ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، متن این یادداشت بدین قرار است؛
حافظه جمعی و تحقیقات مرتبط با آن، عمر چند دههای در آکادمی غربی دارد. لیکن، مطالعات حافظه بهعنوان شاخهای علمی با حضور تئوریهای منسجم و تنظیمات متدولوژیک، در دهه آخر قرن بیست و یکم ایجاد شدهاست. از اینجهت نمیتوان انتظار داشت که ادبیات غنیای پیرامون آن در ایران شکل گرفته باشد. اما میتوان به خرده ادبیاتی اشاره کرد که درباره حافظه جمعی یا بررسی پسآیندهای فرهنگی مقولاتی چون انقلاب انجامشده؛ پس پرداختن بهمحض تاریخ، الزاماً نمیتواند تولیدکننده متنی علمی در باب مطالعات حافظه جمعی باشد.
ایرانیان حافظهای تاریخی با قدمتی بهاندازه عمر این سرزمین است و شاهد این ادعا را در قصههای مادربزرگها، مدلهای پوشش ظاهری افراد، معماری، مهندسی مزارع، تزئینات داخلی خانهها، گویشها و حتی طبخ غذاها میتوان یافت. اما شاهدی مستدلتر، پابرجا ماندن این آداب و رسوم در گذر حملات متوالی از سوی اقوام مختلف است که در نهایت در این فرهنگ مستحیل شدند. احمد کسروی در مقدمه کتاب تاریخ مشروطه، خطاب به ایرانیانی که میپندارد آنان در فراموشی زودهنگام پیشآمدها سرگردانند و حافظه تاریخی آنان کمرنگ شده پاسخ میدهد که حافظه تاریخی ایرانیان نه قراردادی و ساخته پرداخته دولت- ملتها است و نه زودگذر، بلکه امری واقعی و پایدار است. اما این حافظه بعضاً در برخی از مقاطع زمانی دچار ضعف شدهاست.
علل ضعف حافظه تاریخی جمعی
از اصلیترین علل بروز ضعف حافظه تاریخی، بیاعتمادی به تاریخهای رسمی است. از تبعات ضعف حافظه تاریخی منتقل نشدن تجارب نسلها به یکدیگر و بهتبع تکرار اشتباهات تاریخی است. به هر حال هر گروه، قومی یا مذهبی گذشته مشترکی دارند که در این گذشته مشترک نهتنها در پی یافتن ریشه، هویت و پیوند جمعی است، بلکه از پییافتن و پرداختن آن گذشته مشترک به طرح چشماندازی از آینده خود میاندیشد.
میراثزدایی یکی دیگر از دلایل ضعف حافظه تاریخی است. در خاطرات عینالسلطنه در مورد رویدادهای سالهای پایانی سلطنت قاجار و شکلگیری مجلس مؤسسان نقل شدهاست: بهدنبال این وقایع خبر آوردند که جمعی از مردم کتیبههای بسیاری از اماکن عمومی در سطح شهر تهران و در برخی از شهرهای دیگر را به زیر کشیدهاند. از جمله در مسجد سپهسالار کتیبه مدرسه ناصری، خشتهایش را کندند و بردند. مدرسه یوسفخان سنگلج که بر سردرش اسم فتحعلی شاه قاجار بود، را هم کندند. حتی کتیبه دارالفنون که اسم ناصرالدین شاه بر آن بود را کندند و تخریب کردند. کوچه قجرها را هم نامش را تغییر دادند و گذاشتند کوچه غربیان.
البته تمامی کشورهای دارای حکومتهای خودکامه از معضل کمبود حافظه تاریخی رنج میبرند که بخش وسیعی از این اتفاق ناشی از تمایل حکومتهای آنان به سادهانگاری تاریخ یا سوگیری آن به نفع حکام است. چنانکه طبقه اجتماعی، جنسیت، سن و تکنولوژیهای مختلف رسانهای مانند رادیو، تلویزیون و اینترنت با شکل یا قوت یا ضعف حافظه تاریخی ارتباط وثیقی دارند.
پیچیدگی تحولات تاریخی ایران
هزارتوی حوادث، مسائل و مصائب ایران آنقدر ناشنیده و ناگشوده و انباشته و دشوار گشته که ایرانیان در انبوه ازدحامِ «تودهگیِ» پیچیده متحیر میشوند. بار آگاهی تاریخی کامل تنها از عهده جامعهای برمیآید که عقلانیت و خردورزی جمعی خود را از رهگذر سازمانیابی درونزای اجتماعی و فرهنگیِ خویش صورتبندی میکند و اگرنه متوسل به فراموشی عمدی و نسیان جمعی خواهد شد. در زمان حاکمیت پهلوی و حتی دولتهای پساانقلابی در ایران، اصرار جهت یادآوری گزینشی از تاریخ به آفرینش وسواسهای حافظهای انجامیدهاست. یادآوری جمعی حاکی از فراموشی جمعی نیز هست.
فراموشی استقراریافته در روایت از گذشته تاریخی، میان معنی و هویتسازی شکاف ایجاد میکند و کنشگران اجتماعی را در مواجهه با دولت به چالش میکشد. این امر توانایی ایشان را در روایت از خود ملی زائل و جامعه را مبتلا به نسیان فرهنگی میکند. دولتها برای دستیابی به مشروعیت و پایداری ارتباط خود با ملت، از سیاستهای حافظهای بهره میبرند و به ایجاد حافظههای فرهنگی در جهت استخراجی نو از گذشته مشترک میپردازند. در پی ایجاد هویتی مشترک، حاکمیتها با بهرهگیری از فضاهای جمعی و عنصرهای مادی به ایجاد یادبودها و سنتهای یادبودی میپردازند.
همینطور، حفظ یادبودهای مربوط به افتخارات میهنی، اهمیت توجه به گذشته را بیشتر کرد و در پی آن دولت- ملتهای مدرن به گسترش سیاستگزاریهای حافظهای و بهرهگیری از سمبلها و یادوارهها همت گماشتند. حاکمیت پهلوی و دولتهای پساانقلابی در ایران، جهت ایجاد حافظه عمومی به انتخاب گزینشی از گذشته مشترک پرداختهاند تا مشروعیت حاکمیت خود را ایجاد و همچنان تعهدات ملیگرایی را برای ملت بیافرینند. این حاکمیتها با گزینش از یادآوریها و جریانسازی فراموشیهای جمعی هر یک در ایجاد انقطاع از گذشته تاریخی و ایجاد مشکلات فرهنگی مؤثر واقع میشوند.
حافظه فرهنگی پیادهسازی شده در سیاستگزاریهای حافظهای در زمان حاکمیت دولتها، منوط به ظهور یادآوریهای جمعی شدهاست. بررسی حافظه فرهنگی خود به نمایان سازی گفتمان مسلط و شکاف موجود در بدنه هویت ملی میانجامد. اگرچه ادبیات موجود در حوزه تاریخ رسمی، یادیاریهای مکان و محلهای حافظهای، مورد بررسی جامعهشناختی کامل قرار نگرفته، لیکن معدود کارهای انجامشده، دریچههای متنوعی برای ورود و پرورش بحث حافظه را مهیا میکند. نقش حافظه سیاسی در ایجاد تاریخ رسمی توسط کتب درسی متعاقباً توجه بسیاری را جلب کرده است.
سیاستهای حافظه در دوران پهلوی اول و دوم، از الگوهای سیاستگزاریهای حافظهای متداول در اروپا تأثیر گرفت و در این دوران با توسل به بازنمایی فاخری از گذشته ایرانی، بین جامعه و حاکمیت ارتباط برقرار کرده بود. سیاستهای حافظه در دوران رضا شاه انعکاسی از فرهمندی بلا انقطاع در گذشته تاریخی و آکنده از افتخاراتی جهانشمول، بهرهگیری از تخلص آریامهر و تأکید بر آریاییگرایی، کاربردی کردن اصطلاح پرشین برای ایران و نام نهادن کوروش بر نایبالسلطنه، تنها گوشههایی از تعلقات سیاستگزاریهای فرهنگی رضا شاه برای برآوردن ارتباطی خطی با حاکمیتهای بسیار کهن ایرانی بود.
حافظههای فرهنگی دیگر چون ادبیات نیز در دوران رضا شاه تحتالشعاع جریان روشنفکری تحول یافت و تعلقات میهندوستانه، ملیگرایی را جهتمند کرد. وی با تأکید بر تمایز ملیت عرب با دین اسلام از یکسو و برجسته کردن زرتشت و تاریخ پیش از اسلام از سوی دیگر، ارتباط محوری میان دین و ملیگرایی را مورد نکوهش قرارداد. اگرچه رضاشاه مخالفتی علنی با اسلام نداشت، لیکن روند جهانی در شکلدادن دولت- ملتها مبتنی بر حذف دین، رویکرد وی را در ایجاد رابطه با ملت تحتتأثیر قرارداد.
در مجموع سیاستهای حافظهای رضاشاه برای شکلدهی به حافظه تاریخی جدید، معیوب و ناتوان به نظر میرسد؛ لیک تلاشهای رضا شاه در دوره سلطنت پسرش به نتیجه رسید. محمدرضا شاه با ایجاد سیاست گزاریهای جدیدتر، در دستآوردهای مشروطهخواهی تغییراتی ایجاد کرد. انتقال تقویم قمری به شمسی، بهرهگیری از واسطههای یادیاری ایران کهن، همچون فستیوال هنر شیراز و برپاداشتن مناسک یادبودی از گذشته، چون جشن 2500 ساله نمونههایی از تلاشهای وی برای بازسازی حافظه تاریخی ایرانیان است. سیاستهای حافظه در دوره پهلوی با تکیهبر روایتهای افسانهای و اسطورهها، ملیگرایی را شکل داد.!
همچنین، سیاستهای حافظهای حاکمیت در این دوران به حذف تاریخ قومیتها و انکار تنوعات فرهنگی در ملیگرایی، کمر بستند. رشد ملیگرایی در این دوره در قالبهای محدود و ساختاربندی شده، فضای بسیار کمی را برای بازنماییهای قومیتی باز گذاشت. از اینرو، یادآوری آنچه به ظاهر برای حاکمیت ناخوشایند بود یا مشروعیت حاکمیت را زیر سؤال میبرد، حذف شدند. لکن سوء بهرهبرداری از گذشته توسط حاکمیت، با مخالفت عموم مردم مواجه شد و مقاومت در بطن جامعه با مناسباتی از داستانهای کربلا و خیزش امامحسین (علیهالسلام) در جهت مقابله با فرهنگ حاکم و در عناوین مبارزه با ظلم و ستم همراه شد.
انقلاب اسلامی با بهرهمندی از حافظههای سیاسی که در نتیجه فرهنگ عاشورایی ساخته شده بود، به پیروزی رسید. یعنی جهشی که بنیان منش مناسکی را در ایران، بهعنوان سیاست فرهنگ در حوزههای عمومی و خصوصی، نهادهای رسمی و غیررسمی پایهگذاری کرد. ایجاد مسیری تاریخی میان اتفاق عاشورا و حال کنشگران اجتماعی در اندیشه روشنفکران دینی و شعایر سیاسیون، خوانش و رویداد شکلگیری هویتی جدید ایرانیان پساانقلابی را رقم زد. حادثه کربلا با جایگیری در ابتدای روایت تاریخی- اجتماعی انقلابیگری در ایران پساانقلابی گره زده شد. حافظه فرهنگی عاشورا در تمبرها، پوسترها و نقاشیهای دیواری گسترش یافت.
بهرهگیری از واسطههای بصری چون نقاشیهای دیواری، جشنها، یادبودها و تمامی مکانهای حافظهای که محلی برای ایجاد حافظه عمومی محسوب میشوند، مولد یادیاریهایی شدند که جهادیگری، انقلابیگری و دفاع از مرز را در راستای یکدیگر قرار داد. نمادی چون لاله قرمز، پاسدار حافظه فرهنگی انقلاب برای یادمان شهداء در شکل دهی به حافظه شد. پس «مرگ برای مرز»، شهادت تلقی و مبدل به سوژهای بیارتباط با ملیگرایی و انتخابی توجیهپذیر از نظر دینی گشت و مقابله برای حفظ مرز را مبدل به جهادی معنوی بین سپاه کفر و اسلام قرارداد. هدف شهادت با جهاد، گره خورد و شهادت به پدیدهای افتخارآمیز تبدیل شد.
شرکت در جنگ بهعنوان ادای تکلیف و جنگ بهعنوان دفاعی مقدس، مبارزهای در جهت اجرای عدالت تلقی میشد. مجسمهسازی یا پیکرنگاریهای دیواری از برخی شهیدان، نامگزاریهای خیابانها و بزرگراهها با اسامی آنان، فرهنگهای سوگواری محرم و صفر، طی زمان به ایجاد چارچوبهایی از سیاستگزاریهای حافظه سیاسی منجر شد. استمرار در روند حفظ همگونی در ایجاد حافظهای مشترک از اتفاقات تاریخی، خود تأییدکننده اهمیت حافظه تاریخ جمعی محسوبمیشود. سیاستهای فرهنگی دولتهای پساانقلابی، نیز روندی در جهت ایجاد همدلیهای اسقراریافته درپیگرفت.
این سیاستهای فرهنگی با تحکیم هویت شهدایی، در هویتسازی ملی، به مدیریت توانمندیهای موجود در حافظه پرداخت و با کاربردی کردن مفاهیمی ماورایی در جریان ملیگرایی، نسل پساانقلابی را نیز به فهمی همسان تشویق کرد. این سیاستگزاریهای حافظهای سکویی برای مواجهه با آینده خلق کرد. امری که انبوهسازی حافظهای را مبدل به گفتمانی جهت حفظ میراث انقلابی قرار داد. بدین ترتیب سیاستهای حافظهای در طراحی باورهای یک ملت و استقرار حافظهای مشترک، بسیار فعال و مؤثر عمل میکند. عدم توازن یادآوریها و فراموشیها در بطن حافظه اجتماعی، کنکاش جهت یاد آوردن گذشته را تشویق میکند. همچنین، طی زمان با انفصال از یاد آوردن برخی از اتفاقات تاریخی و یا آگاهی از سکوتهای استقرار یافته از بعضی از اتفاقات، کنشگر اجتماعی دچار گسست از معنی و فاصله گرفتن از نقشپذیری اجتماعی در بستر تاریخی میکند.
مهمترین عناصر نمادهای تاریخ جمعی
مهمترین عناصر نمادها، که سبب شناسایی و تمایز افراد با هویتهای ملی گوناگون از یکدیگر میشوند، عبارت از: سرزمین، دین، آداب قومی، مناسک دینی، تاریخ، زبان ادبیات، نوع تعامل مردم و دولت. به این ترتیب، هویت ملی- فرهنگی ما ایرانیان، با توجه به تاریخ فرهنگ دیرپای ایران، دربرگیرنده جوانب گوناگون مهمی مانند: باورهای معنوی، احساس ایرانیبودن، تعلقخاطر به تاریخ تمدنی خود، فرهنگ دینی- ملی، اخلاق و سنن ملی- دینی، زبان و ادبیات، هنرهای ملی، تعهد در حفاظت از سرزمین اجدادی، استقلالطلبی، اقتدار ملی، کوشش برای رشد، پیشرفت و آبادانی کشور است.
رابطه حافظه جمعی با نظام هویتی در ایران
جامعه ایران در طی تحولات اجتماعی پرفراز و نشیب خو، د تجارب مختلفی در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی سیاسی از سر گذراندهاست. این روند بهویژه در نود سال اخیر بهعلت مواجهه ایرانیان با امواج مدرنیته، تأثیرات شدید میراث عینی، نظام جهانی بر ساختار درونی جامعه، چالشهای فراوانی را بههمراه داشته است. سابقه ذهنی این تغییرات در فضای فرهنگی اجتماعی ایران تا به امروز حضور دارد. گروههای اجتماعی بهعنوان کنشگرا دخیل در این تغییرات خرد و کلان در شکلگیری تحولات مؤثر بوده و از پیامدهای آنها نیز تأثیر پذیرفتهاند.
در بسیاری از وقایع تاریخ معاصر ایران هویتهای اجتماعی محلی، قومی، مذهبی و ملی نقش برجستهای داشتهاند. یکی از مهمترین عناصر سازنده این نظامهای هویتی شیوه درک تفسیر اعضا یک گروه از گذشته خود، یعنی حافظه جمعی گروه است. حافظه جمعی نظام معرفتی یک گروه را در مورد تجربه زیسته ایشان آشکار مینماید. افراد عضو یک گروه اجتماعی بهواسطه زمینه مشترک گروهی دنیای اجتماعی را از خلال چارچوب جهانبینی گروه مرجع خود تجربه مینمایند. یکی از مهمترین بسترهای هویتساز در ایران معاصر، زمینه قومیتی گروههای اجتماعی بوده است.
تعامل در بستر سه وجهی تجربه قومی، ملی و دینی، نظام تفسیری مشترکی را از گذشته به وجود میآورد. از اینرو میتوان گفت که حافظه جمعی قومی در ایران معاصر، بازتایی از تراوشها و سازههای هویتهای خرد و کلان رقیب بوده است. ایران کشوری است با حوادث اتفاقات تاریخی بسیار که دارای جنبههای ملی، مذهبی و قومی میباشند که نسل به نسل از گذشته تا به امروز انتقال یافتهاست. گامی مشترک از این حوداث است که میتواند در فرایند شکلگیری نظام هویتی بسیار مؤثر باشد.
بودِ یک حافظه مشترکِ بین افراد، وحدت و همدلی جامعه را شکل دهد. همین حافظه مشترک، عامل شکلگیری یک هویت مشترک است که بقاء و یکپارچگی جامعه را تضمین میکند. در نهایت جامعه برای تقویت هویتهای ملی، مذهبی قومی در بین افراد جامعه، باید پدیدارهای اجتماعی مهم مربوط به گذشته را از طریق تعامل میان اعضایش تولید، نهادینه، محافظت و نسل به نسل انتقال بدهد و با این اقدام ضامن یکپارچگی جامعه گردد.
نتیجهگیری:
تاریخ اجتماعی ایران، از عصر تمدنهای یاستانی این سرزمین تا دوران معاصر شاهد تحولات و تغییرات مشترک بسیار بوده است. گستره این تغییرات از رخدادهایی چون ظهور یا سقوط تمدنها در سطح کلان تا پدیدههایی مانند تغییر شیوههای کنش اجتماعی در سطح خرد را شامل میگردد. دشمن خارجی یا حکومتها یا افراد نیز در دورههای مختلف تاریخی در قالب گروههای گوناگون بر اساس نگرشها، ارزشها، عقاید خاص خود، در این تغییرات و تحولات سهیم بودهاند.
حافظه تاریخ جمعی طی فرایندهای تعریف تاریخ جمعی درونی موجودیت مییاید: یعنی در شناسایی توسط اعضایش نیز در روابطی که آنها با هم برقرار میسازند، مردم خودشان دیگران را بهطور جمعی شناسایی میکنند. زندگی روزمرهشان را بنا به هویتهای خود پیش میبرند که به همین لحاظ پیامدهای عملی در پی دارد، زیرا این هویتها از نظر اجتماعی واقعی هستند؛ بلکه اینها دگرگونیهای عمیقی است که در بینش، نگرش و بهتبع در گرایشات افراد جامعه ایجاد میگردد. آنچه انسان را مسحور عظمت خود میسازد، نه تحولات واقعی تاریخی، بلکه تحولات مهمی هستند که در بینشها، نگرشها یا گرایشها و ارزشها پدید میآیند و به دگرگونی کلی فرهنگی میانجامند.
«فهرست منابع و مآخذ»
آزاد، زهرا؛ پرتوی، پروین(1392)، بررسی تطبیقی جایگاه میادین تهران در حفظ و ارتقا خاطره جمعی شهروندان (نمونه موردی: میدان تجریش و میدان بهارستان)، فصلنامه مطالعات شهری، سال نهم، ش.4، زمستان 1397، صص 122-100.
اسماعیلی، حبیبالله، حافظه تاریخی ایرانیان، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 2.، آذر 1391، صص 175-155.
پاکزاد، جهانشاه(1385)، مبانی نظری و فرآیند طراحی شهری، تهران، انتشارات شهیدی.
----------، (1383)، راهنمای طراحی فضاهای شهری در ایران، تهران، انتشارات پیام سیما.
حسینی، بشیریه،(1381)، دیباچهای یر جامعهشناسی سیاسی ایران: دوره جمهوری اسلامی، تهران، نشر نگاه معاوری.
ذکایی، سعید، مسیحا والا، سیاست حافظه، حافظه فرهنگی و تروما فرهنگی در تاریخ معاصر ایران، فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال 16، ش.59، بهار 1389.
شفیعی، فاطمه، اسفندیاری پور، هوشنگ، (-)، جلوهگاه هنر و معماری در ارگ کریم خانی، شیراز، سازمان میراث فرهنگی صنایعدستی و گردشگری استان فارس.
گودرزی، غزاله و مصطفی بهزادفر و یوسفعلی زیاری، واکاوی اثر تغییرات کالبدی بافت تاریخی بر حافظه تاریخی شهروندان، مطالعه موردی: محور پانزده خرداد تهران، فصلنامه شهر پایدار، دوره 2، ش.2، تابستان 1398، صص 75-52.
تاریخ انتشار: 1403/05/13
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.