وقتی اسلحه محمل صدور معنویات میشود
بیست و دومین روز از بهمن ماه سال جاری انقلاب اسلامی ایران شمع های چهل و یک سالگی پیروزی خود را خاموش کرد. این پیروزی حاصل چالش گفتمان انقلاب در سه سطح با استکبار ، علی الخصوص آمریکا به عنوان لیدر و رهبر بود.سطح اول چالش و درگیری در بخش روح یا هیمنه رخ داد.ایالات متحده آمریکا به عنوان کدخدای خود خوانده جهانی خود را ابر قدرت بی بدیل و بی رقیب در جهان میداند و مستقلا روح و هیمنه خود را در اکثر کشور های جهان گسترش داده. انقلاب اسلامی ایران در زمانی رخ داد که پادشاه ایران به تعبیر آمریکا ژاندارم و نماینده این کشور در منطقه بود و تصور نمیکرد که در جایی که نقطه ثقل و قوت اوست ضربه ای مهلک از جنس ساختار و اندیشه بخورد.
در تحلیل پدیده استعمار لایه سخت و نرم آن قابل مشاهده است اما رویت هیمنه و روح آن چندان مورد عنایت و مشاهده قرار نمیگیرد.
گاهی اوقات استعمار به صورت علنی در کشوری یا فضایی وارد نمیشود اما روح و رعب خود را بر فضای آن کشور چیره و مستولی میسازد. انقلاب اسلامی بیشترین چالش و درگیری با استکبار جهانی را در همین سطح یعنی سطح روح و هیمنه داشته. این روح و هیمنه شخص یا حزب یا ساختار نیست چیزی به نام سمفونی استکبار است.این سمفونی حضور شخصی یا فیزیکی ندارد اما از قضا هست و تاثیرگذار است.
یکی از بزرگترین دستاورد های انقلاب اسلامی در هم شکستن ترس و رعب استکبار ، علی الخصوص آمریکا بود آن هم به ساده ترین شکل ممکن.
در یک مقیاس کوچک اگر بخواهیم حرکت مردمی انقلاب ایران را با نهضت مردمی فلسطین مقایسه کنیم در تاثیر گذاری و هیبت مردم ایران همین بس که فلسطینی ها برای جنگیدن با رژیم صهیونیستی حداقل دست به سنگ برده اما مردم ایران با دست خالی به جنگ ژاندارم استکبار رفتند. امام در اوایل شروع نهضت، استفاده از اسلحه را به طور کامل منتفی اعلام کرد و فرمود راه ما این نیست و در مقابل ،تئوری گل در برابر اسلحه را مطرح کردکه بسیار کارگشا و تاثیر گذار بود.
یکی دیگر از دستاورد های انقلاب اسلامی این بود که در ابتدای شکل گیری، خودش را با غول استکبار جهانی یعنی آمریکا طرف کرد.این حرکت انقلاب پیامی ضمنی برای جهانیان صادر کرد که کدخدای جبهه ضد استکباری نیز وجود دارد و آن انقلاب اسلامی ایران است و لذا کدخدا به جنگ کدخدا میرود.
افرادی که در سال 88 و در کوران فتنه به صورت عامدانه و جاهلانه شعار مرگ بر روسیه،مرگ بر انگلیس و مرگ بر چین را سر میدادند متوجه یک نکته واضح و بیّن نبودند ،زمانی که انقلاب اسلامی شعار مرگ بر آمریکا را مطرح کرد مدعی شد که هیمنه استکبار را فرو خواهد شکست و خود را تا سطح رقیب افزایش داد.به این دلیل شعار مرگ بر روسیه و امثالهم یعنی نازل کردن سطح و وجهه بین المللی انقلاب اسلامی.
اسنادی را که در آستانه پیروزی انقلاب بدست آمده نشان میدهد که آمریکا در مقابل وقوع انقلاب اعلام عجز میکند چنانکه سفیر وقت آمریکا در ایران طی پیامهایی به وزیر خارجه اعلام میکند که مسیر انقلاب در ایران غیر قابل کنترل شده و نمیتوان آنرا متوقف و یا حتی کند کرد و وقوع انقلاب حتمی است و باید تمرکزمان را برای بعد از انقلاب ایران بگذاریم.
اولین مرحله فروریختن هیمنه آمریکا در اینجا بود و در گام دوم ما در جهانی کردن شعار مرگ بر آمریکا هیمنه او را شکستیم.
تمام اعتبار آمریکا به این بود که نیش و چنگال داشت و جهانیان مرعوب چنگالهایش بودند.اما در مقابل جریانی نو ظهور پدید آمد که مدعیست در دهان آمریکا میکوبد و او را حذف میکند.خود را حامی مستضعفین و ستم دیدگان و رنج کشیدگان عالم معرفی میکند.
بسیاری از اندیشمندان و متفکران اینگونه پنداشتند که انقلاب ایران نشآت گرفته از گفتمان و فلسفه مارکسیست و کمونیست است اما امام در عمل ثابت کرد که انقلاب اسلامی ذیل مارکسیسم قرار نمیگیرد چرا که در فلسفه مارکسیسم دو پارامتر پروتالیار و طبقه بورژوازی موضوعیت دارد اما در اسلام عدالت اجتماعی ، عدالت اقتصادی ،برابری ، اخلاق و آزادی با یکدیگر توامان و مکمل یکدیگر هستند. به بیان دیگر اگر انقلاب کبیر فرانسه داعیه آزادی داشت و انقلاب اکتبر روسیه در پی عدالت اجتماعی بود ، انقلاب اسلامی ایران علاوه بر این ارزشها جنبه اخلاقی و معنوی را نیز در پی داشت.
در اوایل انقلاب اسلامی تئوری پردازان غربی معتقد بودند که انقلاب ایران به زودی از هم فروخواهد پاشید چرا که موسسان و سیاستگذاران این انقلاب تخصصی در حکومت داری ندارند و سر رشته امور به زودی از کف آنان خواهد رفت. در ایامی که امام در نوفل لوشاتو و در تبعید به سر میبردند یک خبرنگار در طی یک سوال ازایشان پرسید که مگر شما در حکومت و کشور داری تخصص یا دانشی دارید که داعیه ایجاد یک انقلاب مردمی را دارید؟ که امام در جوابی قاطع فرمود مگر یک فقیه نسبت به پادشاه بیسواد حجاز از دانش کمتری برخوردار است؟ آیا تخصص و دانش یک فقیه از رضا قلدر بیسواد کمتر است؟
بدین ترتیب پیش بینی اندیشمندان غربی در متزلزل بودن و فروپاشیدن انقلاب ایران رنگ باخت و غلط از آب درامد. هنگامی که ایالات متحده مثل یک غول اربده میکشید مردم ایران با رهبری داهیانه امام گوش های خود را نسبت به اربده های استکبار خنثی کرد و او را نادیده گرفت.لذا نادیده گرفتن غول استکبار نیز از پیامد های مهم انقلاب اسلامی بود. بر طبق فلسفه دکارت ،انسان مدرن شک میکند پس وجود و ماهیت دارد و در کتاب فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی به قلم آقای حداد عادل میبینیم که زن غربی مدعیست به من نگاه میکنند پس هستم و اگر به او نگاه نشود وجود و وجاهت او دچار چالش میشود و این دقیقا عملی بود که انقلاب ایران نسبت به رفتار و سیاستهای آمریکا داشت و او را نادیده گرفت که در نتیجه هویت و موجودیت آنرا دچار خدشه کرد .
ایران به واسطه انقلاب اسلامی خود آنچنان آمریکا را در معادلات بین المللی منطقه در عجز و انفعال قرار داده است که یک سناتور آمریکایی در یک مصاحبه اعلام کرد که ما باید دوباره به خاور میانه حمله کنیم چرا که شرقی ها مدتیست فراموش کردند معنی امپراطور را.در واقع ایران عملی انجام داده که آمریکا در حمله خود منفعل از وضعی است برای او به وجود آمده.
انقلاب ایران باعث شد که آمریکا علی رغم شعار های زیبایی که تولید کرده بود،مجبور شد در برابر ایران با جریان هایی دست به ائتلاف بزند که در مقابل آن جریانها به مدت چند قرن تئوری پردازی کرده بود.از نظر تئوریک برند نظری آمریکا لیبرال دموکراسی است.چه اتفاقی رخ داد که ایالات متحده مجبور شد در منطقه ی اطراف ایران با دیکتاتورترین و غیر دموکراتیک ترین حکومت ها ائتلاف کرده و همراه شود؟
حدود پانزده سال پیش زمانی که طرح خاورمیانه بزرگ از جانب آمریکا مطرح شد و ویژگی این طرح آن بود که برند لیبرال دموکراسی را در عین حال که آمریکا به خود اختصاص داده بود اما در قلب تحولات جهان یعنی غرب آسیا متحدین استراتژیک آن مانند مبارک،بن علی،صدام و رژیم صهیونیستی همگی رژیم های غیر دموکراتیک هستند.
مهمترین هدف این طرح یعنی خاورمیانه بزرگ یا جدید این بود که َآمریکا نوعی دموکراسی هدایت شونده ای را در خاورمیانه ایجاد کند تا افرادی از گماشته های خود را با نقاب دموکراسی در منطقه حاکم کند.
اولین محل آزمایش این طرح عراق بود که این کشور به سمت ایران چرخید و دومین محل آزمایش کشور مصر بود که علی رغم تلاش های آمریکا این کشور به دست محمد مرسی افتاد که این شخص به رغم اشتباهات و انتقادات زیادی که به عملکرد او وارد بود قطعا غیر آمریکایی بود و وابستگی هم به سعودی ها نداشت. وقتی بر این ادعا مهر تایید میگذاریم که اگر محمد مرسی از نظر سیاسی وابسته بود آمریکا و عربستان مبلغ هنگفت ده میلیون دلار هزینه نمیکردند تا ژنرال سیسی آمریکایی-سعودی را جایگزین او کنند.
جمهوری اسلامی وضعیتی را در منطقه ایجاد کرده که آمریکا عملا مجبور شده بر تئوری هایی که خود در طول چند قرن تولید کرده پا بگذارد و فراموش کند.
در واقع نظام اسلامی ایران به لحاظ ایجابی روحی تازه را به وجود آورد که به روح استکبار تنه میزند و وضعیتی سلبی به وجود میاورد که فوکو آنرا معنویت سیاسی نامید.
در مسئله سوریه تحلیلگران منصف دنیا اذعان کردندند که سپاه قدس ایران در حالیکه با اسلحه پیش میرود اما قلبها را فتح و تسخیر میکند.چگونه است که اسلحه محمل صدور اخلاق و معنویت میشود و پاسخ این سوال تحلیلگران غربی را دچار حیرت وسکوت کرده.
در وجه سخت، انقلاب اسلامی در سه عرصه با استکبار مواجه شده و هر سه این مواجه با برکت بوده و ضربه مهلکی به دشمن زده.
اولین عرصه مواجه،دفاع مقدس بود.بسیار واضح و بیین است که جنگ عراق علیه ایران را آمریکا به راه انداخت و اسرائیل به طور علنی حمایت میکرد اما این جنگ چند اتفاق مثبت را برای ایران در پی داشت. نخست آنکه جامعه ایران به وفاق اجتماعی رسید به طوریکه اکثر آشوب ها و تکثر های میل به تشتتی که ناشی از وضعیت اوایل انقلاب بود با آغاز جنگ فراموش شد و به وحدت رسید. و دوم اینکه دفاع مقدس موجب تثبیت قدرت سیاسی کشور در منطقه شد.کشور ما در طی جنگ با عراق بها گزافی داد اما پیام این بها و هزینه این بود که در طی سی سال بعد از جنگ تحمیلی آمریکا و دست پرورده هایش جرات نکرده که به این کشور حمله کند.شیرمردان و شیرزنان این سرزمین نشان دادند که اجازه نمیدهند حتی یک وجب از خاک این کشور به دست بیگانه بیافتد و چقدر بر سر استقلال این کشور حساس هستند.
جنگ تحمیلی به لحاظ اجتماعی منجر به تولید شبکه ای از خانواده های شهدا،جانبازان و ایثارکران شد که نقطه ثقل مدافعان انقلاب را شکل دادند. زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد یک نویسنده آمریکایی در طی یک مقاله در مقام قیاس بین خانواده های شهدای جنگ تحمیلی و خانواده های آمریکایی سربازان مقتول در عراق برآمد و طی پرسشی مطرح کرد که چه اتفاقی رخ داده که یک حکومت زمانی که یکی از فرزندان خانواده ای را به کشتن میدهد این خانواده عاشق آن نظام میشوند اما در آمریکا زمانیکه یک سرباز آمریکایی در عراق یا در جایی دیگر کشته میشود خانواده او در مقابل کاخ سفید اعتراض و فحاشی میکنند. غرب در تحلیل این رفتار درمانده و این از برکات جنگ محسوب میشود.
در تجربه بعدی، جنگ نیابتی حزب الله اتفاق افتاد. زمانیکه حزب الله به عنوان بازوی برون منظقه ای ایران با نماینده استکبار یعنی اسرائیل مواجه شد او را شکست داد و به چالش کشید و در نتیجه هیمنه اسرائیل در هم شکسته شد. در زمان وقوع جنگ سی و سه روزه روستایی به نام مارون الراس که نیمی از آن متعلق به لبنان و نیمی دیگر متعلق به اسرائیل است که در طرف اسرائیلی مهمترین پایگاه نظامی این رژیم احداث شده که مشرف به روستای مارون االراس است اما مردم لبنانی این روستا در جریان جنگ این روستا را ترک نکردند که نشان داد هیمنه و رعب و بزرگی اسرائیل برای مردم این منطقه شکسته شده.
انقلاب های موسوم به کبیر یعنی انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب کبیر اکتبر روسیه در جریان متنی خود کبیر نشدند بلکه اتفاقا در متن خیلی زودتر از آنچه تصور میکردند شکست خوردند. این انقلابها در امتداد تاریخی خود و در بیرون از منطقه خودشان کبیر شدند اما در جریان انقلاب ایران این حرکت به انقلاب کبیر اسلامی مبدل شد چنانچه در ماجرای سوریه و عراق این انقلاب بزرگی و هیبت خود را نشان داد و این مواجه از جنس مواجه تمدنی بود. این تقابل صرفا یک جنگ سیاسی کوچک نبود بلکه تمام دنیا بر این نکته اصرار داشتند که بشار اسد باید سوریه را ترک کند، داعش ماندنیست اما به رغم این جریانات و فشار های بیرونی اراده انقلاب اسلامی چیز دیگری بود و ما شاهد قدرت مقاوت در منطقه هستیم.
یکی دیگر از دستاورد ها در زمینه وجه سخت ایجاد یک شبکه مقاومت در منطقه بود.زمانی فقط ایران و بازوی برون منطقه ای به نام حزب الله وجود داشت ،اما در طی سالیان گذشته ایران با قدرت حاضر است،حزب الله قدرتمند تر از گذشته موجودیت دارد و حیدریون در عراق ، زینبیون در پاکستان، فاطمیون در افغانستان، حشدالشعبی در عراق، دفاع الوطنی در سوریه و انصارالله در یمن همگی با قدرت در منطقه حضور دارند و جملگی این جریانات مقاومت تحت فرماندهی جمهوری اسلامی حرکت میکنند.
در آخرین مواجهه که در وجه نرم هست در سه قالب خود را تبلور داده.
اول در وجه ساختاری ، دوم وجه روشی و سوم در وجه محتوایی.
در وجه ساختاری استعمار دارای ساختاری است که این ساختار را به صورت هژمون به کشور های دنیا تحمیل کرده اما این ساختار در ایران تحمیل نشد. ایران ساختاری بدیل را ارائه کرد به نام ولایت فقیه که در طی سالهای پس از انقلاب همه دنیای استکبار با او جنگیده. بحث بر سر قبول یا رد محتوا نیست و مشکل بر سر ایجاد بدیلی در مقابل هژمون استکبار به نام ولایت فقیه است. به بیان دیگر در وجه ساختاری، ایران به تعبیر پاول فایرابند فیلسوف اتریشی یک حذف از طریق جایگزین را صورت داد و ساختار غرب را از طریق جایگزینی به نام ولایت فقیه را حذف کرد.
در دهه هفتاد سعید حجاریان در کتاب از شاهد قدسی تا شاهد بازاری خود ادعا کرد که امام فقیه دوران گذار بود و آمد تا ایران را از فضای سنت به فضای تجدد سوق دهد و مدعی شد عنوان و ساختار تفکیک قوا ، رفراندوم و بسیاری از مسائل را از غرب گرفتیم . این تحلیل و ادعا بسیار سطحی و خام است و در پاسخ نقض این نظریه باید گفت که اگر امام در پایه گذاری ساختار سیاسی ایران از غرب الهام گرفت چرا غرب و استعمار خود را در چالش با انقلاب اسلامی در وجه سخت و نرم قرار داده و در این مسیر هزینه های گزافی را هم متقبل میشود.
بحثی که چندین سال است در فضای آکادمیک به نام تفکیک قوا رایج و مطرح شده نیز بحث باطلی است چرا که در ایران تقسیم قوا وجود دارد و نه تفکیک قوا.
تفکیک قوا به منزله تجزیه قدرت است اما تقسیم قوا دارای مقسمی است به نامه ولایت فقیه که تمام درگیری ما با غرب بر سر این مقسم است که جایگاهی در نظام و ساختار سیاسی غرب ندارد و مقوله ای متفاوت است.
در بحث روشی، انقلاب اسلامی روشی را پایه گذاری کرد به نام روش انقلابی که این روش قدرت تصرف دارد و ادبیات خاص خود را تولید کرده و جبهه جهانی خود را به نام جبهه استضعاف در مقابل استکبار تولید کرده و در وضعیت های مختلف ادبیات مختص خود مانند اقتصاد مقاومتی و نرمش قهرمانانه را مطرح کرده که اینها از جنس روش های موجود در غرب نیست.
ایران ضمن استفاده از ظرفیت های قانونی موجود در جهان،روشی دیگر را در دست گرفته که قابل محاسبه و کنترل نیست ، در گردنه های حرکت انقلابی خود کارامدی خودش را نشان داده و دشمن خود را گیج کرده.
در وجه نرم نیز انقلاب ایران مهمترین دستاورد خود را در خلق معنا ایجاد کرده. به این معنی که از طریق ایجاد یک ادبیات و واژگانی صورتبندی و تقسیم بندی جدیدی در جهان ایجاد و اتخاذ کرده. شرق شناسی در ساحت اندیشه ای خود دو گانه و دو قطبی شرق و غرب را مطرح کرده و حق تصرف در شرق را به غرب میداد اما انقلاب اسلامی این دوگانه را به شکل دیگری مانند دوگانه استضعاف-استکبار مطرح کرد. با این دوگانه ای که امام مطرح کرد ، قدرت دعوت یا جذب به روح انقلاب را به حداکثر خود رساند.در این دوگانه جدیدی که ایجاد شد ما توانستیم افرادی شاخص چون کاسترو و اورتگا را با خود همراه و هم سخن کنیم چراکه افرادی مانند این اشخاص در زیر گوش آمریکا و در زمانی که احساس کردند مورد ظلم و استضعاف واقع شدند و مشاهده کردند که شخصی در ایران جبهه مستضعفین را در مقابل مستکبرین ایجاد کرده فضا را مناسب دیدند تا در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی راه مبارزه خود را در پیش گیرند.
دیگر دستاورد انقلاب در جنبه نرم ایجاد پارادایم و گفتمان مردم سالاری دینی بود چرا که به گفته یکی از اندیشمندان عرب، غرب در اوج اندیشه خود لیبرال دموکراسی را عرضه میکند و اگر ایران بتواند از پس تئوریزه کردن گفتمان مردم سالاری دینی برآید برای همیشه کار غرب را یکسره و تمام میکند و این ساحت نرم و اندیشه ای جنگ انقلاب اسلامی با استکبار است. گرچه هنوز حق مطلب در مورد مردم سالاری دینی به رغم تلاش و اهتمام زیاد ادا نشده ولی نگاه ها را به سمت خود جلب و تغییر داده و با این گفتمان از ادبیات دموکراسی غرب گذار کرده است.
و در نهایت دستاورد انقلاب اسلامی تغییر موازنه قدرت در مقیاس جهانی به نفع دین بود. در دویست سال قبل از انقلاب اسلامی و در قرن هجدهم که معروف به قرن الحاد است دایره المعارفی در پنجاه و سه جلد تولید میشود که دویست نفر آنرا در طول یک قرن به نگارش درآروده اند. این دویست نفر هر کدام با نگاه تخصصی خود در این دایره المعارف ثابت کردند که اگر در زندگی بشر خدا وجود نداشته باشد ، بشر نفع بیشتری خواهد برد.
قرن نوزدهم نیز قرنی است که در انتهای این سده نیچه نتیجه گیری میکند که خدا مرده است.فیلسوفانی نظیر هگل،فوئرباخ،مارکس و انگلس به تفصیل مطرح کردند که از ابتدا خدایی وجود نداشته و خدا معلول نقطه بیگانه شدن انسان از خود است. انسان در مرز از خود بیگانگی خویش خدا را خلق میکند.سخنی که فوئرباخ مطرح کرد و مارکس آنرا دریافت کرد و جنبه اجتماعی به آن بخشید .
قرن بیستم قرن الهیات مرگ خداست. در این قرن افرادی چون راسل،سارتر و دورکیم ظهور میکنند.کسانی که معتقد بودند خداوند موهوم است و دین ریشه در وهن،عقده های جنسی،ترس و جهل بشر دارد.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ، در سراسر اروپا و آمریکا به اندازه انگشتان یک دست دانشکده ها و کرسی های الهیات وجود نداشت که کاملا هم معقول است اما با پیروزی و تحقق انقلاب اسلامی به ترتیب و به طور متناوب دانشکده های الیهات در اروپا و آمریکا تاسیس شد و استعمار در مجموع و طی گذر از یک پروسه تاریخی به این نتیجه رسید که دین قابل حذف نیست،دین کارامدی اجتماعی دارد و حال که نمیتوان آنرا حذف کرد و از قضا کارکرد اجتماعی هم دارد پس مطلوب است که از آن به نفع خود استفاده کند.
و این نشانه ای کوچک از تغییر موازنه قدرت و اندیشه به نفع دین است که از ثمرات و برکات انقلاب اسلامی قلمداد میشود.
یاسین سرمیلی
نویسنده و پژوهشگر
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0