خاتمیت و دین جهان‌شمول

صور مساله‌ای که بناست توضیح بدهم این است : آیا می‌تواند دینی که در زمانی وجود داشته و تحولات مختلفی را پدید آورده است، بعد از 1400 سال نیز بتواند حرفی با عنوان «جامعیت» بزند؟! آیا این مساله شدنی است؟! الگوی فکری بنده نیز عمدتا از شهید مطهری(ره) و به خصوص کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» ایشان است.

صور مساله‌ای که بناست توضیح بدهم این است : آیا می‌تواند دینی که در زمانی وجود داشته و تحولات مختلفی را پدید آورده است، بعد از 1400 سال نیز بتواند حرفی با عنوان «جامعیت» بزند؟! آیا این مساله شدنی است؟! الگوی فکری بنده نیز عمدتا از شهید مطهری(ره) و به خصوص کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» ایشان است. سابق بر این، تقریری از نگاه شهید مطهری(ره) تحت عنوان «اسلام و دنیای متجدد» نگارش کردم که از از مجموعه چلچراغ حکمت کانون اندیشه جوان منتشر شده است و خلاصه این بحثی که ارائه می‌دهم در آن کتاب به صورت مفصل بیان شده است.

این بجث ما دو سه تا مقدمه دارد:

  • آیا همه چیز تغییر می‌کند یا خیر؟! و این عامل تغییر چیست؟!
  • آیا تغییر لزوم بر حقانیت است؟! در فضای مدرنیته، این اصل وجود دارد که هر چیزی نو باشد، پس بهتر است و این از لفظ مدرن نیز به دست می‌آید. در حالی که این قاعده غلط است. صدق نو بودن دلیل بر خوب بودن نیست.
  • مساله اصلی در این فضا این است که آیا امکان یک برنامه جامع ابدی وجود دارد یا خیر؟!

به نظر می‌رسد اگر این سوال پانصد سال قبل مطرح می‌شد مثل امروز شاید نمی‌توانستیم پاسخ بگوییم. امروزه با وجود جوامع بین‌المللی مثل سازمان ملل متحد، یونسکو و… به ویژه در عرصه قوانین و حقوق (مثل اعلامیه حقوق بشر) پاسخ دادن به این پرسش روشن‌تر شده است. نکته این است که همه مردم پذیرفته‌اند و قبول دارند که یک برنامه‌های جهان شمولی وجود دارد. عرض من این است که خود پدیده‌هایی مثل سازمان ملل و اعلامه حقوق بشر و… نشان می‌دهد که عموم مردم باور دارند، برنامه جهان‌شمول برای بشر ممکن است. البته در خود سازمان ملل بر تنوع فرهنگی نیز تاکید دارند اما، حرفشان این نیست به دلیل این تنوع فرهنگی، هیچ چیز جهان شمولی نداریم. بالعکس، خود این پدیده نشان می‌دهد که اصل جهان شمولی ممکن است. اما ملاحظه‌ای که وجود دارد این است که این قوانین بشری است.

در فضای بشری ممکن است اصل جهان شمولی را قبول داشته باشیم اما جهان شمولی ثابت را نپذیریم. مثل پدیده هم جنس گرایی. تا قبل از 1970 در تمام مجامع جهانی همجنس‌گرایی به عنوان یک انحراف و اختلال شخصیتی شناخته می‌شد و در تمام مجامع جهانی آنرا یک گناه و امر غیر اخلاقی و غیر مرسوم تلقی می‌کردند. اما بعدها در اثر یکسری اقدمات و تحولات که عمدتا سیاسی بود، موجب تغییر این نگرش شد. در کتاب DSM روانشناسی که کتاب بین المللی است دست بردند. بنده در مقاله‌ای که هنوز منتشر نشده، با تفصیل نشان داده‌ام که وقتی همجنسگرایی را از اختلالات روانی حذف کردند، در اثر یک اقدام سیاسی بود و هیچ شاهد علمی در این باره وجود نداشت. حتی به ادعاها و شواهدی مثل رئیس انجمن درمان همجنس‌گرایی که به انجمن روانشناسی نامه می‌زند و این امر را یک اختلال معرفی می‌کند، بی اعتنا هستند. همجنس گرایی در پنجاه سال قبل یک انحراف و اختلال شمرده می‌شد، اما امروزه می‌گویند جزء حقوق بشر است. با این حال اگر این فرض را هم بپذیریم که ممکن است تغییراتی رخ بدهد، ولی این انتقاد وارد است: کسانی که از همجنس‌گرایی دفاع می‌کنند معتقدند هم‌جنس‌گرایی یک حقی بوده که سالها نادیده گرفته می شده است! یا مثلا در حوزه زن و خانواده، این مسائل و مشکلاتی که در حوزه زنان مطرح است و جزء حقوق زنان شمرده می‌شود، آیا به این معناست که اگر در قبل از این زمان اتفاق می‌افتاد ظلم به زن نبود؟! و امروزه آنرا ظلم تلقی می‌کنند یا خیر، این مساله از قدیم هم بد بوده و با عنوان ظلم مطرح می‌شده است؟!  به عبارت دیگر بالاخره این دست از مسائل که علم بشر تکامل می‌یابد و تغییری ایجاد می‌شود به معنای نفی جهان‌شمولی آن قوانین نیست. تنها نکته ای که وجود دارد این است که علم بشری نمی‌تواند یک برنامه ابدی ارائه بدهد زیرا ذهن و علم انسان در حال تکامل است.

حرف اول من این است: کسی که اسلام را قبول دارد، حداقل مولفه‌های اسلام چیست. مثلا کسی نمی‌تواند مسلمان باشد و پیامبر را قبول نداشته باشد! یعنی نبوت پیامبر اکرم(ص) جزء لوازم اصلی مسلمانی است. اعتقاد به توحید و معاد نیز همین است. یعنی اساسا مسلمانی در گرو اصول دین است. اصول دین یعنی خدایی هست که همه چیز را می‌داند. علم خدا محدود نیست و به زمان ومکان حد نمی‌خورد. این خداوند آیا می‌تواند برنامه جهان شمول را برای هدایت بشر بفرست یا خیر؟! از این زاویه بحث به نظر می‌آید مساله خیلی روشن و واضح باشد. معنا ندارد کسی، خدای متعال را بپذیرد ولی معتقد باشد خدای ادیان کاری به کار این انسان که اشرف مخلوقات است ندارد! و انسان را بیهوده رها کرده باشد  و به تعبیر قرآن (أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًی) ؟!

سوال دوم این است که آیا هم چنین برنامه جهان شمولی برای بشر ارائه شده است؟! وقتی می‌بینیم که انبیاء متعدد آمدند و رفتند. این آدم که شد انبیاء نشان می‌دهد که برنامه این‌ها اگر هم جهان شمول بود، یک برنامه جهان شمول موقت بود. اما ما در اسلام با پدیده «خاتمیت» مواجه هستیم. در مسیحیت و یهودیت و هر دین دیگر، ادعای خاتمیت وجود ندارد. به سراغ هر کدام از این انبیاء برویم موعود بعدی دارند. نکته بحث این است که تنها دین در عالم که ادعا کرد آخرین پیامبر است، پیامبر اسلام(ص) بود. این ادعا یعنی خداوند برنامه جهان شمول و ابدی برای بشر قرار داده است. کسی که خود را مسلمان و پیرو این پیامبر(ص) می‌داند، در نتیجه قبول کرده است که این‌ برنامه، برنامه جهان شمول ابدی است. تا اینجا بحث من این شد که پیامبر(ص) ادعای واضحی کرد که هیچ کسی نمی‌تواند بگوید این ادعا را نکرده است. در تاریخ مسائلی داریم که هیچ کس خلاف آنرا نمی‌تواند بگوید. مثل وجود پیامبر اکرم(ع). اگر کسی مناقشه کند پاسخ خواهد شنید که این غیر قابل مناقشه است. مثل این است که شخص تشکیک کند که آیا ارسطویی بوده است یا خیر. در تاریخ یک واضحاتی است. لا اقل برای مسلمانان این امر واضح است. اینکه پیامبر اسلام(ص) پیامبر خاتم است، روشن و مبرهن است و هیچ گونه مناقشه‌ای ندارد.

در تاریخ ادیان به دینی رسیدیم که پیروان این دین یکسری مسلمات ومحکماتی دارند که اساس این دین بر پذیرش همین مسلمات است. بنابراین وضعیت مسلمانان با مسیحیان و یهودیان متفاوت است. زیرا در متن اسلامی بحث خاتمیت مطرح شده است. از سویی برنامه جهان شمول نیز ممکن است. از درون اسلام اقتضاء اولی این است که برنامه قرآن جهان شمول باشد.

بنابراین دقت شود که این طرح بحث، برای مخاطبینی است که مسلمان هستند و پیرو این پیامبراند. برای کسانی که دین اسلام را قبول ندارند باید برای اثبات این ادعا پیامبر(ص) شواهد و قرائنی را ذکر نمود که سرجای خود بحث می‌شود. من با بحث های برون دینی مشکلی ندارم. اما اگر به مخاطب مسلمان توجه داریم، بررسی ادعا پیامبر کافی است و نیازی به اثبات حقانیت ادعای او ندارد. اما اگر مسلمان نیست باید او را متقاعد کنیم.

پیامبر چگونه می‌خواهد بگوید این دینی که آورده‌ام تا ابد باقی بماند؟! خود ایشان می‌گوید اگر دو چیز را داشته باشید، گمراه نخواهید شد. «انی قد تركت فیكم ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ كتاب الله و عترتی» این دو شاخصه قرآن و اهل بیت است.

یکی از مغالطات بسیار بد، این است که به بهانه اینکه متن را چه کسی تفسیر می‌کند، متن را از اعتبار می‌اندازیم. این مغالطه خطرناکی است! متن اگر قرار باشد همواره تفسیر بردار باشد به معنای عدم تعین و اختلاف قرائات، دیگر این متن، متن نیست. در حالی که بخشی از متن الهی صریح است و بخشی از آن نیازمند تفسیر است.  حرف من این است که مدعی این کتاب می‌گوید هیچ کتاب آسمانی نیز مثل این کتاب نیست. این کتاب از ظرافت هایی برخوردار است. خیلی از بحث های هرمنوتیک که در ایران آمده بسیار سخیف بوده است. فضای هرمنوتیکی در ایران یک فضای نسبی انگاری متن است. دقت شود که اسلام را خداوند نازل کرده است. این جمله را همیشه شنیده‌اید که به قرآن تحدی شده و معجزه خاص پیامبر(ص) است. دقت کنید به قرآن تحدی شده است. با این حال چگونه می‌خواهید استناد به این کتاب را از دست بدهید؟!

امام نیز دو وظیفه دارد:

  • این متن را شرح می دهد.
  • فهم متن را به دیگران می‌آموزد. (آموزش اجتهاد)

از شبهاتی که مطرح می کنند که قرآن برای جامعه قبیله‌ای بوده و نمی‌تواند برای جامعه صنعتی مفید باشد. در همان صدر اسلام آیا امپراطوری را فتح نکردند؟! آیا پیامبر(ص) خود به امپراطوری‌های بزرگ جهان نامه ننوشت و آنها را به اسلام دعوت نکرد؟! از نظر پیامبر آیا اسلام فقط برای جامعه قبیله‌ای بوده است یا برای امپراطوری ها نیز ممکن است؟! در زمان عصر صادقین(ع) و امام رضا(ع) که یک جامعه قبیله‌ای مطرح نیست بلکه حکومت اسلام بسیار پهناور بوده است. این سطح بحث‌ها وشبهات سخیف است.

 

لینک کوتاه مطلب : https://fekrat.net/?p=1640