ابعاد عرفانی اخلاقی علامه مصباح
بحثهای فلسفی آیت الله مصباح یزدی در خارج از کشور خیلی گرفت. سمینارهای سالانهای در دانشگاه نیویورک گذاشته میشد. ایشان یک جلسه شرکت کردند و چقدر گل کرد. حاضر شدند به ایشان وقت اضافه بدهند. ایشان دو برابر بقیه صحبت کردند. آن هم در سمیناری که ورودی آن برای مستمعین چهل دلار بود و ابتکارهای جدید را آنجا عرضه میکنند. اینها گزیدهای از گفتگوی اختصاصی «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» با حجتالاسلام دکتر مرتضی آقاتهرانی، عضو هیئت علمی و مسئول تربیت مربی اخلاق مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. آنچه در پی میآید، مشروح این گفتگوست.
فیلم این گفتگو را ببینید:
مصباح اندیشه | ابعاد عرفانی اخلاق علامه مصباح
بسماللهالرحمنالرحیم الحمدلله ربالعالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین لاسیما بقیةالله فیالأرضین روحی و ارواح العالمین له الفداه و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه. خدمتتان عرض سلام دارم. از این فرصتی که پیشآمده تا درباره حضرت علامه مصباح صحبت کنیم خدا را شکر میکنم. ایشان خوب، سربازی امام عصر میکردند. چرا که خیلی اهل خلوص و خودسازی بودند. بهراستی مرد توحید بودند. کارهای ایشان، حرفها، بیانات، اخلاق و رفتارشان ماندنی است؛ گرچه برخی نمیپسندیدند و با ایشان به اشکال مختلف درگیر میشدند. شهید مطهری میفرمودند: «قطاری که ایستاده بچهها با آن کاری ندارند. همینکه حرکت میکند، آن را با سنگ میزنند.» افراد کوچک، افراد بزرگی مثل علامه را نمیپسندند. حضرت آقا 65 صفت خوب برای آقای مصباح بیان میکنند. هیچکس را اینگونه تعریف نکردهاند. نه در زمان حیاتش نه در زمان مماتش. یا لااقل من ندیدهام کسی را اینگونه تایید کنند.
علامه مصباح، بزرگترین فیلسوف کشور
طرح ولایت ایشان را بیش از شصت و دو بار تعریف کردهاند. در مورد حالات ایشان، صفات ایشان، ملکات ایشان. بعد از رحلت هم ایشان را مرد توحید معرفی کردند. گفتار سادهای نیست. مخصوصاً از یک شخصی که خودشان اهل فن هستند.گاهی افراد کمسواد و بیسواد چیزی میگویند. اما شخصی مثل حضرت آقا که خودشان متبّحر در علوم حوزوی و علوم غیرحوزوی هستند، وقتی تعریف میکنند باید دقت کنیم که چه میفرمایند. بنده از ابتدای طلبگی یعنی حدود 45 سال قبل در خدمت ایشان بودم. در مدرسه حقانی تدریس میکردند. از بهترین توفیقات بنده این بود که استادی مثل ایشان را درک کردم. ایشان در زمینههای مختلف ورود میکردند. فقط فلسفه درس ندادهاند. درحالیکه بزرگترین استاد فلسفه کشور و حتی دنیا بودند. این ادعا هم قابلاثبات است. بحثهای فلسفی ایشان در خارج از کشور هم خیلی گرفت. سمینارهای سالانهای در دانشگاه نیویورک گذاشته میشد. ایشان یک جلسه شرکت کردند و چقدر گل کرد. حاضر شدند به ایشان وقت اضافه بدهند. ایشان دو برابر بقیه صحبت کردند. در سمیناری که ورودی آن برای مستمعین چهل دلار بود و ابتکارهای جدید را آنجا عرضه میکنند.
تکلیفگرایی، شاخصه بارزآیتالله مصباح
ایشان با اینکه فیلسوفی بزرگ بودند، با اینکه فقیه بودند ولی هیچوقت ادعای اجتهاد و مرجعیت نداشتند. وظیفه خود را کارهایی که میکردند، میدانستند. خیلی تکلیفگرا بودند. کارهایی که دیگران بالای سر آن بودند ایشان احترام میکردند. دنبال پرکردن سنگرهای خالی نظام دینی بودند. پس در فقه و اصول ادعایی نداشتند و درس هم نمیدادند. گرچه هر هفته مباحثه فقهی داشتند. در هفته با برخی جلسات خاصی داشتند. برنامه داشتند. یکیشان فقه و اصول بود و به آن اهمیت میدادند. با برخی هفتهای یک جلسه مباحث نو فلسفی را مرور میکردند. با پسرشان آقای علی مصباح هفتهای یک ساعت در مورد سؤالات سختی که جوانها از دفتر ایشان و سایت ایشان میپرسند، بحث میکردند. هر هفته با هیئت رئیسه مؤسسه جلسهای داشتند. و خود را ملزم میدانستند که رشد علمی دوستان را ببینند. هفتهای یکبار با ما بحث اخلاقی داشتند. بحثهای سیاسی و مباحث دیگر را خدمت ایشان گزارش میدادیم. با بعضی از دوستانی که در اطلاعات بودند، جلسه داشتند. با بعضی ماهیانه جلسه داشتند. با برخی هر فصل جلسه داشتند. با تعدادی هر شش ماه جلسه داشتند. استقبال ایشان برای جلسات خانوادگی بسیار بالا بود. در مراسم اسمگذاری فرزندان اطرافیان بودند و در گوش این کودکان اذان میگفتند و اسم میگذاشتند.

آیت الله مصباح به شدت احساساتی بودند ولی صریحاً میفرمودند که من در ارتباط با دین عاطفه ندارم. با آن همه احساسات و عواطفی که داشتند اصول و فروع را با هم درهم نمیکردند.
علامه مصباح و عنصر اساسی تربیت
ایشان برای تربیت وقت میگذاشتند. تربیت یک چیز مستمر و تدریجی است. اینگونه نیست که برای تربیت کسی، یک حدیث بخوانیم و او درست بشود. آیه و حدیث البته جای خودش محترم است. اما خمره رنگرزی هم نیست که پشم را وارد آن بکنی و رنگ جدیدی به خود بگیرد. آدمسازی آسان نیست. حاجآقا به این نکته خیلی توجه داشتند. بنابراین گاهی در زندگیهای ما ورود جدی داشتند. اینگونه هم نبود که ایشان تحمیل کنند. بلکه خواسته خود دوستان هم بود. موقع عقد حاجآقا به ما یاد داده بودند که در زندگی چه باید کرد. چگونه باید در خانواده برخورد کنیم. با دشمنانمان چگونه برخورد کنیم. با دوستانمان چگونه برخورد کنیم. حاجآقا به اینها خوب ورود کرده بودند و دشمنشناسی قوی داشتند. در مسائل جمعی دشمن چه میکند. برای مسائل فردی ما چگونه عمل میکند. برای طلبهها برای حوزهها چه راهکاری دارد. برای منحرفکردن دانشجو چه برنامهای دارد. ایشان شخصیت جامعی بودند. افکار شرقیها و غربیها را متمرکز کار کرده بودند. در همان ابتدای انقلاب که با کمونیستها درگیری ایجاد شد، با التقاطیون، با سوسیالیستها، مجاهد خلقیها، حاجآقا همه اینها را میدانستند. میدانستند که اینها چگونه مردم را از بین میبرند. پس اینکه در تربیت نقاط قوت ما باید کجا باشد را بیان میکردند. دو چیز را خیلی جدی میگرفتند: ایمان، عمل صالح. اخلاق و اعتقادات. میفرمودند روی این دوتا باید کار کرد و به آن رسید. طرح ولایت را برای مبانی فکری بچهها راه انداختند. برای اخلاق در خود مؤسسه تربیت مربی اخلاق راه انداختند که عدهای مربی تربیت کنیم تا اینها بچهها را تربیت کنند. خودشان در رأس به وظیفهشان ورود کرده بودند. موقع ازدواج چیزی یاد گرفته بودیم؛ اینکه اولین اصل اخلاقی بین ما چه باشد. آنچیزی که خدا میخواهد. دین میخواهد که آیندۀ ما را تضمین کند. سعادت ما را تضمین کند. نظر ایشان این بود که در همان ابتدای زندگی یک حَکم داشته باشید. وقتی به اختلافنظر رسیدید با هم دعوا نکنید. بلکه به آن حکم رجوع کنید. کسی که عاقل باشد. یا از طرف مرد باشد یا زن. متدین باشد. خود حاجآقا یکی از حکمهای بین ما بودند.
توجه علامه مصباح به شاگردان
علامه در شاگردپروری خیلی قوی بودند. اگر کسی مریض میشد حتماً ایشان برای عیادت میرفتند. یکی از بچهها مریض شده بود و از خانه نمیتوانست خارج شود. خبر به حاجآقا رسید. ایشان حتی با او تماس هم نگرفتند که ببینند آیا منزل است یا نه. فقط گفتند: بریم منزلشان. رفتیم و در را زدیم. کسی در را باز نکرد. با او تماس گرفتیم. دیدیم منزل است ولی نمیتواند در را باز کند. تا متوجه شد که ما هستیم، با خانمش که بیرون بود تماس گرفت تا بیاید در را باز کند. حاجآقا حدود ده دقیقه دم در نشستند تا خانمش بیاید.
نسبت عاطفه و دین
ایشان خیلی احساساتی بودند. اما اینگونه نبود که تحت تأثیر احساس رفتار کنند. بعضیها فکر میکنند که احساسات باید در زندگی فرماندهی کند. خیر، ایشان بهشدت احساساتی بودند ولی صریحاً میفرمودند که من در ارتباط با دین عاطفه ندارم. با آن همه احساسات و عواطفی که داشتند اصول و فروع را با هم درهم نمیکردند. اصول را باید جدی گرفت. دینداری اصل است.
عرفان ناب اسلامی، مسلک علامه مصباح
در رفتارهای ایشان تصوف نبود. درحالیکه عارف بهمعنای واقعی کلمه بودند. بهترین شاگرد علامه طباطبایی در این جهت بودند. کتاب سیر و سلوک بحرالعلوم رضواناللهتعالیعلیه که بعد به شکل لب و لباب از آقای حسینی تهرانی درآمد، از جلساتی بوده که حاجآقا در آن شرکت میکردهاند. اما ایشان نه سبک مرحوم پهلوانی رحمتاللهعلیه را داشتند و نه سبک آقای تهرانی رحمتاللهعلیه را. خیلی متعبد بودند با حفظ اصول. خطرات عرفان را هم توجه داشتند. مرید و مریدبازی نداشتند. قائل به تربیت و تدریس و استاد و کتاب و کلاس و همه اینها بودند؛ اما به این معنا نبود که اینها از خدا بالاتر بروند. از اصل دین بالاتر روند. گاهی دیده میشود در عرفان که بعضی میرسند به جایی که معصیت هم میکنند. علامه از جهت مبنایی اینها را غلط میدانستند. یکی از ریشههای انحراف عرفانها هم همین است که برخی از همان اول تقلید را هم رد میکنند. رساله توضیحالمسائل را کنار میگذارند.
نقش موسسه امام خمینی در رشد علوم انسانی
علامه در سیاست هم متعبد به اعتقادات درست بودند. به دنبال شریعت و اخلاق بودند. ایشان در قضیه جبهه پایداری که دوستان راه انداختند، همان ابتدا فرمودند: یادتان نرود که باید سه فقیه اسلامشناس بالای سر شما باشند تا خلاف شرع و خلاف دین و دیانت حکمی داده نشود. الان در سیاست باب است که همه چیز را مصلحتاندیشی میکنند. کاری که دست ولیفقیه است را انجام میدهند و میخواهند که ولیفقیه، خود را با اینها تنظیم کند. علامه اینگونه فکر نمیکردند. همین مبنای اختلافشان با دیگران بود. به او میگفتند: چرا ملاحظه نمیکنید؟ ایشان میفرمودند: چرا باید ملاحظه کنم؟ باید ببینیم که مرّ قواعد الهی چیست و براساس همان پیش برویم. قبلاً اینگونه نبود که علوم انسانی دست روحانیت باشد. اما الآن مؤسسه امامخمینی جا افتادهاست و همه میدانند که علوم انسانی کار آخوندهاست. این را ایشان بهتنهایی شروع کردند. الآن در جاهای دیگر هم فکر میکنند. توجه میکنند. نمیگویند این وظیفه غربیهاست. نمیگویند نظام اقتصادی نداریم، ببینیم غربیها چه میگویند. نمیگویند اخلاق اسلامی نداریم، ببینیم غرب چه میگوید. در زمینه اخلاق صحبتهایی که علامه دارند هیچکس ندارد. گروهی در تلاشاند که مکتب اخلاقی علامه مصباح را دربیاورند. حدود پانزده جلد کتاب خواهد شد. ایشان پانزده سال شاگرد آیتالله بهجت بودند. شاگرد علامه طباطبایی بودند. شاگرد حاجآقا محمدجواد انصاری همدانی بودند. در همه جهات قوی بودند. کار سیاسی یکی از کارهای ایشان بود.
بیشتر بخوانید:
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0