یادداشت؛

نسبت اصالت وجود و اتوپیای عدالت

برای داشتن جامعه‌ای فاضل باید حق هر صاحبِ عقلی، که همان استحقاق دریافت آگاهی است، داده شود تا او به فضلیت علم و حکمت دست یافته و کارهای خود را در عرصه اراده و عمل به نحو‌احسن انجام دهد. حق هر اراده‌ای نیز که همان حق آزادی در داشتن اندیشه و بیان و عمل به آن است باید داده شود، تا صاحبِ اندیشه از طریق فضلیت اختیارِ بیان اندیشه، به فضلیت تعقل نائل آید.

رسانه فکرت | اردشیر محمودی، عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور 


مقدمه


در اصالت وجود سه عنصر اساسی نهفته است؛ مابه‌الاختلاف، مابه‌الاشتراک، وحدت. ماهیات و موجودات هم دارای دو تشخصند: اول دارای اختلافند که آنها را از هم متمایر و این تمایز مایه تشخص، آنهاست. دوم ماهیات در عین اختلاف و تشخص با هم دارای اشتراکاتی‌اند که عامل با هم بودن، تعامل و داد و ستد آنهاست.


بر اساس تشکیک وجود، این اختلافات و اشتراکات اموری واقعی هستند که ریشه در واقعیت وجود دارد. بنابراین، وجود هم عامل اختلاف و هم عامل اشتراک است، ولی محصور در هیچکدام نیست، چون اگر وجود محصور در اختلافات ماهوی باشد، نمی‌تواند از آنها فراتر رفته و اشتراک‌شان را رقم زند و نیز محصور در اشتراکات نیست، چون در این صورت نمی‌تواند عامل اختلاف و تمایز آنها باشد. پس وجود آزاد (لابشرط) از اختلاف و اشتراک است. ولی به هر دو تحقق و تشخص می‌بخشد و با این وجود و هویت‌بخشی همزمان بین هر دوی آنها تعادل و عدالت ایجاد می‌کند؛ یعنی سهم اختلاف و اشتراک از وجود به یک میزان است. وجود بواسطه جنبه وحدانی که عامل تشخص اوست به هر دو (اختلاف و اشتراک) تشخص بخشیده و این تشخص بخشی به هر دو از جهت مساوقت وجود با وحدت است، زیرا هر چیزی برای تشخص یافتن نیازمند «وحدت» است.


اختلاف و اشتراک در امور اجتماعی


براساس کتاب مقدس خداوند انسان‌ها را در ماهیات متکثره (رنگ، جنس، نژاد و استعدادهای مختلف) آفریده و هدف آن را رسیدن به «معرفت و شناخت» می‌داند. در فلسفه نیز شناخت با «مفهوم کلی» میسر است، یعنی در فرایند شناخت، عقل تمایزات و اختلافات را که شأن ماهوی دارند به‌کناری نهاده و در پرانتز قرار می‌دهد تا بر اساس اشتراکات آنها، «مفهوم کلی» را استخراج نماید. مانند استخراج مفهوم «انسان» از دل کثرات ماهوی: زن، مرد، کودک، پیر، نوزاد، سیاه پوست، سفید پوست و سرخ پوست و...


این کار عقل در سیر شناخت، همان سیر از کثرت ماهوی (خلق) به وحدت (حق) است که معادل سفر اول از سفرهای چهارگانه است. اما کامل شدن این سیر مستلزم بازگشت دوباره از «وحدت به کثرت» (بازگشت وجود به ماهیات) است، که ملاصدرا با اصل «تشکیک وجود» آن را بیان می‌نماید.


سفر اول (سیر خلق به حق یا سیر از ماهیت به وجود) صعودی و سیری فلسفی‌حکمی است، اما سفر دوم که سفری بازگشتی است، سیری حکمی‌عرفانی و از وحدت به کثرت است. سیر واقعی و کامل عقل همان سفر دوم است که نقش و شأنی معادل نبی پیدا می‌کند، دارای حجیت است و نه سیر اول که سیر مفهومی است، زیرا در سفر اول یعنی سیر و صعود عقلی، حجابِ مفهومِ کلی مانع مشاهده نور وجود در ماهیات است، ولی سفر دوم، که سیر شهودی‌وجودیِ عقل است، عقل، ماهیات را با نور وجود مشاهده و بررسی و با آنها رفتار می‌نماید.  


بازگشت حکیم (به‌عنوان نماینده وحدت) به میان جامعه (به‌مثابه کثراتِ ماهوی)


فیلسوف سعی در بالا رفتن مفهومی از نردبان کثرت به پشت بام وحدت دارد و عارف سعی در پایین آمدن وجودی از پشت بام وحدت به سرزمینِ مقدسِ کثرت، تا ندا و پیام روح بخش وحدت را به گوش کثرات زمینی برساند‌.(2) این همان مرحله معادل سیری بود که حضرت موسی (ع) بعد از بالارفتن از کوه طور و مشاهده نور وحدت دوباره به سرزمین مقدس سینا (طوی)(3) بازگشت.


در سفر ثانوی است که حکیم با دیده وحدتِ برخاسته از نور وجود در میان کثرت گام نهاده و در پرتو نور آن همه چیز را مقدس و نورانی می‌بیند و به همین دلیل است که خداوند در کتب مقدس به کثرات قسم می‌خورد: و الشمس و القمر و التین و الزیتون. به واقع خداوند به‌وجه الهی خویش که در کثرات قابل مشاهده است قسم یاد کرده است. پس هر کثرتی دارای وجهی الهی و وحدانی است که موضوع و متعلق سوگند است و تنها حکیمِ عارف آن را مشاهده می‌کند.


به هر روی حکیم ِعارف در بازگشت دوباره به‌میان کثرات ماهوی، سعی در کشف دوباره تشخص و هویت وحدانی‌فردی آنها داشته و از این طریق به وجه اختلافی و ماهوی آنها احترام و سعی در تعامل و داد و ستد اجتماعی عادلانه آنها با نور وجود دارد. او این وجه اختلافی که عامل تشخص و فردانیت کثرات است را ناشی از وجود و وحدتی می‌داند که بر همه حاکم است، فلذا سعی در خدشه به ماهیت متشخصه آنها ندارد، زیرا خدشه و تعرض به این وجه را تعرض به وجود و وحدت آن می‌داند. فلذا با نظر به وجه وحدانی‌الهی آنها، سعی در اعطای حق آنها نموده تا با این اعطا آنها را در مسیر رشدشان که همان تشخص یافتن بیشتر است، یاری رساند. فلذا حکیمِ عارف، اختلاف را مایه دوری و نزاع ندانسته بلکه آن را از جانب وجود دانسته و سعی در تقویت آن در مسیر رشد و صلاح آنان دارد. عدالت از منظر حکیم حاکم بر مدینه فاضله، یعنی حق هر ذی حقی از کثرات را داده و این اعطا را صرف‌نظر از کثرت ثانوی مانند؛ رنگ، نژاد، مذهب، جنسیت، قومیت، هوشی، مالی و طبقه اجتماعی و سیاسی، می‌داند.


هر نوع کثرت و اختلاف اعم از کثرت دینی، نژادی، هوشی، قومی، طبقانی از صحنه آفرینش اعم از دنیوی و اخروی پاک‌شدنی نیست، زیرا آفرینش که همان تجلی حقیقت وجود در مراتب طولی و عرضی عالم است از طریق پدیدار شدن کثرت به وقوع می‌پیوندد. هر چند فرض ذهنی حقیقت وجود (در بساطت و در غیب وحدانی‌اش) بدون کثرت ممکن است. اما چون این فرض با واقعیت آفرینش در تضاد است، فرضی غیر واقعی است، زیرا این فرض، فرضی برخلاف موجودیت صفات الهی مانند؛ خالق، جواد و فیاض بودن است. زیرا لازمه خالق، فیاض و جواد بودن، تحقق امری است که جود، فیض و ردای خلقت را پذیر باشد و ماهیات و کثرات (به مثابه آفرینش) نقش پذیرندگی را با فقر و نیاز ذاتی‌شان ایفا می‌کنند.


گسترش فضل در جامعه


آحاد جامعه (به‌مثابه ماهیات و کثرات) از حاکم و حکومت به‌عنوان مظهر وحدت و اعطا کننده حق و عدالت، طلب جود و فیض دائمی دارند و هر مانع نژادی، قومی، مذهبی و طبقاتی که مانع فیض رسانی به آنها شود، برخلاف مشی حقیقت وجود است که در همه مراتب در حال «فیض رسانی» و «جود بخشی» به کثرات ماهوی است. مدینه فاضله مستلزم افاضه فضل و پذیرش و گشترش آن است. افاضه فضل از سوی حاکم به آحاد، و پذیرش آن از سوی افراد، همزمان باعث رشد و تحرک اجتماعی در جامعه و توسعه وجودی حاکم و حکومت است. فضل حاکم (به مثابه وجود) به آحاد (به مثابه ماهیات و کثرات) و پذیرش آنها باید در دو صفت اساسی محقق شود؛ افاضه به عقل آحاد، افاضه با اراده آحاد. افاضه فضلِ آگاهی و اعطای این حق به عقل آحاد، به صفات علم و حکمت و افاضه فضل آزادی به اراده آحاد، به صفات اراده و قدرت الهی بازمی‌گردد. 


بنابراین برای داشتن جامعه‌ای فاضل باید حق هر صاحبِ عقلی، که همان استحقاق دریافت آگاهی است، داده شود تا او به فضلیت علم و حکمت دست یافته و کارهای خود را در عرصه اراده و عمل به نحو‌احسن انجام دهد. حق هر اراده‌ای نیز که همان حق آزادی در داشتن اندیشه و بیان و عمل به آن است باید داده شود، تا صاحبِ اندیشه از طریق فضلیت اختیارِ بیان اندیشه، به فضلیت تعقل نائل آید. عدم اعطای فضلیت آگاهیِ عقلانی به بهانه گمراهی و انحراف در اندیشه، و منع تحقق اراده آزاد به بهانه سوء اختیار و انحراف اراده بر خلاف اعطای حق هر ذی حقی که یکی از معانی عدالت است. 


منابع:
1. یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر؛ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند، دانا و خبیر است.(حجرات/13)
2. با ادبیات افلاطونی سیر اول هم سیر در غار وسایه ها و تاریکی‌های درون آن است که تعبیری از تاریکی‌ها و حجاب‌های حسی، وهمی، خیالی و عقلی نفس است. خروج از غار معادل خروج از نفس و مشاهده وحدت است، اما از دیدگاه افلاطون حکیم، بعد از مشاهده خیر باید به درون جامعه آمده تا خیر را این بار علاوه بر خیر شخصی، خیر اجتماعی کشف و تعلیم دهد. فلذا او از اولین کسانی بود که طرح اتوپیا و مدینه فاضله و تربیت حکیم حاکم را برای مدیریت مدینه (کثرات انسانی) پیشنهاد داد و تلاش‌های عملی نیز انجام داد. این کار افلاطون بسط تلاش اجمالی و اندیشه استادش سقراط بود که سعی داشت با رفتن به‌میان کثراتِ انسانی و یا روش گفتگو و مجادله، از مفاهیم ذهنی مخاطبان که آغشته به حجاب نادانی بود، حجاب زدایی نموده تا نور دانایی را با هم کشف نمایند. (ملاصدرا، 1981 م، اسفار (الحکمة المتعالیه)، ج‌1،دار احیاء التراث العربی، بیروت)
3. إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی ( طه/12)

 

تاریخ انتشار: ١٤٠٣/٠٣/٠٧

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.