سنخ شناسی دغدغه های هویتی زنان
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ شناخت شخصیت زن از دیدگاه اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است، این مسئله بهویژه در عصر حاضر، انبوهی از مسائل و شبهات در موضوع منزلت و حقوق زن در اسلام و در مقایسه با غرب ایجاد شده است. حجتالاسلام دکتر محمدرضا کدخدایی، پژوهشگر حوزه مطالعات زنان در سلسله مقالات «هویت زن در اسلام و غرب»، ضمن طرح مسئله هویت زن از منظر اسلامی و تفاوت آن با جهاننگری غربیها، به ارائه راهکارهایی در مواجهه اصولی با مسائل مجموعه ناهمگون، شبههساز و مختلکننده شناخت از زن در جامعه میپردازد. بخش دوم آن را در زیر میخوانیم:
سنخ شناسی، طبقهبندی و تفکیک مسائل و اتخاذ رهیافت نظری و روشی قابل دفاع و متناسب با سنخ مسائل مهمترین راهبرد مواجهه با مسائل زنان است. وظیفه علم و کار علمی آن است که با قاعدهمند کردن و نظام مند کردن ابعاد گوناگون یک پدیده یا موضوع و با ارجاع موضوعات به ریشههای اصلی آن زمینه فهم نظاممند و تعمیمپذیر از مسائل مشابه را ایجاد کند. بنابراین ناگزیر بایستی گستره وسیع مسائل در موضوع «وضعیت زنان» در اسلام تفکیک و سنخ شناسی شود.
در یک سنخ شناسی مبنایی، جورج ریتزر با نگاهی جامعهشناسانه اعتقاد دارد، همه مسائل و دغدغههای زنانه به دو پرسش بنیادین توصیفی و تبیینی قابل ارجاع است؛ وضعیت زنان را چگونه میدانیم (یا چگونه است)؟و چرا؟ وی اعتقاد دارد که الگوی پاسخگویی به پرسش توصیفی، مقولههای اصلی طبقهبندی ما از مسائل را فراهم میسازد.[1]
برخی دستاندرکاران مراکز پژوهشی حوزه مسائل زنان و خانواده به این سنخشناسی ریتزر، خرده گرفته و مطرح میکنند:
در یک نگاه به نظر میرسد که ترتب پرسشهای مطرح شده بر یکدیگر، بهگونهای که ریتزر بیان کرده است خالی از اشکال نیست. گرایشهای مختلف فمینیستی هنگام مواجهه با یک پدیده صرفا رفتاری، دسترسیها و جایگاههای متفاوت زن و مرد را مشاهده میکنند، اما داوری در مورد این تفاوتها و تعیین مصداق ستمگری و فروتر یا مطلوب دانستن آنها بدون داشتن خطکشی که معیار داوری قرار گیرد، ناممکن است. مثلا فمینیستهای رادیکال تنها زمانی میتوانند تفاوتها را مصداق ستمگری بدانند که ترسیمی از وضعیت آرمانی و نقطه تعادل داشته باشند. بهعبارت دیگر با وجود اذعان تمامی فمینیستها به تفاوتهای طبیعی اجمالی میان زن و مرد، اختلاف آنها در تعیین نقطه آرمانی است که آنان را به پاسخ های متفاوتی در توصیف و تحلیل وضعیت زنان میرساند و حتی پژوهشهای علمی آنان را جهت میدهد. بنابراین مناسبتر آن بود که بحث از آرمانهای فمینیستی بر پرسشهای دیگر تقدم می یافت.[2]
آنچه این صاحب منصب پژوهشی، در مورد لزوم ترسیم وضعیت آرمانی و نقطه تعادل مطرح میکند، نوعی رهیافت غایتگرایانه برای توصیف و تبیین ارزشی یا کارکردی است. به نظر چند نکته در مورد این خردهسنجی قابل طرح است:
نکته اول؛ تقسیم مسائل به توصیفی و تبیینی، بر اساس مبنایی منطقی و روششناختی است. اینکه در توصیف وضعیت زنان بر اساس چه رهیافتی عمل شود، در حقیقت ابزار بررسی مسئله توصیفی یا تبیینی است نه سنخ مسئله. رهیافت نظری و روشی برای توصیف یا تبیین در همه علوم بعد از طرح سئوال از چیستی و چرایی و در ذیل روش تحقیق بیان میشود.
نکته دوم؛ رهیافتهای نظری و روشی برای بررسی مسائل توصیفی یا تبیینی در هر علمی متفاوت است. چگونگی و چرایی این رهیافتهای نظری و روشی نیز مرتبط با مبانی روششناختی است. آنچه این منتقد به عنوان رهیافت غایت نگری برای بررسی توصیفی و تبیینی مطرح نموده است، اگر چه در علوم ارزشی و الهیاتی رهیافت مناسبی است و در برخی از رویکردهای جامعه شناسی مثل کارکردگرایی نیز مورد توجه قرار میگیرد لکن الزاما در بررسیهای جامعهشناختی که ریتزر در صدد آن است، روش مناسبی شناخته نمیشود و مد نظر او نیز نبوده است.
نکته سوم؛ حتی در حوزه ارائه مباحث به شیوه ارزشمدار نیز رهیافت غایتنگری یکی از رهیافتهای بررسیهای توصیفی و تبیینی است، نه کاملترین و نه الزاما بهترین.[3]
دو سنخ پرسش توصیفی و تبیینی که ریترز در دسته بندی مسائل زنان مطرح میکند، بسته به جنس موضوع و هدف پژوهش، در قالب روشهای عقلی، نقلی، شهودی و تجربی زیر مجموعه آن مثل کلام، روان شناسی، تربیتی، جامعه شناسی، حقوق، اخلاق، فقه و… قابل پیگیری است. هر کدام از این علوم، مفاهیم، نظریهها و ابزار سنجش و ارزیابی خاص خود را دارد که بر اساس آن مسائل، صورت بندی و توصیف و تبیین و ارزیابی میگردند.
اگرچه ریتزر سنخ شناسی مسائل زنان را در راستای سروسامان دادن به نظریههای مختلف و متشتت فمینیستی ارائه میکند و نگاه او نیز در این مسیر جامعهشناسانه است، لکن با تجرید از لوازم جامعهشناختی و فمینیستی میتوان همین سنخ شناسی را در« بررسی هویت زنان در اسلام و غرب» ارائه داد. بنابراین کلیه پرسشها و شبهات اعتقادی در حوزه زنان، ذیل دو پرسش بنیادی «هویت زنان در اسلام و غرب چگونه است؟ و چرا؟» سامان مییابد.
منظور از اسلام، در این پرسش اعتقادات و مبانی محکم دین اسلام است که به وسیله منابع اصیل دینی یعنی قرآن و سنت پشتیبانی میشود. اما سئوال از وضعیت زنان در اسلام ابعاد گوناگونی را میتواند در بر گیرد و در چند سطح مطرح میشود:
– اسلام چه ماهیت و هویتی برای زن قائل است و چرا؟
– چه منزلت و نظام ارزشی برای او ترسیم میکند؟ و چرا؟
– چه حقوقی برای او به رسمیت میشناسد و چرا؟
– چه برنامههای تربیتی برای بارور کردن استعدادهای زنان و تعالی بخشی آنان مطرح میکند؟ و چرا؟
– چه برنامههایی برای سیاستگذاری، سرپرستی و پشتیبانی حقوق و امور زنان دارد؟ و چرا؟ (این برنامههای تربیتی و ولایی بر اساس چه منطقی استوار است؟).
با وجود اینکه ابعاد و سطوح مختلفی برای بررسی وضعیت زن در اسلام مطرح است لکن گزینش یک چشمانداز مناسب و متناسب با اهداف پژوهش برای ورود به مسائل و همچنین تنظیم و طبقهبندی مسائل در پژوهش ضرورت دارد. در این پژوهش در صدد هستیم از چشم انداز «حقوق» و بهمنظور توضیح و تبیین تفاوتهای حقوقی زنان، به توصیف و تبیین موقعیت زنان در اسلام بپردازیم. در تبیین علت چنین گزینشی، بایستی به چند پرسش مهم در این زمینه پاسخ دهیم.
پرسش اول: با تمرکز بر سطح حقوقی وضعیت زنان در اسلام، دیگر ابعاد و مسائل زنان چگونه پوشش میگیرد و شبهات مربوط به آن پاسخ داده میشود؟
پاسخ این پرسش در گرو توجه به دو نکته است. 1- ماهیت نظام مند و سیستمی سطوح مختلف مسائل زنان و نظام معرفتی دین. 2- اتخاذ رهیافت نظری و روشی مناسب برای توصیف و تبین مسائل بهگونهای که در برگیرنده حداکثری سطوح مسائل باشد.
اعتقاد داریم سطوح پنجگانهای که برای مسائل ذکر کردیم، ارتباط عمیق و نظاممندی با یکدیگر دارند. معارف دینی که در پاسخ به این مسائل تنظیم میشود بر روی هم یک نظام معرفتی در موضوع زنان تشکیل میدهند. نظام معرفتی در حوزه مسائل زنان با ارتباط با دیگر نظامهای معرفتی نظام معرفتی دینی را در سه سطح اعتقادی، ارزشی و رفتاری پوشش میدهد.
براساس این فرض، گزارههای دینی در همه سطوح مطرح شده یک هویت ارتباطی با دیگر سطوح معرفتی دارد که توجه به آن برای توصیف دقیق و تبیین شایسته مسائل ضرورت دارد. بنابراین اگرچه از چشم انداز حقوق و به منظور پاسخ به شبهات حقوقی زنان میتوان وارد بررسی وضعیت زنان شد، لکن برای این منظور توجه به مباحث هستی شناختی، ارزش شناختی، تربیتی و سیاسی نیز اجتناب ناپذیر است.
دستیابی به پاسخهای صحیح و منطقی در مورد وضعیت حقوقی زنان و دفاع از عادلانه و حکیمانه بودن آن متوقف بر شناخت معیارها و ملاکهای ارزشی و اخلاقی دارد. مسائل مربوط به حوزههای علوم دستوری و ارزشی نیز همانگونه که در رهیافت نظری و روشی توضیح خواهیم داد، در گرو شناسایی حقیقت انسان، ابعاد وجودی، آغاز و انجام، کمال و سعادت نهایی او است.[4]بنابراین اگر چه هدف پررنگ شده این سلسله نوشتارها پاسخ گویی به شبهات حقوقی زنان است لکن برای این منظور پاسخ گویی به شبهات ناظر به هویت و منزلت زن اجتناب ناپذیر است.
پرسش دوم: اساسا چرا با زبان و عینک حقوق وارد مباحث و مسائل مربوط به زنان و هویت زنان پاسخ داده میشود؟
در یک پاسخ اجمالی در سه محور میتوان به علت چنین انتخابی پرداخت: 1- در عصر حاضر گفتمان حقوق، سلطه بلامنازع دارد.2- زبان حقوق منشا شکلگیری بسیاری از جریانهای اجتماعی و از جمله جنبش فمینیستی شده و به تبع آن شبهات دینی گسترش مییابد. 3- در اسلام ظرفیت مناسب برای همراهی با زبان حقوق وجود دارد.
در دوران مدرن و به طور ویژه نیمه دوم قرن بیستم «حق به عنوان یک مفهوم پایه و بنیادین» وارد گفتمان اجتماعی گردید و فراگیر شد.[5] برخی اندیشمندان، حق را به منزله «زبان برتر» و به منزله «برگ برنده» معرفی میکنند.[6] برخی دیگر اعتقاد دارند حق «تعیین کننده» و «سرنوشت ساز»[7] است.[8] برخی حقوق انسان را بهعنوان «علت وجودی و هدف غایی» نظام اجتماعی به شمار میآوردند و قائلند؛ هدفی که با «حقوق انسان» هماهنگ و منطبق نباشد، مشروعیت ندارد.[9] اندیشمند دیگری «حق انسان» را نه تنها مفهوم مقوم اخلاق بلکه مهمترین و بنیادیترین جزء سازنده اخلاق، حقوق و سیاست معرفی میکند.[10] از مهمترین ادله سیطره گفتمان حقمحور در قرن بیستم آن است که اگر کسی بخواهد از درستی، شایستگی و ارزشمندی رفتار یا اعتقادات خود دفاع کند با زبان حقوق سخن میگوید و به مفهوم حق داشتن استناد میجوید.[11]
«حقوق» در قرون اخیر بخش قابل ملاحظهای از فضای مباحث و مجادلات سیاسی، قانونی، اخلاقی، دینی و اجتماعی را به خود اختصاص داده و به گفتمان مسلط این حوزهها تبدیل شده است. بسیار اتفاق میافتد که حاکمان، شهروندان، کارمندان، مدیران، پدران، مادران، همسران، فرزندان، متهمان، مجرمان، جنایت کاران، بزه دیدگان، گروهها، نهادها، حکومتها و مکاتب، برای دفاع از مشروعیت نظر و عمل خود یا زیر سؤال بردن دیگران به زبان حقوق متوصل میشوند. مکاتب و حکومتهای الهی و بشری نیز برای به چالش کشیدن طرف مقابل عمدتاً «حقوق» را به رخ یکدیگر میکشند و علیه یکدیگر اعلامیه و قطعنامه صادر میکنند.
حوزه مباحث زنان و خانواده نیز در سطح خرد و کلان از سلطه گفتمان حقوق در امان نبوده است. هرکدام از زنان و مردان در خانواده و نهادهای اجتماعی با توسل به زبان حقوق دیگری را منکوب و سرکوب میکند. فمینیسم و جنبشهای فمینیستی نیز از همان ابتدای شکلگیری تا کنون، در جهت رسیدن به اهداف خرد و کلان به طور گسترده از گفتمان حقوق بهرهها بردهاند. شعار احقاق حقوق زن اولین، پرطنینترین، بانفوذترین و مستمرترین راهبرد فمینیستی در بهم ریختن سازوکارهای اجتماعی است،[12] که با تحول نظریههای فمینیستی به راهبرد برابری حقوق، تشابه حقوق و حتی برخی شعارهای افزونخواهانه حقوقی تبدیل شد.[13]
بنابراین فمینیسم و رویکردهای فمینیستی مشروعیت و بقاء خود را مدیون گفتمان حقوق هستند. از دیگر سو، بسیاری از راهبردها و راهکارهای امواج و نظریههای مختلف فمینیستی با ارجاع به گفتمان حقوق سامان مییابد. سقط جنین، اوتانازیا، داشتن روابط آزاد جنسی، پورنوگرافی، همجنسگرایی و … در بسیاری از رویکردها با استناد به مفهوم حق داشتن تبیین، تحلیل و توجیه میشود.[14] از آنجا که بسیاری از شبهات حوزه زنان ریشه در گفتمان حقوق دارد، شایسته است پاسخ نیز با همان زبان حقوق ارائه گردد، تا امکان مفاهمه، اقناع با این هم زبانی بالا رود. وجود زمینههای استدلال با زبان حقوق در مباحث دینی این امکان را برای ما ایجاد میکند تا از این ابزار برای دفاع از گزارههای دینی در مورد زنان استفاده کنیم.
پرسش سوم: آیا عینک و زبان حقوق مناسبترین روش برای بررسی مباحث و مسائل مربوط به زنان است؟
پاسخ: استفاده از زبان حقوق بیش از اینکه مناسبترین روش باشد اجتناب ناپذیرترین روش است. گستردگی مفهوم حق و حقمداری در تبیین نظام ارزشی، قانونی و سیاسی در قرن بیستم تا آنجاست که اندیشمندی میگوید: «ما در دوران شیفتگی نسبت به حق زندگی میکنیم». دانشمند دیگری زندگی ما در قرن حاضر را «تحت نفوذ صنعت حق» توصیف میکند. به خاطر همین سلطه گفتمان حقوق، بیشتر بر نکات مثبت آن تاکید شده است و برخی آسیبهای آن نادیده گرفته میشود.
برخی فمینیستها اعتقاد دارند زبان حقوق، مردسالار، خشن، پرخاشگر، فردگرا، تفرقهافکن و عاطفه ستیز است. از این رو توصیه میکنند مناسبات اجتماعی بایستی بر اساس فضیلتهای ارتباطی، اتحادی و عاطفی اخلاقی بنا شود.[15] اینان اعتقاد دارند ، حقوق بر اساس عقلانیت و عدالت به این سرانجام سست بنیان رسیده است لذا ضرورت دارد روابط اجتماعی بر اساس زبان عاطفه و محبت که به طبع انسانی بشر نزدیکتر است، پایه گذاری شود.[16] مهمترین آسیبهای تسلط گفتمان حق را به قرار ذیل برشمرده میشود: الف. بی حد و حصر بودن حقها، ب. ماهیت سرکش و ستیزهجوی حقها ، ج. مبنای فردگرایانه و خود محورانه حقوق، د. ماهیت اخلاق گریز یا اخلاق ستیز حقوق، ه. مقتضای تفرقه افکن و اتحاد سوز حقوق.[17]
بی حد و حصر بودن حقها، آن را از کنترل خارج میکند. حقوق تابعی از هویت تمامیتخواه و سیریناپذیر طبع بشر است. وقتی که زبان حق مسلط میشود، هیچ محدودیتی را بر نمیتابد. زبان حقوق، توان مشروعیتبخشی به هر اندیشه و امتیازی را دارد. فجیعترین جنگها و خونریزیها و بدترین مفاسد اخلاقی و رفتارهای مفسدانه با زبان حقوق تئوریزه میشود. حتی یکی از نویسندگان مسلمان (در مقام توجیه یا توصیف وضعیت اخلاقی غرب معاصر)، تصویب و تجویز و حتی تحسین اخلاقی همجنسبازی یا زنای با محارم را از آن رو میداند که انسان بیش از آن که حیوانی تکلیفمدار باشد انسانی حقمدار است![18]
ماهیت سرکش و ستیزهجوی حقها، یکی دیگر از ویژگیهای زبان حقوق قلمداد میشود که تحت تأثیر همان بیحد وحصری زبان حقوق است. این ویژگی باعث شکلگیری روابط اجتماعی طلبکارانه در اجتماع و سیستمهای اجتماعی میشود. این ویژگی خصوصا در عرصه خانواده، وضعیت بسیار نابسامانی را رقم میزند. زبان حقوق زبان سلطه من، ملک من، نفع من، آزادی من و … است. هرجا «من»ها پررنگ شود، «ما» تضعیف میشود. بنابراین اقتضاء فردگرایانه و خود محورانه حقوق، بر ضد انسجام اجتماعی عمل میکند.
ماهیت عدالت محور حقوق، روابط خشک کلیشهای و گاه اخلاقگریزی را رقم میزند که با طبع انسان کمتر همخوانی دارد. برخی اندیشمندان اسلامی اعتقاد دارند؛ انسان فطرتا کمال طلب است و برای رسیدن به کمال نیازمند اتحاد و تعامل با همنوع است. عدالت ضرورت این اتحاد و تعامل است. لکن اتحاد مبتنی بر عدالت تصنعی و قهری است در حالی که اتحادی که برپایه محبت باشد طبیعی است. پس در صورتی که بتوان سازوکارهای ارتباطی و اجتماعی را بر اساس محبت پیاده نمود جامعهای کارآمدتر خواهیم داشت. چون ابتناء بر وحدت طبیعی بر وحدت جبری و صناعی کارآمدتر است. [19]
از دیگر سو، زبان حقوق زبان تکلیف نیز هست. ماهیت تکلیف ایجاد محدودیت و سلب آزادی عمل را رقم میزند که با طبع تکلیفگریز انسان ملائم نیست. حتی طبیعیترین و لذتبخشترین رفتارها و امیال وقتی رنگ و بوی اجبار و تکلیف به خود بگیرد نامطبوع و گاه منزجر کننده جلوه مینماید.
اعتقاد داریم که برخی از این اشکالها موجه و اجتناب ناپذیر، برخی غیر موجه و برخی دیگر از لوازم نظام حقوق غرب است. به هر تقدیر به نظر نگارنده، زبان دین زبان حقوق نیست بلکه زبان تعبد و بندگی است و شایستهترین روش برای ورود به پرسشهای دینی در مورد هویت زن توسل به زبان تعبد و بندگی است. اگر چه زبان تعبد و بندگی از پشتوانهها و مبانی متین و عقلانی برخوردار است،[20] لکن توسل به زبان تعبد به خودی خود، برای توجیه و توضیح شبهات در حوزه وضعیت و هویت زنان در اسلام و غرب برای همه سطوح مخاطبین کارآیی لازم را ندارد. علت اصلی این امر توقف زبان تعبد بر مباحث عمیقتر اعتقادی، ارزشی و رفتاری از یک سو و سلطه گفتمان حقوق از سوی دیگر است. اما با توجه به اینکه زبان حقوق طبق الگو و استدلال خاص و در ضمن پیرایش لوازم منفی آن میتواند زیر مجموعه زبان تعبد نیز قرار گیرد و به وسیله آن پشتیبانی گردد، توسل به زبان حقوق بلااشکال و برای اهداف این پژوهش اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در ادامه ضمن پایه ریزی یک چارچوب نظری منسجم، به بررسی هویت زن در اسلام و غرب خواهیم پرداخت…
ادامه دارد…
بیشتر بخوانید:
هویت زن در اسلام و غرب 1 | وجه مسئلگی هویت زنان
پینوشت:
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0