یادداشت؛

رابطه دین و دولت از منظر دکتر علی شریعتی

علی شریعتی معتقد است که دین مسیحیت اصلاً به سیاست نمی‌پردازد و غرب از زمانی پیشرفت کرد که دین را کنار گذاشت ولی اسلام یک دین کاملاً سیاسی است که در آن نمی‌شود سخن از تفکیک بین دین و سیاست زد.

رسانه فکرت | امیرحسین طالبیان


رابطه دین و دولت در جامعه ایرانی که دینی بودن به آن صبغه و ساختار ویژه‌ای داده‌است و انقلابی با نام دین در آن رخ داده، امروز بیش از هر زمان و مکان دیگری در دنیا مورد توجه و کیفیت و کمیت این رابطه، توجه متفکران مختلفی را به خود معطوف کرده‌است. خصوصاً که از سال‌های دهه ۷۰ به بعد که مقوله جامعه مدنی در ایران مطرح شد، این موضوع رونق بیشتری یافته‌است. هر چند دیدگاه‌های متنوعی راجع به این رابطه وجود دارد، اما یکی از کسانی که از منظر جامعه‌شناختی به نقد و بررسی رابطه دین و دولت پرداخته جامعه‌شناس شهیر ایرانی یعنی مرحوم دکتر علی شریعتی است.


مسأله رابطه دین و دولت تنها به جامعه ایران اختصاص ندارد و سال‌هاست که متفکران مختلفی از سراسر جهان راجع به این مقوله اظهارنظر نموده‌اند. در ادامه چکیده نظرات موجود در این رابطه را آورده و نظر دکتر علی شریعتی را در نسبت با آنها مورد سنجش قرار می‌دهیم. از جمع‌بندی دیدگاه‌های موجود، ۴ نوع نگاه به رابطه دین و دولت استخراج می‌شود:


1.سلطه دین بر دولت: نظر هگل در دولت اخلاقی - که دولت کامل به نظر اوست - این است که دولت مشروعیت خود را از دین می‌گیرد. (وینسنت:۱۳۷۶، ۲۱۵)
2.سلطه دولت بر دین: مارکس، دین را در خدمت طبقه حاکم و بلکه ساخته شده توسط آنان برای استثمار طبقه محکوم می‌داند. (بشیریه:۱۳۷۸، ۲۲۶ و ۲۲۷)
3.تفکیک کامل بین دین و دولت: وبر معتقد است که ترکیب این دو به ناچار موجب قربانی شدن یکی از آنها می‌گردد؛ لذا باید کاملاً از یکدیگر تفکیک شوند. (همیلتون:۱۳۷۷، ۲۴۵)
4.تقسیم کار میان دین و دولت با کنترل و نظارت دین بر دولت: پارسونز معتقد است که هر نهاد ضمن استقلال عمل و انجام وظیفه خود، با دیگر نهادها ارتباط دارد و در این ارتباط، فرهنگ که شامل دین هم می‌شود، کنترل‌کننده و ناظر بر دیگر نهادها از جمله نهاد سیاست خواهد بود.


دکتر علی شریعتی در ۶ کتاب خود به‌طور مستقیم و غیرمستقیم به رابطه میان دین و دولت اشاره نموده که در ادامه به آن اشاره می‌شود.


شریعتی در کتاب «ویژگی‌های قرون جدید» به بررسی خصوصیات قرون قدیم، وسطی و جدید از جمله رابطه دین و دولت در این دوران‌ها می‌پردازد. از نظر او مهم‌ترین ویژگی‌های دوران قدیم شامل روح لائیک، آزادفکری و انسان‌محوری (اومانیسم) بوده‌است. (شریعتی:۱۳۷۶، ۱۳۰) در قرون‌وسطی جامعه کم‌کم مذهبی می‌شود و به دلیل گسترش سلطه پاپ، حکومتی بر اساس مذهب و نه مرزهای بشر ساخته در جهان مسیحیت شکل می‌گیرد؛ لذا وحدتی مذهبی در این دوران بر عالم مسیحی حاکم می‌شود. در دوران جدید نیز به دلیل ورود به دنیای مدرنیته، اساساً مواجهه دین و دولت چیزی متفاوت از دوران‌های قبل است. (همان:۱۳۷۶، ۱۴۱- ۱۶۴)


شریعتی معتقد است که وضعیت جهان اسلام با جهان مسیحیت به‌کلی تفاوت دارد. مسیحیت به دلیل این که حضرت مسیح در سیاست زمان خود دخالتی نمی‌کرد، (این نظریه تحریف شده راجع به مسیحیت است) مسیحیان هم افرادی سیاسی نبودند؛ (همان:۱۳۷۶، ۱۳۸) اما برعکس مسیحیت، دین اسلام یک دین کاملاً سیاسی است. شریعتی این که میان اسلام، میان دین و شریعت تفکیک قائل شده باشد را نمی‌پذیرد و معتقد است که این‌گونه تفکیک‌ها برآمده از اصول و بینش‌های مسیحیت متأخر است. (همان:۱۳۷۶، ۱۰۷)


دکتر شریعتی در کتاب فلسفه و جامعه‌شناسی به معرفی دو نوع حکومت دینی (مذهبی و استبداد دینی) می‌پردازد که در قرون‌وسطی و توسط کشیشان اعمال می‌شد. شریعتی هر دو حکومت را نقد می‌کند؛ چرا که معتقد است هر دو به استبداد کشیده شده‌اند. بعد از اینکه شریعتی به نقد این دو حکومت می‌پردازد و آنها را منشأ استبداد و بدبینی نسبت به دین و سرانجام تفکیک بین دین و سیاست میان روشنفکران می‌داند، وضعیت حکومت اسلامی را شرح می‌دهد. شریعتی در تبیین وضعیت رابطه دین و دولت در اسلام به دو دولت تشیع صفوی و تشیع علوی می‌پردازد. هر کدام از این دو نوع تشیع ویژگی‌های خاصی دارند و طبعاً رابطه دین و دولت هم در آنها متفاوت است. ایشان تشیع علوی را پیرو راستین امیرالمؤمنین علی (ع) می‌داند و تشیع صفوی را به ابوسفیان متصل می‌کند. 


تشیع علوی از منظر شریعتی یک تشیع انقلابی، آزادی‌خواه و عدالت گرا است که در طول تاریخ به دنبال نجات مستضعفان از چنگال مستکبران بوده است و بر مبنای نظام امامت - امت، یک جامعه انقلابی که به دنبال نفی تبعیض و نابرابری و سلطه طبقاتی است را می‌سازد. در مقابل این چهره درخشان از تشیع، حکومت صفویه قرار دارد که سعی می‌کند با استفاده از روحانیت غیرانقلابی و ترویج ملی‌گرایی، وضع موجود را توجیه کند و به سلطنت استبدادی و غیرعادلانة خود ادامه دهد. (شریعتی:۱۳۷۸، ۸-۹)


با مطالعه ویژگی‌های این دو تشیع از دید دکتر شریعتی، می‌توان نتیجه گرفت که ایشان رابطه دین و دولت را تشیع علوی - به استثنای حکومت پیامبر (ص) و چند تن از جانشینان ایشان - رابطه‌ای متضاد می‌داند؛ به‌نحوی‌که نه‌تنها با یکدیگر کنش متقابل مثبت ندارند، بلکه با یکدیگر متضاد هستند و دائماً در تنش به‌سر می‌برند. دستگاه حاکم برای دین و علمای حقیقی مانع‌تراشی کرده و از فعالیت آنها جلوگیری می‌کند و لذا علمای دینی به‌صورت تشکیلاتی و مخفی و زیرزمینی، مردم را به شورش علیه دستگاه حاکم تشویق می‌کنند. (شریعتی:۱۳۷۸، ۱۱۰ -۱۱۱)


اما این رابطه در تشیع صفوی تغییر می‌کند و بین دولت و دین، رابطه متقابل شکل می‌گیرد. روحانیون از امکانات حاکمیت برای تبلیغ دین استفاده کرده و شعائر دینی را ترویج می‌کنند و در عوض به دستگاه حاکم نیز مشروعیت می‌بخشند. در واقع دستگاه حاکم، روحانیون را برای اهداف و اغراض خود به‌کار می‌گیرد و دین را آن‌گونه که خود می‌خواهد به مردم تفهیم می‌کند. از نظر شریعتی، این رابطه به‌صورت برابر نیست و بیشتر تسلط سیاست بر دین حاکم است و سیاست با به‌خدمت‌گرفتن دین، آن را از محتوای واقعی خود تهی می‌کند. شریعتی در این نگاه با مارکس که دین را افیون توده‌ها می‌دانست، همراه است؛ چرا که دین را در خدمت طبقه حاکم، توجیه‌کننده وضع موجود و تخدیرکننده مردم می‌بیند. (شریعتی: ۱۳۷۸، ۱۸۱)


شریعتی در کتاب «امامت و امت» به‌شدت طرف‌دار سیاست دینی و رهبری متعهد ایدئولوژیک است. شریعتی اصلاً امامت و خلافت را از هم جدا نمی‌بیند و جداکردن این دو را تعبیر دیگری از تفکیک میان سیاست و روحانیت تلقی می‌کند. (شریعتی:۱۳۷۱، ۵۰۶) او در مورد رابطه دین و دولت بعد از دوران ائمه، معتقد است که رهبری و هدایت خلق بعد از امامت بر عهده علم و عالم است. در دوران غیبت امام‌زمان (عج)، علما رسالت سنگینی دارند و آن هم نیابت از امام است که یک مسئولیت تاریخی در هدایت و مردم و جانشینی امام در شئون مختلف را شامل می‌شود. (همان:۱۳۷۱، ۵۸۴)


جمع‌بندی نظرات دکتر شریعتی دراین‌خصوص نشان می‌دهد که اولاً هدف اسلام علاوه بر اداره جامعه، هدایت و رهبری و اصلاح مردم هم هست و برای این امر به امام و رهبر نیاز دارد. این رهبری در زمان پیامبر و امامان بر عهده آنان است و در زمان غیبت امام، حکومت، حق علمایی است که بتوانند جانشین امام باشند و کوتاهی در این زمینه، خروج از اسلام است چرا که اسلام، هیچگاه دین و حکومت را از یکدیگر جدا نمی‌کند و تفکیک بین خلافت و امامت، انعکاسی از فکر القایی جدید غربی است و در اسلام، سیاست و دین یا به تعبیری، دنیا و آخرت از یکدیگر جدا نیستند. (همان: ۱۳۷۱، ۶۳۰)


همچنین ایشان ضمن بیان ویژگی‌ها و اوصاف عالِم اسلامی، «روحانیت» را خاص مسیحیت و دیگر ادیان می‌داند. از نظر او، علمای حقیقی کسانی هستند که از نظر فکری «پرولتر» باشند؛ یعنی بتوانند روح حقیقی اسلام را بشناسند و توده‌ها را برای مسئولیت اجتماعی خود که همان عدالت‌خواهی شیعه علوی و اعتراض به فساد و تبعیض است، بیدار کنند. (شریعتی:۱۳۶۷، ۳۱۵)


علی شریعتی معتقد است که دین مسیحیت اصلاً به سیاست نمی‌پردازد و غرب از زمانی پیشرفت کرد که دین را کنار گذاشت ولی اسلام یک دین کاملاً سیاسی است که در آن نمی‌شود سخن از تفکیک بین دین و سیاست زد. بعد از دوران ائمه نیز شیعیان به دو دسته طرف‌داران شیعه علوی - یعنی شیعه مبارز و انقلابی - و شیعه صفوی یعنی شیعه محافظه‌کار و دنیاخواه تقسیم شدند.


فهرست منابع
-بشیریه، حسین. جامعه‌شناسی سیاسی، نشر نی، تهران، ۱۳۷۸
-شریعتی، علی. مجموعه آثار ۲۶، علی (ع)، چاپ پنجم، نشر آزمون، تهران، ۱۳۷۱
-شریعتی، علی. مجموعه آثار ۳۱، ویژگی‌های قرون جدید، چاپ پنجم، چاپخش، تهران، ۱۳۷۶
-شریعتی، علی. مجموعه آثار ۹، تشیع علوی و تشیع صفوی، چاپ دوم، چاپخش، تهران، ۱۳۷۸
-شریعتی، علی. مجموعه آثار ۲۲، مذهب علیه مذهب، ۱۳۶۷
-شریعتی، علی. فلسفه و جامعه‌شناسی، بی نا و بی تا
-وینسنت، اندرو. نظریه‌های دولت، ترجمه: بشیریه، چاپ دوم، نشر نی، تهران، ۱۳۷۶
-همیلتون، ملکم. جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تبیان، تهران، ۱۳۷۷

تاریخ انتشار: ١٤٠٣/٠٣/٢٨

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.