واکاوی اندیشۀ دینپژوهانۀ دکتر علی شریعتی
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ دکتر علی شریعتی، روشنفکر دینی و از پیروان مکتب خداپرستان سوسیالیستی بود. وی نگاهی تاریخی ـ اجتماعی نسبت به دین داشت. شریعتی برای رفع چالشهای فرهنگی و سیاسی موجود در جامعۀ زمان خود، دست به اقداماتی زد تا تفسیر نوینی بر اساس دین و سنتهای اجتماعی ارائه دهد. اکثر اندیشههای شریعتی متأثر از جوّ جامعه زمان خود بود. سعی داریم در نوشته حاضر به اندیشههای دکتر شریعتی اشاره و آنها را بررسی و نقد نماییم. زمانی که در یک جامعه ثبات سیاسیاجتماعی حاکم نباشد، سبب رشد جریانهای سیاسی، اجتماعی، فکری، مذهبی و… میشود و جریانهای فکری که در چنین شرایطی به وجود میآیند مدعی روشنفکری هستند. آنها با ناراحتی، درد و بحران جامعه را فریاد میزنند و به دنبال راهحلی برای این وضع هستند. این روشنفکران در بطن جامعه، آگاهانه بر منبعی تکیه میکنند که در بین عوام بیشترین وجهه را دارا باشد؛ بنابراین هر چه شناخت جریان مذکور از منبعی که بهعنوان تکیهگاه از آن استفاده میکند بنیادیتر، جامعتر و معرفتشناسانهتر باشد، برنامههای پیشنهادی که برای درمان بحران اعلام میکنند موفقتر خواهد بود.
اندیشههای دکتر علی شریعتی
با مطالعه آثار وی متوجه نوع نگاه و اندیشه ایشان نسبت به دین میشویم. از اندیشههای دکتر شریعتی میتوان به چند مورد اشاره کرد که شامل: دین ایدئولوژیک، شیعۀ انقلابی، دینپژوهی التقاطی، اندیشههای متکی بر قرآن و سنت و اندیشه تکثر است که به توضیح مختصر چند مورد از آنها و همچنین نقدی بر این نظریات خواهیم داشت.
- دین ایدئولوژیک
شریعتی برای ایدئولوژی معانی متعددی ارائه کرده است؛ در جایی ایدئولوژی را بینش و آگاهی ویژهای میداند که انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعی که به آن وابسته است دارد و آن را توجیه میکند. او میگوید: «ایدئولوژی، عقیدهای است که جهت اجتماعی، شکل زندگی و وضع ایدهآل فرد و جامعه و حیات بشری را در همۀ ابعادش تفسیر میکند و به چگونهای؟ چه میکنی؟ و چه باید بود؟ پاسخ میدهد.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۲، ص۲۸-۲۹) و در جایی دیگر تعریف ایدئولوژی را اینگونه بیان میکند: «ایدئولوژی از سه مرحله تشکیل میشود، یک جهانبینی، دوم ارزیابی انتقادی محیط و مسائل و سوم پیشنهادها و راهحلها بهصورت ایدهآل و هدفها. هر ایدئولوژی یک مرحله انتقادی نسبت به وضع موجود دارد، یعنی ایدئولوژی نسبت به آنچه الآن هست چه معنوی، چه مادی، چه سیاسی، چه طبقاتی، چه اقتصادی، چه فرهنگی و چه اخلاقی و انسانی فرق نمیکند یک حالت انتقادی دارد.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۲۷، ص۶۱-۶۴) همچنین بازخورد خارجی ایدئولوژی الهی را، نجات طبقۀ محکوم و محروم و مبارزه با قوانین وضعی و ارزشهای هنری و اخلاقی که وابسته به طبقه حاکم است معرفی میکند.(مجموعه آثار شریعتی، ج۱۶، ص۱۸۶)
شریعتی مهمترین رسالت دین را نقش اجتماعی آن میداند و معتقد است که جنبه ایدئولوژیک آن باید بر جنبه فرهنگی آن غلبه کند، و در اینباره مینویسد: «یکی از همفکران از من پرسید: به نظر تو مهمترین رویداد و درخشانترین موقعیتی که ما در سالهای اخیر کسب کردهایم چیست؟ گفتم: در یک کلمه؛ تبدیل اسلام از صورت یک فرهنگ به یک ایدئولوژی میان روشنفکران.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۲، خودسازی انقلابی، ص۳۷) در نقد اندیشه ایدئولوژیک باید گفت که نسبت بین دین و ایدئولوژی در آثار مرحوم شریعتی چندان روشن نیست و نمیتوان مشخص کرد که ایشان در مقام تبیین ایدئولوژی اسلامی است یا دین ایدئولوژیک. اما برخی آثار و روح حاکم بر اندیشۀ دکتر شریعتی در منظومه اسلامشناسی وی میتوان گفت او بیشتر در پی ایدئولوژیککردن دین بوده است، شریعتی بیان میکند: «آنچه من آرزو دارم و در جستجوی آن هستم بازگشتن به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی است.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۱، ص۷۰) مطرحکردن نظریۀ پروتستانتیسم اسلامی با هدف ارایۀ تفسیری نو از دین و آموزههای اسلامی که برای سازگاری بیشتر دین با دنیا بود، دلیلی دیگر در تأیید ایدئولوژیککردن دین از سوی دکتر شریعتی است. وی در نظریه پروتستانتیسم اسلامی بیان میکند که: «روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد، یک پروتستانتیسم مسلمان دارای توده انبوهی از عناصر پر از حرکت، روشنگرایی، هیجان، مسئولیتسازی و جهانگرایی است و اساسیترین سنت شهادت و کوشش و تلاش انسانی است و تاریخی پر از مبارزه بین عدل و ظلم و مفاهیم روشنگر و مسئولیتساز و مدافع آزادی انسان دارد و سرنوشتش مملو از این عناصر است! با ایجاد یک نهضت پروتستانتیسم اسلامی (به ویژه شیعی که خود مذهب اعتراض است و عقیدهاش: اصالت برابری و رهبری و تاریخش: جهد و شهادت مستمر است) روح تقلیدی و تحذیری و تمکینی مذهب فعلی توده را به روح اجتهادی، تهاجمی، اعتراضی، و انتقادی بدل کند و این انرژی عظیم متراکم در بطن جامعه و تاریخش را استخراج و تصفیه کند و از آن مادههای حرکتزا و عناصر حرارتبخش به جامعه ببخشد و عصر خویش را روشن و نسل خویش را بیدار کند(مجموعه آثار شریعتی، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۴) شریعتی در معرفی اسلام به صراحت میگوید اسلام ایدئولوژی، نه اسلام فرهنگ! و ساحت ایدئولوژی دین را مترقی، رشددهنده و کاربردی میداند و بعد اسلام فرهنگی را به حاشیه میراند به این دلیل که در منطق و اندیشۀ او، اسلام کلاس درس نیست، اسلام، اسلام تحول است. اسلام وقتی به صورت کلاس درس و بحث در بیاید منحرف شده است. گویا شریعتی هر ساحتی از اسلام را که به مبارزه و قیام و انقلاب اشاره نکند برنمیتابد. «او بوعلی را نمیپسندد، به خاطر اینکه قیام و انقلاب نکرده است.» (جریانهای فکری معاصر، ص۳۷۱) براین مبنا میتوان گفت هدف وی از «بازگشت به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی برآورده کردن انتظارات خود از دین است.» به زبان علمیتر دکتر شریعتی به دنبال استخراج جنبه کارکردگرایانۀ دین برای پاسخگویی به مسائل عصری بشر است و در همین راستا چارچوبهای ایدئولوژی را مشخص میکند و آنچه را که میتوان در آن قالب ریخت میگیرد و نسبت به بقیه بیاعتنایی میکند و به این میگوییم نمایشی تکبُعدی از دین ارائه داده است. شریعتی در رابطه با اصل انتظار نیز نمایشی تکبعدی و گزینشگرایانه ارائه داده و با رویکردی اجتماعی و طبقاتی، انتظار را به مثبت و منفی و سازنده و ارتجاع تفسیر مینماید.
- شیعه انقلابی
شریعتی در نظریۀ دین ایدئولوژیک که ارائه کرد تفسیر شیعه نیز میپردازد و شیعه را اینگونه بیان میکند: «تجلی اسلام است در شکل حزب و جهانبینی، زیربنای ایدئولوژیک، هدف (رسالت) فلسفه تاریخ، انسانشناسی، شعار، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، جهتگیری سیاسی، بنیاد اقتصادی، رژیم رهبری، سنت مبارزه، سازمان، استراتژی و تاکتیک حزبی که سنت و استراتژی مبارزه آن در مبارزات مستمر و شکوهمند دویست و پنجاه ساله ائمه شیعه تکوین یافته است.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۷، ص۳۵-۳۷) وی معتقد است: «شیعه یک حزب تمام است»(مجموعه آثار شریعتی، ج۷، ص۳۴) اما زمانی که تحلیل شریعتی از اسلام و شیعه را در منظومۀ فکری ایشان مورد جستجو قرار دهیم، چیزی جز یک چهرۀ انقلابی دستگیر خوانده نمیشود. وی آنچنان چهرۀ انقلابی دین را پررنگ جلوه میدهد که گویی همۀ آن مبارزه و استراتژی جنگ است و راهی جز قیام ندارد. او شیعه را نهضتی میداند که تا مادامی که نهضت است پیروز و سربلند است و در اینباره میگوید: «نهضت تشیع با آمدن صفویه از شیعه نهضتی حرکت و به شیعه نظام تبدیل شد و ناگهان، تشیع به این پیروزی ورشکسته رسید(تشییع صفوی و تشیع علوی، ص۱۳۵) در پاسخ به این اندیشه دکتر شریعتی میگوییم که نه تمام دین ایدئولوژی میباشد و نه شیعه همیشه انقلابی است و نه ساحت انقلابی همیشه پیشرونده و نجاتدهنده شیعه بوده! انقلاب، اصلاحات، ایدئولوژی، فرهنگ، تمدن، نهضت، نظام و… محورهای اساسی تشکیل دهنده هر جامعه هستند. برای تبیین و تحلیل صحیح اندیشۀ دکتر شریعتی و چرایی تکیه ایشان بر ارائۀ بینشی ایدئولوژیک و انقلابی از دین و تشیع، دلیل محکمتر از لحاظکردن شرایط جامعه زمان ایشان یافته نمیشود، و سبب پیدایش این اندیشه شرایط اجتماعی آن زمان بود؛ بنابراین اگر همۀ آنچه شریعتی در تعریف ایدئولوژی و شیعه ارائه میدهد، در کنار شرایط سیاسی اجتماعی جامعۀ ایران معاصر وی مورد تحلیل قرار دهیم قطعاً نقد کمتری متوجه اندیشۀ ایشان خواهد شد. دکتر علی شریعتی برای ایجاد یک تحول فکری و فرهنگی، مفاهیم اسلامی را به خوبی مسئلهیابی کرد، خصوصاً زمانی که حکومت مبارزه با فرهنگ شیعی را در دستور کار خود قرار داد و با تکیه برآن تفسیرهای انقلابی و پررنگ از میراث شیعه ارائه داد: «برای شرق و بالاخص برای جامعه الآن اسلامی، یک ابوذر ارزشش بیشتر و حیات بخشتر است تا صدها ملاصدرا و ابوعلی سینا.»(شریعتی، ج۷، ص۵۰) ایشان در این مسیر به رفتارهای از جنس رفتارهای ابوذر در دین تأکید میکرد: «همانند ابوذر باید استخوان شتری را گرفت و بر کاخ خلیفه تاخت(شریعتی،ج۷، ص۱۲-۱۱) در یک تفسیر کلی میتوان سبب این اندیشه را شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه آن زمان دانست. در مسئله دینپژوهی توجه به همۀ ابعاد دین ضروری است نه فقط یک یا چند جزء آن! اینگونه نگاه تکبعدی به مؤلفههای تشکیلدهنده دین توسط دینپژوهان، سبب بروز رویکردهای آسیبزا بر پیکره دین میشود. از آسیبهایی که متوجه اندیشه دینپژوهی دکتر شریعتی است: «رویکرد جزءنگرانه به جای رویکرد جامعنگرانه و هدفمحورانه است» (جریانهای فکری ایران معاصر، ص۳۸۰) دکتر شریعتی تمام تلاش خویش را در معرفی چهره انقلابی و ضد استبداد دین گمارد و نسبت به دیگر ابعاد آن کمال بیمهری را داشته، این در حالی است که وقتی تاریخ اسلام را مورد بررسی قرار میدهیم، خانهنشینی ۲۵ساله امام علی (ع) و صلح امام حسن(ع) و پیشرفتهای علمی دوره امام صادق(ع) و امام باقر(ع) و پذیرش ولیعهدی امام رضا(ع) قابل مشاهده است. در نتیجه شیعه همیشه هم دست به قیام نزده است، گاهی راه مصلحتاندیشی را در پیش گرفته و گاهی هم پرچمدار کانونهای علمی بوده است. در مجموع دلیل قانعکنندهای برای نادیدهگرفتن پیشرفتهای علمی و همچنین نقد علما و دانشمندان اسلامی در اندیشۀ دکتر شریعتی وجود ندارد.
- دینپژوهی التقاطی
زمانی که سخن از دینپژوهی میشود، صاحبنظران او را متهم به تفکر التقاطی میکنند. مفهوم التقاط؛ خلط، وامگیری و امتزاج دو پدیده در یکدیگر است و دامنه آن از لفظ شروع میشود و تا رسوخ در مکاتب پیش میرود. ارائۀ پروتستانتیسم اسلامی از طرف شریعتی را نوعی التقاط لفظی میدانند. یکی از نویسندگان در کتاب آسیبشناسی دینپژوهی معاصر در این زمینه میگوید: «دلیلی ندارد شریعتی از واژههای مانند پروتستانتیسم در تحلیل رابطۀ دین و جامعه استفاده کند، چرا که هر اصطلاحی در بافت و متن اجتماعی خاص و معین، بار معنایی ویژهای دارد و در همان متن پاسخگو خواهد بود»(جریانهای فکری ایران معاصر، ص۳۳۹) زمانی که احکام کلی و عوارض ذاتی یک پدیده مورد پژوهش عقلانی قرار بگیرد، نتایجی که از تحلیل آن به دست میآید نقد کمتری متوجه آن میشود. در مورد دین اسلام هم نیز این قضیه صدق میکند، برای شناخت تمامیت ساختار فکری مکتب دین اسلام، توجه به فلسفه توحیدی، فلسفه دین توحیدی، فلسفه انسان توحیدی، فلسفه فهم توحیدی، فلسفه معرفت توحیدی ، فلسفه هستی توحیدی ضروری است و بیتوجهی به هر یک از این موارد، دین پژوهی متفکران را دچار اختلال میکند. این نقص از آنجا متوجه دکتر شریعتی میشود که در شناخت اسلام تنها به سه بُعد آن یعنی، فلسفه تاریخ، فلسفه جامعه و فلسفه انسان توجه کرده است و از فلسفه معرفتشناسی که اساسیترین رکن هر مکتب است غافل شده است. وی بر اساس این سه مؤلفه و با تأثیر از مکاتبی چون سوسیالیسم، اومانیسم، اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم، دین را مورد بررسی قرار میدهد در صورتی که تفسیر دین در پرتو این مکاتب، روش صحیح معرفت دینی نیست و حاصل آن جز غفلت از مبانی معرفتشناسی و هرمنوتیکی نخواهد بود، وی با تأثیری که از این مکاتب گرفت سعی در تحمیل تئوریهای علمی، تجربی و انسانی بر قرآن داشت. تطبیق و تحمیلی که نتیجهاش جز تفکر التقاطی نبود.
- اندیشه تکثر
در برخی افکار و اندیشههای دکتر شریعتی تکثر نمایان است و نمیتوان در تبرئه ایشان در برابر نقد دین پژوهان توجیه قانعکنندهای بیان کرد. شریعتی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی، بر تشیع صفوی تاخته است به این دلیل که روح انقلابی و نهضتی و حرکت آفرین خود را تبدیل به نظام سازمانی کرد و سبب پیروزی ورشکستانه آن شده است. از طرف دیگر، با دولت صفوی از اینکه در برابر امپراطوری عثمانی ایستاد و مبارزه کرد، مخالفت میکند و از طرف دیگر نوبت به دولت عثمانی که میرسد، از اینکه تا قرن نوزدهم در برابر غرب غارتگر و تجاوز طلب و کلیسا میایستد، آن را تمجید میکند. در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی با شور و تعب، شیعه را پرچمدار انقلاب و چهره انقلابی میداند، و یکباره آن شور انقلابی در شیعه را به خاطر تفکر انتظار از تاب میاندازد و میگوید: «ولی بعدها این ویژگی انسانی را از دست میدهد و هیچگونه مسئولیت اجتماعی را پذیرا نمیشود و تنها امام را مسئول میداند و به خاطر تفکر انتظار هرگونه کوششی برای استقرار نیکی و عدالت در دنیا را بیهوده میشمارد(مجموعه آثار شریعتی، ج۲۷، ص۴۴) تعریف شریعتی از روشنفکری این است که روشنفکر به هیچ تخصص خاصی احتیاج ندارد و از سویی دیگر وظیفه روشنفکر را بازسازی دین و بهرهگیری از عنصر اجتهاد معرفی میکند، یعنی در یک بُعد سلبی، روشنفکر عقیده ایشان نیازی به داشتن تخصص علمی، فلسفی، جامعه شناسی، سیاستمداری و… ندارد و در «بعد ایجابی، داشتن مکاتب و نظریههای جامعهشناسی و قدرت تجزیه و تحلیل منطقی و هدایت پیامبرانه را لازم میداند» (جریانهای فکری ایران معاصر، ص۴۱۷) وی در مورد روحانیت نیز دو پهلو اظهار نظر میکند، ایشان در کتابچه «عقیده» از یک سو در مورد اعتقاد به روحانیت مینویسد: «همیشه قویترین، مؤمنانهترین و متعصبانهترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی از جامعه درست و اصیل اسلامی کردهام و در اینجا حتی به خود شما هم گفتهام که دفاع، نگهبانی و جانبداری از این جامعه علمی نه تنها وظیفۀ هر مسلمان مؤمن بلکه از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب ایستادگی میکند، وظیفه هر روشنفکر مسئول ولو معتقد به مذهب هم نباشد.»(مجموعه آثار شریعتی، ج۷، ص۳۵-۳۶) اما در کتاب با مخاطبهای آشنا مینویسد: «خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند.» (با مخاطبهای آشنا، ص۳۵) اینگونه نظریهپردازیکردن باعث میشود که اندیشههای ایشان مورد نقد دین پژوهان قرار بگیرد و نظریات گوناگون و متناقض به او نسبت داده شود، خصوصاً زمانی که اندیشۀ متکثر ایشان بازخورد بیرونی داشته و محرک جریانهای فکری و سیاسی شود.
در مجموع میتوان گفت که دکتر علی شریعتی دغدغه دین داشتند، ایشان درمان بحرانی که جامعه در آن گرفتار شده است را آگاهیدادن به تودهها و ایجاد تحول فکری و فرهنگی میدید تا جایی که انتظار داشتند تحت این شرایط روشنفکر قهرمان ظهور میکند. وقتی تأثیر اندیشههای ایشان را در میان جنبشها و جریانات فکری-فرهنگی مورد بررسی قرار میدهیم بعضاً نتیجهای معکوس دریافت میگردد و اصلیترین دلیل آن شاید اجمالگویی و عدم شفافیت و گاهی دوگانهگویی در ارائۀ دیدگاههایش باشد که سبب تشعب برداشت و بعضاً نسبت دادن نظریات نادرست به ایشان شده است. دکتر شریعتی راه پیشنهادی خود در رابطه با اعلام بحران را با ایدئولوژیککردن دین، معرفی شیعه به حزب انقلابی، اجتهاد در دین توسط روشنفکر، التقاط اسلام با مکاتب غربی به دلیل پارهای تشابهات میدانست. وی روشنفکر را الزام میکند برای تأمین کارکردهای اجتماعی ادعا شده یا دست به تأویلات نادرست بزند و جز منطق انقلاب و شورش نداند؛ و یا به مکاتب دیگر پناه ببرد. بازخورد برخی اندیشههای ایشان در جریانهای فکری به اصلاح دینپژوهی بعد از وی چندان مطلوب نبوده است. چراکه اکثر این جنبشها تب دین و دینداری نداشته و به دنبال یک منبع قابل قبول در جامعه برای پیشبردن اهداف خود میگشتند در این بین پارهای از افکار و اندیشههای دکتر علی شریعتی محرک عملکردشان بوده است. این درحالی است که آگاهی دکتر شریعتی از دین برای نظریهپردازیکردن جامع و کامل نبوده است و این مطابق با اصول دینپژوهی نیست که متفکر مسلمان به خاطر تخصص یا تعلق خاطر خود به بعدی از ابعاد اسلام توجه کرده و نسبت به ابعاد دیگر بی اعتنا باشد؛ در مجموعه دین پژوهی دکتر شریعتی یک دین پژوهی ناقص است که اگر به مرحلهی نظریه پردازی برسد(که رسیده است) عواقب خاص خود را خواهد داشت که نه حق دین ادا میشود و نه رسالت روشنفکری تمام! لذا رسالت روشنفکری از ایشان قهرمان نساخت و بعضاً پیشنهادات ایشان در اعلام بحران مثبت و کارگر واقع نشد. لازم به ذکر است که نقش دکتر شریعتی در به بار نشستن انقلاب اسلامی در سایۀ روشنگریهایشان غیر قابل اغماض است. وی در پایان ارائۀ گفتمان بازگشت به خویشتن، اسلام را یک ایدئولوژی جامع و انقلابی معرفی میکند. در نظر شریعتی اسلام، یک ایدئولوژی تام و تمام است که تعیینکننده نظام سیاسی، اجتماعی، شیوۀ زندگی و تمام ابعاد زندگی بشر میباشد. (مجموعه آثار شریعتی، ج۲۲، ص۱۴۱) اندیشۀ پیوند بین دین و ایدئولوژی، فصل مشترک بین همۀ جریانهای اصلاحطلبی دینی است، همۀ جریانهای اصلاحگری دینی در جهان اسلام بر نقش ایدئولوژیک و انقلابی دین تأکید کردهاند. نظریههای اجتماعی هر جریانی به نحو اجتنابناپذیری پیامدهای خاص خود را در قلمرو جامعه و دین و سیاست خواهد داشت؛ بنابراین میتوان گفت؛ جهانبینیها و ایدئولوژیهای نظریهپردازان در تئوریهای جریانهای دنبال رو آنها اثر میگذارد.
* مصطفی شجاعیان، پژوهشگر فلسفه و کلام اسلامی
_______________________________
منابع
- خسروپناه، عبدالحسین. (۱۳۸۴)، جریانهای فکری ایران معاصر. قم، انتشارات وثوق.
- شریعتی، علی(۱۳۷۷). مجموعه آثار ج۱۰، با مخاطبهای آشنا. تهران، انتشارات چاپحش.
- ________ (۱۳۷۴). مجموعه آثار، ج۲۷، بازشناسی هویت ایرانی – اسلامی. انتشارات الهام.
- ________ (۱۳۷۵). مجموعه آثار، ج۱۷، اسلامشناسی۲: چاپخش
- ________ (۱۳۷۷). مجموعه آثار، ج۹، تشیع علوی و تشیع صفوی. تهران: انتشارت چاپخش.
- ________ (۱۳۵۸).تخصص .تهران: تشیع سرخ
- ________ (۱۳۶۰). مجموعه آثار، ج۲، خودساری انقلابی. تهران: چاپخش.
- ________ (۱۳۷۳). مجموعه آثار، ج۲۰. انتشارات قلم.
- ________۱۳۸۴).مجموعه آثار، ج۲۲، مذهب علیه مذهب. تهران: بی نا.
- ________ (۱۳۷۵). مجموعه آثار، ج۷، شیعه یک حزب تمام. تهران: الهام.
- ________ (۱۳۷۴). مجموعه آثار، ج۲۳، جهانبینی و ایدئولوژی. تهران: شرکت سهامی انتشار.
- ________ (۱۳۵۸).با مخاطبهای آشنا، مجموعه آثار ش۱. تهران: حسینه ارشاد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0