همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ واقعه عاشورا بهعنوان یکی از پرعظمتترین وقایع تاریخ نه تنها در تاریخ تشیع بلکه در تاریخ بشریت است و این رویداد و بزرگ و حماسی مانند سایر پدیدههای اجتماعی که از پیچیدگیهای زیادی زیادی برخوردارند و ممکن است در زمان خود درک نشوند و نیازمند سپریشدن زمان هستند تا کمکم بشود درک شوند و به خاطر همین ما با یک حجاب بزرگ معاصرت نسبت به برخی از این پدیدههای مواجه هستیم. عاشورا هم در حقیقت یکی از همین رخدادهای بزرگ و پرعظمت است عاشورا در واقع رمز و راز هویت جامعه شیعی است و چنان در نهاد این جامعه پیونده خورده و عجین شده است که امروزه بسیاری از بنیانهای اساسی تشیع را مساله عاشورا میسازد و این مساله چنین است که گویا در محرم هر ساله این جامعه شیعی در حال احیا است و هر ساله عزاداران اصول و مرام مکتب حسینی را دارند بازخوانی میکنند و حیات خود را سامان میبخشند از همین رو در واقع ما بناست در این جلسات و در این فرصت پیش رو مروری داشته باشیم بر مساله تحلیل واقعه عاشورا.
پرسش اصلی پیش رو مساله انگیزه قیام عاشورا است ما در سنّت خودمان از منظرهای مختلفی بدان نگاه کردهایم که هدف از آن این بوده است که این واقعه را بتواند در طول تاریخ امتدادش را به نسل بعدی برساند که در کتب مقتلخوانی مرسوم بوده و هست. نگاههای دیگری هم نسبت به این مساله وجود داشته است از جمله نگاههای عرفانی و کلامی و فقهی. اما این پرسش خیلی مهم است از این نظر که انسانهایی که در مقامات والا هستند و الگو سرمشق جامعه هستند در صورتی این تبعیت و اسوه بودن تجلی میکند که ما انگیزه و قصد رفتار را بتوانیم فهم کنیم و آنجاست که آن تبعیت واقع میشود و صرف رفتار و تقید ظاهری نمیتواند ما را بهعنوان یک مقلد درست تشخیص دهد بلکه ما باید قصد و انگیزه را بفهمیم. مثلا ما در سیره اهلبیت که ما آنها را یک انسان ۲۵۰ ساله تلقی میکنیم که در زمانهای خود کنشگریهای متفاوت داشتند. اصلا در تاریخ امیرالمومنین علی علیهالسلام یک زمانی لباسهای خشن میپوشید و یک نوع نگاه زاهدگرایانه به معنای اینکه بتواند با قشر ضعیف جامعه همخوانی داشته باشد و در زمان دیگری در زمان امام صادق(ع) لباسهای بهتری میپوشند چون رفاه در جامعه بالاتر آمدّه و عموم جامعه از این رفاه برخوردارند. بنابراین بحث از الگو و تبعیت در واقع جایی است که ما بتوانیم از انگیزه آن رفتار تحلیل داشته باشیم و در اینجا شهید مطهری در کتاب سیری در سیره ائمهاطهار آنجا پیرامون نکته و مسالهای که پیرامون امام حسین(ع) طرح میکند که آیا این رفتاری که امام حسین(ع) انجام دادند آیا مطابق با اصول و رفتار سایر ائمه هم بود یا خیر؟ و در اینجا دوتا سوال هم طرح میکند که اگر بنابر تقیه بود که سایر ائمه ملزم به تقیه بودند چرا این تقیه در مورد امام حسین(ع) رخ نداد و همچنین گاهی رفتارهایی از سایر ائمه میبینیم که ظاهر آن حاکی از تضاد و تناقض است و حال باید در اینجا چگونه تحلیل بکینم و خود شهید مطهری در اینجا این سوال را طرح میکند. و اینها همه منوط بدان است که انگیزه و فلسفه قیام امام حسین(ع) را داشته باشیم تا بتوانیم آن را تبعیت کنیم. و در اینجا آن دسته از صاحب نظرانی که قیام امام حسین(ع) را یه قیام خاص میدانند چون تحلیلی از انگیزه قیام ندارند لذا میگویند این یک حرکت خاص بوده و در واقع نمیشود از آن تبعیتی صورت گیرد و این در خلاف حرف خود حضرت است که در نامهای که به یارانشان مینویسند که «لکم فیّ اسوه». پس این بحث اسوهگری هست و این نه تنها در سیره معصومین بلکه اساساً وقتی که بناست تبعیتی صورت بگیرد از یک الگو باید انگیزه مشخص شود. بنابراین پرسش از انگیزه قیام عاشورا پرسش مهمی است فارغ از اینکه روایت از ابرقهرمانهای ما، در واقع میتواند سیاست لحظه ما را مشخص کند نکتهی دیگری که است این است که ما تحلیلی که در مورد واقعه قیام عاشورا داریم، هر تفسیری ناظر به صورتبندی این قیام میتواند جهانبینی سیاسی ما را در لحظه مشخص کند که ما خواهیم دید که تفسیرهای مختلفی که از قیام عاشوا شده است این تفاسیر میتواند ناظر به جهانبینی خاص ما کارکرد داشته باشد. و نکتهی دیگری که ضرورت این پرسش را دوچندان میکند این است که ما در عصر خود با یک انقلاب بزرگ مواجه هستیم که این انقلاب اسلامی خودش را داعیهدار نهضت عاشورا معرفی میکند و این پرسش از انگیزه قیام عاشورا را برای ما ارزشمندتر میکند. به ویژه اگر بخواهد در فضای فعلی و در امتداد آن گام برداریم. این پرسش جدی است که در واقع طبق رصدی که داشتم این نوع نگاه و تحلیلی عقلانی و اجتماعی نسبت به عاشورا یک پرسش نو است که از نگاه معاصر ما در واقع ایجاد شده است. قبل از اینکه به بحث بپردازیم ما در این جلسات بنا داریم که برخی از آثاری که راجع به همین پرسش پاسخ هایی را ارائه بدهند را مروری داشته باشیم و سعی داریم که فقط اولا مستند به کتاب بیشتر توضیح دهیم و مروری داشته باشیم در واقع به حرفها و اندیشههایی که ناظر به این پرسش تولید شده است.
پرسش اصلی پیش رو مساله انگیزه قیام عاشورا است ما در سنّت خودمان از منظرهای مختلفی بدان نگاه کردهایم که هدف از آن این بوده است که این واقعه را بتواند در طول تاریخ امتدادش را به نسل بعدی برساند که در کتب مقتلخوانی مرسوم بوده و هست.
قبل از پرداختن به اصل بحث دو نکته مقدماتی را باید بدان بپردازیم؛ اول اینکه ما بناست که این تحلیل عقلانی و اجتماعیای که قرار است نسبت به عاشورا بدهیم این بدان معنا نیست که ما بخواهیم از نگاه متعالی و عارفانه خودمان از این قیام غافل شویم و آن را بخواهیم تقلیل بدهیم به یک ساحت بشری و ما با این مخالفیم. نکته دوم اینکه ما میخواهیم یک روایت عقلانی و اجتماعی از واقعه بزرگ عاشورا بدیم این بدان معنا نیست که در واقع جنبههای عاطفی و انگیزشی این واقعه را بخواهیم نادیده بگیریم کما اینکه برخی از روشنفکران به اشتباه از قیام عاشورا این را برداشته کردند و سعی دارند این را تبلیغ کنند حتی مثل مرحوم شریعتی همین موضوع را تصریح میکند که بجای اینکه زنجیر بزنیم، بریم زنجیر را از پای کسی باز کنیم و این نوع تفاسیر که دارد نفی جنبههای عاطفی و انگیزشی قیام عاشورا را میکند طبعا مقبول ما نیست و اشاره میکنیم اینجا به جمله امام(ره) در مورد همین مساله که میفرمایند در صحیفه جلد ۸ به لزوم توجه به جنبههای عاطفی عاشورا اشاره میکنند و میفرمایند روضه سیدالشهداء برای حفظ مکتب سیدالشهداء است. آن کس که میگوید روضه نخوانید اصلا نمیداند در مکتب سیدالشهداء چه بوده و نمیدانند یعنیچه. و نمیدانند این گریهها و روضه این مکتب را حفظ کرده است. الان ۱۴۰۰ سال است که با این منبرها و با این روضهها و گریهها و مصیبتها مارا حفظ کردهاند. سیدالشهداء این گریهها را حفظ کرده است. و مکتبش را این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده است. بعد ایشان تعبیری دارند که هر مکتبی هیاهو میخواهد باید پای آن سینهزن داشته باشد. هر مکتبی تا پای آن سینهزن و گریهکن نباشد حفظ نمیشود این گریهها زنده نگه داشته است مکتب سیدالشهداء را.
امروز در این جلسه سعی داریم که مختصرا سه نوع روایتی که در پاسخ به این پرسش توضیح داده شده است را بهصورت اجمالی باهم مرور کنیم و نکاتی ناظر بدانها توضیح دهیم:
اولین نگاه، نگاهی است که بسیار تاثیرگذار و جنجالی شد روایتی است که از آیتالله نعمتالله صالحینجفآبادی با عنوان کتاب شهید جاوید که در دوران معاصر ایشان جز اولین نفراتی بود که سعی داشت با یک دید عقلانیای به واقعه عاشورا نگاه کند. کتاب ایشان بسیار پر سروصدا شد و جدالی بین موافقین و مخالفین ایشان پیدا شد و همین باعث شد این کتاب دیده شود و تمام تلاش کتاب هم در پاسخ به همین سوال است که انگیزه قیام عاشورا چه بود و پاسخی تحلیلی ارائه دهد. ایشان پاسخی که به انگیزه قیام عاشورا میدهند بحث تلاش حضرت برای تشکیل حکومت در واقع قیام خودش را آغاز کرد.
روایت دوم روایتی است که مرحوم شریعتی در کتاب حسین(ع) وارث آدم تلاش به ارائه آن دارد و آن با ردّ نگاه کتاب شهید جاوید نگاه خودش را ارائه میدهد و معتقد است که استراتژی امام، استراتژی انتخاب شهادت است و آن جمله معروف که میگوید در زمانه ای که نمیتوانی کاری بکنی آنجاست که باید شهادت را انتخاب کنی.
روایت سوم بحث روایت شهید مطهری است که در نفی هردو دیدگاه فوق است و روایت سومی از خودش ارائه میدهد با این عنوان که انگیزه قیام عاشورا بحث مساله امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
ما در سنت خودمان گفتیم که نگاهی که به واقعه عاشورا داشتیم نگاهی مبتنی بر نگاه کلامی بوده است و اینکه یک امر متعالی را در قیام عاشورا میدیدم و کمتر به پرسش انگیزه قیام فکر میشده است و آنهم اینکه خب حضرت میدانستن شهید میشوند و علم به شهادت برای امام بوده است و یک نوع جبرگرایی تاریخی هم برای امام بود و امام میدانست که شهید میشود در مخالفت با این نوع نگاه سنتی شهید جاوید روایت خودش را ارائه میدهد. و معتقد است که امام به قصد شهادت از مدّینه خارج نشده بود بلکه قصدش ایجاد جنبش اصلاحی و در واقع تشکیل حکومت نیرومند اسلامی بود که در کوفه بتواند مستقر کند و آن را ایجاد کند این نوع ادعا یکی از تاثیرگذارترین روایتی بوده است که در معاصر قبل از انقلاب رخ داد و اساتید بسیار بزرگی در مخالفت این نظریه و کتاب توضیحات و کتب مختلفی نوشتهاند مثلا آیتالله موسویگلپایگانی فتوای تحریم این کتاب را داده بود و بزرگان دیگر همچون رفیعیقزوینی و آقایصافیگلپایگانی که ایشان یک کتاب داشتهاند با عنوان شهیدآگاه که ردی برکتاب شهیدجاوید آقایصالحینجفآبادی بود. آقایفاضللنکرانی کتاب پاسداران وحی و آقایعلامهجعفری کتاب امامحسین(ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت. و بسیاری از اساتید دیگر در رد این کتاب آثاری نوشتند و برخی هم به مدّح این کتاب پرداختند مثل آیتاللهمنتظری که در مقدمه همین کتاب آمدّه است که ایشان گفتهاند من این کتاب را کامل خواندهام و چنین یافتم علاوه بر اطلاعات عمیق تاریخی فوائد مهمی در بردارد:۱) اعتراضاتی که به قیام امامحسین(ع) شده است بطور کامل جواب داده شده است. ۲) اشتباهات بعضی از مستشرقین که در افکار غربزدگان اثر گذاشته روشن و مبین گشته است. ۳) قیام آن حضرت با موازین عقلی و اجتماعی تطبیق داده شده است. ۴) مولف در این بررسی دقیق تاریخی روش کاملا جدید و با استفاده از اسلوب علمی خالص راه تجزیه و تحلیل صحیح را نشان داده است.
اشکالاتی که ناظر به دیدگاه شریعتی هست هم زیادند و هم مختلفاند و فارغ از این که اصل این طرح با وجود ظرفیتهای بالا یکسری از نگاههایش جای پرسشگری و نپذیرفتن را دارد و همچنین اساسا قدرت تبیین ندارد این نوع نگاه. و مثلا اگر بنابر شهادت بود حضرت چرا به سمت کوفه رفت.
آیتاللهمشکینی نیز در مورد این کتاب گفتهاند بدون مبالغه در نوع خود بینظیر است اینجانب یکبار آن را با دقت خوانده و از آن لذت بردهام و استفاده کردهام از امتیازات این کتاب تطبع وسیع، تحقیق، ابتکار و بررسی مسائل تاریخی بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق علمی با اسلوبی کاملا تازه و بیسابقه و عقل پسند.
کاری که مرحوم صالحینجفآبادی در این کتاب میکند این که اولا تلاش دارد یک تحلیل عقلانی و بشری ارائه دهد از واقعه عاشورا و البته که خود ایشان ملتف به آن نکته که ما در مقدمه گفتیم است و ایشان در مقدمه کتابشان میفرماید که در این کتاب قیام امامحسین(ع) بر اساسا جنبه بشری و زندگی اجتماعی مورد بحث قرار گرفته است تا رفتار ایشان بتواند برای سایرین سرمشق باشد و بدیهی است وقتی پیام امام از نظر جنبه بشری بحث میشود نباید تصور شود که از جنبه ملکوتی حضرتش کم شده است زیرا این نکته بر همگان روشن است که بیت رسالت بوسیلهی جنبه الهی از خداوند کسب فیض میکند و به این وسیله جنبه بشری به مردم فیض میگیرد و انس میبخشد. و در کمی جلوتر میگوید از مجموعه بررسیهایی که در این کتاب شده است به این نتیجه میرسد که از حرکت سیدالشهداء علاوه برجنبه الهی و آسمانی که دارد از نظر سنتهای عقل و قوانین اجتماعی حرکتی عاقلانه و ضروری و غیر قابل اجتناب بوده است و از جنبه امامت آن حضرت نیز صرف نظر شود نهضت وی از دیدگاه یک سیاستمدّار ورزیده نیز خردمندانهترین و واقع بینانهترین نهضت به شمار میرود. دوم بحث انگیزه قیام است که معتقد است که حضرت برای تشکیل حکومت در واقع این کار را انجام داد. اگر بخواهیم مروری داشته باشیم بر ادله ایشان در این کتاب که چرا امام برای تشکیل حکومت قیام کرد ایشان مراحل قیام را چند مرحله میکند از زمانی که حضرت از مدّینه به سمت مکه رهسپار میشود و آنجا به نفی بیعت دستگاه یزید را دارد و حرکت میکند به سمت مکه آنجا امام به بررسی امکان تشکیل حکومت اسلامی میپردازد و وقتی به مکه میرسند با بیعتی که از طرف کوفیان بوده است ایشان از حرکتشان از مکه به سمت کوفه ایشان انگیزهشان تشکیل حکومت بوده است و به تعبیر شهید جاوید به حسبظاهر امام احتمال پیروز شدن را میدید و علم به شهادت هم در این روایت نفی میشود به این معنی که حداقل امام به جزئیات شهادت خود علم نداشتهاند. تا وقتی که امام به سپاه حر میرسد و انگیزه تشکیل حکومت از بین میرود و حضرت اینجا به دنبال ترک خصومت میروند و شواهدی بر این ترک خصومت هم میآورند و بعد هم به شهادت میرسند. ظرفیتهای این نوع روایت را داریم بازخوانی میکنیم و نقدش را هم خواهیم گفت. این نوع روایت را منسوب میکند به شیخمفید و سیدمرتضی و میگوید که بزرگان ما این نوع روایت را داشتهاند و من روایت جدیدی ارائه نمیدهم.
اشکالاتی که ناظر به دیدگاه شریعتی هست هم زیادند و هم مختلفاند و فارغ از این که اصل این طرح با وجود ظرفیتهای بالا یکسری از نگاههایش جای پرسشگری و نپذیرفتن را دارد و همچنین اساسا قدرت تبیین ندارد این نوع نگاه. و مثلا اگر بنابر شهادت بود حضرت چرا به سمت کوفه رفت.
این نوع نگاهی که شهید جاوید دارد مبتنی بر این است که امام برحسب ظاهر عمل میکردند و علم به شهادت نفی میشود بخاطر اینکه انگیزه امام تشکیل حکومت است و امام احتمال پیروزی را میدیدند و علم امام حداقل به جزئیات شهادت نفی میشود. این ملزوماتی است که روایت شهید جاوید به تبع خودش دارد. اما اینکه چرا امام برای تشکیل حکومت قیام کردند ایشان سه دلیل را راجع به این مساله مطرح میکند و از طرفی بخاطر اینکه ظلم زیاد و فساد مزمن و مهلکی که حکومت اسلامی را داشت تهدید میکرد از یک طرفی این شکل گرفته بود از طرف دیگر خود مردم و استغاثه آن ها وجود داشت و مردم حضرت را دعوت کردند و سوم اینکه احتمال پیروزی را میدید حضرت. دلائلی که برای پیروزی امام برشمردن این است که حکومت ضعیف بود درآن زمان و اینکه مردم از شدت ظلم رنجش داشتند و اینکه افکار عمومی مستعد حرکت حضرت بودند و اینکه لیاقت رهبر و پیروان و داوطلبان. و بر اساس این پنج عامل حضرت احتمال پیروزی را میدیدند.
این نوع روایت یک سری اشکالات دارد: اول اینکه اگر احتمال پیروزی بود چرا برخی از بزرگان مثل ابنعباس که به حضرت رسیدند گفتند که امکان پیروزی نیست و شرایط قیام نیست. و ایشان ناظر به این اشکال پاسخ میدهند که من آن را از روی کتاب میخوانم:
«این مطلب توجه هر مورخی را جلب میکند که چرا نظر امامحسین(ع) در مورد مسافرت به کوفه با نظر سیاستورزان خیرخواهی مثل ابنعباس مخالف بود؟ قبلا باید دانست که در مقابل کسانی که با سفر امام مخالف بودند عدهی زیادی از خردمندان جهاندیده از قبیل حبیبابنمظاهر و مسلمابنعوسجه و سلیمانابنصردخزاعی و مسلمابنعقیل و صدها نفر از متفکران دوراندیش که از نزدیک با شرایط کوفه آشنا بودند با سفر امام موافق بودند.»
بنابراین از نظر صالحینجفآبادی علما بزرگ شیعه وقتی امامحسین(ع) تصمیم گرفته به کوفه برود تا قبل از اینکه به سپاه حر برخورد کند از نظر مجاری طبیعی امکان پیروزی بود و حتی محتمل نیز بود. مشکل بعدی در مورد مردمشناسی مردم کوفه است که بعضا این سوال به ذهن میرسد که مگر سابقه بیوفایی مردم کوفه نبود؟ و در مورد این سوال ایشان مخالف مساله مردمشناسی است و میگوید ممکن است تصور شود که یکی از شرایط تشکیل حکومت مردمشناسی است بدان معنا که رهبر انقلاب قبل از تشکیل حکومت باید روحیات مردمی که قرار است با آنها قیام کند را بداند و بداند ثابت قدم هستند یانه. و از طرفی ایشان این تصور که مردم کوفه بیوفا بودند را نمیپذیرد و میگوید بررسی دقیق در روحیات ملل مختلف نشان داده است که حال مردم همواره ثابت و پایدار و غیر قابل تغییر نیست بلکه انعطاف دارد. و در ادامه ایشان مردم کوفه را با قبایل صدراسلام مقایسه میکند و میگوید انحطاط مردم کوفه از قبایل اوس و خزرج که بدتر نبوده است که با آماده شدن شرایط تشکیل حکومت که گفته شد تغییر روحیات مردم کوفه از هر جهت ممکن بود. و امیرالمومنینعلی علیهالسلام با کمک همین مردم کوفه در جنگ جمل بر عایشه و طلحه و زبیر پیروز شد و با همین مردم کوفه در جنگ صفین تا آستانه پیروزی قطعی پیش رفت و با کمک همین مردم در جنگ نهروان بر متعصبان خوارج پیروز شد. و بر همین اساس ایشان معتقد است که اینکه تصور شود مردم کوفه در همه حال بیوفا بودهاند تصوری سطحی است. نکته و ابهام دیگر اینکه اگر قصد امام تشکیل حکومت بود چرا در زمانی که به سپاه حر برخورد چرا ترک خصومت را پذیرفت و امام بنا داشت برگردد؟ و ایشان میگوید این ترک خصومت اتفاقا دلیلی بر این است که امام علم بر شهادت نداشته و این پیشنهاد ترک خصومت از طرف امام ثمراتی داشت مثلا وجود حضرت ذخیره میشد و نیروهای دیگری که بنا داشتند به امام بپیوندند فرصت تجمیع بود. و حرفای سخیفی از این قبیل که بهنظر من این حرفها صرفا جمعآوری شواهد تاریخی برای اثبات مدّعی خودشان است. امام در رابطه با اینکه چرا امام علم به شهادت نداشته است ایشان در کتابشان میفرمایند حقیقت این است امام مسلّم میدانست برای اینکه خود را به کشتن بدهد قیام نکرد. شواهدی که ایجاد میکند برا اینکه امام علم به شهادت نداشتن این است که امام سفیرانی به کوفه فرستادند برای اینکه اطلاع پیدا کنند از اوضاع و احوال ایشان و آنها هم استقبال نشان دادند. و این نشان از مساعد بودن شرایط بوده است و بنابراین مشخص شد که اعزام مسلمابنعقیل و قیسابنمظهر و درخواست مسلم از عمرسعد که به امامحسین(ع) بنویسد که به کوفه نرود اینها شواهدی است که امام برای شهادت حرکت نکردند.
این روایت مشکلات عدیدهای دارد که با مبانی کلامی و عرفانی ما سازگاری ندارد چرا که عمدّه بزرگواران و خود علامهطباطبایی ناظر به همین روایت شهیدجاوید رسالهای تحت عنوان علمامام مینویسد و این نفی علمامام به شهادت نادیده گرفتن علملدنی امام است. برخیها هم معتقد بودند که اینها تنها به بخشی از دادههای تاریخی استناد کردند تا بتواند پیش فرضهای خود را اثابت کند و دادههای معتبری که با پیش فرضها ناهمسو بوده است را نادیده گرفته است. نقد دیگری که میشود که آقایصافی در کتاب شهیدآگاه میگوید و آن زمینی کردن قیام امامحسین(ع) و نادیده گرفتن ابعاد آسمانی قیام اباعبدالله است. و شهید مطهری نیز نقدی ناظر به این حرف میگوید این نوع روایت و صورتبندی و نظریه نمیتواند رفتارهای سیاسی اجتماعی سایر ائمه را تبیین کند و حتی قادر به تبیین همه حوادث کربلا نیز نیست.
روایت دیگری که در پیرامون مساله انگیزه قیام عاشورا وجود دارد روایتی است که مرحوم شریعتی تلاش کرده آن را بپروراند و سامان دهد. دیدگاهی که شریعتی دارد با عنوان حسین(ع) وارث آدم شناخته میشود و کتابی که در سلسله سخنرانیهای ایشان جمعآوری شده است. اولا که شریعتی یک نوع مقابله میکند با آن نگاه روایت شهیدجاوید پیرامون مساله تشکیل حکومت برای انگیزه قیام اباعبدالله. چرا که تشکیل حکومت در آن زمان و پیروزی حضرت ممکن نبود و شرایط امکان تشکیل حکومت وجود نداشت. نکته دیگر این است که قیام امام حسین(ع) اگر برای تشکیل حکومت است چرا اینقدر علنی بود؟ و احتیاج به کار های سیاسی مخفی داشت مساله تشکیل حکومت که این چنین نبود. و حرکت امام حسین(ع) از همان اول علنی بود و این نشان از انگیزهی دیگری است. در مورد خود شریعتی بحث مفصل است و اینجا مجال آن نیست و کاری که ما بناست اینجا بکنیم این است که بازخوانی دیدگاه شریعتی نسبت به قیام عاشورا داشته باشیم و مروری برکتاب حسین(ع) وارث آدم داشته باشیم و نکات و نقدهای موجود را خدمتتان عرض میکنم. دیدگاه شریعتی در تضاد با دیدگاه کتاب شهید جاوید است و در مقابل شهادت فدیهای است. در مقابل آن نگاه که تحت تاثیر بینش مسیح که شهید مطهری در کتاب خودش در حماسه حسینی شهادت فدیهای را رد میکند و اینکه حضرت قیام کرد تا خون خودش را فدا بکند تا باعث نجات امت شود این نوع نگاه که بیشتر نگاه مسیحایی است را شریعتی به جد رد میکند و شریعتی میگوید این ماهرانهترین نیرنگ است که با حفظ عظمت حسین(ع) شهادت او را پوچ و خالی از محتوا میکند و جهت شهادت را از مبارزه قدرتهای جور و به سوی هیچ علیه هیچکس و هیچ چیز منحرف میکند. در مقابل این دو نگاه شریعتی دیدگاه خود را مطرح میکند و آن اینکه حضرت نه به انگیزه قیام بلکه به انتخاب شهادت و شهید شدن گام برمیدارد. بطور کلی روایاتی در که انگیزه قیام عاشورا است یکسری اهداف اولیه وجود دارد که آن هم این است که حضرت میخواستند قیام کنند برای اصلاح امتشان و برای مقابله با فساد و ظلم فراگیر. اما آن انگیزه برای انجام حرکت چی بود؟ آیا انگیزه این بود که حکومت تشکیل دهد و از طریق تشکیل حکومت به اهدافش برسد و یا اساسا حضرت از همان ابتدا نیت و انگیزه شهادت داشت. نکتهای که هست این است که روایت شریعتی را اگر بخواهیم توضیح دهیم ایشان چندتا سخنرانی دارد کتاب اولش حسین(ع) وارث آدم است که آنجا حرکت حسینی را از یک دعوای سر قدرت و نزاع فرقهای خارج میکند و یک نوع طرح افکنی فلسفی تاریخی میچیند و یک روایت تاریخی میچیند بر اینکه حرکت حضرت برای نفی سلطهی زر و زور و تزویر بوده است. و در کتاب “یاد و یاوران” شریعتی به این مطلب میپردازد که چرا امام حسین(ع) از مکه سمت کوفه خارج شد و چرا حسین(ع) حج را نیمه تمام گذاشت و به این پرسش سعی دارد پاسخ دهد؟ و اشاره دارد به اینکه در زمانی که قدرت هم ردای دین را بر تن کرده نمیشود تابع فرمی مشترک و وحدت کلمه بود و باید قبیلهای دیگر گشود. و در کتاب دیگر و سخنرانی دیگرش که “شهادت” است راجع به این مساله انگیزه قیام عاشورا بیشتر توضیح میدهد. و مساله این را در واقع بحث میکند که چرا حسین(ع) شهادت و مردن را انتخاب میکند و آیا اساسا رفته بود که به شهادت برسد یا اینکه ساز و کار به جایی رسید که حضرت به شهادت رسیدند و اصلا انتخابی نبود؟ درحالی که یک نگاه قهرمانانه به روایت شریعتی وجود داشت و آن هم این بود که حضرت استراتژی آگاهی بخشی را با شهادتشان انتخاب کردند. و در بخش بعد در کتاب پس از شهادت ایشان، یک زاویه دید جدید این بحث است که آنجا این را مطرح میکند که پس از شهادت چه باید کرد؟ وارثین چه باید بکنند، روایت کنند، چگونه باید مرد و بگویند چرا باید مرد. اینها مباحثی است که در کتاب پس از شهادتش شریعتی مطرح میکند. روایتی شریعتی چند مقدمه دارد اولا کار جدیدی که شریعتی که در واقع در روایت خودش دارد انجام میدهد یک فلسفه تاریخ را طرح میکند و قیام عاشورا را فقط در یک مصاف تاریخی نمیبیند و تلاش دارد آن را یک صورتبندی کلان و یک فلسفه تاریخ بچیند و نوعی یک پارچگی و اتحاد تاریخی را در واقع دارد تفسیر میکند و این نوع نگاه تاریخی تمدّنی که شریعتی در کتاب حسین(ع) وارث آدم تلاش دارد توضیح دهد برگرفته از نگاههای یاسپرس است که خودش در فرانسه بسیار متاثر از این نگاه شد. و شریعتی سعی در بومیسازی آن با نگاه آیینی و دینی آن دارد و حسین(ع) وارث آدم برگرفته از زیارت وارث است و آنجا این اتحاد تاریخی را میخواهد توضیح دهد و عاشورا را در یک کانتکس نظام تاریخی دارد فهم میکند. او استفاده میکند از اسطوره صف آرایی هابیلیان و قابیایان و در واقع یک جنگ حق و باطل در طول تاریخ میچیند و جنگ میان دو جبهه را درحال تفسیر است از حضرت ابراهیم که با نمرود میجنگید و موسی که با فرعون میجنگید و تا رسیده این سلسله به امام حسین(ع) که او در روز عاشورا یک صف آرایی در مقابل جبهه باطل یزیدی داشت و آن جا حلقه اصلیای که تصویر میکند برای این صف آرایی آن است که در جریان باطل همواره یک سلطه دائمی وجود داشت و یک هندسه معروف خودش را تصویر میکند با عنوان زر و زور و تزویر. و حرکت عاشورا را در نفی این سلطه تصویر میکند. این نوع فلسفه تاریخ که بسیار محل مناقشه است که شهید مطهری به همین زاویه نگاه در عین حال که ظرفیت هایی دارد برای فهم واقعه عاشورا و سایر پدیدهای اجتماعی و تاریخی سنت امام، یکسری آسیبهایی دارد از جمله که شهید مطهری در نفی این نگاه این نگاه را متاثر از الهامات مارکسیستی میداند و تعبیری که خود شهید مطهری دارد که بعد از مطالعه حسین(ع) وارث آدم میگوید این یک روضه مارکسیستی است. شریعتی سپس در بحث حسین(ع) وارث آدم بحث وراثت را مطرح میکند و آنجا تبیین میکند که وراثت فقط وراثت ژنتیکی و قبیلهای نیست بلکه ما یک وراث انسانی و وراث تاریخی داریم و آن نسل هابیلیان را به هم میرساند. کار دوم شریعتی این است که عاشورا را به عنوان یک داستان تاریخی نمیبیند بلکه ناظر به آینده و هدایت کننده وضعیت کنونی میداند و آن هم متاثر از آن روایتی است که خودش آن روایت را دمید که «کل الارض کربلا و کل یوم عاشوراء» و این روایتی است که خود شریعتی آن را علم کرد در حالی که بنا برتحقیقات این روایت در منابع ما منبع مورد وثوقی که از یک معصوم صادر شده باشد ندارد. ولی شریعتی و اساسا در کانتکس روشنفکری دینی امثال شریعتیها دنبال همین کار هستند یعنی بر اساس آنچه مدّ نظر است پیش فرض و مدّعای مدّنظر خودشان را گزینشگری میکنند و آنچه برایشان مورد اهمیت است آن را علم میکنند. سومین کاری که شریعتی در واقع انجام میدهد از روایتش از عاشوراء، بحث خوانش جدیدی است که از عاشورا انجام میدهد. شریعتی میخواهد یک نوع برون رفت کند از یک عادتوارهفرهنگی سنتی و به سمت یک خوانش زائرانه از واقعه عاشورا حرکت کند. شریعتی یکی از کارهای اشتباهی که در ترویج میکند این است که نگاه انگیزشی و عاطفی موجود در حقیقت عاشورا را نفی میکند. و خیلی از این روشنفکران همینند و با آن نگاه عاطفی که روح به جامعه میدهد مأنوس نیستند و شریعتی نیز از همین قبیل است. شریعتی انگیزه اصلی قیام عاشورا را انتخاب شهادت میداند و خودش اشاره میکند که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن اینجاست که شهید با مرگ خویش اگرچه بر دشمن پیروز نمیشود اما میتواند رسوا کند و افشاگر باشد در پاسخ به اینکه انگیزه قیام امام حسین(ع) چه بوده شریعتی تلاش دارد که در واقع این نوع روایت را داشته باشد. شریعتی نقش رهبر را در حرکات آگاهی بخشانه جدی میداند یکی از مولفههای جدی نگاه شریعتی این است که مردم را یک توده تلقی میکند تا اینک بهاء دهد به نقش کلیدی مردم بهعنوان عنصر آگاهی بخش و رهایی شونده و آن وظیفه آگاهی بخشی را به رهبر موظف میکند. رهبر در منظومه شریعتی سه وظیفه دارد: یکم آن که قیام مسلحانه، یعنی تئوری که شریعتی برمیگزیند این است که باید قدرت طلبی به قیام مسلحانه بینجامدّ و نظام سلطه را برهم زند.
در نسبت آن با عاشورا در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن اگر رهبر نتواند آن قیام سیاسی را رقم بزند و در نفی سلطه بجنگد اینجاست که شریعتی استراتژی شهادت را طرح میکند و اینجاست که رهبر وظیفهاش این است که در نتوانستن نیز بایستن است و باید شهادت را انتخاب کند تا آگاهی بخش باشد این نوع نگاه شریعتی به مساله شهادت است. شریعتی در اینجا یک مفهوم پردازی میکند و بین شهید و مجاهد تفاوت قائل میشود و آن اینکه دو نوع شهادت را ترسیم میکند یک شهادت حمزهای و دو شهادت حسینی. هردو سیدالشهدای صدراسلام هستند اما بین این دو تفاوت قائل است او حمزه را مجاهد میداند ومجاهد کسی است که حرکت میکند مخلصانه برای دفاع از امت و ایمان خودش و حرکت میکند برای مبارزه با سلطه. مجاهد به میدان میرود برای مقابله اما نمیداند که شهید میشود یا پیروز میشود که اجر و قرب خودش را دارد. اما شهادت حسینی این است که به قصد شهادت گام برداشته شود برای مبارزه با دشمن. و شریعتی میگوید شهادت حسینی کشته شدن مردی است که خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است. در آنجا شهادت یک حادثه و رویداد منفی نیست و اینجا یک هدف قطعی و آگاهانه است. و جمله معروف شریعتی که میگوید شهادت دعوتی است به تمام عصرها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر. این جمله جز جملاتی است که ظاهر زیبا دارد و ناشی از فهم غلط و تفسیر مارکسیستی دارد. و آنها که میخواهند ازشریعتی دفاع کنند و بگویند شریعتی مارکسیستی نیست چگونه این جملات را توجیه میکنند؟ و این همه روایت شریعتی نیست و یک سخنرانی دیگری دارند با عنوان پس از شهادت و آنجا شریعتی یک ضلع دیگری از روایت خودش را توضیح میدهد و آن ضلع دیگر مساله پیام آوری است پیام آوری خون. یعنی شریعتی در کنار چهره مجاهدی چون حمزه سیدالشهداء و در کنار چهره شهیدی چون حسین(ع) یک چهره سومی هم به میدان میآورد آن هم حضرت زینب(س) و آن جمله معروف را میگوید که آنها که رفتند کارحسینی کردند و آنها که ماندند کاری زینبی باید بکنند و الا یزیدی هستند. این تصور اهمیت کار زینبی و آگاهی بخشی در جهت ابلاغ خونی که ریخته شده است که شریعتی آن را صورتبندی میکند و این هم جز کارهای خوب شریعتی است در تصویر سازیاش از قیام عاشورا.
من اگر بخواهم مروری بر برخی از آثار شریعتی داشته باشم که این مساله را روشن تر بکند ایشان در ابتدای کتابش به مساله وراثت اشاره میکند و میگوید حسین(ع) سیاستمدّاری نیست که بخاطر شرابخواری و سگبازی یزید با او درگیری پیدا کرده باشد و این حادثه غمانگیز اتفاق افتاده باشد او وارث پرچم سرخی است که از آدم دست به دست بر سر دست انسانیت میگردیده و اکنون به دست او رسیده است و او نیز با اعلام اینکه هر ماهی محرم است و هر روزی عاشوراست این پرچم را به دست همه رهبرانِ و آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپرده است. نکتهی دیگری که شریعتی تصویرسازی میکند مسأله ثار است و پیوند ثار و قیام و رابطه ثوره و ثار را تبیین میکند و یک تحلیلی اجتماعی از ثارالله ارائه میدهد و بحث مفهوم ثار را در نظام قبیلهای ارائه میدهد و میگوید چطور است که فردیت در نظام قبیلگی معنی ندارد و اگر به یک نفر از قبیله توهین کنی انگار به کل قبیله توهین کردی و اگر یک نفر از یک قبیله را بکشی کل قبیله صاحب آن خون هستند و شریعتی از همین استفاده میکند و میگوید انقلاب بزرگ فکری و فرهنگیای که پیامبر انجام داده است این است که بسیار اتفاق افتاده است که فرهنگ و سنت رایج جامعهاش را گرفته که حتی جاهلی هم بوده است اما درون این سنت این فکر و فرهنگ یک محتوای علمی و انقلابی و انسانی ریخته است که آن جمله همین مفهوم ثار است که یک مفهوم ثار قبیلهای را به یک مفهوم ثار انسانی تبدیل میکند و همچنان که اخوت بین افراد قبیله را تبدیل به اخوت بین انسانهای همفکر میکند به جای اخوت بین انسانهای هم خون. و پیوند و ولایت قبیلهای را به یک ولایت سیاسی انسانی عقلانی تبدیل کرد. بنابراین شریعتی یک فلسفه تاریخی میچیند و میگوید که بشر در طول تاریخ با یک ثار شروع شد قبیله هابیلی اکنون یک خون از قبیله قابیلی طلبکار است. بنابراین وراثت از اینجا شروع میشود و این وراثت در اشکال و تعابیر مختلف در آیات و روایات مختلف موجود است و حتی سعی شده پیامبران بهعنوان مختلف بصورت یک وسیله و سنبل به یکدیگر ارتباط داده شوند و یک تسلسل در جریان واحد را ایجاد بکنند. در کتاب شهادت هم به همین انگیزه قیام که شهادت بوده است اشاره میکند در صفحه۱۶۹ کتاب میگوید حسین(ع) با دستان خالی ظاهر شده و هیچ چیز در دست ندارد چکار میتواند بکند آیا حسین(ع) هم میتواند همانند زاهدان به گوشه خلوت عبادت بخزد و خاموش بماند؟ او اطمینانی را که مومنان ما دارند را ندارد. دو کار میتواند بکند؛ اینکه بگوید نه چون نمیتوانم با بنیامیه مبارزه سیاسی بکنم و نیرو ندارم پس بنشینم به مبارزه علمی و فکری بپردازم که چنین کاری را حسین(ع) نمیتواند بکند و اینجاست که انتخاب شهادت را شریعتی بهعنوان انگیزه قیام عاشورا برای امام حسین(ع) انتخاب میکند. در صفحات۱۷۱ تا ۱۷۳ به نقد کتاب شهید جاوید میپردازد:
«حسین(ع) میداند که ارزش هرکاری به اندازهای است که دشمن از آن ضرر میبیند چکار باید کند باید قیام کند و قیام مسلحانه نیرو میخواهد و حسین(ع) نمی تواند. اخیرا کتابی منتشر شده و خیلی مشهور شده است و عده زیادی بدان حمله کردند و ارزش این کتاب بیشتر به همان حملههایی است که بدان کردند و من آن را تنها کتابی دیدم که تحقیقی است و اسناد را هم آورده و مخالف و موافق را طرح کرده و تجزیه و تحلیل و نقد کرده است و گستاخی رد و اثبات نشان داده است. در این محیطِ هوچیگری و وراجی و عوام فریبی و تقلید و تکرار مکراتی چنین قلمهایی با ارزشند اما یک اختلاف نظری علمی با وی دارم و متاسفانه یک اختلاف نظر اساسی. این تز ایشان یک تز مشهور است و آن است که بسیاری چون وی معتقدند که حسین(ع) از مدّینه قیام کرد بهعنوان یک قیام سیاسی نظامی علیه رژیم که این یک ایدهآل است اما ایدهآلی که با واقعیت خارجی سازگار نیست. و امام برای پیروزی و تشکیل حکومت قیام نکرد برخی در رد این نظریه میگویند که مگر حسین(ع) سیاستمدّار است که پاشود و برود و قیام کند تعجب است پس پیغمبر و علی برای چه میجنگیدند.
شریعتی از مساله اینکه هدف اول امام تشکیل حکومت است دست بردار نداشته اما میگوید شرایط این امکان را نداشت برای اینکه این امر رقم بخورد و قتی که این شرایط نیست حرف این است که این رسالت حسین(ع) است ولی این امکان را عملا حسین(ع) در این سال ندارد پس چکار باید کرد نمیتواند خاموش بماند و نمیتواند فریاد کند. نمیتواند خاموش بماند که تمام مسولیتها منتظرند ببیند این تنها مرد چه میکند و نمیتواند فریاد کند که صدایش کوتاه است و در این سکوت مرگ بار و غفلت جهل و در جنجالهای وحشی خلافت به نام جهاد و فتح و غنیمت و شعائر و حج و قرآن و اسلام و اینها از حلقوم دستگاه خلافت همه جا طنین میافکند و اینجا به جایی نمیرسد . فتوای حسین(ع) این است آری در نتوانستن نیز بایستن است برای او زندگی عقیده و جهاد است بنابراین اگر او زنده است و به دلیل اینکه زنده است مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد و انسان زنده مسئول است. سپس شریعتی در صفحه۲۰۴ میگوید شهادت انتخاب حسین(ع) بود شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است انتخابی که در آن مجاهد با قربانی کردن خویش در آستانه معبد آزادی محراب عشق پیروز میشود و حسین(ع) وارث آدم و وارث پیامبران بزرگ که به انسان چگونه باید زیست را آموختند، اکنون آمده تا به فرزندان آدم چگونه باید مرد را بیاموزد. شریعتی اعتقاد دارد که نهضت عاشورا را برای ما بد معرفی کردند و یک نوع مکتب عزا برای ما ساختهاند که این را با تفسیر دیگری شهید مطهری میگوید که آن چهره تاریک عاشورا را برای ما معرفی کردند و آن چهره حماسی را کمتر گفتهاند که از این جهت مطهری و شریعتی اشتراکاتی دارند. و شریعتی در بحث آخر کتابش که بحث پس از شهادت است که بحث پیام آور خون را طرح میکند در واقع آنجا عنوان میکند که شهید قلب تاریخ است و باید به سمت پیامآور این خون حرکت کرد.
در صفحه۲۵۴ شریعتی میگوید آری هر انقلابی دو چهره دارد خون و پیام. رسالت نخستین را حسین(ع) و یارانش امروز گذاردند که رسالت خون بود و رسالت دوم رسالت پیام است پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن. زبان گویای خونهای جوشان و تنهای خاموش در میان مردههای متحرک است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز میشود. یعنی شریعتی در بیان نگاه شهادت حمزه و شهادت حسینی خودش را در مقام پیامآوری میبیند و آن نگاه سومی که در باز تبیین روایت شریعتی از این واقعه نمایان میشود.
اشکالاتی که ناظر به دیدگاه شریعتی هست هم زیادند و هم مختلفاند و فارغ از این که اصل این طرح با وجود ظرفیتهای بالا یکسری از نگاههایش جای پرسشگری و نپذیرفتن را دارد و همچنین اساسا قدرت تبیین ندارد این نوع نگاه. و مثلا اگر بنابر شهادت بود حضرت چرا به سمت کوفه رفت. این روایت نمیتواند توضیح دهد. و این دوگانه و سهگانه سازیهای شریعتی تقلیل بحث است و مساله را سطحی میکند و نمیتواند بافت معنایی خاص خودش را بدهد. مثلا همین سلطهی زر و زور و تزویر که همراه و در همجا سریان دارد این دست و پای تو را میبندد هرچند که به ظاهر زیباست. و مواردی هست که خود حضرت توضیح میدهد که قصد جنگ ندارد و شهید مطهری در مقام نقد اینجا نکاتی را میگویند و آن اینکه این جزوه نوعی توجیه تاریخ است بر اساس مادی مارکسیستی. و این یک روضه مارکسیستی است. در این جزوه بطور کلی انسان سمبل انسان سوسیالیست است و توحید جهان توجیه توحید و وحدت جامعه است کما اینکه شریک اعتقادی سایهای است که از شرک و ثنویت حیات. با این بیان بار دیگر جنبه مارکسیستی جزوه مشخص میشود که وجدان هرکس که مولود و انعکاسی از وضع اجتماعی میداند و میتواند مبین نظر دورکیم باشد نه نظر مارکس. آنچه در این جزوه به چشم نمیخورد شخصیت امام حسین(ع) و آثار نهضت اوست. مبنای جزو بر این است که در جامعه طبقاتی تمام تلاشها بیحاصل است. انقلابیون تاریخی وارث آدم یعنی انسانها اشتراکی میباشند و قیامش برای حق بوده و حق یعنی عدالت و برابری. امام حسینِ این جزوه همان امام حسین مظلوم و محکوم روضهخوان هاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد با این تفاوت که امام حسین(ع) روضهخوانها حداقل سفرهگریهای برای توشه آخرت پهن کردهاست اما امام حسین(ع) این جزوه ابزاری در دست جناح حاکم برای بهرهکشی از جناح محکوم است. و مهمترین نقد شاید در واقع نادیده انگاشتن پایگاه اجتماعی و مردمی که در این تبیین نظام شریعتی وجود دارد و شریعتی نمیتواند توضیح دهد و نظریهاش به این بلوغ نرسیده است که مسئولیت خروج از این الیگارشی قابیلی و راه برون رفت ما را روشن کند و همه چیز را دارد به گردن تولیت و رهبری می اندازد که این نظم اجتماعی را رهبر باید به وجود آورد. اشکالات متعدد دیگری هم هست که به دلیل کوتاهی وقت از آن صرف نظر میکنیم. روایت بعدی که قرار است بدان بپردازیم بحث شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی است که در رد دو دیدگاه روایت شهید جاوید و دیدگاه شریعتی است.
*رسول لطفی؛ نویسنده و پژوهشگر علوم اجتماعی
تاریخ انتشار:
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.