نسبت ایمان و عقل در اندیشه اسلامی (بخش اول)
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ نسبت عقل و ایمان، از منظرهای مختلف در کلام جدید، فلسفه دین، فلسفه علوم اجتماعی و فلسفه علم مطرح میگردد. از آیات قرآنی و روایات اسلامی به خوبی بر میآید که در اسلام اهمیت بسیاری به مسأله تعقل، تفکر و عقلانیت داده شده است. با عقل و استدلال عقلانی پیروی از دین سعادتبخش ارزیابی شده، سبب گزینش و پیروی از دین و ایمان بدان میگردد. نیز عقل از میان راههای گوناگون نیل به سعادت، پیروی از دین حق و حنیف و دستورهای خاتمالانبیاء را بر بقیه راهها ترجیح داده و دین اسلام را در مقایسه با ادیان دیگر، برتر و کاملتر میداند. مکتب تشیّع در عین حال که حجیت استدلال عقلی را باور دارد، به وحی نیز ارزش مینهد و بر اثر اعتقاد به تعامل این دو راه معرفت و بصیرت، به حقایقی متعالی رسیده است.
بله میان فِرَق و مذاهب اسلامی در کمّوکیف به کارگیری عقل و استدلال اختلاف است که به فرقههای انحرافی از صراط مستقیم اهلبیت(علیهمالسلام) اعتنایی نباشد. بنابراین، متدینان از هر مسلک و مرامی به درجات گوناگون از عقل بهره میبرند، منتها بعضی از آنها بیشتر و بعضی کمتر. «طرز تفکر شیعی از قدیم استدلالی و تعقلی بوده است. تعقل و تفکر شیعی نه تنها با تفکر حنبلی که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود و یا تفکر اشعری که اصالت را از عقل میگرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ میکرد، مخالف و مغایر است، با تفکر معتزلی نیز با همه عقلگرایی آن مخالف است؛ زیرا تفکر معتزلی هرچند عقلی است، ولی جدلی است، نه برهانی؛ به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بودهاند.»(مطهری، ۱۳۷۹، ص۶۴)
تشیع، هم در جهت پذیرش و تمسک به دین و هم در مورد کشف احکام دینی، به عقل اهمیت بسیاری داده و عقل یکی از منابع احکام دین، لحاظ شده و اصول دین اسلامی را میتوان از طریق استدلال عقلانی مبرهن کرد و احکام جزئی هم یا هماهنگ با عقل و یا مبتنی بر عقل هستند. چون از طریق استدلال عقلی، حجیت قول معصوم(علیه السلام) به اثبات رسیده، اگر سخنی و حکمی از معصوم صادر شد که عقل مستقیم توانایی درک آن را نداشت، چون با پشتوانه و تکیهگاه آن حکم عقلی است، قابل تعبّد و پذیرش میشود.
لکن در برخی فِرَق انحرافی و در جهان مسیحیت، چون مبانی و اصول اساسی آنان غیرعقلانی است و نمیتوان از طریق عقل، آنها را مستدل کرد، بسیاری از متفکران چارهای جز آن ندیدند که بگویند: ایمان بیاورید تا بفهمیم، نه اینکه ابتدا بفهمید و سپس ایمان بیاورید. به نظر میرسد که دلیل عمده ایمانگرایی افراطی و عقل و علمستیزی در آنها همین غیرعقلانی بودن محتوای متون روایی اهل سنت یا عهدین میباشد. حتی عقلگرایان مسیحی از فهم عقلانی اصول اساسی مسیحیت از جمله تجسد الهه و گناه ذاتی بنیآدم و تثلیث و مانند آنها درماندهاند و در این موارد چارهای جز ایمانگرایی نیافتهاند؛ بنابراین بیگانگی یا تضاد عقل و ایمان که در حوزه مسیحیت جایی برای طرح دارند، در معارف تشیع توجیهی برای طرح ندارند، زیرا اهتمام و بنیان ایمان به دین حنیف، بر پایۀ تعقل و رکن رکین خردورزی است.
مفهومشناسی و ابعاد نسبت عقل و ایمان
ایمان عبارت است از پذیرش یقینی آموزههایی که خداوند سبحان برای هدایت انسانها نازل کرده و پیام آن بدون تحریف در اختیار بشر قرار دارد و اطاعت عملی از لوازم این ایمان اعتقادی سبب تکامل روحی- روانی مؤمن گشته و سعادت وی در دنیا و عقبی را تضمین بنماید. منظور از عقل معقولیت و امکان استدلال و تبیین عقلانی برای این آموزههای ایمانی است. گزارههای دینی به سه دسته گزارههای اخباری، وصفی و توصیهای تقسیم میشوند. گزارههای اخباری، صدق و کذب بردارند؛ زیرا از سنخ معارفِ شناختاریاند.
ولی گزارههای تعبدی- انشائی(توصیهای: اخلاقی و حقوقی و فقهی) به اعتبار دلالت مطابقی، اگرچه حکایتگر از واقع و نفسالأمر نیستند؛ لکن متناسب و برخاسته از مصالح و مفاسد واقعی برای انسان بوده و به اعتبار منبع و منشأ صدور و نیز هدف و غایت، صدق و کذببردار هستند. گزارههای وصفی دین نیز عبارتند از قضایای تاریخی، که به اعتبار قول مخبر صادق پذیرش میشوند. نیز گزارههای گزارشگر طبیعتشناختی و مانند اینها، که با علوم تجربی قابل کشف و شناسایی و اثبات صدق آنها میباشد و بعضاً تازه علوم روز، پس از گذشت حدود ۱۴ قرن بدانها دست یافته و یقین پیدا نموده است.
الف) به طور کلی سه دیدگاه در خصوص نسبت عقل و ایمان مطرح میشوند:
۱ـ تعاون و تعاضد عقل و ایمان؛ ۲ـ تعارض و ضدّیت عقل و ایمان؛ ۳ـ بیگانگی عقل و ایمان.
دیدگاه تعارض عقل و ایمان، یعنی نتایج و دستاوردهای عقول و علوم تجربی با فرآوردههای وحیانی ناسازگار و غیرقابل جمعاند؛ به این معنا که نتوان به صدق هر دو ملتزم شد(ایمان داشت). حال این غیرقابل جمع بودن چه به خاطر تضاد بین این دو خبر باشد یا به خاطر تناقض بین آنها یا هر نوع تقابل و تنافی که انسان نتواند به صدق هر دو ملتزم و مؤمن بشود.
یک متدین به دین حنیف نمیتواند قائل به تعارض بین عقل و ایمان باشد. چون علم، حاصل تلاش آدمی برای فهم قوانین حاکم بر جهان هستی است؛ جهان و قوانین حاکم برآن، فعل خداوند است و دین در واقع سخنان الهی است که توسط انبیاء برای بشر فرستاده شده و مسلماً بین قول و فعل خداوند نمیتواند ناسازگاری وجود داشته باشد. پس مواردی که متعارض به نظر میرسد، بدوی و ظاهری است. از این جهت است که متألهان از طریق تحلیلها و تبیینهایی سعی میکنند نشان دهند که در واقع تعارضی وجود ندارد و اگر تعارضی به نظر رسیده به خاطر نقص فهم ما است، یا دین را خوب نفهمیدهایم و یا علم را.
فرضیه بیگانگی نیز وقتی قابل طرح است که عقل و ایمان هیچ قلمرو مشترکی نداشته باشند و اصلاً راجع به امر واحدی صحبت نکنند، درحالیکه علم و دین مسائل مشترکی نیز دارند، چه در خصوص گزارههای توصیفی ناظر به واقع و چه در خصوص گزارههای دستوری ناظر به ارزش یا سنن تاریخ. پس تنها گزینۀ مقبول نزد مسلمین، تعامل و تعاضد عقل و ایمان میباشد. بدین ترتیب عقل و ایمان دو شیوه بیان یک واقعیت بوده، عقل و ایمان مؤید و مکمل یکدیگرند.
انحاء تعامل و تعاضد عقل و ایمان
تعامل و تعاضد عقل و ایمان در حوزههای ذیل قابل بررسی و تحلیل میباشد:
ـ تعاضد میان پیشفرضهای عقلانی با پیشفرضهای ایمانی.
ـ تعاضد و تأثیرپذیری میان معرفت عقلانی با معرفت ایمانی.
ـ تعاضد روحی- معنوی عقلانی با ایمانی.
ـ تعاضد گزارههای عقلانی با گزارههای ایمانی.
ـ تعاضد گسترۀ عقل و ایمان.
ـ تعاضد زبان عقل و ایمان.
ـ تأثیرپذیری اهداف و روشهای عقلانی و ایمانی.
بررسی همه این ابعاد نیازمند نگارش کتابی مفصل است و در یک یادداشت نمیگنجد. بر اساس این دیدگاه هیچ تعارضی بین علم و دین وجود ندارد. آیات کتاب مقدس و آیات طبیعت، هر دو کلمه الله هستند. هر چه عقل و علم، اسرار و قوانین طبیعت را بیشتر کشف کند، انسان به پیچیدگیهای نظام هستی بیشتر پی میبرد، ایمانش به حکیم و دانا و توانا بودن خداوند تقویت میگردد. ایمان نیز سبب بازشدن چشم دل به غیب شده، بر معارف و بصیرت مؤمن میافزاید و خود مشوقی برای بررسی بیشتر دقائق طبیعت میگردد.
برای مثال قرآن به صورتی زیبا و لطیف با اشاره به حرکت زمین، آن را به گهواره تشبیه میکند، دانشمندان علم نجوم مانند کپرنیک، گالیله و کپلر نیز به شیوه خاص خود و از طریق روش تجربی به حرکت زمین اشاره میکنند. نیز قرآن کریم مسأله زوجیت عمومی از جمله زوجیت در گیاهان را چهارده قرن پیش مطرح نموده، میفرماید: «ما از هر چیزی جفت آفریدیم.»(ذاریات/۴۹) و گیاهان را نیز به صورت نر و ماده قرار دادیم. اما در قرن هجدهم میلادی گیاهشناسان مسأله زوجیت عمومی را کشف کردند. نیز قرآن کریم به قانون جاذبه عمومی اشاره میکند، اما نیوتن(۱۷۲۸-۱۶۴۲) آن را در قلمرو فیزیک کشف کرد.
به همینسان بسیاری از احکام و آموزههای دینی وجود دارند که بر اثر پیشرفت علم، اسرار آن کشف شده یا میشوند. شناخت کامل حقیقت مستلزم آن است که هر سه نگرش عقلانی، تجربی و دینی با هم به کار گرفته بشوند، زیرا هر یک جنبه خاصی از حقیقت را بررسی میکنند. در مورد جهان طبیعت، هم باید نسبت به ساختار طبیعی آن شناخت داشت و هم نسبت به قوانین حاکم بر آن و هم به هدف و مبدأ آن. علم به پرسشهایی مانند چه چیزهایی و چگونه رخ میدهند، برحسب عواملی که قابل مشاهده تجربیاند، پاسخ میدهد و دین نیز با سؤالاتی نظیر چرا رخ میدهند و هدف و غایت آنها چیست، سر و کار دارد.(ر.ک.مطهری، ۱۳۷۹، صص۶ و۵۶)
تحلیل کلی دیدگاهها مطرح
با نظر دقیقتر باید گفت: اگر عقل را عقل جزئی ابزاری در خدمت تجربه و حس، لحاظ کنند، با کل ادیان الهی که مثبت غیب و موجودات ماورائیاند، سر تضاد و تعارض دارد. نیز عقل و فطرت سلیم با خرافات ادیان محرّف و منحرف سرناسازگاری و تضاد دارد. بنابراین مبنا است که امثال کرکگورد بر ایمانگرایی افراطی اصرار دارد؛ زیرا عقل سلیم تثلیث و تجسد و گناه ذاتی و مانند اینها را بر نمیتابد. چنانکه عقل سلیم و فطرت، تجربهگرایی افراطی و انحصار موجود، در محسوس، و انحصار شناخت و معرفت، به راه حس و آزمون را برنمیتابند و با آنهم سر تضاد و تعارض دارند. امثال ادیان بودا، کنفسیوس و اغلب عرفانهای نوپدید و صوفیه، طبق مدعیات خودشان، سربیگانگی با انحاء عقل دارند و در پی کشف و شهود و فتوحات هستند. پس بستگی دارد ما کدامین عقل را با کدامین دین بسنجیم و نتوان نسخۀ واحد و یک قانون کلی برای همه کاربردهای عقل و همه مصادیق دین صادر نمود.
دیدگاه قرآن و روایات در باب رابطه عقل و ایمان
اسلام در باب رابطه عقل و ایمان بر آن است که عقل و ایمان دو موهبت الاهی است که خداوند به بشر ارزانی داشته و آدمی با هر دو میتواند به سعادت جاودانه برسد. عقل و تعقل و تفکر پیشنیاز ایمان است و ایمان خود دریچههایی وسیع به معارف و شناخت بر انسان میگشاید:
۱) کلمه «تعقّل»(به کار بردن نیروی عقل و اندیشه)، قریب ۲۴ بار در قرآن تکرار شده است. قرآن مجید اصل نزول قرآن را برای تعقل میداند: «اِنّا اَنْزَلْناهُ عَرَبیَّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونْ؛ همانا ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم؛ شاید تعقل کنند.»(یوسف۱۲/۲؛ بقره۲/۱۷۰) نیز: «إِنَّ شَرَ الدَوابِ عِنْدَ الله الصُمُّ البُکْمُ الَّذیْنَ لایَعْقِلُونْ؛ بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کر و لالاند و تعقل نمیکنند.»(انفال۸/۲۲؛ ملک۶۷/۱۰) در بیش از ۲۸ عدم تفکر و تعقل را مورد نکوهش قرار میدهد: «أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(مانند انبیاء۲۱/۶۷؛ مؤمنون/۸۰؛ نور/۶۱؛ شعراء/ ۲۸؛ غاشیه/۱۷ـ۱۸؛ آلعمران۳/۱۹۱)
۲) در ۱۴ آیه کلمه «یتفکرون» و «یتفکروا» به کار رفته و غالباً تفکر نکردن را توبیخ کرده است، برای مثال: «أَوَ لَمْیَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمّی وَ إِنَّ کَثِیرا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ؛ آیا با خود نیندیشیدهاند که خدا آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است، را جز به حق و تا مدتی محدود نیافریده است؟ ولی بیشتر مردم دیدار پروردگارشان را منکرند.»(روم۳۰/۸) این آیات به روشنی دلالت بر معرفتبخشی آیات الهی و گزارههای قرآنی در پرتو عقل سلیم دارند.
۳) روایات: امام کاظم(علیهالسلام) به هشام میفرمایند: «یا هشام! إِن لله عَلَی النّاسَ حُجَتَین: حجه ظاهرۀ و حجه باطنۀ؛ فأمّا الظاهرۀ فالرّسل و الأنبیاء و الأئمۀ(علیهمالسلام) و أمّا الباطنۀ فالعقول؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت ظاهری و حجت باطنی. حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامان هستند و اما حجت باطنی، عقول مردم میباشند.»(کلینی،۱۳۶۳، ج۱، ص۱۶؛ نیز: ر.ک. مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ص۹۷) امام صادق(علیهالسلام) فرمایند: «العقل دلیل المؤمن؛ عقل راهنمای مؤمن است.»(کلینی، ۱۳۶۳، ج۱، ص۱۱و۲۵)
محدودیتهای عقل و علوم تجربی
تجربه و عقل عرفی تنها میتواند در مسیری که در دسترس مشاهده و آزمون است، اظهار نظر کند. فرضیههای علمی تا وقتی که به حد قطع یا اطمینان عقلانی نرسد، حکایت قابل اعتمادی از واقع ندارد. عقل همواره از بین دلیل یقینی و دلیل غیریقینی، دلیل یقینی را مقدم میکند. از اینرو اگر میان یک یافته علمی که با استقراء تجربی حاصل شده با دلیل نقلی که جهت دلالت و صدور آن قطعی و یقینی باشد، تعارض رخ بدهد، با توجه به غیریقینی بودن استقراء، آن دلیل نقلی مقدم میگردد. قرن هفدهم: ظهور تعارض علم و دین مطرح شد. لکن هم کپرنیک و هم گالیله کشیش یا متدین مسیحی بودند. لذا یافتههای علمی آنها با نظام ارسطویی و نجوم بطلمیوسی ناسازگار بود؛ اما متأسفانه با جزمگرایی ارباب کلیسا، به حساب تعارض عقل و ایمان نهاده شد و شهرت یافت و بر آن اصرار شد!
در قرن هجدهم تفسیر فیزیک جدید نیوتنی، در مقابل گزارههای مسیحیت قد علم کرد و در قرن نوزدهم نظریه تکامل داروین به اوج تعارض علم با دین مسیحیت دامن زد. طبق این دیدگاه و یافتههای تجربی تصادف و انتخاب طبیعی، قادر به توجیه همه دورههای زمانی بسیار طولانی، برای تفسیر تمام انواع متنوع حیات خواهد بود. متکلمان مسیحی که هم مهر دین بر دل داشتند و هم اهتمام جدی به علم، سعی کردند تا سازگاری و انطباق یافتههای علمی را با تعالیم مسیح(!) به اثبات رسانند، لکن مقاومت و تلاش ایشان سودی نبخشید!! «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلاتَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ؛ بگو: اى اهل کتاب! شما بر مسلک صحیح و درستى نیستید تا اینکه تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده بر پا دارید، و بىتردید آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده بر سرکشى و کفر بسیارى از آنان مىافزاید، پس بر گروه کافران غمگین مباش.»(مائده۵/۶۸)
تمایزات مبانی ایمانی از تجربی صرف
جهانبینی مذهبی چند رکن اساسی دارد که تفکر علمی- عقلی پوزیتویستی، فاقد آنها است. یک: یقین به وجود امر قدسی و موجودات فراتر از ماده؛ دو: سلطنت مطلقه جهان از آن خدا است و قدرت او بر جهان آفرینش سیطره دارد و کسی را یارای فرار از حکومت او نیست؛ سه: طبیعت در چشم موحد نمودی از ماوراء طبیعت است و عالم ظاهر، نمادی است از عالم غیب؛ چهار: نظام متقن و احسنی بر جهان حاکم است و نظم دقیق حاکم بر آن، آن را به سوی هدفی رهنمون است، پس هیچ چیزی در جهان عبث و بیهوده آفریده نشده و جهان باطل و رها نیست؛ پنجم: نظام اخلاقی خاص حاکم بر مؤمنان و جامعه دینی: در بینش دینی، عالم محضر خدا است و انسان مسئول کارهای خویش است؛ ششم: آخرتگرایی و اعتقاد به معاد و برزخ و لوازم اینها است. این شش رکن سبک زندگی عقلایی مؤمن متعهد را به کلی از ملحد پوزیتویست متمایز و منحاز میکند.
از منظر فلاسفه و متکلمین شیعی هر شش رکن هم با ادله و براهین عقلی قابل بررسی و اثبات صدق هستند و هم با ادله و شواهد نقلی از متون دینی. اینجا است که بار دیگر تعاضد عقل و ایمان نزد شیعه رخ مینماید. لکن از منظر پوزیتویستهای منطقی در همین ارکان و مبانی و بالتبع اصول و قواعد لازمۀ اینها است که تضاد و تعارض پیش میآید و از منظر امثال ویتگنشتاین و تابعین بیگانگی عقل و ایمان(!) این موضع خصمانه از آن جهت است که دنیای غرب و جهان مسیحیت، خاطره ناخوشایندی از سیطره کلیسا(به اسم دین) بر محافل علمی و تأثیر منفی آن بر علم دارد؛ برعکس جهان اسلام، که شکوفایی دانش را در تمدن اسلامی، مرهون تدابیر و تشویقهای دین میداند، زیرا بشر برای تعالی دنیا و عقبی خود به هر دو نیازمند است، بسان مرغی که به دو بال برای اوج گرفتن نیاز دارد؛ بالی از دانش و تعقل و بالی از ایمان.
بررسی مفاد قاعدۀ: «کلَّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع و کلَّ ماحکم به الشرع حکم به العقل»
اگر مراد از عقل در این قاعده و قاعدۀ «حسن و قبح ذاتی و عقلی»، «فطرت الهی انسان و نفس ملهمه و عقل عملی، در اخلاقیات دینی و لوازم عقلی اصول اخلاقی» باشد؛ هر دو قاعده صحیح و مسلم است و به اقرار اغلب اساطین فلسفه و منطق، فطریات از جملۀ بدیهیات اولیه است، نه از مواد جدل! اما اگر مراد از عقل، عقل نظری استدلالگر صرف یا عقل تجربی ابزاری باشد؛ هر دو طرف این قواعد، موارد نقض بسیار دارد:
أ. اگر عقل قادر به شناخت و معرفت به همه معارف و مناسک مورد نیاز برای وصول به هدف نهایی خلقت بود که دیگر نیازی به تشریع و وحی و بعثت و لوازم اینها نبود؛ بلکه «عَلَّمَکُمْ ما لَمْتَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ خدا به شما چیزهایى را که نمىتوانستید هرگز بدانید، بیاموخت.»(بقره۲/۲۳۹) «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛ و تو قبل از این قرآن هیچ نوشته و کتابى را نمىخواندى و نوشته و کتابى را به دست خویش نمىنوشتى وگرنه باطلگرایان(در نبوت تو) شک مىکردند.»(عنکبوت۲۹/۴۸)
ب. قرار نیست همه صناعات و طبیعیات و تجربیات را دین تعلیم بدهد و الّا ابزار حواس و تعقل و اختراع و تجربه بیمحل میشد. علیرغم حوزههای مشترک، هر یک دارای حوزه عملکرد جداگانه است. چنانکه جزئیات تجارت و کشاورزی و سایر حرفهها و فنها به عرف و اهلش وانهاده شده است.
محل نزاع عدلیه(شیعه و معتزله) با اشاعره: این نزاع در عمومیت قاعده حسن و قبح ذاتی بر افعال الهی است: عدلیه مدعیاند خدا باید عادل و حکیم باشد و باید برای هدایت بشر از طریق وحی، ارسال رسل و انزال کتب نماید؛ و نباید ظالم و بیهدف باشد و نباید بشر را رها کند. اشاعره نقد میزند که: این باید و نبایدها تعیین تکلیف برای خداوند متعال و ممنوع است. پس یا اصلا نفسالأمری و مصالح و مفاسدی در کار نیست و اگر هست، عقل ما بدان نرسد و اگر برسد، حق تعیین تکلیف برای خدا را ندارد.
جواب: حقائق نفسالأمری و مصالح و مفاسد، واقعی هستند و عقل عملی با الهامات و فطرت الهی(نفس ملهمه) بدان میرسد و این مدعیات تعیین تکلیف برای خداوند نیست: «یجب علی الله تعالی» نیست، بلکه «یجب عن الله تعالی» است. یعنی نقش عقل نظری به عنوان مُعِین عقل عملی در این مرحله، انکشاف حقائق است: ذات کمال و غنای مطلق لاجرم عادل و حکیم است و ذات حکیم حتماً باعث رسل و منزل کتب و برپاکننده معاد و محشر است.
نتیجه مباحث
برای سنجش و ارزیابی «نسبت ایمان و عقل در اندیشه اسلامی» باید دید کدامین قسم عقل با کدامین ایمان نزد کدامین مذهب و فرقه مورد نظر است. خاستگاه این بحث اساساً در دنیای غرب و درگیری اندیشمندان علوم تجربی با فلاسفه از یکسو و با دین مسیحیت از سوی دیگر است. با لحاظ تعامل کلیسا با اندیشمندان علوم تجربی در قرون وسطی از یکسو و پیشرفت اعجابآور علوم تجربی در دوره رنسانس، هضم این مباحث تسهیل میشود. برخی کوتهفکران مسلمان یا معاندان عاقل تلاش کردهاند تا مسألۀ تعارض یا بیگانگی عقل و ایمان را به عرصۀ اسلام نیز سرایت بدهند.
متاسفانه برخی مغلطهکاران با استشهاد به فِرَق انحرافی در میان مسلمین، خواستهاند، همان جوّ را به دنیای اسلام، از جمله حوزه پژوهشهای شیعی سرایت بدهند. در حالیکه با کمترین تأمل در قرآن کریم و نصوص معصومین(علیهمالسلام) هیچ توجیهی برای طرح بیگانگی یا تضاد و تعارض میان عقل شیعی با ایمان قرآنی یافت نمیشود و هرچه بحث جلوتر برود بر تعامل و تعاضد علم تجربی یقینی و عقل سلیم با ایمان به دین حنیف و ناب اسلام تاکید و مهر تأیید زده میشود.
* آفرین قائمی، استاد حوزه علمیه خواهران
________________________________________
فهرست منابع و مآخذ:
قرآن کریم.
نهج البلاغه، شریف رضی، ابوالحسن محمدبن حسین، ١٣٧٩، ت: محمد دشتی، قم، اسماعیلیان.
ابن میثم بحرانی، میثم بن علی(کمال الدین)، ١٣۶٢، شرح نهج البلاغه، بیجا، الکتاب.
احمدی، محمدامین، ۱۳۸۴، انتظار بشر از دین، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
جعفری، محمدتقی، ١٣۵٩، عقل و عقول، عاقل و معقول، تهران، نهضت زنان مسلمان.
خسروپناه، عبدالحسین، ۱۳۸۲، گستره شریعت، قم، دفتر نشر معارف.
حیری نیسابوری، عبدالرحمن اسماعیل بن احمد، ١٣٩٠، وجوه القرآن، ت: نجف عرشی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چ٢.
طباطبایی، سید محمدحسین، ١۴١٧ق.، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی،. چ ۵
فاخوری حنا و خلیل جر، ١٣٩٣، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ت: عبدالحمید آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ١١.
کربن، هانری، ١٣٩١، تاریخ فلسفه اسلامی، ت: جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد.
کلینی، ۱۳۶۳ش.، اصول کافی، اسماعیلیان، قم.
مجلسی، محمدباقر،۱۴۰۳ق.، بحارالانوار، جامعه مدرسین، قم.
مطهری، مرتضی، ۱۳۷۹، مجموعه آثار، ج۱۵، تهران، صدرا.
مهدوی نژاد، محمدحسین و دیگران، نسبتسنجی میان ایمان و عقل در نهج البلاغه، نشریه علمی اندیشه نوین دینی، دوره۱۶، پاییز۱۳۹۹، شماره۶۲، مقاله علمی-پژوهشی، صص: ۱۷۶-۱۵۷.
نصری، عبدالله، ۱۳۷۸، انتظار بشر از دین، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
ویسى، زاهد، (-)، دینورزى عامه و پیامدهاى آن، کتاب نقد، ش.۴۰، ص ۴۰۶-۴۲۰ .
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0