ملاصدرا فلسفه سیاسی دارد
جای بسی خرسندی است که جناب استاد خسروپناه در گفتوگوی مختصر خود که در صفحه اندیشه روزنامه «فرهیختگان» به زیور طبع آراسته شده به نقد کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین پرداخته است. در طی سه چهار سال اخیر که از چاپ و انتشار کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین میگذرد تاکنون نقدهای مختلفی بر این کتاب صورت گرفته که همه آنان مغتنم است. از جمله تاکنون در سه نشست علمی در تهران، قم و اصفهان و با حضور اساتید بزرگواری مانند محمدعلی فتحاللهی، ابراهیم برزگر، عماد افروغ و سیدمهدی امامیجمعه کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین مورد نقادی قرار گرفته است. نگارنده از این نقدها بسیار آموخته و تجربه اندوخته است. اینک استاد خسروپناه نیز به جمع اساتید ناقد این اثر پیوسته و دیدگاه خود را درباره این اثر ارائه کرده است.
برخلاف آنچه از تیتر مطلب منتشره به مخاطب منتقل میشود استاد خسروپناه دیدگاهی تفصیلی در زمینه فلسفه سیاسی ملاصدرا دارد. درواقع ایشان بهطور مطلق قائل به فقدان فلسفه سیاسی ملاصدرا نیست بلکه در این زمینه این قابلیت را برای آثار و آرای صدرالمتألهین قائل است که پژوهشگر بتواند از آرا و آثار ملاصدرا یک فلسفه سیاسی استنطاق و ارائه کند. آنچه در نقد ایشان برجسته شده این است که کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین بهرغم تلاشی که نویسنده به عمل آورده است نمیتواند بیانگر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین باشد و بیشتر به مبانی پرداخته است. بنابراین استاد خسروپناه در یک وجه با نگارنده همراه است و آن اینکه ملاصدرا میتواند براساس قرائتی که استاد خسروپناه به آن قائل است واجد فلسفه سیاسی باشد اما مدعی است آنچه در کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین آورده شده است فاقد وجه فلسفه سیاسی است. بنابراین میتوان در این زمینه با ایشان به گفتوگو پرداخت و ایشان باب بسیار مبارکی را در این زمینه گشوده است که نویسنده همانند نقدهای پیشین از آن استقبال میکند.
مدعای اصلی استاد خسروپناه در اینکه ملاصدرا به صورت بالفعل فاقد فلسفه سیاسی است این است که فعالیت عمده ملاصدرا الهیاتی است و او در صدد ارائه بحثی در زمینه فلسفه سیاسی نبوده است. از این رو آثار وی نیز متأثر از این نگاه است. ایشان سپس تعبیری از ملاصدرا ذکر میکند که نشانگر چنین نگاهی از سوی ملاصدراست و هر گونه برداشت دیگری در این زمینه را نفی میکند.
نگارنده اما در مقابل در کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین این مدعا را طرح کرده است که با توجه به مواد فلسفه سیاسی موجود در متون مختلف ملاصدرا میتوان قائل به فلسفه سیاسی برای ملاصدرا شد اگرچه او اثر مستقلی هم در این زمینه نگارش نکرده باشد که البته جای تأمل دارد. در واقع نگارنده نیز همانند استاد خسروپناه معتقد است که به روشهای مختلفی میتوان به بررسی متون و آرای ملاصدرا برای ارائه فلسفه سیاسی پرداخت. یکی از این روشها این است که براساس مبانی ملاصدرا، فلسفه سیاسی وی ارائه شود. در این صورت ممکن است ملاصدرا هیچگونه بحث سیاسیای هم نداشته باشد که طبعا براساس دستگاه فلسفی ملاصدرا، به بازسازی فلسفه سیاسی وی پرداخته میشود. در مقابل اما از سویی با توجه به وجود برخی مواد فلسفه سیاسی به نظر میرسد بتوان با بازسازی و تنظیم و تدوین آنها از فلسفه سیاسی ملاصدرا نیز سخن گفت. کاری که نگارنده در کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین انجام داده است براساس همین مواد فلسفه سیاسی است.
بگذریم که برخی اعتبار این مواد را به پرسش گرفتهاند که چون واجد عناصر مشترک با دیگر فیلسوفان مسلمان است نمیتواند واجد اهمیت باشد. پاسخ نگارنده البته این است که حتی مواد فلسفه سیاسی که از دیگر فیلسوفان مسلمان هم در آثار ملاصدرا طرح شده است باید براساس دستگاه فلسفی وی باشد و نمیتواند این مواد برخلاف دستگاه فلسفی ابداعی او باشد. افزون بر اینکه بر این باور نیستم که یک فکر فلسفی در خلأ بهوجود میآید بلکه بر این نظرم که اندیشهها در زمین پرسشها و افکار گذشتگان طرح و بسط مییابند و این خلاقیت و ابداع نویسنده است که میتواند براساس آن دستگاه فلسفی دیگری را بنا نهد و با فیلسوفان گذشته به گفتوگو بپردازد.
گذشته از این، وجه تمایز دیگر این است که اساسا من معتقد نیستم که ملاصدرا صرفا یک کار علمی الهیاتی انجام داده باشد و تمام دغدغه وی این باشد که به مسائل الهیاتی بپردازد – که به آن هم پرداخته است – بلکه این مساله مخالف تصریحات ملاصدرا از فلسفه در آغاز مجموعه عظیم اسفار اربعه است. در آنجا ملاصدرا این انتظار را مطرح میکند که حکمت به نظام معاش و نظام معاد انسان هر دو باید بپردازد. درواقع با توجه به گلایههایی که ملاصدرا در مقدمه کتاب اسفار اربعه درباره اوضاع و شرایط اجتماعی مطرح کرده اما دریافت و نگاه وی به حکمت صرفا یک نگاه الهیاتی نیست. ایشان در مقدمه اسفار اربعه از ایلاد و ایجاد توسط حکمت هم سخن میگوید. این به معنای آن است که وی در طرح مباحث خود از وضعیت پیشین فراتر رفته و نگاهی متفاوت به فلسفه دارد و توقع و انتظار او این است که فلسفه بتواند به نظام معاش و معاد مردم توجه کند و از این رو واجد ایلاد و ایجاد و به تعبیری خلق و سازندگی اتفاق افتد. نگاه الهیاتی صرف نمیتواند در پی ایجاد و ایلاد و تنظیم نظام معاش و معاد باشد بلکه این یک نگاه فلسفه سیاسی است که به چنین اموری میاندیشد و صدرالمتألهین در آغاز اسفار اربعه از چنین طرحی پردهبرداری میکند.
افزون بر این نگاه استاد خسروپناه به مجموعه اسفار اما در سخنان ایشان از رساله کسر اصنام الجاهلیه هم سخن به میان آمده و ادعا شده که ملاصدرا در این اثر در پی نقد صوفیه بوده است. اگرچه این مدعا به صورت اجمالی میتواند قابل پذیرش باشد اما نگاه تفصیلی به رساله کسر اصنام الجاهلیه این مدعا را اثبات نمیکند. ملاصدرا در این کتاب خلاصهای از نگاه فلسفه سیاسی خود را در قالب نقد اوضاع اجتماعی و نسخه بدیل خود براساس مقتضیات زمانه ارائه کرده است. اتفاقا این اثر یک نمونه بسیار گویا از نگاه اجتماعی و سیاسی ملاصدرا به پدیدههای پیرامون خود و خروج از نگاه محض الهیاتی است. گذشته از اینکه در این اثر البته نقد اوضاع زمانه و ارائه رهنمود برای عبور از بحران زمانه نیز با شدت و حدت طرح شده و توسط وی مورد توجه قرار گرفته است. درواقع این اثر ناقض دیدگاه صاحبنظرانی است که معتقدند ملاصدرا به زمانه خود توجهی نداشته است. علاوهبر این، چنانکه در جای دیگری نوشتهام، نام این اثر نیز کاملا سیاسی و اجتماعی است. البته اگر منظور و مراد ملاصدرا مطلب دیگری بود به نحو دیگری نامگذاری میکرد و فصول و محتوای این اثر به اینگونه سامان نمییافت.
مطلب دیگری که واجد اشاره است ناشی از نوع نگاه به خود فلسفه سیاسی و مسائل مطرح در اطراف آن است. استاد خسروپناه برخلاف برخی دیگر از محققان بهخوبی میان فلسفه سیاسی و فلسفه سیاست تمایز میگذارد اما در نگاه تفصیلی به فلسفه سیاسی به نظر میرسد تفاوتی میان فلسفه سیاسی و فلسفه سیاست قرار نداده است. آنچه از گذشته در موضوع فلسفه سیاسی به اصطلاح کلاسیک مورد توجه بوده و از سوی ملاصدرا هم تفصیل و بسط یافته موضوع سعادت بوده است که به نظرم ملاصدرا در این مورد توجه خوبی به بحث داشته است. گذشته از این البته نباید توقع داشت که ملاصدرا مانند امروز موضوعاتی مانند قدرت را مورد تحلیل و بررسی قرار داده باشد. اتفاقا مفهوم قدرت ازجمله مسائلی است که به لحاظ کلامی و فلسفی در آرا و آثار ملاصدرا و دیگر متفکران مورد توجه قرار گرفته است اما طبیعی است که وارد مباحث مفهومی در این زمینه نشده است. اگرچه نگارنده در کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین تلاش کرده است برخی از ابعاد این مساله را بازنمایی و بر آن تاکید کند. از این رو به نظرم صرفا بحثی در حوزه قدرت فلسفی صورت نگرفته است بلکه از این مباحث پلی به قدرت سیاسی زده شده است. ممکن است خواننده بگوید این مقدار کافی نیست که طبیعتا باید بیشتر به آن پرداخت و باید ابعاد آن شکافته شود. ما تازه در آغاز این راه هستیم و البته چنین نقدهایی میتواند به پیشبرد بحثها کمک کند.
در هر صورت این همسخنی با استاد خسروپناه را مغتنم میشمارم و از ایشان به سبب نقد کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین تقدیر میکنم. گو اینکه ایشان هم مانند نگارنده معتقد به این است که ملاصدرا فلسفه سیاسی دارد اما با استنطاق از مبانی فلسفه ملاصدرا و نه مواد فلسفه سیاسی موجود در آثار و آرای ملاصدرا. نکته اما این است که ایشان و دیگر پژوهشگرانی که دغدغه فلسفه سیاسی اسلامی را دارند باید وارد گود شوند و به شیوهای که صحیح میپندارند به طرح بحث بپردازند. کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین بخشی از تلاشهای نگارنده برای تبیین یک نگاه ایجابی به بحث است و امید میدارم که با نقدهایی که اساتید بزرگوار بر آن وارد آورده و میآورند به جایگاه درخور یک تحقیق قابل اعتنا و استفاده ارتقا یابد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0