روش شناسی علامه مصباح در پیوند علوم قدیم و جدید
آیت الله مصباح یزدی میفرمودند: «هدف من از قم آمدن، عرفان و معنویت بود و سپس امام ما را به مسائل سیاسی و علامه طباطبایی به مسائل فلسفی و تفسیر قرآن کشاندند.» ایشان در این سه مسئله مانند یک رود خروشان با معلومات فراوان بودند. بعضی از علما نمیتوانند بین عرفان و نظریهپردازی در تفسیر را جمع کنند اما ایشان بهخاطر استادهای مبرزی که داشتند، توانستند در هر سه بحث موفق بشوند. ایشان در بحث اخلاق و عرفان نیز جزء گروه نزدیک به علامه طباطبایی بودند اما هیچوقت نخواستند از چیزهایی که کسب کردهاند، صحبت کنند. اینها گزیدهای از گفتگوی اختصاصی«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» با حجتالاسلام دکتر محمدناصر سقای بیریا، عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی(ره) است. آنچه در پی میآید، مشروح این گفتگوست.
فیلم این گفتگو را ببینید:
مصباح اندیشه | روششناسی علامه مصباح در پیوند علوم قدیم و جدید
روششناسی حضرت علامه مصباح در علوم مرسوم حوزوی مانند فقه و اصول و پیوند این علوم با علوم جدید چگونه بود؟
من در زمان ورود به حوزه، ۱۶ سال داشتم و از همان ابتدا، خدای متعال به من عنایت کرد و به وسیله یکی از طلبهها با ایشان آشنا و با پسرشان هم کلاس شدم. من به منزل ایشان رفتوآمد داشتم و در جلسات عمومی و سخنرانیهایشان به صورت مرتب شرکت میکردم. از همانجا ارتباط من با ایشان شروع شد و تا موسسه در راه حق، بنیاد فرهنگی باقرالعلوم علیهالسلام و موسسه امام خمینی(ره) ادامه پیدا کرد. از زمانی که من با علامه آشنا شدم، ایشان به من عنایت داشتند. یکی از دلایل عنایت ایشان به من، علاقهام به حوزه بدون تشویق دیگران بود. حضرت آیتالله مصباح در جواب ابراز نگرانی پدرم بهخاطر رژیم شاه فرمودند: «من هر کاری که برای علی خودم بکنم، برای فرزند شما نیز انجام میدهم.» ایشان حقیقتاً به قولشان وفا کردند و وفایشان به حدی بود که برای من کفش، عبا و حتی لباس زیر خریده بودند.
افراد متعددی بودند که علامه زیر بال و پرشان را گرفت و آنها اکنون در انقلاب به جایی رسیدهاند. این ویژگی در کنار علم، تقوا و استفاده از بزرگان، بسیار در ایشان بارز بود. در مسئله روش ایشان، شایان ذکر است که گفته شود گاهی خداوند عنایاتی را به نوع یک موجود میکند. بهطور مثال در انسان ظرفیت زیادی نسبت به سایر موجودات یا برتری محل تولد نسبت به همنوعان خود دارد. امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه ناظر به این مطلب میفرمایند: «خداوندا تو مرا در زمان پیامبر خود خارج ساختی. آن رحمتی که به من سبقت گرفت و تو مرا در خاندانی مثل خاندان پیامبر آفریدی.» بین موجوداتی که خداوند با کرامت میآفریند، گروههای مختلفی وجود دارند و بعضی از آنها از عنایتهای ویژهای برخوردار هستند که خودشان در آن دخالت ندارند. بهطور مثال کسانی که در خانواده شریف، متدین و ریشهدار به دنیا آمدهاند یا افرادی که ظرفیت عقلانی و فکری زیادی دارند. در روایت امام علی علیهالسلام آمده است: «عقل، موهبت خداست و بعد ما آن را رشد میدهیم.» بنابراین افراد از نظر ظرفیت با یکدیگر متفاوت هستند.
نکتهای که از ابتدا در ایشان بارز بوده است، به دنبال شناخت و انجام وظیفه رفتن بعد از آشنایی با خدا و دین است. یکی از ویژگیهای حضرت علامه، داشتن نظام فکری بود. اساتیدی که ایشان داشتند، بسیار در این مسئله مؤثر بودند و این را مرتباً میفرمودند. بهطور مثال درباره حضرت امام(ره) میفرمودند: «تا قبل از آشنا شدن با ایشان، دین را مراسمهای دینی و اعمال دینی میدانستیم. ایشان ما را با مسائل سیاسی-اجتماعی اسلام که تقریباً ۵۰ درصد آن را در بر گرفته بود، آشنا کردند.»
ایشان شاگرد علامه طباطبایی نیز بودند. در زمان علامه طباطبایی، فلسفه منفور بود اما ایشان فلسفه تدریس میکردند. عدهای نزد آیتالله بروجردی میروند و این مطلب را به ایشان میگویند و تقاضای تذکر به علامه را میکنند. آیتالله بروجردی در نامهای به صورت محترمانه از ایشان میخواهند اگر صلاح است، کلاسشان را تعطیل کنند. ایشان پاسخ میدهند: «حضرت آیتالله بروجردی! من مجهزکردن طلاب را به تنها وسیله پاسخگویی در زمان فراوانی شبهات علیه اسلام وظیفه عینی خود اما در عین حال شما را مُطاع میدانم. اگر شما دستور بفرمایید و تضمین بکنید که شما در صورت ترک این کار، در روز قیامت پاسخگو هستید، این کار را انجام میدهم.» اما آیتالله بروجردی فرموده بودند: «شما هرکاری را وظیفه میدانید، انجام دهید.»
آیتالله مصباح میفرمودند: «هدف من از قم آمدن، عرفان و معنویت بود و سپس امام ما را به مسائل سیاسی و علامه طباطبایی به مسائل فلسفی و تفسیر قرآن کشاندند.» ایشان در این سه مسئله مانند یک رود خروشان با معلومات فراوان بودند. بعضی از علما نمیتوانند بین عرفان و نظریهپردازی در تفسیر را جمع کنند اما ایشان بهخاطر استادهای مبرزی که داشتند، توانستند در هر سه بحث موفق بشوند. ایشان در بحث اخلاق و عرفان نیز جزء گروه نزدیک به علامه طباطبایی بودند اما هیچوقت نخواستند از چیزهایی که کسب کردهاند، صحبت کنند.
یکی از ویژگیهایی که ما از حضرت استاد دیدهایم، قوت فکری ایشان در همه رشتههای مذکور است. نقطه اتصال ایشان در بین این رشتهها، دقت در مسائل و مدلول و معانی اصطلاحات است. ما در درسهای ایشان میدیدیم شروعشان از طرح زیربنا و مبانی و واکاوی اصطلاحات بود تا مبادا دچار خلط مبحث شوند؛ زیرا ایشان بحث را بدون این امور، زمینهای برای مغالطه میدانستند. آیتالله مصباح معتقد بودند که اگر در هر علم، اصطلاحات آن را بیاموزیم و مسائل آن را بفهمیم، نود درصد کار را انجام دادهایم و آن موقع رسیدن به نتیجه آسان میشود. شهید مطهری(رض) نیز اینگونه بودند و این مسئله را در سخنرانیهایشان به خوبی میتوان مشاهده کرد.
آیتالله مصباح خود را به چنین دقتی عادت داده و دارای نظام فکری بودند. ایشان میفرمودند: «نفس انسان، یک هرم سه بعدی است. رأس هرم حاکی از وحدت روح انسان است و سه بُعد آن شامل شناخت و معرفت، توانمندی، انگیزه و اهدافی که انسان دنبال میکند، میشود. همه اینها مانند یک فِلِش که چیزی را نشان میدهد، بینهایتی را در موضوع خود نشان میدهند. به عبارت دیگر، آنها به بینهایت علم، قدرت و محبت اشاره دارند و این سه جانب وجودی انسان، ناظر به خداوند متعال است که از رأس هرم به خدای متعال متصل میشود.» ایشان همواره در زندگی خود این سه بُعد را پیگیری میکردند. بهطور مثال بعضی از آثار ایشان فلسفه است که ناظر به شناخت بحث میکند.
بعضی ممکن است فایده فلسفه را بپرسند. باید در جواب گفت که فلسفه پایه تمام علوم است و تا فلسفه آنها را اثبات نکند، آنها نمیتوانند به میدان بیایند. بخش دیگری از کارهای ایشان، کارهای سیاسی است. همانطور که عرض شد، مسائل سیاسی تقریباً پنجاه درصد از دین را تشکیل میدهند. بعد از تبعید حضرت امام(ره)، شاگردانشان با مشورت ایشان یک بحث دستهجمعی با موضوع وجوب و علت وجوب نهضت امام تشکیل دادند و از پایههای دینی مبارزه امام بحث کردند. آنها در درسهای خارج خود به دنبال چنین بحثهایی بودند.
بخش دیگری از کارهای ایشان، بحث اخلاق است که هم در مجموعه معارفشان دو جلد را به خود اختصاص داده است و هم در آثار بینظیری که در شرح روایات نوشتهاند، دیده میشود. ایشان مجموعهای از تفسیر موضوعی را ایجاد کردند که برخلاف سایر تفاسیر موضوعی که ارتباط منسجمی در آنها دیده نمیشود، دارای انسجام است. سایر تفاسیر موضوعی بنابر روایات، بر طبق اصول پنجگانه چیده میشوند اما ایشان طبق آیه «فسالت اَودیه بقدرها» که بیان گر سیراب شدن زمینها یکی پس از دیگری است، چینش دیگری داشتهاند. ایشان معارف الهی را باران و زمینهایی که سیراب میشوند را همان اصول پنجگانه در نظر گرفتند. خدا مبدأ عالم است؛ پس باید از او شروع کرد و سپس بهخاطر آفرینش جهان، باید از جهان سخن گفت. بعد از آن به سراغ انسان که گل سرسبد موجودات است میروند و معاد را هم در این قسمت بحث میکنند؛ زیرا معاد برای انسان است. بعد از فهمیدهشدن امتداد وجودی انسان به بینهایت و لزوم هدایتش به سراغ نبوت و در انتها به بحث امامت میرسد و بحث سیاست هم ذیل امامت بحث میشود.
شیوه ایشان، یک مجموعه است که تمام اطراف آن به یکدیگر ارتباط پیدا میکند و اخلاق هم در آنجا معنا میشود. اخلاق یعنی اگر انسان با اختیار خودش حرکت نکند، به کمال نخواهد رسید. از این رو است که اخلاق دو جلد از از مجموعه مذکور را به خود اختصاص داده است. روزی آیتالله مصباح من را خواستند و تاریخچهای از تلاش خودشان را برای طراحیکردن مکتب اخلاقی اسلام به عنوان نظام اخلاقی به من فرمودند. تلاش ایشان بیثمر مانده بود اما مطالبی را نوشته بودند که به من دادند. ما با چند نفر از دوستان بر روی آن کار کردیم و طرحی را از آن استخراج کردیم که موجب خشنودی ایشان شد. علامه یکی از اساتید مبرز موسسه را موظف کردند که طرح ما را پیاده کند. هزینه لازم آن توسط بانی حاصل شد و اکنون این طرح قابل اجرا است.
ایشان عدهای شاگردان خود را مأمور کردند تا در سه رشته اعتقادات، بصیرت، اخلاق و در سه سطح مختلف، کتابهایی را پیدا و به جوانان مشتاق معرفی کنند. این همان سه بعدی است که ایشان در آنها ممحض شدند. علامه با حقایقی که از طریق وحی و احادیث و فلسفه به آن رسیده بودند، بنایی را ایجاد کرده بودند.
حضرت استاد مانند یک دستگاهی بودند که با توجه به آن سه بعد، تمام مبانی، اقتضائات، جایگاه اشیاء، تقدم و تأخر و منطقشان براساس حساب و کتاب است. هنگامی که از ایشان سوالی میپرسیدیم، سوال را در این مجموعه میگذاشتند و تفکر میکردند. ایشان بهگونهای تفکر میکردند که ما گمان فراموشی سوال را بر ایشان میبردیم اما ایشان بعد از ده دقیقه شروع به پاسخدادن میکردند. پاسخ ایشان دارای ابعاد بود و هر نکتهای از علوم را که در بحث جای داشت، بیان میکردند تا به نتیجهگیری برسند. این سیر در تمام مشورتهایی که با ایشان انجام میشد، جاری بود. ایشان حتی جنبههای الهی موضوع بحث را به ما میفرمودند و بعد از مشورت با ایشان موضوع بحث بهصورت کامل برای ما روشن میشد. ایشان مانند یک پزشک حاذق که بیماری و درمان را بهطور کامل برای بیمار توضیح میدهد، بودند و در آن تفصیل، هیچگاه امر به کاری نمیکردند بلکه اجازه میدادند تا خودمان انتخاب کنیم.
نظام ذهنی ایشان از این رو که براساس حساب و کتاب پایهگذاری شده بود، به هر سوالی پاسخ میداد. ایشان در تمام سخنرانیهای خود ابتدا میفرمودند: «ما میدانیم که آفریده شدیم در این جهان بهعنوان یک جهان مقدمی و هدف اصلی ما آن عالم است.» و سپس این مطلب را با موضوع بحث خود ارتباط میدادند. این دستگاه، سرّ حرفهای جدید ایشان در ابواب مختلف بود. عناصر نظرات ایشان مشترک بود و هنرشان این بود که میتوانستند آن عناصر را بر اساس یک ترکیب نقلی و مطقی بچینند و از آن استفاده کنند.
ایشان به روش خاصی پایبند نبودند و میفرمودند: «باید در هر موضوعی به دنبال روش مناسبش برویم.» در موضوع تجربی باید به سراغ روش تجربی و در موضوع فلسفی به سراغ روش فلسفی برویم. این روش در سیره معصومین نیز قابل مشاهده است. عدهای برخلاف علامه بسیار سختشان بود که عقل را قبل از قرآن بدانند. علامه میفرمودند: «عقل باید دست ما را در دست دین بگذارد. پس عقل ابتدا است.»
برخی فکر میکنند در روانشناسی و جامعهشناسی، همه چیز براساس تجربه و عقل است درحالیکه اینطور نیست. به اذعان مولفین روانشناسی در مسئله ذهن و مغز دو سوال مطرح میشود. سوال اول، علیت مغز برای تجربه ذهنی است که بسیار مشکل و دومین سوال، همبستگی بین دو متغیر است. بسیاری از مباحث در علوم مختلف براساس سوال دوم است که محدودیت دارد و ظنّی است. اگر در روانشناسی به دنبال مسائل قطعی بگردیم، جز چند مورد پیدا نخواهیم کرد و این مسئله در تمام رشتههای علوم جاری است. این مسئله حتی در قرآن هم وجود دارد. درست است که قرآن قطعی الصدور است اما دلالتهایش قطعی نیست و متشابهات باید توسط محکمات تبیین شود. از این رو است که علامه طباطبایی شقوق مختلفی را ذکر میکنند و نمیفرمایند کدام قطعی است. ایشان بعد از ورود در نزاع علم و دین میفرمایند: «علم قطعی با وحی قطعی تعارض نمیکند و اگر تعارضی دیده میشود، تعارض ظنی با ظنی و قطعی با ظنی است. اگر علم قطعی و ظنی از قرآن داشته باشیم، نمیتوانیم بگوییم که قرآن آن را نمیگوید. اگر قطعی از قرآن و ظنی از علم داشته باشیم، ما باید نظر قرآن را قبول کنیم.» با بیان این مطلب، موارد بسیار محدودی میماند که باید با دقت بسیار، اقتضای آنها را بفهمیم و آن را رفع کنیم.
روانشناسان علم خود را اینگونه تعریف میکنند: «روانشناسی یعنی علمی که دربارۀ نفس و نفسیات است یعنی هرچه که مرتبط با نفس است. روانشناسی به دو نوع تجربی و نظری تقسیم میشود و روانشناسی نظری ممکن است از وحی و ممکن است از عقل استفاده کند.» هردو قسم روانشناسی ولی با شیوههای مختلف است. بنابراین ما مقید به قید خاصی نیستیم اما باید در هر موضوعش شیوه بحثش را بفهمیم و از آن طریق موضوع خود را مورد بحث قرار دهیم.
ما در این منظومه فکری و ساخت ذهنی علامه مصباح متوجه انتزاعی نبودن و اجتماعیبودن مفاهیم و استفاده از آنها در جامعه بههنگام ضرورت میشویم. روش انتقال علامه مصباح از مفهوم انتزاعی به مفهوم اجتماعی چیست؟
ایشان سیستمی دارند که دارای سه بعد است و شامل بعد سیاسی و اجتماعی میشود. ورود به این بعد، جامعه و حرکتهای جمعی و سیستمهای فکری که مولّد احزاب هستند، مطرح میشود. حرکت سیاسی-اجتماعی به معنای در میان مردم رفتن و ایجاد موجکردن و هدایت آنها است و این همان روشی است که پیامبر، عمل میکردند. دلیل مأمورشدن پیامبر خدا به ابلاغ رسالت عمومی بعد از سیزده سال، به این خاطر بود که مردم بخشی از کار را عهدهدار بودند؛ پس باید حرکتی اجتماعی به پشتوانه فکر ایجاد میشد. امام(ره) همواره عبارت «سیاست ما عین دیانت ماست» و «سیاست ما را هم دیانتمان تعریف میکند» را از شهید مدرس(ره) نقل قول میکردند. عبارت اول در جواب کسانی بود که سیاست را جدای از اسلام میدانستند و شهید مدرس با این مخالف بودند و سیاست را پارۀ تن اسلام میدانستند و عبارت دومشان برای تعریف نحوۀ سیاست بود.
بسیاری از سیاسیون به عبارت اول توجه میکنند اما از عبارت دوم غافل هستند. از این رو است که سیاستشان التقاطی میشود و یا به سمت کمونیست و یا به سمت لیبرالیسم غش میکنند که هر دو اشتباه است. متأسفانه مصداق این مسئله و مسلمانهای متمایل به چپ و راست هماکنون در جامعه موجود است و این بهخاطر کمکاری در سیاست است. مبحث ولایت فقیهی که امام(ره) مطرح کردند، تا اندازهای اصول و پایههای اصلی سیاست اسلامی را روشن ساخته است اما ایشان وارد فروع و شاخههایش نشدند. از این رو است که ما ورود علامه به عرصه سیاست را یک ورود توأم با علم میبینیم. ایشان در مباحث سیاسی طبق آیات و روایات و با استدلال پیش میرفتند و این شیوه را در مباحث فکری نیز داشتند.
عدهای جریانی را در جامعه به وجود آورده و بهخاطر ضعفشان در اسلام، مطالبی را در روبنا به آن ربط میدهند که زیربنایش را میزند. بهطور مثال مبحث توحید را یک مبحث قدیمی تلقی میکند و گورویج یهودی ماتریالیست را به تشیع نزدیکتر از علامه مجلسی و شیخ طوسی میداند؛ چون آنها کلام میگفتند و کلام دردی را دوا نمیکند. قائلین به این حرف رو بنا را نیز بهگونهای نگه میداشتند که ارتباطی با زندگی مطلوب دینی و هدف بودن آخرت نداشته باشد. صحبت آنها از مبارزه نه برخاسته از ریشههای فکری بلکه برخاسته از احساسات است. از این رو بود که علامه این انحرافات را بیان میکنند تا به حرکتهای اجتماعی برسند.
ایشان در بررسی حرکتهای اجتماعی، بهترین حرکتها را رقم میزنند. بهطور مثال ویژگی طرح ولایت که آن را حاصل عمر خودشان و بسیار پرکت میدانند، آوردن نظام فکری خودشان به صورت مینیاتوری در شش کتاب قابل تدریس دارد است. هنگامی که دانشجو آن را میخواند، حس برطرفشدن تشنگیاش را پیدا میکند؛ زیرا ریشههای فطریاش آبیاری میشود.دانشآموختههای طرح ولایت نه به افراد منزوی بلکه به فعالان فرهنگی تبدیل شدهاند؛ زیرا بهصورت ریشهای تربیت شدهاند.
آیتالله مصباح در بررسی حرکتهای اجتماعی، بهترین حرکتها را رقم میزدند. بهطور مثال ویژگی طرح ولایت که آن را حاصل عمر خودشان و بسیار پرکت میدانند، آوردن نظام فکری خودشان به صورت مینیاتوری در شش کتاب قابل تدریس دارد است. هنگامی که دانشجو آن را میخواند، حس برطرفشدن تشنگیاش را پیدا میکند؛ زیرا ریشههای فطریاش آبیاری میشود.

الگوی مدیریت تربیتی علامه مصباح یزدی را چگونه توصیف میکنید؟
ایشان عقیدههای افراد را مطرح میکردند اما نامی از آنها نمیبردند و این شیوه را تا انتها حفظ کردند. ایشان در دولت یازدهم و دوازدهم که بودجه مؤسسه کم شد، اسمی از روحانی نیاوردند. افرادی که مقابل ایشان بودند، مانند ایشان عمل نکرده و مسئله را شخصی میکردند؛ زیرا حرفی برای گفتن نداشتند و نمیتوانستند پاسخی به صحبتهای علامه بدهند. عدهای که منطق نداشتند، ایشان را سنگ باران و به ایشان توهین کرده بودند اما ایشان همواره در جواب آنها میخندیدند. من بارها از ایشان شنیده بودم که ما یک فحشدرمانی هم داریم. ایشان میفرمودند: «من یک سردردی داشتم و وقتی که به جلسات در شهرستان رفتم، سردرد من خوب شد. فکر میکنم بهخاطر آن فحش درمانی بوده است.»
برای ایشان مسئله شخص اهمیت نداشت. بعضی از حوزویان به ایشان تذکر میدادند که چرا اینقدر سخنرانی میکنید؟ در خانه بنشینید و حرمت لباس را حفظ کنید. ایشان در جواب فرموده بودند: «من این لباس را برای اسلام میخواهم. وقتی که اسلام نیست و در حال از بین رفتن است، حرمت لباس به چه درد میخورد؟ من مگر لباس را میخواهم تا شخص خودم را حفظ کنم؟ حرمت دین خدا در خطر است.»
ایشان حقیقتاً درد دین داشتند. یکی از دوستان ما خاطرهای از ایشان نقل میکردند. بعد از اینکه علامه میخواستند پای رهبری را ببوسند، به ایشان گفتم: «من که طلبه هستم، با سختی دست ایشان را میبوسم. شما که آیتالله هستید چرا میخواهید پای ایشان را ببوسید؟» او میگفت در حال راه رفتن بودیم ولی یک مرتبه ایشان ایستادند و عصای خود را به زمین زدند و فرمودند: «مثل اینکه شما باور ندارید ایشان نائب امام زمان (اروحنا فداه) هستند! من نه تنهای پای نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میبوسم بلکه خاک کف کفش او را هم سرمه چشمانم میکنم.» ایشان واقعاً به آنچه میفرمود، ملتزم بود.
ما به صورت مکرر دیده بودیم که ایشان در تنگناهای مالی قرار میگرفتند اما حاضر نمیشدند به مسئولی رو بزنند. بعضی به ایشان پیشنهاد خرید زمین مؤسسه به چند برابر قیمت در صورت به رسمیت شناختنشان را داده بودند اما ایشان جواب منفی محکمی داده بودند. آیتالله مصباح به جای این کارها، پیشنهاد جمکران رفتن و توسل را میدادند و بارها به این مطلب رسیده بودند.
آیتالله رجبی نقل میکردند: «بارها ما به دستور ایشان به جمکران میرفتیم و قبل از برگشتن ما خبر حلشدن موضوع میرسید.» ایشان حتی در توضیح هدف موسسه در راه حق در جماران فرموده بودند: «ما هیچ تقاضایی از هیچ مقامی نداریم.» امام بعد از جلسه ایشان را خواسته بودند و فرموده بودند: «مجموعهتان را به دو برابر توسعه دهید. من تا زنده هستم از شما حمایت خواهم کرد.» هفته بعد از برگشتنشان به قم، شخصی از جانب امام آمد و پرسید: «چه کردید؟» ابتدای ماه هم چک سفید امضا دادند و الزامی هم به گرفتن رسید نداشتند. این مطلب، میزان اعتماد حضرت امام(ره) به ایشان را میرساند. ایشان همواره عزت الهی خود را حفظ میکردند و به ما هم این کار را توصیه میکردند.
ایشان همواره به ما میفرمودند: «ما نوکر امام زمان(اروحنا فداه) هستیم. ما مخلص اهل بیت علیهمالسلام هستیم. تمام کارها از جانب خدا نزد آنهاست.» من فکر میکنم سرّ توفیقات ایشان، این مسئله بود. ایشان در هر مشکلی میفرمودند: «نزد حضرت معصومه سلاماللهعلیها بروید و در کارهایتان توسل داشته باشید.» و خودشان عامل به این مطلب بودند. زیارتهایی که میخواندند گاهی یک الی دو ساعت بود و این مدت را در اوایل جوانی به صورت ایستاده زیارت میکردند.
به یاد دارم در اوایل طلبگی، ماه رمضانی را در اصفهان در خدمت علامه بودیم. ایشان میفرمودند: «به جای ناهار باید نماز بخوانیم.» و هر کدام از نمازهایشان بیست دقیقه طول میکشید و همراه با حال خوش بود. سیم ایشان متصل بود. آنچیزی که اهمیت دارد، برای خدا بودن، اتصال به ولایت الهیه، به ولی امر، امام زمان(عج) و ائمه علیهمالسلام است. ایشان علاقه خاصی به امام رضا علیهالسلام داشتند و در این اواخر، هیچ سخنرانی را غیر از مشهد نمیپذیرفتند.
سلوک عرفانی اخلاقی علامه مصباح را تبیین بفرمایید؟
کسانی که به ایشان نزدیکتر بودند، کرامتهای مختلفی از ایشان نقل میکنند. بهطور مثال از ضمیر فرد خبر میدادند و یا دعای ایشان بیماران را شفا میداد. بعضی ممکن است بگویند که ما در حال کرامتسازی برای ایشان هستیم اما ما اصلاً تکیهای به این موضوع نداریم. مطلبی که خودم بهصورت مکرر دیده بودم این بود که گاهی هنگام سوال از مسائل معنوی، حال خاصی پیدا میکردند و مشخص بود که به خدای متعال و یا ائمه علیهمالسلام توجه میکنند. ما جزئیات آن را نمیفهمیدیم و تنها چیزی که برای ما قابل درک بود، از سنخ معنویتبودن حالت ایشان بود. همه ما تاکنون حالت نماز با خضوع را داشتهایم و من همان حالت را در آن لحظه از علامه میدیدم.
علامه هیچوقت در مسائل معنوی ادعا نمیکردند. ایشان بعد از شهرتشان عادت داشتند که در ابتدای سخنرانی، جملاتی را برای خردکردن نفس خود بفرمایند. بهطور مثال میفرمودند: «این کلیه ابوالبقاء است که من میگویم.» اما ما میدانستیم که مطالبشان تکراری نیست و از عمق وجودشان میجوشد. تمام این کارها برای مبارزه با غرور و خردکردن خودشان بود. خردکردن خودشان بهمعنای از بین بردن نفسشان نبود بلکه بهمعنای خردکردن خود در برابر خدای متعال بود و این را به ما نیز آموخته بودند. ایشان میفرمودند: «انسان در برابر خدا هیچ است. یکی از فواید توحید افعالی، دور کردن غرور از انسان است. از طرف دیگر توحید افعالی موجب قوت میشود؛ زیرا همهکاره خداست و کسی نمیتواند به شما ضرر برساند. بنابراین شما وظیفه خود را انجام دهید.»
بیشتر بخوانید:
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0