متافیزیک واقعیت مجازی
امروز شاهد پیشرفتهای روزافزون در عرصه تکنولوژی هستیم. یکی از پدیدههای جدید در زمینه فناوری، واقعیت مجازی است. بررسی متافیزیک واقعیت مجازی، «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» را بر آن داشت تا با دکتر مجتبی رستمیکیا، دبیر اجرایی همایش بینالمللی قرآن و علومشناختی و مدیر مرکز مطالعات سیاست گذاری علوم انسانی و اسلامی گفتگویی داشته باشیم. مشروح این گفتگو، در ادامه از نظر شما میگذرد.
* به عنوان نخستین سؤال بفرمایید که منظور از واقعیت چیست؟
باسمه تعالی؛ با سلام و تشکر از رسانه فکرت که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید تا با بحث بسیار مهم «متافیزیک واقعیت مجازی» نکاتی را خدمت همۀ علاقهمندان این عرصه عرض نمایم.
برای تعریف مفاهیم فلسفی که عقبههای بسیار گستردهای در طول تاریخ فکر و فلسفه دارند، حتماً باید آنها را بر کلانروندهای گذشته بنا نماییم. اگر ما بتوانیم این کلانروند گذشته در تعریف و بهکارگیری این مفهوم را به خوبی شناسایی کنیم، آنوقت هست که میتوان گفت ما لفظ واقعیت را فهمیدهایم و وقتی از متافیزیک واقعیت مجازی صحبت میکنیم، میتوانیم یک تصور صحیحی پیدا نماییم. حال، بررسی این کلانروندهای گذشتۀ واقعیت یا متافیزیک واقعیت گذشته را باید زمانی حل کنیم که بتوانیم کلانروند مفهوم واقعیت در طول تاریخ را کشف نماییم.
بنده برای اینکه وارد این فضا شوم، سعی کردم از تحلیلهای جریانشناسانه یا تبارشناسانه یا دیرینهشناسانۀ برخی از متفکرین معاصر استفاده نمایم و اضافاتی هم بر این جریانشناسی داشته باشم.
ما اگر بپذیریم که دانش دارای عقبهای بوده است؛ حال چه در فهلویها و فیلسوفان قدیم قبل از یونان و چه در فیلسوفان یونانی، دانش و کنش و هستی و تخیل خلاق؛ چهار عنصری بودند که همراه با یکدیگر در محیطهای علمی همزاد یکدیگر، نظریه معرفت و شناخت را تشکیل میدادند. لذا در گذشته چنین نبود که اینها موجودات یا محیطهای جداگانه از یکدیگر تلقی شوند. اساساً اینها وجوه مختلف یک پدیدار بودند که متفکر یا عامی اگر به سمت آنها روانه میشد، در هر معرفتی این چهار عنصر را ملاحظه میکرد و آنها را اضلاع مختلف یک پدیدار میدانست؛ لکن در یک دوره زمانی به بعد، بهخصوص بعد از فلسفه جدید غرب و دوئالیزم دکارتی که در واقع نفس و بدن را از یکدیگر متمایز میکرد و برخی از ویژگیها را به نفس و برخی را به جسم و بدن نسبت میداد و دوئالیزمهای فلسفی دیگری که در دامان اسلام نیز برخی از آنها گسترش پیدا کرده و ریشه در برخی از فلسفههای معاصر ممکن است داشته باشد. (بنده وارد این فضا نخواهم شد) اما بههر صورت ما فارغ از اینکه بپذیریم که واقعیت چیست، حتماً باید آن را در زمینۀ تاریخی خود معنا کنیم. واقعیت این است که قبل از دوئالیزم دکارتی یا هرگونه دوئالیزم دیگری که در تاریخ تصور میشود، یک وجوهی دارد که آن وجوه، وجوه چهارگانهای را تشکیل میدهد که در طول تاریخ نیز وجود داشته است.
اما کمکم بعد از دوره دوئالیزم دکارتی میبینیم که علوم در حال تخصصیشدن هستند، یعنی حتی این هستی که دارای وجوه مختلفی بود(به قول هایدگر) و انسان و متفکر وقتی به هستی رجوع میکرد، این چهار وجه و ویژگی را شهود میکرد؛ اما در دوره جدید، خود هستی سوژه میشود و ذهن نسبت به آن حائل میشود و اساساً دانش معرفتشناسی از هستیشناسی جدا میشود و سپس دانش مدیریت یا کُنششناسی از این دو جدا میشود و دانشهایی مربوط به خلاقیت یا تفکر مؤثر یا تفکر خلاق مجدداً از اینها جدا میشود و یک تلقی مهارتگونه از اینها پیدا میشود. لذا اساساً تفکیک میان این ساحت، تفکیک جذابی میتواند باشد.
این نحوه تفکر درباره فلسفه که ما بهگونهای جهان هستی و جهان معرفت و جهان کُنش را از یکدیگر جدا نماییم؛ طبیعتاً در فلسفه بهوجود آمده و ما امروزه با تکثر و تخصصیشدن دانشها مواجه هستیم. بر این اساس وقتی ما از واژه واقعیت در دنیای مدرن و بعد از دوئالیزم دکارتی صحبت میکنیم، واقعیت را در مقابل حقیقت میبینیم. حقیقت را ذیل معرفتشناسی بحث میکنیم و واقعیت را ذیل هستیشناسی میبینیم؛ و وقتی از متافیزیک واقعیت صحبت میکنیم، به یک معنا ما واقعیت را سوژه میکنیم (به اصطلاح هایدگری) و آن را موضوع شناخت خود قرار میدهیم و به سمت آن حرکت میکنیم. بنابراین اساساً تمام هَم و غَم فلسفهی معاصر در معرفت شناسی بر صدق است و اینکه معرفت شناسی اسلامی نیز این چنین جریانی در دوره معاصر تبعیت کرده و تمام هَم و غَمَ خویش را بر مسئله صدق گذاشته، قابل توجه است و خوب است که به آن توجه نماییم.
لذا در هر صورت بنده سعی کردم که مختصراً پاسخی دهم که تصور بنده از واقعیت چیست و واقعیت در گذشته به معنای هستی بوده و هر آنچه در سیر تطورش ما حرکت کردیم و به جلو آمدیم، واقعیت در مقابل حقیقت به عنوان یک سوژه تلقی شده است. بنابراین واقعیت در دنیای جدید با واقعیت در گذشته تفاوتهای بیشماری کرده است.
* از لابهلای بیانات جنابعالی به این جمعبندی رسیدیم که گویی حرف شما این است که واقعیت فضای مجازی بسیار مهم است. لطف بفرمایید دلیل این اهمیت و مهم بودن را توضیح دهید:
واقعیت در دنیای مدرن و بعد از دوئالیزم دکارتی دارای سیر تطور زیادی بوده است. آنقدر این حاکمیت سوژه بر اُبژه قوی است که ما در دوره کانت به یک انگارهای میرسیم که ما به هیچوجه به آن اُبژه نخواهیم رسید و هر آنچه در دایره شناخت ما قرار میگیرد، فقط پدیدهها میباشند و به عبارت هایدگری، سوژهها هستند که میتوانیم به آن برسیم و یک فهمی از آن پیدا نماییم و آن را صورتبندی کنیم.(این صورتبندی نسبی نمیشود و براساس مقولههای منطقی و کانتی شکل میگیرد)
اما بعد از کانت برای تقریر بهتر از این مسئله، ما چند لایه مفهوم داشتیم. یک بحثی با عنوان «واقعیت اجتماعی» داریم که در فلسفه تحلیلی مطرح شده است. تلقی آنها این بود که واقعیت به معنایی که عرض شد (بعد از دکارت) با واقعیت که در آن سوژه حاکم بر اُبژه هست را به دست بیاریم، حتماً باید به سمت این برویم که قراردادهای اجتماعی را نزدیک به نظریه اعتباریات مرحوم علامه طباطبایی کشف و دستهبندی نماییم و اصیلها را از غیراصیلها تشخیص دهیم. برخی از قواعد نظامبخش و برخی دیگر قوامبخشاند. که باید قواعد قوامبخش را بیابیم. قواعد نظامبخش مربوط به ملل و نحل هستند و از ملتی تا ملت دیگر متفاوت هستند؛ اما قواعد قوامبخش در همۀ ملل وجه اشتراکی هستند و به یک معنا فرهنگ و قواعد زیرساخت فعل بشری قرار میگیرد و ما بر اساس قواعد یا بر طبق «افعال گفتاری» که توأمان با کنش هستند، بتوانیم یک سهگانۀ دانش، واقعیت و کُنش را با یکدیگر همسان نماییم.
در دنیای جدید ما به این جمعبندی میرسیم که چنین قواعد اجتماعی چندان اثرگذار نیستند و ما میتوانیم از یک واقعیت برساختی صحبت نماییم.
* فضای سایبر و مجازی، با واقعیت دارای چه تفاوتی میباشد؟
«واقعیت دنیای مجازی یا سایبر» یک واقعیت برساختی، مبتنی بر طراحی، نحوه تفکر و طراحی خاص است که در آن عنصر خلاقیت حاکم بر سهگانههای دیگر خواهد بود. کارل ماکس در کتاب خود عبارتی دارد که: «تا دیروز فیلسوفان جهان را توصیف کردند و از امروز ما جهان را تغییر میدهیم» لذا این تغییر و برساختی بودن در دیدگاه فیلسوف واقعیت مجازی بسیار پررنگ است و سبک زندگیای را طراحی میکند که میتواند خلاقیت را بر سه ضلع دانش، واقعیت و کُنش مسلط نماید. پس تصور بنده زمانی که میگویم «متافیزیک واقعیت مجازی» یعنی از یک واقعیتی صحبت میکنم که بسیار متفاوت از واقعیت هستیشناختی میباشد.
این در واقع پاسخ من به سؤال شما بود که متافیزیک واقعیت مجازی و سایبر با فضای واقعیت دارای چه تفاوتی میباشد. طبیعتاً در این سهگانه تاریخی که واقعیت به معنای هستی، واقعیت به معنای دوئالیزم دکارتی و واقعیت در فضای مجازی؛ در هر سه واقعیت با واقعیتِ هستیشناختی دارای تفاوت جدی میباشد و عوارض و ویژگیهای خود را دارد. در واقعیت فضای مجازی، ما هم در حوزۀ شناخت و هم در حوزه هستی و هم در حوزۀ ارزشها و نیز در سایر حوزهها همانند انسانشناسی ممکن است تفاوتهای جدی داشته باشیم. در حوزه واقعیت، واقعیت اساساً برساختی خواهد بود. در حوزه معرفت، اطلاعات است که جای معرفت صحیح، استدلالی و برهانی را خواهد گرفت و انسانها بهجای رفتن به مسیر فکر و تأمل؛ با مجموعۀ بسیار زیادی از گزارهها و دیتاها بدون تحلیل آشنا میشوند و در این جهان آن چیزی که بیشتر نمود دارد، جایگزینی مقام طراحی بهجای مقام فیلسوفی است؛ که اتفاقاً رخ داده است. انسان این دنیا نیز متفاوت خواهد شد و علائق و سبک زندگی او نیز دستخوش این واقعیت قرار میگیرد؛ لذا واقعیت مجازی، آن چهارگانه (دانش، واقعیت، کُنش و خلاقیت) را جور دیگری تعریف میکند. خلاقیت را حاکم بر سه ضلع دیگر میکند و دنیای جدید را برای ما میسازد. این دنیا اکنون در حال تقویت است و نمونههای بسیار زیادی دارد.
* در پایان اگر نکته یا توصیه باقی مانده است؛ بفرمایید.
بنابراین از این جهت بنده با توجه به این صبغه تاریخی و نیز با توجه به کلانروندهای گذشته، از همۀ دوستان درخواست دارم که مقایسه سطحی و نازل نکنید. اساساً یک تفکر و حوزه فکری دیگری است و خلط اینکه این واقعیت را با واقعیت نسل (۱) تحلیل کنید، به وفور دیده میشود و اینگونه خواهد بود که الهیات سایبر، دنیای جدیدی از فضای فلسفی را پیشروی ما باز میکند که متأسفانه برخیها این فضا را نمیتوانند تصور کنند. به همین جهت درخواست بنده این است که همۀ دوستان، علاقهمندان، فیلسوفان جوان و… کمک کنند و وارد این فضا شوند و تأمّل نمایند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0