کارکردهای علوم شناختی در مطالعات قرآنی
در دهههای اخیر رشته علوم شناختی مورد توجه بسیاری از دانشمندان و صاحبنظران قرار گفته است و روز به روز در حال رشد و پیشرفت است. نسبت علوم شناختی و مباحث قرآنی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. از همین رو، «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» با دکتر قاسم درزی، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی گفتگویی اختصاصی داشته است. آنچه در ادامه میآید، مشروح این گفتگوست.
* به عنوان سؤال اول پیشینه و تعریف دانش علوم شناختی را شرح دهید و سپس بفرمایید که آیا علوم شناختی، مبحثی چند رشتهای است یا میان رشتهای یا فرا رشتهای؟
بسمه تعالی؛ با سلام و ادب خدمت خوانندگان محترم رسانه فکرت. آغاز علوم شناختی به اواسط قرن بیستم میلادی بر میگردد. این دانش رویکردی انتقادی به مکتب رفتارگرایی قرون نوزدهم و بیستم است که میخواهد عوامل دیگری را علاوه بر رفتار برای شناخت، درک انسانی و هوش انسانی، مورد نظر قرار دهد. در ابتدا روانشناسی و هوش مصنوعی و زبانشناسی اولین علومی بودند که در این زمینه گام برداشتند و سعی کردند تعاریفی از شناخت به ما ارائه کنند که از نگاهی که در مکتب رفتارگرایی مطرح میشد، متمایز باشد. بعداً انسانشناسی، فلسفه و عصبشناسی نیز اضافه شدند.
آنطور که متخصصین حوزه علوم شناختی مطرح کردند، در سال ۱۹۵۶ میلادی؛ به شکل رسمی بحث علوم شناختی مطرح شده است و کمکم در طول یک یا دو دهه با تدوین کتب برجسته در این زمینه، این دانش تکامل پیدا کرد و ما شاهد آن هستیم که در اواخر قرن بیستم و دقیقاً سال ۱۹۷۹ میلادی، انجمن علوم شناختی تأسیس و به دنبال آن رشته علوم شناختی به میدان میآید. بنابراین آنچه عرض شد، نشاندهندۀ این است که با چه خاستگاه و رویکردی؛ ایدههای مکتب شناختی شکل و به وجود میآید. بعد از این هست که یک تعریف خوب و منسجم از علوم شناختی ارائه شد.
حال علوم شناختی را میتوان اینگونه تعریف کرد: علومی که ابزارها و روشهایی را از روانشناسی، کامپیوتر، زبانشناسی، فلسفه، عصبشناسی و انسانشناسی ترکیب میکنند تا به توضیح عملکردهای هوش انسانی بپردازند. بنابراین موضوع علوم شناختی، بررسی اتفاقات موجود در عملکردهای هوش انسانی میباشد. در حقیقت این دانش میخواهد به انسان بفهماند که چگونه فرهنگ بر روی مغز انسان نگاشت میشود. بنابراین ادراک فهم در قالب یک رشته اتفاق نخواهد افتاد و باید از همهی رشتهها برای فهم این مقوله بسیار مهم و بنیادین استفاده کنند و بدون کمک یکدیگر قطعاً دست یافتن به چنین چیزی میسور نخواهد بود.
این مسیر ما را به سطحی از فهم میرساند که به آن «سطح بازنمایی» میگویند؛ یعنی آن نمایشها و تصویرسازیهایی مجددی که در ذهن ما از اشیای بیرونی اتفاق میافتد. این بازنماییهای ذهنی مواردی مانند قوانین، مفاهیم، تصاویر و استعارهها را در برمیگیرد؛ لکن این بازنماییهای ذهنی در حقیقت اساس و مبنایی برای فرایندهای ذهنی میباشند که وظیفۀ اصلی آنها تولید اندیشه و کُنش انسانی است. بنابراین ما در یک روند معکوسی از آنچه در ذهن اتفاق میافتد به رفتار و کُنش میرسیم. (برعکس مکتب رفتارگرایی) البته خوب است توجه داشته باشید که این ۶ دانش ذکر شده، ارتباطی طولی و عمیق با یکدیگر دارند تا بتوانند بازنماییهای ذهنی را برای انسان تبیین نمایند و از طریق آن بازنماییها ما را به تفکر و کُنش مورد نظر منتقل نمایند.
علوم شناختی را میتوان اینگونه تعریف کرد: علومی که ابزارها و روشهایی را از روانشناسی، کامپیوتر، زبانشناسی، فلسفه، عصبشناسی و انسانشناسی ترکیب میکنند تا به توضیح عملکردهای هوش انسانی بپردازند.
باید توجه داشته باشیم که این دانشها تعاملی پویا، زنده و عمیق با یکدیگر دارند؛ لکن ارتباطشان با همدیگر در یک سطح نیست. برخی از این دانشها، ارتباطشان بسیار عمیقتر و مستحکمتر با بقیه میباشند و برخی دیگر غیرمستقیمتر. آنطور که گاردنر در زمینۀ ارتباطات این ۶ رشته مفهومسازی کرده است؛ دو رشتۀ روانشناسی و زبانشناسی با تمامی دیگر دانشها (با ۵ دانش دیگر) ارتباطی مستقیم و بدون هیچ واسطهای دارند. (زبانشناسی با فلسفه، روانشناسی، هوش مصنوعی، عصبشناسی و انسانشناسی ارتباط مستقیم دارد / روانشناسی نیز چنین است و با فلسفه، روانشناسی، انسانشناسی، عصبشناسی و هوش مصنوعی ارتباط مستقیم دارد) لذا این دو دانش، دانشهای با پیوند زیاد محسوب میشود.
در مرحله بعدی عصبشناسی قرار دارد. ارتباط این رشته با فلسفه ناپیوسته است، اما با ۴ دانش دیگر (زبانشناسی، روانشناسی، هوش مصنوعی و انسانشناسی) ارتباط پیوسته و مستقیم خواهد داشت.
در مرحله بعد نیز هوش مصنوعی و انسانشناسی قرار میگیرد. این دانش با ۳ دانش دیگر ارتباط پیوستار دارند. هوش مصنوعی با روانشناسی، زبانشناسی و عصبشناسی رابطه پیوستار دارد؛ لکن با فلسفه و انسانشناسی ارتباطی غیرمستقیم دارد. معمولاً متخصصین حوزه هوش مصنوعی کمتر ارتباط خود را با حوزه فلسفه و انسانشناسی میبینند. انسانشناسی نیز چنین است، این دانش با وجود اینکه با زبانشناسی، روانشناسی و عصبشناسی ارتباط مستقیم و پیوستار دارد؛ لکن با فلسفه و هوش مصنوعی ارتباطی پیوستار و کاملی نمیباشد.
در مرحله آخر فلسفه قرار دارد. فلسفه تنها با ۲ رشته است که رابطهی پیوستار دارد. آن دو دانش عبارتند از: روانشناسی و زبانشناسی؛ لکن با سه دانش دیگر یعنی انسانشناسی، عصبشناسی و هوش مصنوعی ارتباطی غیرپیوستار و ناپیوسته خواهد بود.
لذا این ارتباط عمیق میان این ۶ دانش وجود دارد (با شدت متفاوت) و سبب شده است که ما با یک رشتۀ معمول، همانند یک رشته رایج در حوزههای دانشی روبرو نباشیم؛ بلکه با رشتهای که ترکیبی از دانشهای متعدد است، روبرو باشیم و عنوان انگلیسی این دانش، خود گویای این نکته است. (Cognitive science) ما دانشهای متعدد در قالب یک دانش میبینیم و بهگونهای اینها منسجم، در کنار هم و با پیوند هم دیده میشوند. این دانش فراتر از میان رشته میباشد. بلکه ما با یک فرارشته روبرو خواهیم بود.
علوم شناختی یک رشتهای میباشد که از رشتههای مختلف عبور کرده است و دیگر در مرز یک رشتۀ مشخص قرار نمیگیرد. حال اگر ما بخواهیم بگوییم که علوم شناختی در رستهبندیهای رایجی ارائه میشود که معمولاً در قالب علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم اجتماعی و … قرار میگیرد؛ باید بگوییم که چنین امکانی میسور نیست، چرا که علوم شناختی از ترکیب دانشهای متعدد با اختلافهای زیاد میباشد. بنابراین ما از تمامی این دانشها، جنبهها، مؤلفهها و… در کنار یکدیگر استفاده میکنیم تا بتوانیم هوش انسانی را ترسیم نماییم و از طریق هوش مصنوعی، یک الگوی بیرونی را برای فهم ایجاد نماییم. بنابراین این یک نکته مهمی است که ما در ارتباط با علوم شناختی با یک دانش فرارشتهای روبرو خواهیم بود. لذا ارتباط یک دانش و فرارشته همانند علوم شناختی، از آن ارتباطات میان رشتهای رایجی که معمولاً صحبت میشود، با پیچیدگی بیشتری تبعیت میکند؛ چرا که علوم شناختی متشکل از ۶ دانشِ بسیار مهم و شاخص میباشد. همانطور که در سؤال قبل توضیح داده شد، ارتباط علوم شناختی با مطالعات و دانش قرآنی، مبتنی بر این است که با کدامیک از ۶ دانش ارتباط جدیتری میخواهیم برقرار کنیم، کار را بسیار متنوعتر خواهد کرد.
* آیا ارتباطی میان مباحث قرآنی و دانش علوم شناختی هست یا خیر؟ در اینباره بیشتر توضیح دهید.
همانطور که در سؤال قبل توضیح داده شد، هرجایی که ما با فهم و شناخت روبرو باشیم؛ پای علوم شناختی نیز به وسط کشیده میشود و میتوان از آن استفاده نماییم. ما در مطالعات قرآنی در حقیقت به دنبال فهم متن قرآن (بهعنوان متن مقدس) هستیم و زمانیکه پای فهم به میان کشیده میشود، خود به خود بحث علوم شناختی نمایان و مشهود میشود و میتوانیم از آن در مواضع متعدد استفاده کنیم و به کمک ما بیاید.
شاید یکی از بنیادیترین مواضعی که علوم شناختی به کار پژوهشگر قرآنی میآید، این است که فهم یک متن چگونه برای انسان محقق میشود؟ به این فهم معمولاً در دانش هرمونتیک پرداخته میشود و بحثی فلسفی در میگیرد؛ لکن اینجا میتواند یک بحث شناختی واقع شود، یعنی ما با کمک روانشناسی، عصبشناسی، زبانشناسی و… برای ترسیم فرایند فهم متن استفاده نماییم و به شکل خاصتر فرایند فهم متون مقدس!
حال آیا میان فهم متن مقدس و فهم یک متن معمولی که از انسان ناشی میشود، تفاوتی وجود دارد یا خیر؟ در دانش علوم شناختی و با ابزارهایی که در علوم اعصاب وجود دارد (مثلاً اسکنهای مغزی با دستگاههایی که امروزه رایج است) میتوان آن را تشخیص داد و با یکدیگر مقایسه کرد و نتایج آن را بررسی نماییم. یا اینکه اگر یک مفسر در حال تفسیر متن است، از منظر عصبشناسی چه اتفاقی برای او رخ میدهد؟ همهی اینها مواردی است که از جهت بنیادین میتوانیم در علوم شناختی در مطالعات قرآنی و به شکل خاص تفسیر قرآن و متون مقدس استفاده نماییم. اما به شکل ویژهتر درباره مقولات، موضوعات، مفاهیم و انگارههای قرآنی نیز این امکان وجود دارد. ما انگارههایی داریم که در علوم شناختی بسیار مورد توجه هستند؛ همانند مسئله آزادی انسان، این مسئله یکی از مقولاتی است که در علوم شناختی مورد توجه بوده است و دانشمندان این دانش بحث اختیار انسانی را در قلمرو مسائل اساسی علوم شناختی مطرح کردهاند: اراده آزاد چیست؟ آیا ما واجد اراده آزاد هستیم یا اینکه فقط تظاهر به داشتن و استفاده از اراده آزاد هستیم؟ آیا در شرایطی همانند هیپنوتیزم، اختیار از ما سلب میشود؟ آیا دیگر گونههای جانوری دارای اراده آزاد هستند یا خیر؟ ارتباط بین ذهن، مغز و افعال ما چیست؟ لذا به شکل خاص دانش علوم شناختی بر روی این مسئله (ارتباط بین ذهن، مغز و افعال) متمرکز است که آیا هرآنچه در بازنماییهای ذهنی ما وجود دارد به کُنش ما منجر میشود و ما اختیاری در استفاده از بازنماییهای ذهنی داریم یا خیر؟ ما میدانیم که بحث اراده آزاد و جبر و اختیار که در دانش کلام، متکلمان بسیاری به آن بها دادهاند و بحث کردهاند؛ مفاهیم برجسته و زیادی در قرآن کریم مبتنی بر این مسئله داریم که تا حدی به عنوان یک مسئلهای است که هنوز پاسخهای قابل توجهی میتوان به آن ارائه کرد، پیش روی ماست که میتوان از دانش علوم شناختی به عنوان یک رویکرد انگارهمحور به ما کمک کند تا بتوانیم ارتباطی میان علوم شناختی و مطالعات قرآنی برقرار سازیم.
آیا میان فهم متن مقدس و فهم یک متن معمولی که از انسان ناشی میشود، تفاوتی وجود دارد یا خیر؟ در دانش علوم شناختی و با ابزارهایی که در علوم اعصاب وجود دارد (مثلاً اسکنهای مغزی با دستگاههایی که امروزه رایج است) میتوان آن را تشخیص داد و با یکدیگر مقایسه کرد و نتایج آن را بررسی نماییم.
یکی دیگر از رویکردها و دانشهای بسیار مهم در علوم شناختی که مرتبط با قرآن میتواند پیشروی ما قرار بگیرد، «زیباییشناسی» است. که از طریق عصب زیباییشناسی، میتوان آن ادراکات زیباییشناسی که معمولاً انتزاعی میباشند را کشف کرد. به همین دلیل عصب زیباییشناسی به دنبال این است که ادراکات زیباییشناسی ما را کمی نماید و بتواند برای آن مثل و معیار در نظر بگیرد؛ مثلاً بتوانیم اندازه ارائه نماییم تا متوجه شویم میزان و معیار زیبایی در این تصویر یا متن (به عنوان مثال) در حد نمرهی ۹۰ قرار دارد و در متن یا تصویر دیگر در حد نمره ۷۰ است. لذا اینجا ما زیبایی را کمی کردهایم و زمانی که چنین اتفاقی رخ دهد، قابل مقایسه خواهد شد.
در عصب زیباییشناسی ما از طریق استنحای مغزی، مرتبط با مواردی که زیبایی را ادراک میکنیم، میتوانیم به مثل و معیارها دست پیدا کنیم و این تجربهی زیباییشناسی را به شکل تجربی شناسایی و به نمایش بگذاریم. یکی از حوزههای مهمی که چنین امری محسوب میشود این است که در روانشناسیِ شناختی میتوانیم بحث رؤیاپنداری نفس را مطرح کنیم. اینکه چقدر یک متن از ویژگیهای تصویری تبعیت میکند؟ یعنی تصویر در آن نقش زیادی ایفا میکند و انگاری ما دیدگان خود را به متن تبدیل میکنیم. حال اینکه ما بخواهیم دیدههایمان را به متن تبدیل کنیم یا آنچه را فکر کردیم را در قالب متن منتقل کنیم، بسیار با یکدیگر متفاوت خواهد بود. زمانیکه که بنده یک متن را در قالب رویا یا تصاویری که در قالب خواب یا مکاشفه دیده و ترسیم میکنم، این متن برای ما قابل روانکاوی میباشد؛ یعنی بنده میتوانم بیایم و مؤلفههای شناختی را از طریق روانکاوی از داخل آن متن به بیرون بیاورم و در قالب روانشناسی شناختی با متن روبرو شوم. بنابراین ما در قالب روانشناسی شناختی میتوانیم به تمایز میان زبان دیداری و زبان شنیداری و در حقیقت تحلیلهای روانشناختی از مفاهیمی که به شکل زبان تصویر ترسیم شدند، بپردازیم و تصویری روانکاوانه از متن ارائه کنیم. به همین دلیل این کار یکی از روشها و دانشهای مهم در علوم شناختی و روانشناسی شناختی میباشد که میتوان از آن به خوبی استفاده کرد.
اما در حوزههای زبانشناسی شناختی همانطور که در تحقیقات اخیر قرآنپژوهان بسیار رایج شده است، ما میتوانیم از گونههای مختلف زبانشناسی استفاده کنیم و تحلیلهای شناختی ارائه دهیم. کاری که ایزوتسو انجام داد و تلاش کرد از طریق مفاهیم مندرج در آیات قرآن و از راه تحلیل دو انگاره انسان و خدا، تصویری که مخاطب قرآن از جهان پیشرویش هست را ترسیم نماید. ما نیز امروزه در زبانشناسی شناختی به دنبال این خواهیم بود که آن مفاهیمی که پشت استعارهها و مفاهیم است را شناسایی نماییم و متوجه شویم که این مفاهیم مبتنی بر کدام ادراکات و جهانبینیهای کلی در مخاطبین قرآن است.
* بیشتر مخاطبین رسانه فکرت، علاقهمند موضوعات علوم شناختی و ارتباط آن با دین و قرآن هستند. لطفا در اینباره بفرمایید که خوب است در چه حوزههایی فعالیت کنند؟
آنچه تا اینجا بیان شد، سعی کردیم به کارکردهای علوم شناختی در مطالعات قرآنی بپردازیم؛ لکن طریقی دیگری نیز میسور است. به همین دلیل میتوان از مباحث قرآنی در علوم شناختی بهره برد (مسیری از سمت قرآن به سمت علوم شناختی)؛ یعنی ما مؤلفههایی را به آنچه در علوم شناختی است را بیافزاییم؛ به عنوان مثال:
- کارهایی در حوزه نماز و عبادات: تا چه حد نماز به تمرکز و ادراک شناختی ما منجر میشود؟
- در درمان بیماریهای شناختی همانند آلزایمر، پارکینسون و… آیا میتوان در درمان بیماریها و مناسک دینی کمک نماید یا خیر؟
- ارتقای توانمندیهای شناختی ما: آیا طهارت به عنوان یک مؤلفه مهم شناختی در قرآن میتواند به ارتقای توانمندیهای شناختی ما منجر شود؟
در پایان با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میآید که حوزۀ علوم شناختی بسیار میتواند در ارتباط با مطالعات قرآنی قرار بگیرد. البته ارتباط این دو حوزه بسیار نوپا و جدید است؛ اما حوزههای مشترک میان این دو قابل توجه است و ما از زوایای و جنبههای مشترک، میتوانیم به ارتباطِ این دو حوزۀ مهم دانشی بپردازیم. انشاءالله که هر روز پیش از گذشته به ارتباط این دو حوزه پرداخته شود و شاهد دستاورهای مهم و قابل توجه برای آن باشیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0