ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
روز دانشجو بهانهی خوبی است تا در باب ایدههای بنیادین نهادی به نام «دانشگاه» بیندیشیم؛ ایدههایی که روح دانشگاه بهشمار میآیند و مبادی عزیمت، مسیر اصلی و غایت فرجامین آن را تعیین میکنند. آنچه بهعنوان وظیفه کنشگران دانشگاه، خواه آموزگاران و دانشجویان و پژوهشگران و خواه مدیران آن شناخته میشود، توسط این ایدهها تعیین شده و به یاری سنجههای فلسفی ارزیابی میشود؛ از این رو نهاد علم باید زیستاری را که اعضایش بهشکل میاناذهانی در آن سهیم هستند را نهادیوار تجسم بخشد و انگیزانندهوار از آن پشتیبانی نماید.
بنا به نظریه میدانهای کنش بوردیو، هر پدیده دست کم در سه سطح کار میکند و برای ارزیابی آن، باید هر سطح را با سنجههای مخصوص خودش در نظر گرفت. سطح نخست، سطح آشکار پدیده است که کنشهای ملموس در آنجا رخ میدهد. سطح دوم سطح میانی و کمتر مشهودی است که ویژه مناسبات سازمانی، قواعد کنش فردی و جمعی و الگوهای ارتباطی است. سطح سوم نیز سطح زیرین یا همان ایدههای بنیادین است که پدیده را بهلحاظ نظری و مفهومی برپا و تقویت میکنند. اکنون پرسش آن است که آیا بههنگام برپایی یا ارزیابی دانشگاه میتوانیم یکی از این سطوح را نادیده بگیریم و تمامکار را به کنشگران یک سطح واگذاریم؟
پاسخ این سؤال بهجهت علمی منفی است چون پدیده دانشگاه یک کل است که لایههای درهم تنیدهای را در خود جای داده است؛ ولی به جهت واقعی میتوان پاسخ مثبت به آن داد و برای مثال به وضعیت دانشگاه در ایران اشاره کرد. کمتر از یک سده است که ما در کشورمان دانشگاه مدرن تاسیس کردیم بدون آنکه توجهی به روح و فلسفهی آن داشته باشیم. در ابتدا لایه ظاهری یعنی تفکیک دانشکدهها را اجرا کردیم و بعد از آن به سراغ سطح میانی یعنی مدیریت و اقتصاد دانشگاه رفتیم. آنچه تاکنون نداشتهایم، «فلسفه دانشگاه» است.
ما در ایران ایده فلسفی خاصی برای درک موقعیت دانشگاه در کلیت نظام فرهنگی خود یا ایدهای فلسفی برای طراحی نسبت دانشکدهها با هم نداریم و تنها از جهات بروکراتیک و تقسیم کار ساده به این مهم دست زدهایم. در این وضعیت طبیعی است که نتوانیم منطق و روح حاکم بر الگوی دانشگاه مدرن را از ظاهرش جدا کنیم و لذاست که دچار مصرفگرایی فرهنگی میشویم.
اما خطری بزرگتر نیز در این میان احساس میشود؛ ایدههای دانشگاه هویت و جهت دانشگاه را تعیین میکنند و ما وقتی ایدهی اختصاصی نداریم، دچار التقاط و بیهویتی خواهیم شد. در این صورت است که هر دانشکده به جزیرهای تبدیل میشود که ایدهی خود را دنبال میکند؛ یکی به فکر کسب درآمد است؛ یکی به فکر خدمت به حکومت و دیگری به فکر تربیت پژوهشگران مستقل از جامعه. این سرگشتگی نظری، دانشگاه ایرانی را به بیماری چندشخصیتی فرهنگی دچار کرده و آن را از کارآمدی انداخته است.
اگر دانشگاه ایرانی امروز وضع مناسبی ندارد، بیشتر از آن روست که ایدهی مشخص نظرپردازیشدهای ندارد نه اینکه نظرات خوبی هست ولی اجرا نمیشوند؛ خود نظر مفقود است.
تاریخ انتشار: 1404/09/16
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.