مقایسه تطبیقی تمایزات حجاب و عفاف
یکی از محلهای نزاع در عرصه زنان و حتی مردان، نسبت بین حجاب و عفاف است. اینکه این دو مقوله نسبت تساوی، تباین یا عموم داشته باشند، مورد بحث و منازعه بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران دینی و فرهنگی-اجتماعی بوده است. این همین رو، «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» برای تبیین این موضوع با حجتالاسلام دکتر مهدی شجریان، مدیر گروه نهادهای دینی مرکز پژوهشی مبنا و عضو گروه عدالت اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفتگو کرده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
* برای آن که موضوع محل نزاع یعنی نسبت بین حجاب و عفاف مشخص شود، توضیحی راجع به بحث مورد نظر ارائه بفرمایید.
یک پروژه در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در بخش عدالت اجتماعی بر عهده بنده بود که بخشی از آن در خصوص حجاب بود و بنده در آن بخش کتابهایی که پس از انقلاب اسلامی درباره فلسفه حجاب نوشته شده است را بررسی کردم. بحث زوایای مختلفی دارد، یکی از زوایایی که به آن خواهم پرداخت این است که در آثاری که در توجیه حجاب نگاشته شده است، بین حجاب و عفاف مرزبندی خاصی وجود ندارد و هر دو به یک معنا انگاشته شدهاند.
این یکسانانگاری ربطی به آثار مکتوب هم ندارد و در منابر و سخنرانیها نیز ما از حجاب و عفاف همراه هم یاد میکنیم. این برداشت بین متدینین هم نفوذ کرده و متدینین هم مرزبندی مشخصی بین عفاف و حجاب قائل نیستند. به گمان بنده این یک چالش است که باعث میشود نتوانیم به صورت دقیق حجاب را توجیه کنیم و به اعتقاد بنده یکی از دلایل ناکامی توجیه حجاب هم اساساً این خلطی است که صورت گرفته است و حجاب و عفاف به یک معنا تعریف شده است؛ به همین دلیل چیزی که بنده بر آن اصرار دارم و انشاءالله در این کتاب منتشر خواهد شد، این است که یکی از چالشهایی که ما در مسیر توجیه حجاب، همین جدایی قائل نشدن ما بین عفاف و حجاب است. لازم به ذکر است که تفصیل این نکته از بنده در یک مقاله علمی پژوهشی هم زیر چاپ است و البته بخش دیگری هم در مقالهای دیگر منتشر شده است تحت عنوان «یکسانانگاری حجاب و عفاف، چالشی در مسیر توجیه حجاب» و در سایت «پیرامون حوزه» هم متن آن وجود دارد، طبعاً در این مصاحبه من نمیتوانم خیلی علمی ورود کنم و ادله مدعا را دقیقاً تبیین نمایم و بیشتر مدعا را مطرح میکنم تا دلیل. مخاطبان محترم اگر خواستند میتوانند به مقاله مذکور در سایت پیرامون حوزه مراجعه کنند و البته یک کرسی ترویجی نیز با همین موضوع با ارائه بنده در دانشکده الهدی برگزار شد و استاد ارجمند دکتر بستان هم بابت نقد این کرسی تشریف آوردند و فایل صوتی آن نیز قابل دسترس است.
از چهار جهت دست کم بین حجاب و عفاف تمایز وجود دارد.
مرز اول «مرز مفهومی» است، حجاب به لحاظ مفهومی، در دانش فقه مطرح میشود البته با واژه ستر (که در کتب فقهی در باب ستر صلاتی مطرح میشود) که چه مقدار از پوشش برای مرد و زن لازم است و در آنجا موضوع پوشش مطرح میشود و در کتاب نکاح ذیل بحث نگاههای حلال و حرام، موضوع ستر مطرح میشود. ستر در فقه ما یک مفهوم کمّی مشخص است. توضیح اینکه به فتوای مشهور متأخرین بر زنان واجب است تمام بدن را بپوشانند غیر از گردی صورت و دستها تا مچ. اما عفاف مفهوم اخلاقی است نه فقهی، به معنای کنترل غرائز؛ هر انسانی که بتواند قوه شهویه را با کمک عقل خود کنترل کند و در واقع در روابط جنسی قائل به مرزبندی باشد و معتقد به روابط جنسی آزاد نباشد، این انسان عفیف محسوب میشود چه مرد باشد و چه زن؛ به همین دلیل بر خلاف حجاب، عفاف یک مفهوم کیفی میشود و نه کمّی.
مرز دوم «مرز مصداقی» است. این دو از لحاظ مصداقی هم با یکدیگر متمایز هستند. به اصطلاح منطقی بین حجاب و عفاف عموم و خصوص من وجه است. یک ماده اجتماع داریم؛ جایی که هم عفاف هست و هم حجاب. مانند زنی که پوشش شرعی را با همان کمیت مذکور رعایت میکند و در عین حال در روابط جنسی قائل به مرزبندی است، که میشود زن عفیف محجبه. یک ماده افتراق دارد یعنی زنی که حجاب دارد اما عفاف ندارد، یعنی پوشش شرعی را دارد اما قائل به مرزبندی نیست و ای بسا در خفا معتقد به رعایت حدود روابط جنسی نیست، اما وقتی در جامعه ظاهر میشود حجاب را رعایت میکند، ماده افتراق دیگر اما زنی است که حجاب ندارد اما عفاف را رعایت میکند، مثلاً زنان کشاورزی که در شمال کشور در زمینها کار میکنند و بر حسب عرف اجتماعی خودشان بخشی از موی سر یا گردن و دستهای آنها بیرون است اما نمیشود اینها را غیر عفیف در نظر گرفت و ای بسا برخی از اینها اهل قرآن و مادر شهید هم هستند.
البته تصور زن عفیف بدون حجاب برای ما سخت است و دلیل آن همین است که گفتم که سالها در آثار قلمی و بیانی خود این یکسانانگاری را مطرح کردهایم و بهگونهای ملکۀ ذهن ما شده است. مثال دیگر را میشود در فیلم لاتاری مهدویان (سوای مسائل جانبی و انتقادات) مشاهده کرد که «زن بیحجاب با عفت» را به زیبایی به تصویر کشید. دختر خانمی که حجاب شرعی ندارد و حتی بهعنوان مدل لباس به دبی میرود اما وقتی با پیشنهاد بیشرمانه یک فرد مواجه میشود خود را از بالای برج میاندازد و مرگ را به جان میخرد تا عفت خود را از دست ندهد.
متأسفانه در نگاه برخی از ما متدینین چنین زنانی وجود ندارند و اصطلاحاً فراموش شدهاند؛ در حالی که اگر ارتباطات اجتماعیمان فراتر برود و زنان را خارج از آن چهارچوب زنان متدین و محجبه ببینیم، این را تصدیق میکنیم، خصوصاً در مناطقی که بیحجابی از نوع سیاسی نیست بلکه از نوع فرهنگی است؛ یعنی از کودکی حجاب ترویج نشده و بیحجاب هستند و ای بسا آن را هرچند به اشتباه قبیح نمیدانند و در نتیجه موهایشان بیرون است اما کمال مراقبت را در عفت دارند.
درک این موضوع برای برخی متدینین سخت است؛ زیرا این دوقطبی که بین با حجاب و بیحجاب ایجاد شده است، هر دو را در یک جزیره قرار داده و تعامل و رابطه بین این دو گروه را کم کرده است. هم بیحجابها در جزیره خودشان به با حجابها، نگاههای غلط دارند و آنها را متحجر و عقبمانده میدانند و هم با حجابها بیحجابها را زنانی هرزه، بیحیا و بیعفت. میدانند.
ما در خیلی از نقاط دنیا زنانی را داریم که مسلمان نیستند و مسیحی هستند و طبق اصول دینی خودشان به حجاب شرعی ما معتقد نیستند اما در عینحال نمیشود اینها را زنان بیعفت تلقی کرد، اساساً عفت یک مفهوم بینالمللی است و ربطی به یک جامعه مسلمان و مذهبی ندارد و خارج از جامعه مسلمین هم میتوان مصادیقی برای آن پیدا کرد. لذا تأکید بنده در مرز دوم این است که عفت و حجاب مصداقشان منوجه است که توضیح دادیم.
مرز سوم «مرز تشخیصی» است، با توجه به دو مرز مفهومی و مصداقی، باید گفت که تشخیص هم سخت میشود، به راحتی میتوان مصادیق بیحجاب را تشخیص داد زیرا بیحجابی یک مفهوم کمّی است و به راحتی میتوان تشخیص داد چه کسی بیحجاب است اما بیعفتی یک پدیده کیفی است و به سادگی نمیتوان تشخیص داد، شما نمیتوانی بروید در شمال ایران به محض آن که بر سر شالیزار زنی را دیدید که حجاب ندارد بگویید او بیعفت است یا در جامعه مسیحیان ورود کنید و اتفاقاً فردی به شدت مذهبی که به خانواده پایبند باشد را ببینید اما چون حجاب ندارد به او بگویید بیعفت! پس تشخیص بیعفتی سخت است چرا که بیعفتی بر میگردد به یک ویژگی درونی که فرد هرزه یا بیعفت باشد و تشخیص آن سخت است.
از منظر دیگر بخواهم توضیح بدهم اساساً عفت یک «مفهوم فرهنگپیچ» است، بر واژه فرهنگپیچ اصرار دارم یعنی مصادیق بیعفتی را فرهنگها تعیین میکنند نه یک خطکش ثابت. حجاب این گونه نیست. در تمام فرهنگها و تمام جوامع تشخیص آن با یک خطکش کمّی مشخص است و بسیار روشن است. درست برعکس عفت، به همین دلیل ممکن است در یک فرهنگ اگر مقداری از موی بانوان یا مچ دست مشخص باشد، بیعفتی محسوب نشود اما در فرهنگ دیگر این مقدار از نپوشاندن، مصداق بیعفتی باشد، به همین دلیل ما نمیتوانیم و نباید عجولانه قضاوت کنیم و اگر زن بیحجابی را دیدیم سریعاً برچسب بیعفتی به او بزنیم. تشخیص بی عفتی، بسیار سخت و پیچیده است.
مرز چهارم «مرز توجیهی» است؛ ما برای توجیه عفاف کار پیچیده و سختی نداریم اما برای توجیه حجاب کار پیچیده و سختی داریم، به جهت آن که عفاف یک مفهوم اخلاقی و بینالمللی است و با همان توجیهات رایجی که مطرح است و در ادبیات علمی و دینی ما هم شکل گرفته واقعاً عفاف توجیه میشود. شهید مطهری برای عفاف و حجاب چهار دلیل مطرح میکند، که از نظر بنده این دلایل چهارگانه برای توجیه عفاف کاملاً اقناعکننده هستند.
امروز بیحجابی برخی از زنان، مخابره اعتراضشان به ناکارآمدی سیاسی است. واقعیت این است که حجاب، نماد سیاسی ما شده، غلط است یا درست، مربوط به بحث بنده نیست، اما یک واقعیت است که انقلاب ما، زنان را محجبه کرد و این حجاب نماد و پرچم انقلاب ما است. نمیخواهم بگویم تمام زنان بیحجاب این انگیزه را دارند، اما بخشی از علت این است، اگر ما به یک سیاست کارآمد و یک درصد قابل توجهی از عدالت اجتماعی برسیم، شک نکنید که بخشی از این بیحجابی ریشهاش خشکانده میشود.
دلیل اول «مهار آتش شهوت و آرامش روانی» و دلیل دوم «حفظ نظام خانواده» است. اگر در جامعهای عفاف نباشد و روابط جنسی کنترل نشود، رابطه قلبی هیچ زن و شوهری پایدار نخواهد ماند. این پایداری مشروط به این است که زن و مرد هرزه نباشند و روابط جنسی را منحصراً در خانواده خود دنبال کنند. اگر مرد یا زن روابط جنسی را بیرون از خانه دنبال کند رفتهرفته روابط بین زن و مرد در کانون خانواده سست میشود و با سست شدن خانواده ـ که اساس و بنیان جامعه است ـ سلامت جامعه مخدوش میشود، به همین دلیل ما میبینیم که اصل عفاف چندان محل نزاع نیست. بله عدهای طرفدار روابط آزاد جنسی هستند چه در غرب و چه در شرق، اما این نوع تفکر محل بحث من نیست.
دلیل سوم «تقویت نیروی اجتماعی» است. واضح است که جامعهای که روابط جنسی در آن آزاد است، به یک جامعه هیجانی بدل میشود که به شکل طبیعی به دنبال اطفای غرایز جنسی خود نیست و آرامش در این جامعه از بین میرود و افراد نمیتوانند در رشد جامعه به نیروی کار فعال تبدیل شوند.
دلیل چهارم هم «حفظ حرمت زن» است؛ زنی که غیرعفیفانه در جامعه حاضر شود، طبعاً مردان طمّاع به او تجاوز میکنند و حرمت او را مخدوش میکنند.
با ذکر این چهار محور در واقع عفاف توجیه میشود نه حجاب، پس حجاب چه میشود؟ در گمان بنده حجاب دو سطح دارد؛ سطحی از حجاب همپوشانی با عفاف دارد، یعنی بخشی از عریانی یک زن مصداق قطعی بیعفتی است، اگر یک زن برهنه به خیابان بیاید (مرد هم همینطور) قطعاً بیعفتی است و اصلاً بحثی نیست، اما وقتی وارد مرز فقهی حجاب میشویم، گذر از این مرزبندی لزوماً به معنی بیعفتی نخواهد بود و جامعه به جامعه متفاوت است. جامعهای داریم که عفاف در آن همان حجاب فقهی است، یعنی اگر در آن جامعه یک تار موی زنی بیرون باشد بیعفت تلقی میشود.. در این جامعه ادله عفاف، حجاب را هم توجیه میکند. اما اگر با جامعهای مواجه شویم، که اینگونه نباشد آنگاه آن ادله چهارگانه شخص را توجیه نمیکند. شما در سطح آموزش و پرورش و در سطح فرهنگی ما یا بین جامعه پزشکی و کادر درمان، بانوانی را میبینید که بخشی از موی سر و دست آنها مشخص میشود، خواسته یا ناخواسته، اینها حجاب فقهی ندارند اما آیا میشود اینها را بیعفت تلقی کرد؟ خیلی کار مشکل میشود، لذا اثبات مقوله حجاب در این سطح دوم با این ادله چهارگانه ممکن نیست، و دقیقاً معضلی است که با آن مواجه هستیم.
ما دائماً خواستیم حجاب را با مرزبندی فقهی که دارد با ادله عفاف اثبات کنیم. تلاش ما در اینجا نامطلوب است، چرا که از لحاظ فنی دلیل ما اخصّ از مدعا است، ادلهای که داریم فقط عفاف را ثابت میکند، اما همانطور که گفتیم عفاف از جهتی به نسبت حجاب خاصتر است، یک مصادیقی از حجاب وجود دارد که نمیتوان آن را برای عفاف لحاظ کرد. فرض کنید دختر و پسری که در یک خانه بزرگ شدهاند؛ یکی فرزند خونی یک خانواده و یکی را از پرورشگاه آوردهاند، از بدو تولد نیز با هم بودهاند، به لحاظ عرفی هیچ جاذبه جنسی بین این دو وجود ندارد، و این دو با هم خواهر و برادر تلقی میشوند و تفاوتی با خواهر و برادر خونی ندارند، اما در اینجا به فتوای فقها بدون اسباب محرمیت قطعاً حجاب واجب است. آیا اینجا میتوانیم با ادله توجیه عفاف این دختر را توجیه کنیم که تو باید خود را بپوشانی؟ به حسب جوامع و فرهنگها این مثال هم گسترش پیدا میکند، در خیلی از جوامع اگر بخشی از مرزهای فقهی حجاب رعایت نشود بیعفتی شکل نمیگیرد و شما نمیتوانید با ادله عفاف، زنانی که در این جامعه هستند را توجیه کنید خود را بپوشانند، او میپرسد چرا باید خود را بپوشانم؟
به دلیل همین قانعنشدن است که در موضع معترض ورود میکند. میگوید شما ما را کالای جنسی تصور کردهاید، گاهی در کلیپها مشاهده میشود که خانمی را به پوشاندن حجاب توصیه میکنند، (که البته این از جهتی ریشه در دشمنی دشمنان دارد که اینها واضح است و محل کلام من نیست) اما نکتهای که در اینجا وجود دارد ما مشاهده میکنیم که خانمی که تذکر میگیرد، با این سوال که «آیا تو الآن داری تحریک میشوی؟» پاسخ میدهد. در این موضوع باید تأمل کرد، این سوال که در حقیقت استفهام انکاری است در برخی از جوامع صحیح است. یعنی با بیرونماندن بخشی از موی زن در این جوامع عفاف زیر سوال نمیرود. باید این مقدار از حجاب را که فراتر از عفاف است، با ادله دیگری توجیه کرد و این مرزها را مد نظر قرار داد.
* رابطه و تأثیر متقابل عفاف و حجاب چیست؟ آیا بیحجابی ناشی از بیعفتی است؟
قطعاً عفاف و حجاب ارتباط متقابل دارند. یعنی، هم مراتبی از عفاف موجب میشود که زنی خود را بپوشاند و حجابش را رعایت کند و هم حجاب مراتبی از عفاف را در یک زن به وجود خواهد آورد. من فکر میکنم کسی منکر این رابطه و تأثیر متقابل نیست.
مسأله ما اینجا این نیست که بگوییم این دو بر هم تأثیر دارند یا خیر، بله تأثیر دارند، اما آنچه که اینجا مسأله است، مسأله انضمامی است که در کف جامعه است، الآن در کف جامعه زنانی که مرزهای حجاب را رعایت نمیکنند به این ها چه بگوییم؟ به اینها لزوماً بگوییم «بیعفاف»؟ به اینها میتوان گفت اگر پوشش باشد عفت ایجاد میشود تأثیر متقابل وجود دارد، خصوصاً در جوامعی که بستر برای نگاه هرزه و روابط نامشروع فراهم است این موضوع قابل بیان است، اما اگر اینگونه بگوییم که تو عامل بیعفتی هستی، یعنی چون حجاب شرعی را نداری و مصداق بیعفت هستی، این اشتباه است.
یک نفر از آقایان چند وقت پیش بیان داشت: «حجاب شاخص عفت است». شاخص در حقیقت ملاک سنجش است، مثل آنکه ما بگوییم شاخص عدالت اقتصادی آن است که ارزش پول تغییر نکند یعنی اگر ارزش پول پایین میآید یعنی خلق پول صورت گرفته و عدالت اقتصادی در جامعه وجود ندارد.
امروزه در ادبیات علمی اساساً شاخصسازی بحث مهمی است. بهطور مثال، ما در کلام جدید بحث شاخص دین را داریم؛ شاخص دینداری چیست؟ به چه ملاکی میتوان گفت دینداری یک جامعه تقویت یا تضعیف شده است.
برگردیم به صحبت آن بزرگوار که فرمودند شاخص عفاف حجاب است، یعنی از چه طریقی میفهمیم یک زن عفیفه است یا خیر؟ از نظر ایشان از طریق حجاب. این تحلیل از نظر بنده دقیق نیست؛ همانطور که در مطالب گذشته عرض کردم.
سوال بعدی که فرمودید آیا بیحجابی از بیعفتی است؟ پاسخ اینکه، لزوماً اینگونه نیست. گاهی بیحجابی ناشی از فرهنگ است، چنین زنی را نمیتوان مصداق غیرعفیف دانست، حالا شاید برخی از عزیزان به بحث ما این اشکال را وارد کردند که عفت این چیزی که شما میگویید نیست، عفت یعنی آنکه کار حرام نکن، لذا هر کس که کار حرامی را مرتکب میشود بخشی از عفاف را از دست میدهد. بله این هم تعبیری از عفت است. برخی از فقها هم فرمودند «العفه الکف عنالحرام؛ عفت یعنی خودداری از فعل حرام». در این جا بنده دیگر این را عفت فقهی میدانم نه عفت اخلاقی، پاسخ بنده به دوستانی که این سوال را از بنده میپرسند این است که بیایید از مباحث علمی گذر کنیم و به کف جامعه رجوع کنیم، مخاطب بیحجاب و شلحجابی که به او بگوییم بیعفت؛ او از این واژه چه میفهمد؟ ما که نمیتوانیم در خلاء بحث کنیم، نمیتوانیم که عفت را برگرفته از کتاب فقهی که او حتی یکبار هم آن را نخوانده برای او شرح بدهیم، ما باید به ارتکازات ذهنی او مراجعه کنیم، وقتی به او میگوییم بیعفت، برای او معنای «هرزه» تلقی میشود، زنی را برای خود ترسیم میکند که قائل به روابط جنسی آزاد است، آن وقت آیا هر بیحجابی، معتقد به روابط جنسی آزاد است؟ آیا بهخاطر چند تار مو که بیرون مانده است به این معنا هرزه و بیعفت محسوب میشود یا نه؟
اینجا چارهای نداریم برای درک معنای عفت به عُرف رجوع کنیم، البته لغت ما هم همین را تأیید میکند، در متون فقهی هم اینگونه تعریف کردند، مفهوم لغوی عفت را با پیشفرضهای ذهنی خود تلفیق کرده و تعریف کردهاند والّا معنای لغوی عفت هم اینگونه نیست.
التحقیق مرحوم مصطفوی را ببینید، ایشان تصریح میکند عفت در لغت یعنی کنترل غرایز و تاکید میکنند کسانی که عفت را خودداری از کار حرام تعریف کردهاند، معنای تقریبی آن را گفتهاند و الّا اصل معنا همان کنترل غرائز است. حالا کسی با انگاره فقهی خود معنای نزدیک به این را گفته اما این لزوماً به این معنا نیست، به همین دلیل ما در فقه حرامهایی را داریم که تعبدی است؛ زیرا کسی که این افعال را مرتکب میشود، در معنای لغوی و مدنظر ما، نمیتوان گفت که بیعفت است. فرض کنید یک کسی نمازش را میشکند این از لحاظ فقهی حرام است ما میتوانیم او را بیعفت خطاب کنیم؟ به معنای فقهی بله، اما به معنای اخلاقی نمیشود. لذا این مرزبندیها را باید رعایت کنیم، باید مخاطبشناسی کنیم. باید آستانه صبر، تحمل و درک مخاطب خود را لحاظ کنیم. اگر به این دختر بیحجاب و شلحجاب بگوییم بیعفت، او از این بیعفت چه میفهمد؟ کف عنالحرام را میفهمد یا هرزه بودن را؟ و چون تلقی او از این جملۀ ما، هرزهبودن است، عصبانی میشود و به درون خود رجوع میکند و میبیند هرزه نیست. شما به او نسبت هرزگی میدهید و لذا این فاصله بیشتر میشود و تذکر این واجب شرعی موجب ایجاد تنفر میشود.
ما دائماً خواستیم حجاب را با مرزبندی فقهی که دارد با ادله عفاف اثبات کنیم. تلاش ما در اینجا نامطلوب است، چرا که از لحاظ فنی دلیل ما اخصّ از مدعا است، ادلهای که داریم فقط عفاف را ثابت میکند، اما همانطور که گفتیم عفاف از جهتی به نسبت حجاب خاصتر است، یک مصادیقی از حجاب وجود دارد که نمیتوان آن را برای عفاف لحاظ کرد.
* لزوم رعایت حجاب و عفاف توسط زنان بهعنوان یک ضرورت اجتماعی را چگونه تبیین میکنید؟
در خصوص عفاف همان ادله چهارگانه کافی است، اما در خصوص حجاب، عرض بنده این است که در این خصوص «توجیه پیشینی» نداریم، بلکه «توجیه پسینی» داریم. توجیه پیشینی یعنی فارغ از یک شریعت خاص، پیش از التزام به یک شریعت خاص، قبل از آن که ملتزم به اسلام شوید، میتوانید خیلی از اصول اخلاقی را توجیه کنید از جمله عفاف، صداقت، امامتداری، وفای به عهد و مانند این امور. در این حوزه ما ادبیات مشترک با همه ملتها داریم. ما زمانی که در خصوص صداقت صحبت میکنیم، مخاطب ما فارغ از مسلمان بودن یا نبودن تفاوتی نمیکند، انسان باشد کفایت میکند.
اما توجیه پسینی در خصوص احکام شرعی واجبی است که پیش از التزام به یک شریعت نمیتوان آن را توجیه کرد اما پس از التزام به شریعت به جهت آن که عقل میگوید التزام به این شریعت برای تو لازم است پس باید از احکام آن شریعت هم پیروی کرد.
یکسری از مصادیق حجاب مصداق عفت است، اینها توجیه پیشینی دارد نه از آن جهت که حجاب است، بلکه چون عفت است. اما آن مصادیقی از حجاب که مصداق عفت نیست، مثل همان دختر و پسری که عرض کردم، همچون خواهر و برادر کنار هم بزرگ شدهاند، اینجا پوشش آن دختر مصداق عفاف نیست،کما اینکه عدم پوشش او نیز مصداق هرزگی نیست، اما رعایت حجاب برای او الزام شرعی دارد، به همین دلیل معتقدم در مقوله حجاب به جای تکیه بر توجیهاتی که بیش از عفاف را توجیه نمیکند، باید به سراغ تقویت تعبد و روحیه خداشناسی مخاطب برویم. در آن کرسی که در دانشکده الهدی ارائه کردم، یکی از خانمهای اعضای هیئت علمی به بنده فرمودند که واقعاً اینطور است، زمانی که بین دخترها میروم و میخواهم آنها را به حجاب علاقهمند کنم تنها چیزی که برایشان نمیگویم حجاب است. پرسیدم پس چه میکنید؟ ایشان گفت برایشان از خداشناسی میگویم، از حکمت خدا میگویم، از ضرورت شریعت میگویم، امروز جامعه با مشکل کلامی مواجه است، لذا تعبّد دارد روزبهروز در جامعه ما کمرنگ و کمرنگتر میشود، و این چالشی است که با آن مواجهایم و برایش کاری هم نکردهایم.
دانش کلام امروز در حوزه ما درس جنبی است، تا چه رسد به دانشگاه و جامعه، جامعهای که در باب تسلیم در برابر خدا توجیه نشده است، معلوم است حجاب را پس میزند، کما اینکه سایر احکام شریعت را نیز پس میزند. امروز آمارهای خوبی از التزام مردم به نماز و روزه و تعبّدیات شرعی نداریم. روند نزولی مشاهده میشود، به چه جهت؟ به این جهت که بنیانهای اعتقادی جامعه ما سست شده است. مشکل بیحجابی را امروز نباید در بیحجابی ببینیم باید در سستشدن بنیانهای دینی ببینیم. به صورت کلی بنده معتقدم ما اساساً در معادلات فرهنگی مبتلای به «معلولبینی» و «علتنابینی» هستیم. این یک چالش جدی است، بیحجابی که یک معلول هست را میبینیم، اما علت بیحجابی را نمیبینیم، بعد در مواجهه با این معلول به جای مراجعه به دفع علتها، به روی معلولها تمرکز میکنیم، خب معلول است درست نمیشود. مثل باغی میماند که آفت به ریشه درختان آن رسیده است و در عینحال روی میوه درختان، گرد و خاک هم نشسته است، حال ما به جای اینکه برویم این آفتها را در ریشهها درمان کنیم، با دستمال گردوخاک نشسته روی میوه را پاک میکنیم، خب این چه مشکلی را حل میکند؟ امروز ما در مسأله حجاب با چنین پدیدهای مواجه هستیم.
متأسفانه دشمن آنقدر فشار آورده که برخی از بانوان تصور دارند این حجاب اگر باشد از زندگی ساقط میشوند اما واقعاً اینگونه نیست ما امروز زنانی را داریم که حجابشان را رعایت میکنند و در جدیترین موقعیتهای اجتماعی حضور دارند و فعالیت میکنند و حجاب مانعی از فعالیت اجتماعی و سیاسی آنها نبوده است.
سخن پایانی؟
اجازه بدهید من چند مورد از عواملی که بستر بیحجابی را در جامعه پهن میکند را توضیح دهم، یکی همین که عرض کردم «سست شدن بنیادهای اعتقادی». برای اینکه حجاب طبق آن تحلیل که عرض کردم یک مقوله پسینی است، و این مقوله پسینی برای آن که التزام به آن شکل بگیرد، اعتقادات قوی میخواهد؛ چیزی که در جامعه ما ضعیف شده است.
عامل دیگری که افراد فعال فرهنگی ما باید با آن مبارزه کنند و سمزدایی کنند، مبحث «دلزدگی سیاسی» است که در جامعه ما ایجاد شده است. امروز بیحجابی برخی از زنان، مخابره اعتراضشان به ناکارآمدی سیاسی است. واقعیت این است که حجاب، نماد سیاسی ما شده، غلط است یا درست، مربوط به بحث بنده نیست، اما یک واقعیت است که انقلاب ما، زنان را محجبه کرد و این حجاب نماد و پرچم انقلاب ما است. نمیخواهم بگویم تمام زنان بیحجاب این انگیزه را دارند، اما بخشی از علت این است، اگر ما به یک سیاست کارآمد و یک درصد قابل توجهی از عدالت اجتماعی برسیم، شک نکنید که بخشی از این بیحجابی ریشهاش خشکانده میشود.
عامل دیگر «مجرد ماندن دختران و پسران» ماست، ما امروز امکانات ازدواج آسان را در جامعه فراهم نکردهایم. متاسفانه آمارهای رسمی میگوید بالای سیزده میلیون از جوانان ما که در سن ازدواج هستند مجردند. این رقم خیلی رقم وحشتناکی است، یعنی دختران و پسران تمایلی به تشکیل خانواده ندارند، در چنین جامعهای طبیعی است که دختران به سمت بیحجابی تمایل پیدا میکنند، چون این دختر خواستگار ندارد، خودش را به نمایش میگذارد تا کسی بیاید و از او خواستگاری کند. در برخی از مطالعات، دختران بیحجاب تصریح میکنند، که خودم را آرایش و بزک میکنم تا کسی بیاید و با من ازدواج کند، چون امروز رغبتی برای ازدواج وجود ندارد، اگر ما بستر ازدواج آسان را در جامعه فراهم کنیم، بخشی از بیحجابیها مرتفع میشود.
به اعتقاد بنده، ما با یک پکیج مواجه هستیم و اگر میخواهیم معضل بیحجابی در جامعه حل بشود همه اینها را باید در کنار هم ببینیم، هم تقویت بنیان اعتقادی را میخواهیم، هم کارآمدسازی نظام سیاسی و هم در واقع تصریح امر ازدواج را میخواهیم.
حالا اگر از اینها غفلت کنیم و مستقیم به سراغ زنی برویم که حجاب را رعایت نمیکند و به خاطر فقدان این عوامل، عصبی است، و به او بگوییم تو بیعفتی و تو عامل سستی بنیان خانواده و جامعه هستی و وضعیت تو جامعه را بیعفت کرده است، او را عصبانیتر و جریتر بر بیحجابی میکنیم، و این متأسفانه کاری است که امروز در سیاستهای ما دیده میشود.
بهعنوان جمعبندی این نکته را نیز عرض کنم. ببینید حجاب «مسأله» کشور ما نیست بلکه «مسألهنما» شده است. امروز مسأله کشور ما بیعدالتی و ناکارآمدی است، این را هم دلسوزان ما و مقام معظم رهبری گفتهاند، هم از ناحیه متدینین، حجاب خیلی مهمتر از آنچیزی که هست دیده شده و هم از ناحیه غیرمتدینین، حجاب خیلی سختتر از آنچه که هست تصور شده است. علت این امر از طرفی تبلیغات مسموم دشمن و از طرفی نگاه غیرصحیحی است که گاهی اوقات ما در معرفی آموزههای دینی خود داریم، و اولویتها را گم کردهایم، واقعیت آن است که در دین ما بسیاری از گناهان از بیحجابی به مراتب بدترند اما ما متدینین غیرتی برای آنها نداریم، دروغ منبع تمام فسادهاست، بزرگترین گناه است، اما امروز در فیلم و سریال ما، در خانواده ما دروغ موج میزند و ما زمانی که دروغ را میبینیم عصبی نمیشویم، اما وقتی بیحجابی را میبینیم حاضریم کفن بپوشیم و تظاهرات کنیم، اجتماع کنیم و شعار بدهیم. این کارها را برای بیحجابی میکنیم اما در مقابل رواج دروغگویی ساکتیم. ما به فردی که دروغگو است رأی میدهیم، این نشان میدهد که حساسیتهای ما حساسیتهای به جایی نیست، امیدوارم که سوءبرداشت نشود از عرائض من، این به آن معنی نیست که حجاب اهمیتی ندارد، این به آن معنی است که حجاب اهمیتش در یک نقطه است، و مهمتر از آن نیز داریم. مهمتری که مغفول مانده است، همین فقدان عدالت اجتماعی است. ظلمی که متأسفانه کم و بیش در جامعه رواج دارد و به مراتب بدتر است. نه آن که ظلم بد است و بیحجابی خوب! نه هر دو بد هستند اما ظلم بدتر است، امیرالمومنین علی(ع) در نامه به مالک اشتر میفرماید که: انّی سمعت رسولالله یقول: من از رسول خدا به کرات شنیدم (این یقول دال بر استمرار است) که هیچ امتی را مقدس نمیدانم، مگر آن که در این امت ضعیف بدون لکنت زبان حقش را از قوی اخذ کند. یعنی تبعیض و ظلم در یک امت مقدس جا ندارد، یعنی شاخصه امت مقدس، بسترسازی عدالت در جامعه است. این درجه از عدالت اجتماعی امروز نیست، و خیلی از اوقات ما از این نبودن آزار نمیبینیم، اما از بیحجابی آزار میبینیم، از اینجا مشخص میشود شناخت ما از دین یک شناخت معوجی است و شناخت دقیقی نیست.
امروز در جامعه روزانه بیش از هزار سقط جنین داریم، ما این را نمیبینیم اما آن مو که بیرون افتاده را میبینیم به نظر این نگاه باید اصلاح بشود. از آن طرف نیز همینطور است، یعنی متأسفانه دشمن آنقدر فشار آورده که برخی از بانوان تصور دارند این حجاب اگر باشد از زندگی ساقط میشوند اما واقعاً اینگونه نیست ما امروز زنانی را داریم که حجابشان را رعایت میکنند و در جدیترین موقعیتهای اجتماعی حضور دارند و فعالیت میکنند و حجاب مانعی از فعالیت اجتماعی و سیاسی آنها نبوده است.
من فکر میکنم این بزرگبینی از هر دو طرف، حجاب را در جامعه امروز به «مسأله عرضی» و «مسئلهنما» تبدیل کرده است نه مسئله ذاتی، مسئله ذاتی جامعه ما امروز چیز دیگری است. امیدوارم هم ما و هم افرادی که با حجاب مخالفاند، بتوانیم به این برسیم که واقعاً این دوگانه که شکل گرفته و این تضاد که هر روز متأسفانه جدیتر میشود، آنقدر جدی نیست، ما بهعنوان یک ایرانی، یک مسلمان با حجاب و بیحجاب باید دست به دست هم بدهیم، و امروز مسائل اصلی جامعه را حل و فصل کنیم.
بیشتر بخوانید:
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0