مسئله زن و خانواده در جهان اسلام
در قضیهی زن و خانواده در جهان اسلام، ما چند اصل و یا چند مفروض داریم که ممکن است برای بعضی از ادعاهای میانی لازم باشد این مفروضات را فرضیه تلقی کنیم و به بحث بگذاریم. اما ابتدا این اصلها را میگویم تا وارد اصل آن دغدغه شوم. میدانیم که فی الجمله جایگاه زن و خانواده در اسلام در مقایسه با مکاتب و فرهنگهای دیگر متفاوت است. مشخصا وقتی از فرهنگ و مکاتب دیگر حرف میزنیم فرهنگ غرب را که امروز به عنوان یک فرهنگ و تمدن رغیب است را اراده میکنیم. منظور از فرهنگ رغیب این است که انگار ما بر سر یک دوگانه قرار داریم و اگر نتوانیم از گانهی خود, یعنی اسلام و فرهنگ اسلامی, دفاع کنیم; به صورت آتوماتیک این گانهی رغیب جایگزین میشود. یعنی به طور مثال لازم نیست که در وضعیت ضعفِ ما یک کارِ به علاوهای انجام بگیرد تا فرهنگ غرب جایگزین شود. نَه. یعنی صحنهی درگیری میان ما و غرب به اندازهای است که حذف یکی, اثبات دیگری است. خودِ حذف یکی اثبات دیگری را در پی دارد. این گونه نیست که اثبات یکی, مستلزم فعلی ایجابی باشد. نَه. در واقع سطح درگیریهای ما به اندازهای تفصیلی شده است که حذف یکی به اثبات دیگری میانجامد.
پس نکتهی اول این است که جایگاه زن و خانواده در اسلام با جایگاهشان در مکاتب و فرهنگهای دیگر متفاوت است.
نکته دوم: زن و خانواده ( بیشتر زن) یکی از موضوعات مطروحه در تحقیقات شرق شناسی و ادبیات سیاست مداران است. یعنی هر موقع اروپاییان در این باره ورود کردند، به ویژه در حوزهی مطالعات اسلام گرایان، مثلا در مباحث اسلام سیاسی؛ حتما یکی از موضوعاتی که در اکثر موارد فصلی به آن اختصاص می یابد، مسئلهی زن است. در مقابل کمتر به خانواده پرداختهاند. اسلام گرایان و محققان معتقد به پروژهی اسلام سیاسی هر موقع که خواستند از خود دفاع کنند به دلیل این که بحث زن را (در جامعه اسلامی) رغبای ما مطرح کردن، در پاسخ به آنها سعی شده زن را در کانتکست کلان تری به نام خانواده توضیح دهیم و توضیح هم دادهایم. یعنی ادبیاتِ بحثِ زن و خانواده در فضایِ فکریِ اسلام گرایان ( عمدتا جریانِ اسلامی- سیاسی) و متقابلا در حوزه ادبیات غربیها، درباره جریانهای اسلامی، بسیار پر رنگ است.
شما کمتر کتابی را میبینید که به طور مثال در چند دهه اخیر توسط غربیها نوشته شده باشد و به طور فرض در خصوص جوامع اسلامی علی الخصوص اندیشه اسلام سیاسیکه به مقوله زن به طور پررنگ نپرداخته باشد. یکی از دلایل آن هم واضح است. چرا امروزه مسئله زن و خانواده تبدیل به یک مسئلهی سیاسی شده است. یعنی در واقع خارج از ریل اصلی که ریل فرهنگی است. جمعیت قابل ملاحظهی بانوان همچین هوسی را برای سیاست مداران ایجاد کرده است. چرا که این جمعیت حق رأی و حق مشارکت دارند و حتی میتوانند نقشهایی را بیافرینند. چون پیامدهایی که استخدام زنان در عرصه سیاست یا در عرصههای اجتماعی و غیره دارد، پیامدهایی ملموس، پر رنگ و مانایی است. نتوانستند مقولهی زن را نادیده بگیرند و به آن نپردازند. تا جایی که به طور مثال, الان دشمنان عاقلتر ما در اروپا و آمریکا بر این باورند که به جای جنگهای آشکار و سخت با ایران، بهتر است جنگ نیابتی فرهنگی را راه بیاندازند. بسترِ این جنگ نیابتیِ فرهنگی، خانواده است. خانواده نه به این معنی که رو عناوینی چون پدر, پسر و یا دختر کار شود, بلکه مشخصا به این معنی که روی مفهوم زن کار شود.
هدف و سیبل در بحثِ خانواده, مفهوم مادر است. بنابراین وقتی اینها وارد بحث خانواده میشوند یک وصف از اوصاف زن که همین مسئلهی مادر بودن است را هدف قرار میدهند. این که این قضیه تبدیل به مسئلهای سیاسی شده است به این معنی است که به طور مثال در اجزای بحث، مثل پروژه حجاب سیاسی, در وجه سلبی خود، مثلا وقتی فرانسه میخواهد یک سری نتایج سیاسی را نسبت به مسلمانان بگیرد, یکی از عرصههایی که ورود میکند و از آن نتیجه هم میگیرد, مسئله حجاب است. کما اینکه در کشور خود ما هم این را جا انداختهاند که حجاب صرفا یک مقولهی خانوادگی و فرهنگی نیست و خود حکومت در این قضیه ورود میکند. تا جایی که غربیها تلاش میکنند که همراهی زنان با حجاب با دولت را جا بیندازند. در صورتی که درحقیقت اینگونه نیست, بلکه اینگونه جا میاندازند و میگویند که زنانِ طرفدار حکومت محجبه هستند. پس اگر بخواهند به حکومت ضربه بزنند، میروند یار گیری میکنند و زنان با حجاب را بد حجاب کرده و بدین ترتیب یاران مارا میقاپند. امروز حجاب صرفا یک مقوله فرهنگی نیست, سیاست گذاری در خصوص حجاب هم, فقط فرهنگی نیست. کلان قضیه دربارهی خود زن هم به همین صورت میباشد. در خصوص زن هم تمام سیاست گذاریهای انجام شده از جنس فرهنگ نیست. دنیای غرب هم این را میداند.
نکته چهارم: انقلاب اسلامی در گام دوم خود ناگزیر از کنشهای بیشتر بین المللی است. منظور از کنشِ بین المللی این نیست که به طورِ فرض ما در گام اول کنش بین المللی نداشتیم; بلکه منظور این است که گام دوم انقلاب گامِ بین المللی شدنِ خودِ انقلاب است. حال اگر انقلاب از جنبه سیاسی در نظر گرفته شود, ممکن است برداشت سوء شود. به این معنا که میخواهیم در کشورهای دنیا آشوب بپا کنیم تا آنها هم انقلاب کنند. نَه. به طور آرامتر, میتوان گفت گام بین المللی شدنِ جمهوریِ اسلامی. به این معنا که مسئلههای جمهوریِ اسلامی در مقیاس بین المللی طرح شود. و سیاست گذاری کنیم که محافل آکادمیکِ دنیا و رسانهها چگونه مسئله و دغدغههای ما را مسئله خود تلقی کنند و در مورد آنها بنویسند و حتی نقد کنند. در واقع ما باید یک کنش بین المللی داشته باشیم. در خصوص مسئلهی زن و خانواده هم باید یک کنش بین المللی داشته باشیم. زمانی اهمیت کنش بین المللی بیشتر درک میشود که به طور مثال ما شاید در این چهل سالِ اول انقلاب, کمترین ارتباط را در حوزهی زنانِ جهان اسلام داشتهایم. البته دیگر کشورهای اسلامی هم خیلی کار نکردهاند.
مثلا اردوغان در سالهای اخیر, به دلیل داشتن دائیهی احیایِ مجدِ عثمانی و با هدفِ خلیفه شدنِ جهان اسلام, گاهی همایشهایی را متشکل از شصت, هفتاد کشور اسلامی برگزار میکند و زنان فرهیختهی این کشورها را به مدت چند روز دعوت میکند و برای آنها برنامههایی دارد. البته این کار, کارِ مهمی است و این ما هستیم که باید این قبیل کارها را انجام دهیم, اما غفلت کردهایم. در جمهوری اسلامی در ساحت زن و به طور کلانتر ساحت خانواده در جهان اسلام, خیلی کار نشده است. و اهمیت این موضوع به قدری است که همان طور که مجمع جهانی ترغیب را داریم که منطق ارتباط با اهل سنت و تشیع را مدیریت و ساماندهی میکند و همچنین همان طور که مجمع جهانی اهل بیت را داریم که به ترویج فرهنگ اهل بیت در میان پیروانشان ( اعم از شیعه و سنی) میپردازد, باید یک مجمعِ جهانی زنانِ مسلمان در جهان اسلام را هم داشته باشیم که این صرفِ اِنجیُهای مردم نهاد هم نباشد. البته اشکالی هم ندارد که ظاهرا مردم نهاد باشد. مثلا همین مجمع جهانیِ اهل بیت علیهم السلام که به نام یک (NGO) ثبت شده, مردم نهاد ثبت شده, اما به هر حال ردیف بودجه ی دولتی دارد و سیاست گذاریاش هم از جانب نظام صورت میگیرد و غیره. اما این مجمع بهتر است که با تمرکز و مدیریتِ خودِ نظامِ سیاسی ما صورت بگیرد. این تذکر را برای این میدهم که از این انجیوهای خُردی که اسمشان را برای مثال گذاشتهاند… با محتوای مجمع جهانی زنان فعالیت میکنند. منظور من آنها نیستند. به طور مثال طرف با افغانستان و هندوستان و پاکستان یک تعاملی برقرار کرده و یکی دوتا نشست مشترک هم برگزار کرده و اسمش را مجمع جهانی زنان مسلمان گذاشته است. و دیگر در حوزههای عربی, جنوب شرقی, اروپا, آمریکا, لاتین, اوراسیا و آفریقا نیست.
وقتی میگویم مجمع جهانی زنان مسلمان, این چیزی است که باید آن را به طور سنگین برعهده بگیریم و آن را تاسیس بکنیم به طوری که زنان را جذب کند و طرحهایی بدهد که الگوی ( مقام معظم رهبری از مسئلهای تحت عنوان الگوی سوم زن سخن گفتهاند,) را محقق سازد. ایشان تلقی سه گانهای از زن را عنوان میکنند و میگویند که ما یک الگویی از زن داریم و یک تصویری از زن در تاریخ و ادبیات و بحثهای نظری داریم که جایگاه زن را منحصر به خانه میداند و یک سری نقشهای درون خانگی را برای زن تعریف میکند و خود او را به عنوانِ موجودی در حاشیه و منفعل به تصویر میکشد. متقابلا یک الگوی دیگری از زن داریم که ما آن را به تصویر کشیدیم و ادبیاتش را خلق و حتی هنجارش کردیم. جدای از این بحثهای نظری زیادی هم درآن خصوص نوشتهایم و آن الگویی است که عرصهی اصلی فعالیت زن را در بیرون از خانه تعریف میکند و این عرصه را چنان گسترده و به آن اصالت داده است که بر خانواده سایه انداخته است. این الگو، الگوی غربیها است.
الگوی سومی را در خصوص زن حضرت آقا مطرح میکنند که برپایهی این الگو عرصهی حرکت و اقدام زن در داخل و بیرون خانه شکل میگیرد. برای آن ملاک گذاری میکند. طبق این الگو در داخل و یا خارج از خانه شرط لازم برای زن، تحفظ از وجوه زنانگی است. این مهم است که زن در داخل و خارج از خانه زنانگی خود را حفظ نماید. اما زن غربی وقتی وارد خانه میشود حتی در درون خانه هم نقش زنانگیِ خود را ندارد. به طور مثال یک مادر و یا یک کدبانو نیست. کارِ بیرونِ از خانه به قدری او را خسته کرده که وقتی به خانه میآید حتی نمیتواند یک غذا درست بکند. حتی نمیتواند به شوهر خود آرامش بدهد. در واقع الگویِ غربی نقشهای زنانگی را در درون خانه کاملا حذف میکند. اما طبق طرحِ الگویِ سومِ حضرت آقا, زن میتواند در بیرون از خانه هم علاوه بر درون خانه با شرطِ تحفظ بر وجوه زنانه خود فعالیت کند. حضرت آقا دوره ی 8 ساله دفاع مقدس را به عنوان صورت تیپیکالِ این کار مثال میزنند. در آن دوران عرصه فعالیت زنان به درون خانه محدود نمیشد بلکه زنان از محیط خانه خارج شده و در طلیعهی عرصهی مبارزه، حتی گاهی لازم شد اسلحه به دوش بگیرند و گرفتند. اما در این عرصهی فراخ اجتماعی, هرگز از وجوهِ زنانگیِ خود فاصله نگرفتند و همواره به عنوان یک زن ایفای نقش کردند و به عنوان یک زن دیده شدند. حتی در عرصه دفاع مقدس جایِ نسبتا انحصاریِ خود را هم پیدا کردند. به طور مثال در عرصهی پرستاری از مجروحین نشان دادند که الویت با بانوان است, مگر این که به علت کم بودن بانوان از آقایان هم استفاده میشد. مجمع جهانی زنان مسلمان باید یک همچین چیزی را طرح بکند.
ـ تلوزیون مخصوصا الگوی زن کماندو یا چریک را تبلیغ میکند. خیلی از این اسیرها و غیره را که تبلیغ میکند، به این مسئله هم نزدیک میشود. شما در سیاست گذاریهای کلان به این هم توجه داشته باشید و در الگوی تیپیکال خود تحلیل کنید.
ـ شما دو تصویر از زن دارید که ممکن است هر دوی آنها به اضطرار دست به اسلحه برده باشند. یک زن را حتی در عرصهی اسلامی, تصور کنید. مثلا زنِ مجاهدین انقلابِ که این زنان منافق الگوی پوششی خاصی هم داشتند را ببینید. بعضی از زنان هم زنان ما هستند که حتی اگر لازم باشد اسلحه به دست بگیرند, پوشش آنها نظامی نمیشود، کوتاه و غلط هم نمیشود. در زمان جنگ زنان با همان پوشش، پایداری و نقش خود را کاملا ایفا کردند. در صورتی که نقش زنان اصلا به دست گیری اسلحه نبود; بلکه نقش اصلی آنها مقاومت بود, و اینکه سریع تسلیم به ترک شهر و قرار گرفتن در پشت صحنه نشوند. و حاضر بودند در خانه بمانند; حتی برای ساعتی کوتاه, که شاید, همسرانشان ممکن به خانه برگردند. یا اینکه در خانه ماندند تا همسرانشان با همیّت بیشتری بجنگند. چرا که مردان اگر فکر کنند که خانوادهشان در خانه هستند مقاومت بیشتری میکنند نسبت به وقتی که خانواده شان در خانه نباشند.
ـ به این جهت عرض کردم که با توجه به این که ما در دوران نهاد سازی هستیم, بتوانیم راهبردهای نظام اجتماعی فعلیِ خود را تنظیم بکنیم. بله در آن زمان و در عندالاضطرار درست است; ولی همین مسئله اضطراری, گاهی در دوران نهاد سازی موردِ بی برنامهگیهایی میشود, یا مثلا دچار فضایی میشود که این تضادهای نقشی را به دنبال دارد.
ـ اینها آسیبها و انحرافات است که درست هم هست. من حتی وقتی زن منافق را مثال میزنم به دلیل اینکه خود زن منافق عرصهی مطلوبِ عمل خود را در ایران تعریف کرده، متاثر از فضای غالبِ ایران است و نمیتواند بد حجاب باشد. ولی زنانِ مبارز در جهان اسلام را ببینید، من قبل از در گیری داعش در عراق و سوریه چند باری به سوریه رفتهام و از پادگانِ احمدجبریل دیدن کردهام. احمد جبریل از رزمندگان قدیمیِ فلسطین است که از سکولارهای چپ مسلمان است. یک پادگانِ نظامی در چهل کیلومتری دمشق که در کوه قرار دارد. دفعه اولِ بازدید, افرادِ 10 تا 17 سالی را دیدم که در حالِ آموزش دیدن چریکی بودند که عمدتا فرزندان شهدای فلسطینی بودند. و دختر و پسر هم قاطی بودند. از مسئولشان که شیعهای بصرهای بود, پرسیدم که آیا اینها مختلط هستند؟ او گفت که : «نه, خوابگاههایشان جدا است.» اینها فقط خوابگاهِ جدا داشتند اما در سایرِ مسائل آموزشی و کلاسها مختلط بودند. و نوعا هم سر لخت بودند. به اینها گفتم که آیا شما فکر میکنید که با این ایدئولوژی مختلط میتوانید آدمهایی تربیت کنید که با اسرائیل بجنگند؟ گفت: تا حالا که این کار را کردهایم. گفتم کِی شما با اسرائیل جنگیدید اخه؟
اینها میگویند تربیت اما اگر ما حمایت نکنیم، نمیتوانند عملا کاری کنند. امروز الگویِ زن مبارز و چریک در جهانِ اسلام یا الگویِ مدلِ احمدجبریل است یا همچون زنانِ تکفیری که نقشِ نکاحِ جهادی دارند. و کار ویژهای که تعریف میشود یک کار ویژه ی خیلی سخیفی است. در حالی که جلوهای که زن ایرانی در هشت سال دفاع مقدس داشت ضمن اینکه جلوهای کارآمد بود، یک جلوهی کاملا زنانه و قابل دفاع بود. آقا این را به عنوان الگویِ سوم زن مطرح میکنند.
کاری را با آقای ساشادینا به طور مشترک انجام دادیم که زیرِ چاپ است. بحثِ مطالعاتِ شیعه پژوهی در دانشگاههای آمریکا پس از واقعه 11 سپتامبر. در جلساتی که با آقای ساشادینا داشتیم, ایشان گفتند: دیر وقت بود که لایحهی آکادمیکِ دنیایِ آمریکا و البته غرب, به این نتیجه رسیده بودند که شیعه یک ورژنِ متفاوتی است از اسلام. و تفاوت اصلیش هم عقلانیتش است. وی ادامه داد که: در این 8 سالِ حضور آمریکا در عراق به سیاست مدارانِ آمریکایی هم فهماند که شیعه به لحاظ عقلانیت (اسلامی) یک ورژن متفاوتی است. از نظر ایشان غرب یعنی نخبگان, سیاست مداران و رسانه. ایشان میگفت که دو ضلع این مثلث در این قضیه که شیعه متفاوت است, اتفاق نظر دارند. و سیاست مداران نمیگذارند که ضلع سوم یعنی رسانه غربی هم متوجه تفاوتِ عقلانیِ شیعه شود; چرا که در صورتِ اطلاعِ رسانهی غربی از این موضوع کار غرب تمام خواهد شد.
ـ آیا شیعه ی عراق تا این اندازه یاغی (یا راغی) است؟
بله. شما شیعهی عراق را با سنیِ عراق مقایسه کنید. ببینید که شیعهی عراق در مقایسه با سنی عراق, چقدر روحیهی تکفیری و غیر معقول دارد.
من معتقد هستم که الان مزیتِ نسبیِ شیعه در رقابت با دیگر مذاهبِ اسلامی در خارج از جهانِ اسلام و حتی در خودِ جهان اسلام، بالا بودنِ دُزِ عقلانیتش است. عقلانیت شیعه عقلانیتی راغی و بالاست. و ارزش سرمایه گذاری روی این عقلانیت را دارد. اگر ما در بحث زن و خانواده این دغدغه را داشته باشیم که عقلانیتی که برایِ تبیینِ جایگاهِ اجتماعیِ زن و خانواده ترسیم کردیم عقلانیتی است که مفاهیمی مانند کارآمدی, یعنی عقلانیت کارآمدی، مباحثی مانند شمول، یعنی نوعی عقلانیتی را در فرهنگ زن و خانواده تعبیه کردهایم که شمول دارد، عقل و عاطفه و تجربه دارد، تاریخ را میبیند و غیره. این عقلانیت، عقلانیتِ تعاملی است. مثلا فرض کنید که خانمهای تکفیریها سر لخت و بد حجاب نباشند, اما الگوی تعامل هم ندارند. اساسا الگویی برای تعامل ندارند, حتی الگویِ حداقلی و غلط هم ندارند. کلا فاقدِ تعامل هستند.
اگر ما بتوانیم عقلانیتی را که پشتِ زن و خانواده قرار میدهیم، عقلانیتی با ویژگی کارآمدی در جهان امروز باشد، آن هم کارآمدیِ درجهت. یعنی اگر اسمش را زن مسلمان میگذاریم, کارآمدی زن و خانواده باید در جهت اسلامی باشد. یا در کانتکستِ مدرن، یعنی در همین عصرِ مدرن، این زن و خانواده کارآمد است آن هم از نوع اسلامی. ویژگی دیگر این عقلانیت این است که شمولیت داشته باشد. به این معنا که دیگر منابعِ معرفتیِ انسان را تعطیل نکند و انحصار گر در استفاده از منابع نباشد. ویژگی تعامل هم داشته باشد. یعنی بگوییم که زنِ مسلمانِ شیعه، زنِ فاسدی نیست. به عنوانِ الگویِ تکنیکال هم زنی را مثال بزنیم که همیشه داخل خانه بوده و فقط شوهرش او را دیده است. خب این زن نباید فاسد باشد؛ چرا که همیشه داخل خانه بوده است. یعنی اگر زنی را طراحی کردیم که خانهاش را تربیت میکند و میسازد و در عینِ حال در عرصه اجتماعی قدرت تعامل و عمل دارد و فاسد هم نیست، این زن، زنی ویژه است. این میشود الگویی که ما باید به آن بپردازیم. به هر حال من فکر میکنم که گام دوم انقلاب، گامی است که ما این الگویِ سوم زن را با الگوهای رغیب یا مدعی در جهان اسلام مقایسه و عرضه کنیم. و معتقد هستم که اگر این الگو, الگویی درست باشد و آن را درست طراحی کنیم، این الگو فاتح فرهنگی در درون خانهی تسنن خواهد بود. توجه کنید که مسئلهی من شیعه کردنِ اهل سنت نیست. وقتی از یک فتح فرهنگی نام میبرم یعنی نظامِ ارزشِ الگوی سومِ زن، نظام ارزشِ زنان اهل سنت هم بشود. خانواده اهل سنت در این مقیاس شکل بگیرد و رشد کند و ممتِج شود. این دغدغهای بود که من معتقدم ما باید برای زن در گام دوم انقلاب تلاش کنیم رقم بزنیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0