سال بردگی در عین حال که پر از لحظات تلخی است که مخاطبش را از رفتارهایی که هم نوعش می‌تواند انجام دهد بیزار می‌کند ولی جنسی از امید و میل به رهایی در آن وجود دارد که درست نقطه مقابل اسارت و بردگی موجود در فیلم است. بازی‌ها همه خوب هستند اما فاسبندر در نقش یک ارباب و نژادپرست بی‌رحم ظاهر شده و خیلی‌ها معتقدند او به راحتی می‌توانست اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد را به خانه ببرد. فیلم در گیشه هم موفق بود و با اینکه تنها 17 میلیون دلار برای آن هزینه شد اما نزدیک به 180 میلیون درآمد کسب کرد که رقم بسیار خوبی است. استیو مک کویین که خودش هم سیاه پوست است، با سومین فیلمش نشان داد که حسابی می‌توان به آینده‌ی سینمایی او دل بست.

3- خدمتکاران

دیدن فیلم خدمتکاران وسط این همه فیلمی که با خشونت و تلخی مفرط از نژادپرستی حرف می‌زنند، درست مثل یک زنگ تفریح نشاط آور است. اشتباه نکنید، داستان خدمتکاران درباره تلخ‌ترین مسائل نژادپرستی است اما این بار خبری از خشونت‌های آنچنانی نیست. خبری از بد بودن همه سفید پوست‌ها هم نیست فیلم از منظری انسانی و خیلی جزئی‌تر به این مسئله نگاه می‌کند. شاید فروش 200 میلیون دلاری فیلم هم دقیقا به همین دلیل باشد که مخاطب با جنس متفاوتی از پرداختن به موضوع نژاد پرستی مواجه می‌شود و از آن لذت می‌برد . داستان فیلم که با اقتباس از رمان پر فروشی به همین نام نوشته کاتلین استاکت ساخته شده درباره چند خدمتکار زن است که در خانه‌های سفید پوستان مشغول به کارند، یعنی حدود سال 1963 زمانی که هنوز قوانین نژادپرستانه در جای جای آمریکا حکم فرمایی می‌کنند. قوانینی معروف به (جیم کرو) که در آن جداسازی نژادی مدارس دولتی، اماکن عمومی، حمل و نقل عمومی، دستشویی‌ها، و حتی آبخوری‌ها بین سفید پوستان و سیاه پوستان اعمال می‌شود. در بین شخصیت‌های فیلم دو نفر بیش از همه به چشم می‌آیند. یکی ایبیلین (وایولا دیویس) است که از جوانی به تربیت بچه‌های سفید پوستان و دیگری بازی فوق العاده و درخشان اکتاویا اسپنسر که بسیار با استعداد و دوست داشتنی است اما حاضر نمی‌شود در برابر خیلی چیزها سکوت کند و مدام اخراج می‌شود. یک روز دختر سفید پوستی به نام اسکیتر (اما استون) تصمیم می‌گیرد پای درد دل آن‌ها بنشیند و از حرف‌های آن‌ها کتابی منتشر کند که نامش می‌شود (خدمتکاران). انتشار این کتاب حسابی شهر را به هم می‌ریزد. بازی‌های فیلم درجه یک است. سه بازیگر فیلم : دیویس، اسپنسر و جسیکا چستین، نامزد اسکار شدند که اسپانسر جایزه را به دست آورد و باقی بازیگران از جمله استون برایس دالاس هاوارد و الیسون جینی هم در نقش های خود درخشیدند.

4-سلما

این فیلم آیینه‌ای است تمام عیار از اتفاقاتی که نیم قرن از تاریخ آمریکا را تحت تاثیر خود قرار داده است، داستان برابری خواهی سیاه پوستان در حوزه اجتماعی و حقوق شهروندی است. داستان فیلم مقطعی سه ماهه از  زندگی و مبارزه مارتین لوترکینگ رهبر افسانه‌ای و الهام بخش سیاه پوستان را روایت می‌کند. مردی که یک تنه در مقابل سفیدپوستان نژاد پرست و افراطی ایستادگی کرد تا زندگی بهتری برای مردم سیاه پوست آمریکا فراهم کند و عاقبت به دست یکی از همان سفید پوستان افراطی نیز به قتل رسید. مقطعی که فیلم سلما روایتگر آن است زمانی است که سیاه پوستان خواستار داشتن حق رای مساوی با دیگر مردم آمریکا هستند. این درخواست باعث درگیری در شهر سلما واقع در ایالت آلاباما می‌شود. لوترکینگ برای حل این مشکل به سراغ جانسون، رییس جمهور وقت آمریکا می‌رود اما حرف‌های او مورد توجه جانسون قرار نمی‌گیرد.از طرفی جی.ادگار.هوور رئیس FBI  هم در تلاش است تا کاری کند آب خوش از گلوی لوتر کینگ و خانواده‌اش پایین نرود. لوتر کینگ به سمت سلما می‌رود و تصمیم می‌گیرد یک راه پیمایی بزرگ را رهبری کند اما این کار طبعات شدیدی در پی دارد. درگیری‌ها بین سیاه پوستان و سفید پوستان نژاد پرست و پلیس روز به روز بیشتر می‌شود و ماجرا کم کم به جاهای باریکی می‌رسد . یکی از مهم ترین ویژگی‌های فیلم سلما پرهیز از سانسور خشونت بالایی است  که علیه سیاه پوستان در آن سال‌ها اعمال می‌شد. ایوا دوورنی کارگردان این فیلم با اینکه پنج سال بعد از رخ دادن این وقایع به دنیا آمده اما به خوبی توانسته تصویر بی‌عیب و نقصی در مورد حوادث سال‌های دهه 60 میلادی را به تصویر بکشد. سکانس‌های درگیری مردم با مردم بر سر رنگ پوست و توهین‌ها و آسیب‌هایی که به هم می‌زنند به قدری تکان دهنده و رنج آور است که تا ساعت‌ها می‌تواند ذهن مخاطب را به خود مشغول کند. بازی دیوید ایولو در نقش لوتر کینگ بی عیب و نقص است و در کنار شباهت ظاهری بسیار خوبی که با این شخصیت بزرگ تاریخی دارد به شکل جالبی توانسته درست مانند او سخنرانی‌های پرشور و تاثیر گذار در طول فیلم انجام دهد. فیلم برداری سلما و نماهایی که از لحظات درگیری سیاه پوستان و سفید پوستان گرفته شده بسیار تاثیر گذار از کار درآمده‌اند. اگر می‌خواهید تصویری واقعی از جامعه آمریکا را در دهه 60 ببینید ، این فیلم حتما کمک بزرگی به  شما خواهد کرد.

لینک کوتاه مطلب : http://fekrat.net/?p=1393