ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت،دکتر محمود شهابی، استاد دانشگاه علامه یادداشتی منتشر کرد. متن این یادداشت به شرح زیر است:
من آکادمیسینها را به دو دسته سلبریتی و غیرسلبریتی دستهبندی میکنم. همین تقسیمبندی را نیز برای روشنفکران قائل هستم یعنی روشنفکران هم به دو دسته سلبریتی و غیرسلبریتی تقسیم میشوند. آکادمیکهای غیرسلبریتی کسانی هستند که در محیط آکادمیک به رسمیت شناخته شدهاند و از منزلت بالایی برخوردار هستند و دیدگاههایشان در دانشگاهها تدریس و به کتابها و مقالههای آنها استناد میشود اما لزوماً ممکن است مردم آنها را نشناسند. بهعنوان مثال میتوانیم از برونو لتور (Bruno Latour) نام ببریم که یک فیلسوف، انسانشناس و جامعهشناس فرانسوی است و در حوزه علم و تکنولوژی تخصصی مثالزدنی دارد ولی در سن 71 سالگی به ندرت در جهان و کشور ما در میان مردم عادی یا حتی دانشجویان شناخته شده است.
آکادمیسینهای سلبریتی خود به سه گروه قابل تقسیم هستند. گروه اول تیپی است که به آنها رهبران فکری (Thought leaders) میگویند. یکی از چهرههای مطرح این گروه، دنیل درزنر (Daniel Drezner) است که کتابی هم تحت عنوان «صنعت ایدهها» نوشته است. آکادمیسینهای این گروه به افراد، سازمانها، احزاب و... در مورد برندسازی شخصی، سازمانی و... مشاوره میدهند. گروه دوم آکادمیسینهایی هستند که بیشتر در سخنرانیهای مجموعه «تد» (TED talks) میتوان سراغ آنها را گرفت. در همایشهای جهانی مرتبط با این سخنرانیها، انسانشناسان، روانشناسان، کارشناسان مدیریت و...عموماً از دانشگاههای معتبر مانند هاروارد و... مثل یک شومن روی صحنه میآیند و در 20 دقیقه سعی میکنند مردم عادی را تحت تأثیر قرار دهند و الهامبخش موفقیت آنان در کار و زندگی باشند.
گروه سوم که به آنها «استادان سلبریتی» گفته میشود مثلاً در امریکا معمولاً یک ستون ثابت در مجلات عامهپسند دارند و بهعنوان متخصصان سبک اطلاعاتی را مثلاً در مورد نحوه پخت برخی غذاهای خاص در اختیار مخاطبان خود قرار میدهند. البته این دسته از آکادمیسینها به دولتها هم در برخی از زمینهها از جمله اصلاح نظام آموزشی مشورت میدهند یا در مورد انتخابات ریاست جمهوری در آن کشور در رسانهها اظهارنظر میکنند. این دسته از استادان سلبریتی در میان استادان جوانتر دیده میشوند و تقریباً همهجا هستند: هم ستون ثابت در روزنامههای پر تیراژ دارند، هم کتابهای پرفروش منتشر میکنند، هم مستندهای تلویزیونی را اجرا میکنند و هم وب سایتشان را مرتب به روز میکنند و هم حضور مستمری در توئیتر و... دارند.
روشنفکران غیرسلبریتی همان روشنفکران عمومی یا مردممدار هستند که در مقابل روشنفکران سلبریتی قرار میگیرند. روشنفکر عمومی، نه آکادمیک صرف و نه اکتیویست صرف است بلکه هر دو ویژگی را داراست. روشنفکر عمومی درصدد است که آثارش تغییری در جهان ایجاد کند. چندان نگران حجم مخاطبانش برای بالابردن تیراژ کتابهایش نیست. دنبال بازار یا تشنه برندسازی نیست. انتظارش این است که آثارش اثرگذار باشند. دوست دارد حساسیتهای مخاطبانش را بشناسد اما نه برای قلقلک دادن آنها بلکه برای شوکهکردن آنها. دوست دارد خوانندگان آثارش را از چیزی که هستند به چیزی که نیستند تبدیل کند. روشنفکر عمومی برای مخاطبی مینویسد که هنوز وجود ندارد ولی قصد آفرینش آن را دارد. مخاطبی که باید باشد نه مخاطبی که هست. به همین دلیل یکی از مأموریتهای یک روشنفکر عمومی ساخت پابلیکها (همگانها) است. بعلاوه روشنفکر عمومی کسی است که از سرمایه نمادین خود برای مداخله در سپهر عمومی و سیاسی استفاده میکند و در مورد هر یک از حوزههایی که در سپهر سیاسی مطرح است یک موضع اخلاقی اتخاذ میکند. یافتههای پژوهشی خود را در معرض استفاده عموم قرار میدهد، در صورت لزوم سخت و بیمحابا با صاحبان قدرت سخن میگوید و در صورت مشاهده تحریفها، فریبکاریها یا دادن آدرس غلط، تنویر افکار و افشاگری را بر سکوت ترجیح میدهد.
در حالی که دغدغه روشنفکر سلبریتی همواره جلب توجه بیشترین تعداد مخاطبان موجود است چه در قالب افزایش فالوورهایشان در فضای مجازی و چه افزایش خوانندگان کتابها و مقالاتشان. دنبال این هستند که چه بگویند و چه بکنند و چه بپوشندکه حباب سلبریتیشان چشمگیرتر و دیدنیتر باشد. روشنفکر سلبریتی بیشتر نگاهش به مخاطبان ثناگویش و نحوه قضاوت آنها از سبک و سیاق و نمایش و نحوه اجرا و بازیگری اوست. اینها در اکثر موارد دچار خودشیفتگی میشوند و از خودشان در ذهن خودشان قهرمان میسازند. مخاطب روشنفکر_سلبریتی یک توده نیمه فرهیخته است که ادعای زیادی در زمینه علمی و تخصصی ندارد و لزوماً ذائقه فرهنگی تربیت شدهای هم ندارد.
به طور مثال اسلاوی ژیژک در حد فاصل بین یک آکادمیسین و یک روشنفکر عمومی قرار میگیرد یا به تعبیری هر دو جایگاه را اشغال کرده است. در این معنا میتوانیم ژیژک را نمونه موفق این تیپ معرفی کنیم. ژیژک اولاً به سنت انتقادی لکانی- هگلی تعلق دارد ثانیاً الگوی اخلاقی نیروهای چپگراست و هرجا نشانی از فاشیسم ببیند فریاد میزند. ثالثاً رابطه خوبی با ژورنالیستها دارد و در مورد هر موضوعی از 11سپتامبر گرفته تا بحران اقتصادی سال 2008، بهار عربی، بحران پناهندگان و برجام اظهار نظر کرده است.
حتی در جستوجوهایش برای پیداکردن راه سوم بین نئولیبرالیسم و بنیادگرایی، که دغدغه اصلیاش هم هست، اتفاقات بعد از انتخابات سال 1388 در ایران را تحلیل کرد. حتی در سال 2013 در یک اقدام نادر با خواننده زندانی روس مکاتبه کرد و با او و دوستانش همدردی کرد. رابعاً وی جایگاه قدرتمندی در عرصه نشر دارد و بیش از 70 عنوان کتاب و تعداد زیادی مقاله دارد. البته آنچه ژیژک را رؤیت پذیرتر کرده است عادت وی به استفاده از ابزارهای خطابه همراه با لفاظی، با چاشنی جوک و لطیفه و فحش و ناسزا ست بهطوری که این ویژگی باعث شده شخصیت جنجالی او بیشتر مورد نقد واقع شود تا آثار او.
تاریخ انتشار: 1403/06/15
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.