مروری بر کتاب امام موسی صدر

محمد (ص)؛ پيامبر بت شكن

امام موسی صدر
از سپیده‏ دمِ آفرینشِ آدمی، ذهن او در پی شناخت بود. از همین‌رو، در خود و پیرامون خود به کشف ناشناخته‏‌ها پرداخت و در طی هزاران سال با تلاشی جانکاه به دنبال حقیقت گشت. آنچه بیش از همه آدمی را به تکاپو وا می‏داشت و او را به اندیشیدن برمی‏انگیخت، ترس او از سرنوشت خویش بود. او خود را در جهانی پرمهابت، که از زمین و آسمانش دشمنانی بزرگ بر او چیره می‏کرد، ناتوان می‏دید و یارای برابری با آن‌ها را در خود نمی‏یافت. امنیت و ثَبات دو انگیزۀ ژرف و دو هدف دوردست در پس نگاه‌های خیره و ترسان او در معمای طبیعت بودند. برای تحقق امنیت و آسایش تنها دو راه پیش رو داشت:
1.    چیرگی بر طبیعت
2.    سازی با طبیعت از هر راه ممکن

 


چون در آن مرحله از تحققِ امر نخست فرو مانده بود، به اکراه به کوشش برای تحقق امر دوم تن داد. از این‌ رو، به خلق اوهام گوناگون و بندگی آن‌ها پرداخت. قرآن نیز این حقیقت را بیان کرده است، همچنان‌که این مسئله در تاریخ ادیان و عقاید نیز دیده شده است.
جهل، که در آن هنگام دلیل موجهی بود، در روزگاران دیرپای دورۀ بت‏ پرستی مایۀ دوری انسان از جایگاه والایش بود. مقصود ما از بت‏پرستی، مفهومی اعم از نظام شرک‏آلود است. آنچه میان ساختۀ دست آدمی و معبودهای او مثل اجرام آسمانی و درختان و حیواناتْ مشترک است،‌‌ همان وهمِ برساخته در این نمادهاست، که آدمیان به شیوه‏ای فریبکارانه و برای مجاب کردن عقل، در برابرِ آن اوهام فروتنی ورزیدند. آدمی، همان‌طور که کودکانش را با سرگرمی ساکت می‏کند، عقل خویش را خاموش کرد. 


در آن مرحلۀ طولانی و دشوار، آدمی، بنا بر غریزۀ ترس، در برابر اجرام طبیعی مانند خورشید و ماه سر فرود آورد. او به امید کسب روزی در برابر حیوانات و درختان کمر خم کرد. پس از آن، در برابر ساخته‏هایی تعظیم کرد که خیالش آن‌ها را جسمیت بخشیده بود و نمادی از خدایانش بودند، او این خدایان را در معبدهایی نزدیک خویش ساخت تا هرگاه از چیزی می‏ترسید یا چیزی می‏خواست، به آن‌ها پناه برد. این بت‌ها انسان را از علم‏آموزی و دریافت حقایق بازداشتند، چراکه به نظر او قداستِ این بت‌ها مانعِ اندیشیدن در ماهیت و کنه آن‌ها می‏شد. آدمی به جای تحلیل و علت‏یابیِ رخداد‌ها بسنده می‏کرد به اینکه حوادث بنا بر اراده‏های عُلوی جریان دارد. اگر احترام آن‌ها بر او واجب است، به ناچار کمتر از آن است که راز آن‌ها را دریابد. بنابراین، در خود این جرئت را نمی‏دید که از زیر سلطۀ طبقه‏ای از مردم، که اعتقاد داشت قداست خدایان را دارند، به درآید.


او اعتقاد داشت که اوضاع جهان ثابت است و دگرگونی نمی‏پذیرد. نظام‌های مقدس است که مشکلات را آفریده و با مقدراتش بازی می‏کند و چون چیزی نداشت که با او برابری کند، از روی درماندگی و به سبب رنجی که از آن می‏برد، نزدیکش شد. این نظام شرک‏آلود در خدمت بت‌هایی از بشریت بود، مانند طبقات بزرگان و اشراف از شاهان و شاهزادگان و ثروتمندان. افزون بر این، انسان هر خرافه‏ای را باور داشت. این خرافه‏‌ها را بر فلسفۀ سستی که با ظواهر طبیعت پیوند داشت، بنا می‏کرد. اگر قمر در برج عقرب بود، آن را شوم می‏پنداشت و دست از حرکت و کار می‏کشید؛ می‏ترسید به شری از سوی خدا دچار شود، زیراکه در آن زمان مزاج خداوند، نعوذ باللّه، مضطرب و در معرض بحران‌های عصبی است. نیز بت‌هایی از عادت و سنت می‏پرستید. این سنت و عادت سنگین‏ترینِ غل و زنجیر‌ها بر آدمی و پر اثر‌ترین چیز‌ها در جمود و واپس‏ماندگیِ او بودند. ذاتِ او بزرگ‏ترینِ بت‌‌ها بود و، چه‌بسا، همچنان باشد. آن ذات را می‏پرستید و هیچ‌چیز را نمی‏دید مگر از دیدۀ آن. حق آن بود که ذات او می‏گفت، هرچند باطل باشد؛ و باطل‌‌ همان بود که ذات او می‏گفت، اگرچه حق باشد.


انسان در فراز و فرودهای تاریخ چنین بود و بدین‌گونه اجتماعش شکل گرفت. در آن دوران‌ها انسان فضایلی هم داشت. یکی از فضایل انسان این بود که به تجاربش آگاه بود و از نتایج آن‌ها سود می‏برد. رفته‏رفته بنا بر قوانین مسلّم پیشرفت کرد، قوانینی که ما آن‌ها را الهی می‏دانیم و دیگران مادی‏اش می‏خوانند. وقتی فلسفه به صورت قوام‏یافته و پخته ظهور یافت، فلاسفه ندای آزادی انسان را از زنجیر‌هایش سر دادند و مردم را به شکستن بت‌های گوناگونشان فراخواندند. اما واپس‏گرایان و سوداگران عقیده، انگِ الحاد و کفر بر آنان زدند و دعوتشان را با منزوی کردنشان ناکارآمد کردند. آنچه به منزوی شدن فلاسفه کمک کرد این بود که آنان عقل را مخاطب می‏ساختند نه دل را. کمتر کسی از مردم تحت‌تأثیر این زبان قرار می‏گیرد و به آن پاسخ می‏گوید. از این‌ رو، دیگر برای پیشرفت اجتماعی و به کمال رساندن انسان چاره‏ای جز دخالت خدای سبحان نبود.


کار رسولان، در اثربخشی، به کلی با فلاسفه متفاوت بود، چراکه پیامبران عقل آدمیان را در چارچوب وجدانشان مخاطب می‏ساختند. دین، چنان‌که متخصصان با الهام از پیامبر تعریف کرده‏اند، «فطرتی است که انسان را به خالقش پیوند می‏دهد» و دعوت الهی از این فطرت آغاز شد. این بینش بزرگ‏‌ترین عامل توفیق انبیا در رسالتِ به حقشان بود. ارتباط غریزی میان آدمی و خدایش رسالت انبیا را آسان می‏ساخت، اما در رسالت فلاسفه سودی نداشت. در حالی ‌که فیلسوفان خود را تنها و آسیب‏پذیر می‏دیدند، پیامبران در ژرفای احساسات مقدّس و اصیل آدمیان جای داشتند. هرگاه مردم برای حفظ سنت یا امری موروثی به آنان جفا می‏کردند، دعوت از دریچۀ ایمانِ به خدا به درون آنان راه می‏یافت.


رسالتِ همه انبیا یکی است و اختلافشان تنها به ادوار زندگی بسته است، ادوار زندگی با توجه به تکامل و تکوین. جوهر انقلاب پیامبران بر ضد بت‏پرستی، به هر شکلی که باشد، در مراحل و ادوار مختلف تفاوتی نمی‏کند، زیراکه آنان رهبرانی رهایی‏بخش‌اند، به دقیق‏‌ترین معانی‌ای که ما امروز از این دو واژه (یعنی رهبر و رهایی‏بخش) درمی‏یابیم. گزاف نیست اگر بگوییم که حضرت محمد (ص) بزرگ‏‌ترین پیامبر است و انقلاب او بزرگ‏‌ترین انقلاب. این بیانِ واقعیِ این انقلاب است و نتایج این انقلاب و تاریخ، این را ثابت کرده است.


در این گفتار برآنیم که عظمت پیامبر را با پاره‏ای کارهای قهرمانانه‏اش برای آزاد ساختن بشر از بند‌ها و بت‌ها به سوی جهانِ بهتر برشمریم:


یکم: پیامبر در جهانی که فرقه‏‌ها و گرایش‌های متفاوتی در آن بودند دعوت خود را بر توحید بنیان نهاد. در دنیا خدایان بی‏خردی برساخته بودند که خود منجلاب‌های تفرقه و رسوایی و نادانی بودند. پیامبر اسلام در دعوتِ رهایی‏بخش خود با سختی‌هایی روبه‏رو شد که خود، در حالی که او فداکار و شکیبا بود، چنین می‏گوید: «هیچ پیامبری آن‌چنان‌که من آزار دیدم آزرده نشد.» [۱] او با رد شرک و زشت شمردن بت‏پرستی دعوتش را برای ژرفا بخشیدن به این اصلِ جامعِ رسالتش (یعنی توحید) آغازید. تا اینکه در یوم‌الفتحْ پیروزیِ درخشانش را به اوج رساند و علی، جوانمردِ اسلام، را بر شانه‏‌هایش بلند کرد. خداوند با این پیروزی او را برتری بخشید. در آن روز علی‏ (ع) دستان خود را زیر بزرگ‏‌ترین بت، هبلِ یک چشمِ وصله‏دار، برد و آن را از ریشه برکند. بت‌های کوچک را نیز برکند تا با نابودی آن‌ها نظام شرک را از میان ببرد.


پیامبر، در نبرد با شرک، به از میان بردنِ ظواهرِ شرک بسنده نکرد، بلکه در سنگرگاه‌های اصلی آن، یعنی جان‌ها و دل‌ها، به مبارزه با آن پرداخت و جان‌ها و دل‌ها را از نگرانی‌ها و وسوسه‏‌ها پاک کرد. پیامبر می‏فرماید: «شرک پنهان‏‌تر است از جنبش مورچه‏ای سیاه بر تخته‌سنگی در شبی تیره.»[۲] چه انگیزه‏ای نیرومند‌تر است از حس خطر از پیرویِ شرک و مقابله با اثرش در راه‌های تاریک و لانه‏های پنهانِ آن و چه نیرویی بهتر از این احساسْ با خطرِ کمین‏کرده در درون سینه‏‌ها و جان‌ها مقابله می‏کند؟


پیامبر(ص) در سال نهم هجری هیئتی متشکل از علی (‏ع) و ابی‏بکر را با آیاتی از سورۀ برائت روانۀ یمن کرد. حضرت علی (‏ع) از جانب پیامبر، در دربارِ یمن آغاز نبردی بر ضد الحاد را اعلام کرد، نبردی که در آن سستی و نرمش راه ندارد. خورشید و ماه را از عرش الهی تا جایگاه بندگی برای خدا پایین آوردند. او گفت که خورشید و ماه و دیگر موجودات تحت فرمان خداوندند و هرگاه خداوند برای آن‌ها خیر و نفعی بخواهد، خیر و نفع بیشتری به انسان می‏رسد.
پیامبر(ص) در دعوت خود در برابر فریب‌ها و تهدید‌ها نه سستی ورزید و نه نرمش نشان داد. در برابر آن‌ها قد برافراشت و گفت: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم دست بردارم چنین نمی‏کنم، مگر مرگم فرا رسد.» [3]


دوم: پیامبر مردم را از یک الوهیتِ خیالی رهاند. برای نخستین بار در تاریخ، اندیشه را به نیکو‌ترین شکل آزاد و از ویرانۀ بت‌ها راهی به علم گشود. دیگر دریا‌ها و کوه‌ها و ستارگان حریم‌هایی نبودند که فکرْ فقط با زنجیرهای سنگینی از قداست می‏توانست به آن‌ها نزدیک شود. پیامبر مسلمین را به فراگیری علم خواند تا آن را برای خیر آدمی به کار گیرند. آنان را به گشودن قفل‌های طبیعت به یاری تأمل و تجربه فراخواند. دستور داد تا «علم بیاموزند حتی اگر در چین باشد.» [4] دستور داد تا «از گهواره تا گور در کسب دانش پایداری ورزند و تلاش کنند.» پیامبر راه را بر شیادی و خرافه‏سازی بست و اجازه نداد تا ساده‏اندیشان عقایدِ مبهم را در پوششی از تقدس و ترس بپذیرند، چنان‌که در اروپا وضع چنین بود. در قرون وسطا طعم شدید‌ترین تنبیهات را به دانشمندان و آزادی‏خواهان چشاندند. حکایت گالیله و کوپرنیک و دکارت و صد‌ها نفر دیگر هنوز از ذهن‌ها پاک نشده است.


سوم: پیامبر برای برپاییِ جهان واحد و اجتماع بر‌تر همۀ قید‌ها را در یک وسعتِ بی‏سابقه و بی‏همتا درهم شکست. او نخست اعلام کرد: نظامِ فاسد اثر مستقیمِ رفتار و سلوکِ آدمی است. اگر انسان نظام برتری بخواهد، چنین چیزی به دست خواهد آمد. گفت: «إنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم [5] همچنین گفت: « َهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ و البَحرِ بِما کَسَبَت أیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعونَ.» [6] نیز تصریح کرد هرجا که بوی ظلم استشمام می‏شود، باید بر ضد آن انقلاب کرد و مردم را به مقابله با طاغوتیان و ستمگران فراخواند. و فرمود: «وَ لا تَرکَنُوا إلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن دونِ اللَّهِ مِن أَولیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرونَ.» [7]


همچنین، برابری در حقوق و واجبات را وضع کرد. پس میان آدمیانْ اختلاف طبقاتی و فرقی نیست مگر در علم و عمل و تقوا. در سلسله مراتب آدمیان‌نژاد و ثروت جایگاه و اعتباری ندارد. پادشاهان و رهبران، همچون دیگران، در برابر خدا بر چیزی توانا نیستند: «قُلِ اللّهُمَّ ملِکَ المُلکِ تُؤتِی المُلکَ مَن تَشاءُ وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ.» [8] نیکوست اشاره‏ای کنیم به تأکید بر ثروتمندان برای شکستن بت ثروت، چرا که شیفتگان بندگیِ ثروت آرزو داشتند که وحی بر قارونِ عرب، ولیدبن‌مغیره، یا دوستش عمرة‌بن‌مسعود ثقفی نازل شود. قرآن می‏گوید: «وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ هذَا القُرآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتَینِ عَظیمٍ أهُم یَقسِمونَ رَحمَتَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنا بَینَهُم مَعیشَتَهُم.» [9]


چهارم: پیامبر مصرانه با خدایان شرک، چه از سنگ و چه بشری، تحدی می‏کند، هستی و بی‏پایگی آنان را می‏نمایاند و در انداختن آن‌ها از ارزش و اعتبار پیروز می‏شود: «یا أیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللَّهِ لَن یَخلُقوا ذُبابا و لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ و إن یَسلِبهُمُ الذُّبابُ شَیئا لا یَستَنقِذوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ و المَطلوبُ.» [10]


پنجم: شدت موضع پیامبر در برابر تَطَیُّر و تفأل و تنجیم کمتر از ستیز او در برابر دیگر اوهام و خرافات نبود. در برخی جنگ‌ها پیامبر را به گمان طالع نحس از رفتن به نبرد نهی می‌کردند. اما پیامبر روانه جنگ می‌شد و طالع نحس را به طالع سعد بدل می‌کرد و می‌گفت: «نه نحسی‌ای هست و نه دشمنی‌ای.» [11] می‌گفت: «با روز‌ها دشمنی نورزید و الا با شما دشمنی می‌ورزند.» [12]


ششم: پیامبر در برابر عادات و سنّت‌ها‌‌ همان موضع پیشین را داشت. پیامبر سنتِ گذشتگان را تحت تأثیر تحولات زمانه معرفی کرد. پس نباید سنت‌ها را به بت و خدای برساخته تبدیل کنیم و به آن‌ها تقدس بخشیم. خود پیامبر، در حادثۀ زید، فرزندخوانده‏اش، و زینب دختر جحش، دختر عمه‏اش، با یک تشریعِ اسلامیِ آسان، یکی از مخاطره‏آمیز‌ترین و دشوار‌ترین رسم‌ها را نفی کرد. نیکوست که در این باره به تفسیر امام شیخ محمد عبده و دیگران رجوع کنیم تا مفصلاً از حکمت تشریع در این حادثه بر ضد بتِ عادت آگاهی یابیم.


هفتم: تنها بتِ بزرگ‏‌تر که‌‌ همان خودخواهی است باقی ماند. معروف است که رهایی از آن را جهاد اکبر خواند. در قرآن شریف آمده است: «أفَرَأیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ وَ أضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمعِه وَ قَلبِه وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِه غِشاوَةً فَمَن یَهدیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أفَلا تَذَکَّرونَ.» [13]
سلام و رحمت و درود خدا بر تو‌ای ابوالقاسم(ص)، تو راه را به سوی بهشت موعود هموار کردی. تو با قدرت و توان رهبری چیره‌دست، موانع و آفت‌های حرکت و رسیدن انسان به هدف را از میان برداشتی. ما را یاری کن تا در راهی که پیش روی ما نهادی حرکت کنیم و در این روزگار دست ما را بگیر و ما را راهنما باش تا از دشمنانمان‌‌ رها شویم،‌‌ همان دشمنانی که بشریت را از آنان در آن روزگار‌‌ رها کردی...

 

 

🔻 پی نوشت ها:
[1]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۳۹، ص۵۶
[2]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۱۸، ص۱۵۸
[3]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۱۸، ص۱۸۲
[4]. جعفربن محمد (ص)، همان، ص۱۳
[5]. خدا چیزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.» (رعد، ۱۱)
[6]. «به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کار‌هایشان را بچشاند، باشد که بازگردند.» (روم، ۴۱)
[7]. «به ستمکاران میل مکیند که آتش بسوزاندتان. شما را جز خدا هیچ دوستی نیست و کسی یاریتان نکند.» (هود، ۱۱۳)
[8]. «بگو: بار خدایا تویی دارندۀ ملک. به هرکه بخواهی ملک می‌‌دهی و از هرکه بخواهی می‌‌ستانی. هرکس را که بخواهی عزت می‌‌دهی و هرکسی را که بخواهی ذلت می‌‌دهی.» (آل عمران، ۲۶)
[9]. «گفتند: چرا این قرآن بر مردی از بزرگ‌مردان آن دو قریه نازل نشده است؟ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‏کنند؟ حال آنکه ما روزی آنان را در زندگی دنیا می‌انشان تقسیم می‌‌کنیم.» (زخرف، ۳۱-۳۲)
[10]. «ای مردم، مثلی زده شد. بدان گوش دهید. کسانی که آن‌ها را به جای الله به خدایی می‌‌خوانید، اگر همه گرد آیند مگسی را نخواهند ‏آفرید و اگر مگسی چیزی از آن‌ها برباید بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.» (حج، ۷۳) 
[11]. کلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج۸، ص۱۹۶
[12]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۲۴، ص۲۳۹
[13]. «آیا آن کس را که هوسش را چون خدای خود گرفت و خدا از روی علم گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیده‌ای؟ اگر خدا هدایت نکند چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ چرا پند نمی‌‌گیرید؟» (جاثیه، ۲۳)

تاریخ انتشار: 1403/06/31

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.