فرآیند محوری یا برآیند محوری در نظام تربیتی
اهمیت تربیت بر هیچ فردی پوشیده نیست و همه انسانها به نوعی در راستای ایجاد تربیت صحیح میکوشند. علمای لغت در تبیین معنای لغوی تربیت میگویند: تـربیت یعـنی ایجاد یک چیز به تدریج از حالتی به حالت دیگر تا به حد تمام برسد. تربیت در اصطلاح به معنای فراهم آوردن، شکوفاسازی و رشد استعدادها و تواناییهای افراد است. شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، تربیت را این گونه تعریف میکند: تربیت به فعلیت درآوردن و پرورش استعدادهای بالقوه موجود در یک شیء است.[۱]
امام خمینی در سخنانی حول ارزش جوانان، این چنین به اهمیت تربیت اشاره میفرمایند: اساس عالم بر تربیت انسان است.[۲] پرواضح است که انسان سازی بدون توجه به فرآیند تربیت، ناممکن است و رسیدن به نتایج مثبت مقطعی بدون طی صحیح مسیر تربیت نیز نمیتواند فقدان برنامه را توجیه کند. اهمیت فرآیند محوری در بحث تربیت فقط مختص به تربیت دینی نیست و متفکران غربی با اینکه دغدغهای نسبت به امر تربیت دینی ندارند ولی قائل هستند که برای رسیدن به اهداف تربیتی موردنظرشان باید برنامه محوری سرلوحه کار قرار گیرد.
رویکرد غلط و اشتباه در ارزیابی تربیت می تواند به صدمه و انـحراف جدی در مسیر تربیت منجر شود. روشهای تربیتی نماد فرآیند محوری و برنامه داشتن در امر تربیت است و بخش عظیمی از توفیقات مربیان و مجموعههای تربیتی، وابسته به روشهایی است که در مسیر دستیابی به اهداف تربیتی مورد استفاده قرار میگیرد.
مهم ترین روشها در فرآیند تربیت عبارت است از:
۱- الگو محوری
مهمترین نوع یادگیری انسان، یادگیری مشاهدهای است. بر همین اساس، یکی از روشهای تربیت، تربیت به وسیله الگو است. همیشه وجود الگوها و سرمشقهای بزرگ در زندگى انسانها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است. به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مىیدادند. انسان بسیاری از ویژگیهای شخصیتی و آداب و رسوم را در ابعاد مختلف از دیگران الگو میگیرد. دانشمندان علم روان شناسی الگوپذیری یا تقلید را چنین تعریف میکنند: تقلید به وضعیتی گفته می شود که موقعیتی تحریک کننده موجب فعالیت حرکتی شود.
توجه به الگو صحیح، نشانه ایمان حقیقی و بهترین ابزار در مسیر تربیت و تعالی است. خداوند متعال در آیه ۲۱ سوره احزاب میفرمایند: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا.[۳] معناى آیه این است که یکى از احکام رسالت رسول خدا علیه صلوات الله و ایمان آوردن شما، این است که به او تأسی کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش و شما میبینید که او در راه خدا چه مشقتهایى تحمل میکند و چگونه در جنگ ها حاضرشده، آن طور که باید جهاد میکند، شما نیز باید از او پیروى کنید.[۴] حضرت علی علیه السلام در خطبه ۶۰ نهج البلاغه می فرمایند: فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ (صلىاللهعلیهوآله) فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَهً لِمَنْ تَأَسَّى. از پیامبر پاک و پاکیزهات صلی الله علیه و آله پیروى کن زیرا راه و رسمش سرمشقى است براى آن کس که بخواهد تأسى جوید.
قرآن کریم درآیات بسیاری درصدد تبیین الگوهای مثبت و منفی برای مؤمنان است و مخاطب را به قضاوت در مورد آنها سوق میدهد. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم.[۵] خداوند دو مرد را مثال میزند که یکى لال است و قادر به هیچ کارى نیست و سربار ارباب خویش است و اگر او را به دنبال کارى فرستد، خوب انجام نمیدهد. آیا با آن که امر به عدل و داد میکند و بر راه راست حرکت مىنماید، یکسان هست.
ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُور.[۶] ابداً زندگان (علم و ایمان) با مردگان (جهل و عصیان) برابر نیستند. (اى رسول بدان که) خدا هر که را بخواهد شنوا ی کلام حق سازد و اما تو آن کس را که در گورستان (کفر و جهالت و شهوت پرستی) فرورفته هرگز شنوا نتوانى کرد.[۷]
– لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَهً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً.[۸] هرگز مؤمنانى که بدون عذر از جهاد بازنشستند با آنان که به مال و جان درراه خدا جهاد کنند یکسان نخواهند بود، خدا مجاهدان (فداکار) به مال و جان را بر بازنشستگان (از جهاد) بلندى و برتری بخشیده و همه (اهل ایمان) را وعده پاداش نیکو فرموده و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابى بزرگ برترى داده است.[۹]
۲- بشارت دادن
در امر تربیت ابتدا باید معیارهای راه صحیح تبیین شود سپس به دستاوردهای حرکت در این مسیر اشاره کرد. شخص که مورد تربیت واقع شده با توجه به مزایا و فواید مترتب بر طی کردن راه صحیح، مشتاق به پیمودن طریق درست و صواب میشود و به بیان سادهتر بشارت به آثار و برکات کار نیک، نیروی محرکه افعال تربیت شونده است.
از آنجاکه بایدها و نبایدهای تربیتی مستلزم تحمل سختی است و ممکن است همین مشقتها، رغبت لازم را در تربیت شونده کاهش دهد؛ لذا بشارت، نقش مهمی در جایگزینی عشق به تکلیف به جای احساس تکلف در هنجار و ناهنجارهای تربیتی خواهد داشت. شیطان رجیم در قیامت بیتوجهی مردم به وعدهها و بشارتهای خداوند در دنیا را علت اصلی انحراف و شوم بختی آنها معرفی میکند و خود را لایق سرزنش نمیداند. این مطلب نشان از این حقیقت است که بشارتهای خداوند در دنیا ابزاری برای حرکت مردم در طریق صحیح است.
قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ.[۱۰] چون حکم (قیامت) به پایان رسید (و اهل بهشت از اهل دوزخ جدا شدند) در آن حال شیطان (براى نکوهش و تمسخر کافران) گوید: خدا به شما به حق و راستى وعده داد و من به خلاف حقیقت شما را وعده دادم و خلف وعده کردم و بر شما (براى وعده دروغ خود) هیچ حجت و دلیل قاطعى نیاوردم و تنها شمارا فراخواندم و شما اجابتم کردید، پس (امروز شما ابلهان که سخن بىدلیل مرا پذیرفتید) مرا ملامت مکنید بلکه نفس (پر طمع) خود را ملامت کنید، که امروز نه من فریادرس شما خواهم بود و نه شما فریادرس من توانید بود، من به شرکى که شما به (اغواى) من آوردید معتقد نیستم، آرى (در این روز) ستمکاران عالم را عذابى دردناک خواهد بود.
۳- تشویق
تربیت شونده در مسیر تربیت، برخی اعمال صحیح و مطلوب را انجام میدهد. مربی به منظور باقی ماندن و تکرار این رفتارهای مطلوب نیاز به ابزاری دارد. این وسیله و ابزار، تشویق و تقدیر نام دارد.ویلیام جیمز میگوید: عمیقترین انگیزه در نهاد آدمی، عطش تحسین شدن است.
در استفاده از تشویق رعایت چند نکته ضروری است:
۱ . تا جایی که ممکن است تشویق مادی و مالی نباشد زیرا خاصیت دنیا و مادیات، انحراف از مسیر صحیح است و با امر تربیت منافات دارد؛
۲ . در اعمال تشویق باید مراقب افراط و زیاده روی باشیم چون در غیر این صورت تشویق در مقابل عمل درست به رشوه در این مسیر تبدیل میشود؛
۳.بین عمل انجام شده و تشویق صورت گرفته باید تناسب وجود داشته باشد؛
۴. در تشویق باید به جنبه های شخصیتی و روحیات فرد تشویق شونده دقت شود.
۴- تغافل
در مسیر و فرآیند تربیت باید به خصوصیات و ویژگیهای تربیت شونده توجه کرد. برخی از این ویژگیها خصوصیات فردی او نیست بلکه سرچشمه گرفته از سرشت و ذات انسانی تربیت شونده است. ازجمله این ویژگیها میل به عزتمندی در بشر است. خداوند متعال عزت نفس را در سرشت و وجود انسانها نهادینه کرده است. به همین خاطر انسانها دوست ندارد دیگران از خطا و اشتباهات او آگاه شوند.
مربی با توجه به این ویژگی تربیت شونده باید فرض را بر آن بگذارد که صدور چنین عملی از این فرد، ناشی از ناآگاهی به نتایج سوء آن عمل بوده است یا اصولاً از زشتی آن اطلاع نداشته یا برفرض اطلاع، ناخواسته و سهواً آن خطا را مرتکب شده است…البته باید این روش فقط در خطاهای کوچک و غیر مهم و غیر راهبردی استفاده شود.
از آنجاکه یکی از وظایف مربی حفظ شخصیت و حرمت تربیت شونده است. استفاده از روش تغافل به خصوص اگر تربیت شونده اشتباه را پنهانی مرتکب شده باشد ما را در رسیدن به این مهم کمک میکند و تربیت شونده فرصتی برای اصلاح رفتار خود مییابد. از طرفی همیشه تذکر به تربیت شونده موجب تصحیح اعمال و رفتار او نمیشود؛ و در بسیاری اوقات افراط در نصیحت کردن موجب کم شدن حرمت مربی و پرخاشگری تربیت شونده میشود و برای ممانعت از آفت پند و تذکر زیاد باید از تغافل استفاده کرد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: عَظِّمُوا أَقْدَارَکُمْ بِالتَّغَافُلِ عَنِ الدَّنِیِّ مِنَ الْأُمُور.[۱۱]بر ارزش خود با چشم پوشی از چیزهاى پست بیفزایید.
فرآیند محوری یا برآیند محوری در نظام تربیتی
۵- تنبیه
علمای لغت معنای تنبیه را این گونه بیان میکنند: به معنای بیدار کردن و هوشیار کردن است.[۱۲] در اصطلاح به عملی که نتیجه آن آگاه کردن است تنبیه میگویند. تنبیه ازنظر روان شناسان مطرود است و باید از آن اجتناب کرد؛ به دلیل آنکه آثار منفی از خود بر جای میگذارد. تنبیه طبق معنای عام، دور ساختن چیزی که شخص آن را میپسندد یا دادن چیزی که برای او ناپسند و نامطلوب است، هست.
تنبیه اقسام گوناگونی دارد که عبارت است از: بیاعتنایی، تهدید، تحقیر، سرزنش، تمسخر، محروم سازی، جریمه، روی برگرداندن و تنبیه بدنی؛ اما بر طبق معنای خاص، ایجاد محرکی آزاردهنده است.دراین بین، تنبیه بدنی یا کتک زدن محل بحث و تردید است.
به هرحال، در بحث تربیت، مباحث بسیاری دربارۀ تنبیه مطرح است؛ نظیر مقدار و سنّ تنبیه کودکان و اثر داشتن آن و کسانی که اجازۀ تنبیه دارند؛ اما در این فرصت، فقط به ذکر این نکته اکتفا میکنیم که روایات معصومان علیهم السلام تنبیه کودک را برای تربیت کردن او جایز میدانند، گرچه این روش در درجه اول مطلوبیت ندارد؛ یعنی مادامی که برای تربیت کودک از روشهای دیگر بتوان استفاده کرد، بهتر است از این روش استفاده نشود.
چه بسا اگر از روشهای دیگر به نحو صحیح استفاده شود، هیچ گاه نیازی به تنبیه کودک احساس نشود؛ ولی در هر حال، اگر از نظر مربی برای تربیت کردن کودک به تنبیه نیاز بود، تنبیه او جایز است و مضرات فرضی، در برابر اصل هدایت و تربیت کودک، اهمیت چندانی ندارد.
در خصوص تنبیه کردن باید نکاتی مدنظر قرار بگیرد تا نتیجه مطلوب حاصل شود:
۱ . تنبیه باید بلافاصله بعد از عمل نامطلوب و با توضیح همراه باشد تا تربیت شونده بداند که به چه علت او را تنبیه کرده اند؛
۲ . باید دقت کرد افراط در تنبیه موجب کینه توزی میشود و گاهی اوقات تنبیه او را به دل میگیرد؛
۳ . ضمن اینکه ممکن است تنبیه، علاوه بر صدمات جسمانی، سبب ترس و وحشت و اضطراب آنان شود و این خود از موانع تربیت است.
به خاطر حساسیت استفاده از این روش تربیتی، توصیه میشود تا حد امکان ابزارهای دیگر تربیتی به کار گرفته شود.
۶ – قصه و داستان گویی
از روشهای مؤثر در تربیت، داستان گویی و بیان ارزشهای تربیتی در خلال حکایات است؛ زیرا حکایت و داستان از عوامل مهم در شکل گیری شخصیت تربیت شونده است. داستان سرایی و قصه گویی، یک نوع شیوه تجربی است که برخی زمانها از راه و روشهای عقلی مؤثرتر است؛ زیرا روشها و استدلالهای عقلی معمولاً نسبت به شیوههای تجربی با زحمت بیشتری مورد ادراک واقع میشوند.
حکایات و داستانها اگر بر اساس تفکر و برنامه ریزی و با دقت در فرآیند تربیتی تنظیم شود میتواند بنیاد اعمال شخص تربیت شونده را به صورت ناخودآگاه مهیا کند. مربیان تعلیم و تربیت نیز باید از این روش بهره جویند و به این نکته توجه داشته باشند که اگر داستانهای انتخابی آنها با احساسات و عواطف فرزندان هماهنگی و سازگاری داشته باشد، به طور طبیعی تأثیر خود را بر فرزندان خواهد گذاشت. قرآن کریم نیز سرگذشت ملل گذشته و بسیاری از ارزشهای اخلاقی را به صورت حکایت و داستان نقل میکند:
اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُون.[۱۳]حکایت نوح را بر اینان بازخوان که به امتش گفت: اى قوم اگر مقام رسالت و اندرز من به آیات خدا بر شما گران میآید، من تنها به خدا توکل کردم، شما هم به اتفاق بتان و خدایان باطل خود هر مکر و تدبیرى (بر آزار من) دارید انجام دهید تا امربر شما پوشیده نباشد و درباره من هر مکر و اندیشه دارید به کار برید و مهلتم ندهید.
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین.[۱۴] بخوان بر آن ها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانى جستند از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بىتردید خدا (قربانى را) از متقیان خواهد پذیرفت.
به طورکلی، سن مخاطب، آداب ورسوم و معتقدات، اوضاع اجتماعی و وضعیت تاریخی و جغرافیایی و مکان قصه گویی، مناسب بودن داستان را مشخص میسازد؛ اما درعین حال، باید برای انتخاب قصهای خوب و مناسب، نکاتی در نظر گرفت که برخی از آنها عبارت اند از:
۱. قصه و حکایت انتخاب شده در امر تربیت باید جذاب باشد تا شوق و انتظار ایجاد کند و در طرف مقابل ملال آور و خسته کننده نباشد؛
۲ . هدف از داستان تأثیر غیرمستقیم و ناخودآگاه است؛ بنابراین نباید داستانی انتخاب کرد که نیاز به توضیح مربی داشته باشد؛
۳. مخاطب باید خود را درون حکایت ببیند لذا باید داستان با شرایط سنی او سازگار باشد و زبان ساده فهم برای او داشته باشد؛
۴. هرچند تخیل برانگیز بودن داستان امر مطلوبی است ولی حکایت باید از خرافه به دور باشد؛
۵. مهم تر از همه، اینکه باید قصه گو تلاش کند حکایت انتخاب شده برای شخص تربیت شونده قابل فهم باشد و آن را به اندازه رشد و درک او بیان کند.
۷- روش موعظه و نصیحت:
علماء برای موعظه معانی مختلفی بیان کردهاند. علّامه سید محمد حسینى همدانی در تفسیر انوار درخشان میفرماید: موعظه وسیلهاى است که خاطرات شنونده را میتواند در اختیار خود درآورد و قلب او را آماده قبول دعوت نماید و همه این شرایط در تحقق موعظه صحیح لازم است.[۱۵] علامه سید محمدحسین طباطبائی در تفسیر المیزان میفرماید: موعظه عبارت از بیانى که نفس شنونده را نرم و قلبش را به دقت درآورد و آن بیانى خواهد بود که آنچه مایه صلاح حال شنونده است از مطالب عبرت آور که آثار پسندیده و ثناى جمیل دیگر آن را در پى دارد دارا باشد.[۱۶]
هرچند امروزه برخی معتقد هستند که موعظه و پند و نصیحت در تربیت کارایی ندارد و بیشتر از آن که موجب نزدیک شدن متر بی به مربی شود، باعث جدایی بین آنها می شود اما به شهادت تاریخ، تقریباً همه نظام های تربیتی از این شیوه بهره برده اند. وجود پندنامههایی که به صورت شعر یا نثر از پیشینیان به ارث رسیده است مؤید این موضوع است.
نگاهی گذرا به سیرۀ تربیتی معصومین علیهم السلام نیز نشان دهندۀ آن است که آنان از موعظه به عنوان روشی تربیتی استفاده میکردند و این مواعظ نیز مؤثر واقع میشد؛ بنابراین، نمیتوان گفت، موعظه به عنوان روشی تربیتی کارایی ندارد. خداوند درآیات قرآن به پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی علیه صلوات الله سفارش به استفاده از موعظه میکنند.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدید.[۱۷]بگو: من شما را به یک اندرز موعظت میکنم و آن این است که: فقط به خاطر خدا (و بدون اینکه غیر از خدا را دخالت دهید) دوبه دو و یا تک تک و بدون سر و صدا قیام کنید و سپس درباره من بیندیشید، آیا در مدتى طولانى که در بین شما زندگى کردهام سوءسابقهای و یا جنونى سراغ دارید؟ نه طرف شما جنون ندارد، او جز بیم رسان نیست، که شما را از عذابى شدید که در انتظار شماست، میترساند.
از طرفی خداوند متعال در قرآن کریم خود را با وصف پنددهنده معرفی میکند و این مطلب نشان میدهد پند و نصیحت در امر تربیت راهگشا است…
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ.[۱۸] و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهاى عده رسیدند، یا به طرز صحیحى آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید) و یا آنها را به طرز پسندیدهاى رهاسازید و هیچ گاه به خاطر زیان رسانیدن و تعدى کردن به آن ها آشتى نکنید و کسى که چنین کند به خویشتن ستم کرده (و با این اعمال و سوءاستفاده کردن از قوانین) آیات خدا را به باد استهزا نگیرید و به خاطر بیاورید نعمت خدا را بر خود و کتاب آسمانى و علم و دانشى که بر شما نازل کرده و شمارا به آن پند مىدهد و از خدا بپرهیزید و بدانید خداوند از هر چیزى آگاه است.
البته بدیهی است که موعظه مانند دیگر شیوههای تربیتی به شرایط لازم و مساعد نیازمند است تا اثرات منفی ایجاد نکند. برای آنکه روش نصیحت به طور صحیح در تربیت تأثیرگذار باشد لازم است موعظه گر، نمونه عملی برای نصیحت موردنظر باشد؛ همچنین موعظه گر زبانی نرم داشته باشد تا سبب خشیَت و رقّت شود و این احساس را القاء کند که مربی دوستدار اوست.
نکته دیگر اینکه موعظه باید متناسب با شرایط مخاطب باشد؛ زیرا معمولاً موعظههای طولانی و تکراری چیزی جز خستگی و ملال به دنبال ندارند. درنهایت، موعظه شونده نیز باید گوش موعظه پذیری داشته باشد و خود را برای پذیرش آن آماده سازد. قرآن کریم زندگی افرادی را نقل میکند که از ابزار وعظ و اندرز در امر تربیت استفاده میکردند:
إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم.[۱۹] اى رسول ما به یاد بیاور هنگامى را که لقمان در حال موعظه و اندرز، به فرزندش گفت: اى پسر من هرگز چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک، ظلم بسیار بزرگى است.
روشهایی که ذکر شد عمده ابزارهای فرآیند تربیت است. در طرف مقابل فرآیند محوری، دیدگاه برآیند محور و نتیجه گرا قرار دارد که برنامه محوری در این دیدگاه معنی ندارد و فقط سعی میشود تربیت بر اساس شرایط حال و کنونی فرزندان انجام شود و هیچ نیازسنجی و برنامه ریزی برای پرورش انسان جامع و کامل مدنظر نیست.امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مورد تربیت فرزندان میفرمایند: فإنهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم.[۲۰]آنان برای زمانی، غیر از زمان شما آفریده شدهاند.
تربیت متناسب بازمان آینده فقط در دید برنامه محور و در سایه فرآیندی نگاه کردن به امر تربیت، انجام پذیر است. چون نگاه نتیجه محور فقط مشغول حل مشکلات فعلی است و اعتقادی به تفکر در مورد روند تربیتی ندارد. پر واضح است که با دید برآیندی، فرزندی برای زندگی در زمان آینده تربیت نمیشود و فرزند ما همیشه مغلوب شرایط حاضر است.
از دیگر آفتهای برآیند محوری در امر تربیت، توجه بیش از اندازه به نیازهای فعلی تربیت شونده و احساس عطش بیمورد والدین به این امر است. این ویژگی باعث میشود شخص در همه ابعاد وجودی رشد و کمال نداشته باشد و فقط یک یا چند بعد وجودی فعال و کاریکاتوری داشته باشد. به طور مثال: والدین، وابسته به نیاز فعلی فرزندشان احساس میکنند نیاز به فعالیت ورزشی دارد و او را در چندین رشته ورزشی ثبت نام میکنند. ممکن است در کوتاه مدت این تصمیم نتیجه بخش باشد ولی قطعاً در بلندمدت غفلت از ابعاد دیگر شخصیتی فرزندشان (مانند توجه به علم آموزی، آموزش مهارت های زندگی و …) نمایان خواهد شد.
قرآن کریم نیز درآیات بسیاری نتیجه گرایی و برآیند محوری را موردنقد قرار میدهد و مردم را با ادبیات مختلف از توجه و تمرکز بـر نتیجـه و پیامـد کـار خـود در راه تربیـت باز میدارد. بر این اساس از آیات متعـددی در قـرآن کریم میتوان چـنین استنباط نمود که خداوند پیامبران علیهم صلوات الله را فقط به دعوت مستمر سفارش کرده است. ازجمله این آیات چنین اسـت:
انـا ارسـلناک بالحق بشیرا و نذیرا لاتسئل عن اصحاب الجـحیم.[۲۱]اى پیامبر ما تو را به حق فرستادیم که مردم را (به نعمت بهشت) بشارت بدهی و (از عذاب جهنّم) بترسانى و تو (پس از انجام رسالت و اتمام حجّت) مسئول گمراهى دوزخیان نیستى.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ.[۲۲]اگر خدا، میخواست (مجبورشان مىکرد) و مشرک نمیشدند، ما تو را مسئول آنها قرار ندادهایم و تو، وظیفه ندارى آنها را به ایمان آوردن مجبور سازى.
قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ.[۲۳]و هنگامی که (در نزول وحى تأخیر افتد و) آیهاى براى آنها نیاورى، میگویند: چرا خودت (از پیش خود) برنگزیدى. بگو: من تنها پیروى از چیزى میکنم که بر من وحى میشود. این [قرآن] وسیله بینایى از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است براى جمعیتى که ایمان میآورند.
خداوند در این آیه مأموریت و وظیفـه رسول خود را در مسیر تـربیت، انذار و بشارت تبیین می کند و بیان میفرماید که تو نسبت به عاقبت و سرنوشت مردم وظیفه و مسئولیتی نداری. علاوه بر این که بسیاری از افراد تحت نظام تربیتی صحیح، پاسخ مثبتی به امر تربیت ندادهاند و سرانجام نیکی نداشتهاند. بـه استناد این آیات نمیتوان هدایت نشدن افراد یا اقوام در پرتو یک نظـام تربیتـی را لزوماً حاکی از نقص آن نظام تربیتی دانست؛ چرا که ممکن است با وجود نـظـام تربیتـی صحیح، محصول و نتیجه مطلوب و موردنظر حاصل نشود. از جمله آنها آیـات زیر است:
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَهٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَهَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمین.[۲۴]سوگند که اگر هرگونه آیه (و نشانه و دلیلى) براى این گروه از اهل کتاب بیاورى از قبله تو پیروى نخواهند کرد و تو نیز هیچ گاه از قبله آنان پیروى نخواهى نمود (آن ها نباید تصور کنند که بار دیگر تغییر قبله امکان پذیر است) و هیچ یک از آنها پیروى از قبله دیگرى نمیکنند و اگر تو پس ازاین آگاهى متابعت هوسهای آن ها کنى مسلماً از ستمگران خواهى بود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ.[۲۵]و ما به موسى کتاب (تورات) دادیم و بعد از او پیامبرانى پشت سر یکدیگر فرستادیم و به عیسى بن مریم دلایل روشن بخشیدیم و او را به وسیله روح القدس تأیید نمودیم، آیا هر زمان پیامبرى برخلاف هواى نفس شما آمد، در برابر او تکبّر کردید (و از ایمان آوردن به او خوددارى نمودید و به این هم قناعت نکردید بلکه) عدهاى را تکذیب نموده، جمعى را به قتل رساندید.
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون.[۲۶]کسانى که کافر شدند براى آنان تفاوت نمیکند که آنها را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهند آورد.
فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیر.[۲۷]پس اگر (این بهانه جویان) تو را تکذیب کنند (چیز تازهاى نیست) رسولان پیش از تو را (نیز) تکذیب کردند، همان ها که دلایل آشکار و نوشتههاى متین و محکم و کتاب روشنی بخش آورده بودند.
وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ.[۲۸]و هنگامی که از طرف خداوند کتابى براى آنها آمد و موافق نشانههایى بود که با خود داشتند و پیش از این جریان به خود نوید فتح میدادند (که با کمک او بر دشمنان پیروز گردند، بااین همه) هنگامی که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند، نزد آنها آمد به او کافر شدند، لعنت خدا بر کافران باد.
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.[۲۹]و زمانى که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سر شما قراردادیم (و به شما گفتیم) آنچه را (از آیات و دستورات خداوند) به شما دادهایم باقدرت بگیرید و آنچه را در آن هست به خاطر داشته باشید (و به آن عمل کنید) تا پرهیزگار شوید.
وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیر.[۳۰]هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (به طور کامل تسلیم خواستههاى آنها شوى) و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروى کنى، بگو هدایت تنها هدایت الهى است و اگر از هوى و هوسهای آن ها پیروى کنى، بعد از آن که آگاه شدهاى، هیچ سرپرست و یاورى از ناحیه خدا براى تو نخواهد بود.
کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.[۳۱]مردم (در آغاز) یک دسته بیش نبودند (سپس در میان آنها اختلافات و تضادهایى به وجود آمد) خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند و با آنها کتاب آسمانى که به سوی حق دعوت میکرد، نازل نمود تا در میان مردم درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داورى کنند. (افراد باایمان در آن اختلاف نکردند) فقط (گروهى از) کسانى که کتاب آسمانى بر آنها نازل شده بود، پس از آن همه حجّتها که براى آنها آمده بود، در آن اختلاف کردند، خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه در آن اختلاف کرده بودند، هدایت کرد و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مىکند.
آیاتی از این دست که در باب اقوام مخاطب انبیاء مختلف در قرآن مجیـد بیان شده اسـت، اشاره به آن دارند که باوجود همه تلاشهای فراوان انبیاء، اعـم از نـوح، هود ، موسی و عیسی و … علیهم صلوات الله باز عده قلیلی ایمان میآوردند و اکثریت قـوم ایـن انبیاء بزرگ از پذیرش دعـوت آنـان سرپیچی مینمودند. قطعاً نمیتوان دعوت این انبیـاء را که تحت حـمایت و مـراقبت خداوند صورت میگرفته است، تنها به خاطر اینکه نتیجه مطلوب حاصل نشده است، اشکال در نظام تربیتی دانست.
آیاتی از قرآن مجید حاکی از آن است که ارزیابی محصول تـربیت فقط مخصوص خداوند متعال است. خـداوند در این آیات کـفایـت خـود را بـرای این کار به مخاطبان تـربیت اعـلام می نماید. ازجمله این آیات موارد زیر است:
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فی شِقاقٍ فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.[۳۲]اگر آن ها (یهود و نصارى) به آنچه شما ایمان آوردهاید، ایمان آوردند هدایت یافتهاند و اگر سرپیچى کنند بدون تردید راه خلاف حق و کفر را پیش گرفتهاند و خداوند تو را اى پیامبر از شر و آسیب آنان حفظ خواهد کرد، چه او شنوا و داناست.
فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ.[۳۳]و اگر باوجود این حجّتها که براى شما آمده، باز به راه خطا روید بدانید که خدا عزیز و داناست.
همان گونه که مشاهده میشود در تمامی آیات نافی نگاه نـتیجـه مـحور از جـانب مربی در اعمال تربیت انسانها است .
نتیجه گیری
نتیجـه آنکـه ارزیابی در نظـام تربیـت بایـد از سـنجش نتـایج (برآیند محوری) بـه سـمت ارزیابی فرآیندها (فرآیند محوری) معطوف گردد. ارزیابی فرآیند محور نیز بـه معنی بررسی و مراقبت از سلامت حرکت فرایند یاددهی ـ یادگیری در مسیر صحیح تربیت و نه فقط بررسی برآیند و نتایجی که به دست میآید.
مسئولیت والدین در تربیت دینی فرزندان و انتخاب شیوههای تربیتی مناسب، بسیار سرنوشت ساز است تا جایی که میتوان گفت روشها و الگوهای تربیتی آنها به طور مستقیم با ویژگیهایی رابطه دارد که مایلاند در فرزندشان وجود داشته باشد.
رویه غلط در تربیت خانوادگی با پیگیری همین شیوه نادرست در نظام آموزشی کشور ترکیب میشود. سیستمهای نتیجه محور عمدتاً به اعداد و ارقام و شاخصهای کمّی میاندیشد. یکی از بزرگترین مشخصههای آموزش وپرورش ما نتیجه محوری است. از ویژگیها و ساز و کارهای آموزش و پرورش نتیجه محور، برگزاری امتحانات پایانی پس از اجرای یک دوره آموزش است. تنها معیار سنجش صلاحیتهای دانش آموز هم در این سیستم، پاسخهایی است که او در برگه امتحانی می نویسد. بسیاری از معلّمان حین تصحیح برگههای امتحانی دانش آموزان خود به خوبی متوجه میشوند که در جلسه آزمون چه گذشته است؛ پاسخهای دقیقاً یکسان و واژهها و جملههای نادرستی که اغلب دانش آموزان عیناً از روی برگههای یکدیگر کپی برداری کردهاند. آنها به هر نحو ممکن به سرقت واژه، جمله و حتی پاسخهای کامل – اعم از صحیح یا غلط – مبادرت کردهاند! و متأسفانه باید گفت؛ این همان تعلیم غیر مستقیم سرقت در خلأ تربیت است.
باید به این نکته دقت کرد که هدف اصلی دیدگاه فرآیند محور هرچند تمرکز روی برنامهها است ولی منظور این نیست که نتیجه اصلاً برای این گروه مهم نیست و بیتوجه به اهداف باشند بلکه همان طور که در دیدگاه برآیند محور و نتیجه گرا، هدف اهمیت دارد ، در دید برنامه گرا و فرآیند محور به هدف رسیدن مهم است ولی هدف را از مسیر فرآیند و برنامههای صحیح تربیتی دنبال میکنند.
در این میان، اختلاف در اهداف و روشهای تربیتی مکاتب فکری و دینی مختلف ایجاب میکند که والدین به تناسب اهداف و اصول و ارزشهای دینی خود، با بهره گیری از منابع دینی و تحقیقات و پژوهشهای انجام شده، عوامل و روشهای مؤثر در زمینه امر تربیت را شناسایی کنند و شیوههای مناسبی را برای تربیت فرزندان خود برگزینند.[۳۴]
پینوشت:
[۱] – مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج۲۲، ص: ۵۵۱
[۲] – صحیفه امام خمینی، جلد۱۴، صفحات ۱۵۳
[۳] – براى شما و آنهایی که امید به پروردگار و روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند، رسول خدا مقتدا و اسوهای نیکوست.
[۴] – ترجمه المیزان، ج۱۶، ص: ۴۳۲
[۵] – سوره نحل آیه ۷۶
[۶] – سوره فاطر آیه ۲۲
[۷] – ترجمه الهى قمشه اى، ص: ۴۳۷
[۸] – سوره نساء آیه ۹۵
[۹] – ترجمه الهى قمشه اى، ص: ۹۴
[۱۰] – سوره ابراهیم آیه ۲۲
[۱۱] – الحیاه، ج۱، ص: ۵۵۳
[۱۲] – فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، متن، ص: ۶۷
[۱۳] – سوره یونس آیه ۷۰
[۱۴] – سوره مائده آیه ۲۷
[۱۵] – انوار درخشان، ج۹، ص: ۵۷
[۱۶] – ترجمه المیزان، ج۱۰، ص: ۱۱
[۱۷] – سوره سبا آیه ۴۶
[۱۸] – سوره بقره آیه ۲۳۱
[۱۹] – سوره لقمان آبه ۱۳
[۲۰]- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۲۰، ص: ۲۶۷
-[۲۱] سوره بقره آیه ۱۱۹
[۲۲] – سوره انعام آیه ۱۰۷
[۲۳] – سوره انعام آیه ۱۰۴
[۲۴] – سوره بقره آیه ۱۴۵
[۲۵] – سوره بقره آیه ۸۷
[۲۶] – سوره بقره آیه ۶
[۲۷] – سوره آلعمران آیه ۱۸۴
[۲۸] – سوره بقره آیه ۸۹
[۲۹] – سوره بقره آیه ۶۳
[۳۰] – سوره بقره آیه ۱۲۰
[۳۱] – سوره بقره آیه ۲۱۳
[۳۲] – سوره بقره آیه ۱۳۷
[۳۳] – سوره بقره آیه ۲۰۹
[۳۴] – اصالت بخشی به ارزشیابی فرایند محور در تربیت دینی بهجای اتکا بر نتیجه محوری بر اساس آموزه های اسلامی، پژوهش در نظام های آموزشی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0