ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
مرز بین نوجوانی و بزرگسالی کجاست؟
قبل از اینکه بحث جدی هویت نوجوان مطرح شود، من فکر کنم که ما چند تا سؤال اساسی داریم که باید به آن پاسخ بدهیم که مرز بین بزرگسالی و نوجوانی، کجا تعیین میشود. و آیا ما باید بسنده کنیم به این که تعاریف جهانی وجود دارد بر این که دورهی کودکی و نوجوانی از همان بدو تولد آغاز میشود تا هجدهسالگی که یک تعریف جامعی است که دنیا دارد از او تبعیت میکند یا این که سن نوجوانی افزایش پیدا کرده است و طبق نظرهای جهانی که الان وجود دارد، معتقدند که تا بیست و یک و بیست و دو سالگی، دورهی نوجوانی را شامل میشود.اگر ما این مرزها را مشخص کنیم، راحتتر میتوانیم به سراغ بخش بعدی صحبتمآنکه متمرکز بر مسأله و هویت نوجوان و ارتباط ادبیات با همین بحث هویتسازی است برویم.
دورهی نوجوانی قطعاً در حال حاضر در عصر پیش رو، تعریفش کمی متزلزل شده است و آن تعریف بستهی پایان هجدهسالگی نیست. به دلیل این که چیزی که سبب میشود ما نیازهای کودکان و نوجوانان را دستهبندی کنیم، دقت اوّلیه در بخش شناختی آنهاست، دریافتهای شناختی آنهاست، مسائل عاطفی و احساسی و هیجانی آنها قسمت دوم ماجراست که میتواند تعیین کنندهی گروه سنیشان باشد و بخشهای روابط اجتماعی و رفتاری آنهاست. ما میبینیم که یک فرد بیست ساله از منظر عاطفی و آن بخشهای هیجانی، به نظر میرسد که به یک بزرگسال تبدیل شده است؛ اما بخشهایی میبینیم در قسمتهای شناختی هنوز آن تکامل لازم را نداشته و به سراغ مسائلی میرود که سبب میشود ما نیازهای آن را بر اساس به سراغ آن مسائل رفتن قضاوت کنیم.
مثلاً کتابی میخواند که یک نوجوان شانزده ساله برای خواندن بهش علاقهمند است و همین نشان میدهد که بههرحال این سه تا رکنی که میتواند تعیین کنندهی تقریباً بازهی سنی افراد باشد و همان گروه تعریف شدهی کودک و نوجوان، این سه تا رکن کمی به هم ریخته است.عوامل متعددی برای این به هم ریختن وجود دارد. بههرحال شتابی که در دریافتها اینها دارند، فضای مجازی خیلی تأثیر گذاشته است. الان اطلاعاتی که مثلاً یک نوجوان در آغاز نوجوانی، دوازده ساله دارد... ما دوره دوازده سالگی را دوره بینابیبن بین کودکی و بخش اول نوجوانی محسوب میکنیم چون نوجوانی، خودش سه تا دوره دارد دورهی اوّل و میانه و پایانی. اطلاعاتی که آن دارد بعضی وقتها هماندازهی یک فرد بزرگسال است و همین باعث شده است که عدهای معتقدند مرزهای بین کودکی و نوجوانی با بزرگسالی دارد از بین میرود.
اگر قرار باشد ما درباره هویتسازی، هویتپذیری یا اصلاً کلاً مقوله هویت برای آنها صحبت کنیم، ما باید شناخت درستی از این گروه سنی داشته باشیم، در واقع از گروه کودکان و نوجوانان و در حال حاضر به نظر من خلاءهایی وجود دارد که محققان باید روی آن متمرکز شوند. ما تغییر نسل داریم، تفاوت نسل داریم که سه سال به سه سال دارد روی میدهد. قبلاً این ماجرا پانزده سال به پانزده سال بود، ده سال به ده سال شد و الان خیلی به هم نزدیک شده است. شاید بعدها ما مفهوم خود خردسال و کودک و نوجوان را مجبور شویم زیرمجموعهی محدودتری برایش تعریف کنیم و حتی بازههای سنی که ابتدائاً توسط روشنفکرانی مثل پیاژه و افرادی مانند آن تعیین شده بود که الان دیگر آنها بهعنوان تئوری مرده حساب میشود.
اینها تغییر پیدا کند و بازبینی شود.من از منظر ادبیات، میخواهم وارد این تفاوتها شوم. میخواهیم ببینیم که مرز بین بزرگسالان و نوجوانان بر اساس متن ادبی که در اختیارشان قرار میگیرد، کجا تعیین میشود؟ چه جوری ما بفهمیم کتابی که الان در مقابل ما قرار گرفته است کتاب نوجوان محسوب میشود یا کتاب بزرگسال؟ چه میشود که ما بهش میگوییم کتاب نوجوان؟ یعنی از این زاویه میخواهم به مسئله ورود پیدا کنم.ببینید دایرهی واژگانی کودکان تقریباً تا 12-11 سالگی کامل است.
یعنی شما یک متنی که بزرگسال میخواند، اگر او کتاب داستان را در اختیار یک بچهی یازده یا دوازده ساله بگذارد، به راحتی متن داستانی را دریافت میکند. حالا یک خرده در شعر ممکن است که تفاوتهایی وجود داشته باشد در دریافت شعر، ولی داستان را قطعاً چون دایره واژگانیاش کامل شده است، فقط آن ممارستی است که چقدر بسامدهای استفاده از دایره واژگانی بتواند ملکه ذهنشان شود و اینهاست.بنابراین من فکر کنم که باید برویم سراغ یک نکتهای فراتر از بحث زبان و آن محتوایی است که در اختیار قرار میگیرد. چیزی که باعث میشود یک داستان نوجوان، تعیّن پیدا کند تأمین نیازها و سلایق نوجوان است.
یعنی اگر یک محتوای داستانی بتواند نیازها و سلایق و خواستهای نوجوان را تأمین کند، شما میتوانید بگویید که این کتاب در حال حاضر، مختص این گروه میتواند در نظر گرفته شود.وقتی بحث خواستهها و نیازها میآید، قطعاً نباید فقط به این نگاه کنیم که نیاز ما یک نیاز جسمی است مثلاً. من عرض کردم بشر ابعاد مختلفی دارد که قسمت اول صحبت من هم بر همین اساس بود.این تأمین نیازهاست که به نوعی به نویسنده و به مخاطب دارد میگوید که ما هر دو تایتان را به رسمیت شناختیم در تولید محتوا و در تولید اثر. اما برویم سراغ ادبیاتی که الان دارد به شما ارائه میشود. ما در واقع سه نوع متن داریم که الان در حال حاضر در اختیار نوجوانان ما قرار میگیرد. متنهای تألیفی است که نویسندههای داخلی، آن را تأمین میکنند.
متنهای اقتباسی است که برگرفته از ادبیات کلاسیکمان یا ادبیات نو و جدید است که در اختیارشان قرار میگیرد و ترجمههاست. الان ما میبینیم که بچهها واقعاً رودربایستی نداشته باشیم با خودمان... خیلی به سمت ترجمهها گرایش دارند، کمتر به سمت تألیف میروند.
چند تا دلیل پشت این ماجراست. ببینید ما قرار است درابره هویتشان صحبت کنیم. ما میخواهیم بگوییم هویتشان اینها در اثر ادبی پیدا میکنند که دنبالش میروند. اینها میروند سراغ ترجمهها. چرا؟ از خودمان بپرسیم آیا مثلاً هویتی که از طریق محتوای کتاب بهش انتقال داده میشود و نیاز آن را تأمین میکند که آن به سمتش میرود، همان مطلوبی است که در ذهنش نقش بسته است و یک هویت غیر ایرانی است؟ چرا سراغ کتابهای خودمان نمیرود؟ چرا سراغ آثار خودمان نمیرود؟ عرض کردم دلایلش را بیاییم ببینیم چیست.
دلیل اوّلش این است که ما نویسندههایی نداریم که بتوانند... البته برخیشان، من همه را... این را به شکل کلی دارم میگویم. که بتوانند این پل ارتباطی را به شکل صحیح برقرار کنند. اندکاند!
من الان یک مثال برایتان میزنم. مثلاً کتاب «هستی» فرهاد حسنزاده را بیاییم بهعنوان یک نمونهی موفق در مقابل خودمان بگذاریم که در دانشگاه، بالای پانزده تا پایاننامه روی این کتاب کار شده است. پانزده تا پایاننامهی کارشناسی ارشد حداقل کار شده است. در فضای ارائه هم من فکر کنم خانم دکتر، به چاپ هفتم یا هشتم رسیده است این کتاب اگر اشتباه نکنم. مثلاً این جزء معدود کتابهایی است که توانسته نظر مخاطب را جلب کند. این اواخر ژانرهای وحشت، اینها خیلی نظر نوجوانان ما را جلب کرده است. به چه دلیل؟
من بخش اول را میگویم. نویسنده آقای فرهاد حسنزاده آدم توانمندی است. موضوعی را هم انتخاب کرده که مسئلهی بچههای امروز ما هست. درست است یک سرش به جنگ است ولی شما مثلاً وقتی با شخصیت اصلی روبهرو میشوید، این شخصیت از یک نسبیت برخوردار است؛ یعنی یک جاهایی با این که دختر است چنان مردانه عمل میکند که شما فکر میکنید با یک پسر روبهرو هستید در اصل. و از طرف یک جایی هم همان نقش دختر بودنش را خوب دارد. الان نوجوان امروز ما دنبال همین نسبیتهاست. نوجوان امروز ما دنبال قطعیت نیست، برای این که این دستاورد زندگی مدرن و تازه است که بر او تحمیل شده و ما نمیتوانیم این سلایق را عوض کنیم ولی این سلایق را میشود برایش برنامهریزی کرد، هدایت کرد که به بیراهه نرود.
نویسنده های ما باید آموزش ببینند
پس عامل اول را من نویسنده میگیرم. ما نویسندههای توانمندمان کم هستند و باید تربیت شوند. این لفظ تربیت منظورم آموزش ببینند. آموزش ببینند برای اینکه بدانند با مخاطب عصر خودشان حرکت کنند.
من نمیخواهم خیلی به غربیها ارجاع بدهم ولی باربارا وارد یک جملهای میگوید. میگوید که اگر قرار است ما برای کودکان و نوجوانانمان بنویسیم، باید به اندازه آنها کودک شویم و به اندازه آنها نوجوان. این به اندازه آنها کودک شدن و به اندازه آنها نوجوان شدن به این معنا نیست که ما برگردیم به آن نوستالژی خودمآنکه ما کودک بودیم این کار را میکردیم، ما نوجوان بودیم این کار را میکردیم، پس نوجوان و کودک امروز هم همان را میطلبد و همان را میخواهد. این به این معنا نیست.
میخواهد بگوید اندازهی کودک عصری که داری برایش مینویسی، کودک شو. اندازهی نوجوانی که داری برای او در آن شرایط نوشتن در زمان او است، اندازهی او نوجوان شو، نه آن هر کودکی و هر نوجوانی که حالا بخش عمدهایاش در خود زیرساخت ذهنی ما قرار دارد و خیلی از نویسندههای ما موفق نیستند. چرا؟ چون میرود خودش را در فضای کودکی و نوجوانی خودش قرار میدهد.پس یک دلیل به خاطر اینکه ممکن است نویسندهها خیلی از تکنیکهای نویسندگی خوبی برخوردار نباشند.
دلیل دوم، فاصلهی بین نویسندههاست با مخاطب کودک و نوجوان. این فاصله باید کم شود و بههرحال راههایی هم برایش وجود خواهد داشت. غربی توانسته این فاصله را کم کند. غربی فهمیده که بچهها ژانر وحشت دوست دارند. چرا؟ فهمیده که نسل امروز عاشق هنجارشکنی است. پس یکی از مختصات نوجوان امروز و خواستههایش، در واقع طالب هنجارشکنی است. این هنجارشکنی را او زودتر با شناسایی جامعه، خودش انجام داده است. فقط یک مشکل بزرگ ایجاد میشود. بله محتوایی که غربی تولید کرده، زمانی که داشته مینوشته نیامده به بچههای ایرانی فکر کند بعد آن را بنویسد.
او به بچهی کشور خود فکر کرده است، کتابش را هم برای کشور خودش نوشته است. ولی آنقدر جذابیت داشته که خود بچهها به سراغ آنها رفتند و باعث جذب کتاب در مناطق و بخشهای مختلف شدند. درست است؟ من میخواهم بگویم این شناسایی که یک بخشیاش هم برمیگردد به تکمیل خود فضای هویت ذهنی، هویت رفتاری و حتی هویت عاطفی و احساسی بچههای ما، این شناسایی باید در خود فضای کشور ما صورت بگیرد.
چون قرار نیست اینجا آسیبشناسی کنیم که چرا بچههای ما به سراغ ترجمهها میروند؟ ولی فکر کردم لازم است دستمان را حداقل بگذاریم روی نقطهی بسیار بولدی که میتواند کمک کند یکی از دلایل این که بچههای ما الان به سراغ ترجمهها میروند، تزلزل هویتی است که وجود دارد. یعنی اگر شما چند تا کتاب از نویسندههای مشهور ما بگذارید و چند تا کتاب هم از نویسندههای خارجی بگذارید که هم کتابسازی خوبی شده باشد، هم کمی آن خارجی نامش همه جا پخش شده باشد، تردید نکنید که بچهی ما به سراغ کتابی خواهد رفت که آن خارجی نوشته است.منباب تأیید سخن شما عرض کنم نویسندههای ما در حوزه ادبیات کودک در این سالهای اخیر خیلی مهمتر از گذشته شدند. نمیخواهم بگویم از اول مهم نبودند! وقتیکه آمدند رشتهی دانشگاهی تعریف کردند برای ادبیات کودک، اینها بیشتر به رسمیت شناخته شدند و وقتی جشنوارههای مختلف برگزار شد، بیشتر به رسمیت شناخته شدند.
چرا جایزه آسترد لینگرد را نگرفته ایم؟
اما یک سؤالی که همیشه کنار ذهن خود من را قلقلک میداد و دنبال جوابش هم بودم و تا حدی هم رسیدم، این که چرا ما در جایزهی آسترید لیندگرن جایی نداشتیم؟ مثلاً یک جایزهی جهانی است. چرا در جوایز جان نیوبری، یک نویسندهی ایرانی نتوانست آنجا برود؟ در صورتی که ما در کشورهای عربی افراد جایزهبگیر داشتیم که مثلاً جایزهی هانس کریستین اندرسون، ما یک جایزهبگیر ایرانی نداشتیم برود آنجا جایزه بگیرد؟ نامزد نه ها! ما نامزدها را همین جا تعیین میکنیم بعد میفرستیم. میرویم جلسه میگیریم. حالا شورای کتاب کودک خیلی در این حوزه فعالیت میکند. غالباً نامزدهای خودش را اعلام میکند. من دو سه سری با آنها همراهی کردم برای انتخاب نامزدها، ولی هیچکس آنجا جایزه نگرفته است. دلیلش چیست؟ دلیلش این است که کتابهایی که آنجا هر ساله اعلام شده و بعد از طریق ترجمه آمده وارد کشور ما شده دست بچههایمان رسیده، یک الگو برای نویسندهی ما شده است. پس نویسندهی ما مروّج هوین وارداتی میشود، نه مروّج هویت خودش. یک الگو میشود. ما میدانیم که در غرب، بعد از جنگ جهانی دوم خیلی به فانتزیسازی و اینها پرداختند. علتش هم این بود که جنگ تمام شده بود. جنگ که تمام میشود آدمها نیاز به تخیّل دارند، نیاز دارند به این که این بخش از ذهنیتشان را فربهتر کنند، مخصوصاً نوجوانها. این هم در حاشیه بگویم. نوجوانهای ما دو گروه هستند.
بین دوره کودکی و نوجوانی، ما دو زمان تخیّل زیبا داریم که میتوانیم از او به نفع تکوین هویت بچهها یا محتوای هویتی که میخواهیم در اختیارشان استفاده کنیم، میتوانیم از این شناسه استفاده کنیم. دوره اوّل که همان خردسالیشان است که هر چیزی را خیال میکنند تخیّل میکنند و خیالشان را باور میکنند. مثلاً روز میگیرند میخوابند. روز بیدارند با مامانشان میکنند، شب میخوابند میگویند میرویم توی یک عالم دیگر. یعنی خوابشان را بهعنوان عالم دوم باور دارند. این تا پنج سالگی ادامه دارد، یعنی خواب را یک دنیای دیگری فرض میکنند در موازات زندگی بیداری. بعد بچهها از تخیّل و خیال گریزان میشوند تا دوازده سالگی. تا دوازده سالگی بیشترشان رئال طلبند. به خاطر چه؟ چون احساس میکنند بزرگ شدند. چون میدانید با آنها یک خرده با شوخی بچگانه حرف بزنید، قیافهشان را جمع میکنند، دوست ندارند این ریختی با آنها حرف بزنید. برای اینکه دوست دارند به رسمیت شناخته شوند بهعنوان یک آدمی که الان چند تا گام کوتاه تا بزرگسالی دارد.
از دوازده سالگی به بعد به دنبال خیال هستند، خیال را دوست دارند. البته نه همهشان، دو سومشان را من میتوانم با قاطعیت بگویم خیالطلبند ولی خیالی که میدانند خیال است، خیالی که میدانند همان یک عالم ساختگی است ساخت بشر است ولی میخواهند فقط توی آن بروند تجربههای مختلف داشته باشند با همذاتپنداری که با شخصیتها دارند. من این را منباب این مسئله عرض کردم که با آگاهی به این مسئله، غرب هم بعد از جنگ جهانی دوم که رخ داد، به سمت داستانهای فانتزی رفت. مثال دارم عرض میکنم درباره تقلید از فضای غربی که متأسفانه نویسندههای ما را دچار خودش کرده است و باعث شده بچههای ما از فرهنگ اصلی خودشان فاصله بگیرند. مدل فرهنگ غربی را هی بیایند لابهلای کتابها تجربه کنند.
نه صرفاً بهواسطهی ترجمه، بلکه نویسندهای که تحت تأثیر آن آثار قرار میگیرد. بنابراین ما یک پشتوانهی پژوهشی اگر برای غرب در نظر بیاوریم، میگوییم آنها آشفته بودند، بعد از جنگ این آشفتگی خوابید. فضایی برای تخیّل و خیالپردازی و نویسندهای که بخواهد تأمل بر خیال نوجوان داشته باشد، یک چنین فضایی ایجاد شد. بنابراین رفتند... نمیخواهم از عبارتی که شایستهی ادبیاتدانان است ناشایسته استفاده کنم.
این لفظ را ببخشید، شما فاکتور بگیرید. به قول معروف حال بچهها را خوب کنم یا همان لفظی که بچهها میگویند «ما با این محتوا حال کردیم!» یک چنین محتوایی در واقع در اختیار نوجوانان گذاشتهاند. ایران با این ماجرا فاصله داشت. ما جنگمان سال 1368 بود. بگوییم جنگ، اواخر دهه شصت تمام شده، ما بیدار شدنِ نویسندههایمان و توجه به مسئلهی فانتزی نویسی را از اواسط دهه هشتاد میبینیم. حالا چه جوری این جرقه روشن شد؟ آنهایی که در این حوزه پژوهش کردند...چه جوری این جرقه روشن شد؟ زمانی که یک سری محقق آمدند مقالههای غربی را ترجمه کردند، جایزهها را آمدند... آن کتابهای جایزه بگیری که ترجمه شد با یک فاصلهی چهار پنج ساله به ایران آمد، بررسی کردند. در بررسیها گفتند آیا این سبکش فانتزی است؟ بعد همآنوقت فانتزی عام، فانتزی خاص، فانتزیهای مدرن، فانتزی متعالی، دستهبندیهای علمی فانتزیسازی آمد ارائه شد.
این یک باب برای نویسندهی من شد که در کشور خودمان است، همان مدل را آمد اجرا کرد و شروع به فانتزی نویسی کرد، محتوا تولید کرد و به بچههای ما، در اختیار بچههای ما گذاشت. در آن قاب، هنجارشکنی میدانست خیلی نکتهی قابل تأملی برای نوجوان است ولی هنجارشکنی که کرد، برگرفته از فرهنگ خودمان نبود. هنجارشکنی بود که در واقع در آن کتاب یک الگو بهش داده بود در آن ترجمه. پس آن ترجمه در این تزلزلی که ما الان داریم میبینیم تأثیر گذاشت.
اگر بیست سال دیگر همینطور پیش برود، دیگر کودک ایرانی نداریم
سال 93 من سر کلاس درسم... از بچههایی که در ادبیات بودند شاهد هم دارم. آمدم بهشان گفتم بچهها! ما به همین شکل پیش برویم، بیست سال دیگر کودک ایرانی نخواهیم داشت. کودک ایرانی نخواهیم داشت! دو سه سال پیش به شما ثابت شد. آیا کسی که نگران هویت ملی کشورش باشد آن کارها را میکند؟ من این را نمیگویم، من خودم هم یک گوشه از همین ترکش هستم! من خودم هم یک گوشهای از همین بخش اصابت خوردهی این ترکش هستم. من نمیخواهم بگویم دیگران... ما همهمان مبتلا به یک چنین مسئلهای هستیم.
پس یکی از دلایلی همین تزلزل، عدم نظارت بر آن چیزی بود که بهعنوان کالای فرهنگی وارد کشور ما شد. حالا اشکال ندارد کالای فرهنگی هم آوردی، غربی هم هست داری به خورد بچههای ما میدهی. آقا همپایش بیا تلاش کن! چرا این کار را نکردی؟ چرا حالا آن کسی هم که این کار را کرده است از او حمایت نکردی؟ چرا دست ناشرها را آنقدر باز گذاشتید که کمک کنند هویت بچهی من از او گرفته شود؟ هویت فرهنگیاش از او گرفته شود. چرا این کار را کردید؟ ما برای همهچیز ممیزی داریم به غیر از برای همین چیزی که بایستی روی آن نظارت داشته باشیم. حالا شاید خانم دکتر مخالف من باشند. من میخواهم صحبتم را کوتاه کنم.
چند نکتهی دیگر هم عرض کنم. بنابراین به نظر من اگر قرار است بیاییم بگوییم همهی ما درباره یک خانهی خراب حرف میزنیم؛ ولی این که این خانه چگونه باید دوباره ساخته شود، آن بخش مهمترش است. ما میتوانیم بگوییم آقا این خراب است، این اشکال دارد، این مثلاً به هویت توجه نشده است. بله! همهمان الان رسیدیم، همدیگر را هم قانع کردیم. حالا باید چهکار کنیم؟ این بزرگترین بخش این ماجراست. ما بیاییم دربارهی وضعیت بد صحبت کنیم، حل قضیه نکردیم.
هرکداممان در این همافزاییها میتوانیم یک پیشنهاد بدهیم که فضا را به سمت این که بچههای ما به هویتشان بیشتر دقت کنند سوق میدهد.به نظر من دو تا هویت میتواند جزء ... دو بخش از هویت میتواند کارساز و مؤثر باشد در جلب توجه کودکان و نوجوانان امروز. درباره هویت دینی میدانم همهمان به آن احترام قائلیم، همهمان به آن ایمان داریم؛ ولی من از شما خواهش میکنم این را اولویت دوم بگذارید. میدانم جملهام تلخ است ولی خواهش میکنم روی این تأمل کنید منباب این که داریم کمک میکنیم یک چیز بههرحال برای بچههای کشورمان یک اتفاق خوب بیفتد. هویت ملی را بیاییم مقدم قرار بدهیم. پس از آن، هویت دینی را غربی بگذاریم. ما تمام تمرکزمان در این چند سال بر این بود که هویت دینی را در بچههایمان تقویت کنیم.
در کتابهای درسی، بارش؛ در کتابهایی که چاپ میشد چند درصد از این هویت بارشی در خود فضای هم education در نظر بگیرید و هم کتابهای غیر مقید. منظورم از غیر مقید یعنی غیردرسی. چند درصدش مؤثر بوده است؟ اگر مؤثر بود چرا ما این حادثهی دو سال پیش را داشتیم؟ پس نبوده! ما بچهی خانوادهی مذهبی... من اینها را برای شما دانهدانه... خود شما را میتوانم بگیرم ببرم در خانهشان نشان بدهم چیزی که دارم میگویم واقعی است. خانواده مذهبی داشتیم نماز میخواند، روزه میگیرد، این اتفاق افتاد بچه نه حجاب میکند، نه نماز میخواند، نه روزه میگیرد، مدام هم میایستد شروع به مقابله میکند، مقابلهی کلامی دارد میکند. آن چیزی که قرار بوده این را نمازخوان کند و نمازخوان نگه دارد، روزه بگیر کند و روزه بگیر نگهدارد، پس آن بارش هویت دینی این نبود که در کتابها برای اینها صورت گرفت.
به نظر من آن نتوانست مؤثر واقع شود؛ ولی همان بچه الان به ملیت دقت میکند. میگوید این همسال من است. این که میبینم من میخواهم با آن... بیاییم دستمان را بگذاریم روی همان نقطهای که زبان مشترک ما و نوجوان ما را، فضای زبان مشترک را ایجاد میکند. ما تا وقتیکه روبرویشان راه برویم به هیچ جا نمیرسیم. ما با نوجوانمان، با هر عیب و ایرادی که دارد، برای اینکه این هویت به سمتش برگردد باید در موازاتش حرکت کنیم. باید با آن همراه شویم. الان هم که اعتمادها سلب شده است باید کمک کنیم که این اعتمادها جلب شود.
حالا چه نکاتی میتواند کمک کند همین مشترک است؟ البته من اینها را مشترک در هویت دینی میبینم. چه نکاتی...؟ در واقع روی مسائل استقلالطلبانه. اشکالی ندارد. فکر نکنیم اگر ما به اینها یاد بدهیم که مثلاً اگر در کتابها روی یک داستانی گفته شود که استقلالطلبی در آن مطرح میشود، فردا این بچه میآید مقابل نظام ـ ببخشید من اینجا این جملهها را میگویم، برای اینکه میدانم حرف من را درک میکنید میگویم ـ مقابل نظام میایستد و میگوید من آدم مستقلیام، حق رأی دارم، این نباید باشد و این یکی باید باشد.
از این ماجرا نترسیم، اجازه بدهیم ولی آن استقلالطلبی را به معنای درست به او انتقال بدهیم. از طریق داستانهایی که میتواند آن شخصیت استقلالطلب را برایش یک الگوی زیبا ارائه بدهیم که آقاجان اگر دنبال استقلالطلبی هم هستی نیاز نیست به دیگران آسیب بزنی، نیاز نیست بروی داد بزنی، حرفهای رکیک بزنی، شعار بدهی، چیزی را بسوزانی. تو برای این ابراز استقلالت روشهای خیلی بهتر و زیباتری وجود دارد که حالا از طریق این داستانها دارد به تو انتقال داده میشود. تو با شخصیت همذاتپنداری میکنی الگو میگیری. به خدا الگو میگیرند! ما خودمان هم در این سن و سال وقتی یک کتاب را میخوانیم دو تا رفتار درست میبینیم، تحت تأثیر قرار میگیریم میگوییم این خیلی خوب بود، چرا من عصبانی شدم این کار را کردم؟ کار این خیلی بهتر است. ما خودمان در این سن و سال الگو میگیریم، چه برسد به نوجوانی که شخصیتش دارد شکل میگیرد.
باید دست روی هویت ملی خود بگذاریم
بحث همین نسبی دیدن را. به این نگاه نکنیم که نسبی دیدن، آسیب به فضای دینی ما میزند. بیایید نسبی دیدن را در همان بخشهای ملیتیمان، در حوزه تکوین هویت ملیمان بیاییم مطرح کنیم؛ ولی باز هم اینها همه قابل هدایت است اگر به شکل زبان شعار و اینها نشود و باید احترام قائل شویم برای مخاطبی که قرار است این هویتی که به او شکل میدهد و هم کمک به آیندهی خودمان و جامعهی او میکند، ما احترام قائل شویم که این اتفاق بیفتد و مهمتر از همه الان بچههای ما دچار... مهمتر از همه که به نظر من در هویتشان در بخش تکمیل هویت فردیشان تأثیر منفی گذاشته است، هیچ چیزی برای تخلیهی هیجان ندارند. شما بگویید چی دارند؟ آنهایی که ما داریم تعریف میکنیم تخلیه هیجان جلالی بوده برای اینکه دهه پنجاه به دنیا آمده است. تخلیه هیجان شما شاید دهه شصت به دنیا آمدید. بچهی دهه هفتاد ـ هشتاد ـ نود چه برای تخلیه دارد؟ آیا مکانی برایش تعریف شده است؟ مدارس ما چقدر هیجان و فضای هیجانی ایجاد میکنند؟ این فضای سینمای ماست که بعد از چند سال ما یکدانه فیلم کودک و نوجوانمان ساخته شد و بیرون آمد. معلوم است که بچهی من رگباری میرود سراغ والت دیزنی تمام ... یعنی فضای آن را میبلعد.
وقتی آن را میبلعد، فرهنگ آن را میبلعد، فرهنگ خودش از بین میرود. هویت آن را بلعیده، هویت او سلولهای بچهی من میشود، سلولهای بچهی شما! ما چی داریم به او بدهیم؟ این خلأهای فرهنگی وجود دارد که باید ما تولید محتوایی کنیم و همچنان من اول خط گفتم، به آخر خط هم اشاره میکنم. بر اساس سلایق و علایق آنها باشد. این را ملاک قرار بدهیم. بخش آخر حرفم هم دربارهی روند نگاه به کودک. کودکی هم در غرب، خیلی کلی میگویم امیدوارم این اتفاق در ایران نیفتد. در غرب در مرحلهی اوّل، کودک ـ کودک میگویم یعنی کودک نوجوان منظورم است ـ کودک زائد بود، به خاطر همین بچههایشان را اگر به دنیا میآمدند زیاد بودند به نوانخانه میسپردند یا این که بچهها را میفروختند، بچهها کارگری میکردند، بچهها بعضی وقتها کنار خیابان جا گذاشته میشدند.
این همان نگاه کودک زائد که آقا تو اگر به درد من نخوری، به درد بزرگسال نخوری، زائد حساب میشوی. حالا از همان اول اول در نظر بگیرید. یک دوره میانه داشتند که بعد از همین دوره مدرن ایجاد شد، به شکل عجیبی روی کودک متمرکز شدند. همین کاری که ما الان داریم در این مرحلهی دوم میکنیم، بچه چه میخواهد در اختیارش بگذاریم؟ من در ماشین داشتم خدمت خانم دکتر میگفتم. گفتم واقعاً نسل ما و نسل جدید خیلی فرق میکند. اینها الان هرچه بخواهند، پدر و مادر خودشان را به آبوآتش میزنند تا تأمین کنند و در اختیارش بگذارند تا او به اهدافش برسد. در غرب هم همین دوره دوم را داشتیم میگفتیم. دوره دوم در غرب تقریباً سیصد سال طول کشید. ما چون تقلیدی داریم پیش میرویم، این هجمهی دریافتهایمآنکه از طریق الآنکه شبکههای مجازی و جهان ارتباطات رخ داده است، شتاب بیشتری دارد در مرحلهی دوم و احتمال ورود به مرحلهی سوممان خیلی نزدیک است اگر مراقب نباشیم.
عربها خوب گرفتند کنترل کردند، اینها این مراحل را خیلی خوب کنترل کردند. دورهی سومی که غرب دوباره در آن وارد شد، دورهی کودک زائد است. کودک زائدی که غرب الان دارد میبیند، چه جوری میبیند؟ این را بهعنوان مصرفکننده دارد نگاه میکند. دارد تولید محتوا و این جور چیزها، با بچه تجارت میکند. این شکل خوبش است. نگاه کردن به شکل خوب است که دارد با بچه تجارت میکند، اما آن شکلهای بسیار منفی هم که شایسته نیست من در این جلسه بگویم، خودتان میدانید دیگر که بههرحال چه سوءاستفادههایی از کودکان به لحاظ جنسی و این جور چیزها دارد میشود و فیلمهایی که تولید میشود. آن به مرحلهی سوم غرب رسیده است.
ما الان به لحاظ تاریخی میآییم برایتان، در مرحلهی دوم هستیم. این مرحله قابل کنترل است و امیدوارم که انشاءالله برنامهریزها بتوانند این کار را کنند. یک نکتهی آخر هم خود توانمندسازی نسل جدید است. اگر بتوانیم در بخش خود توانمندسازی آنها به آنها کمک کنیم، آنها مشکلی با دریافت هویت ملی و نهادینه شدن... نمیخواهم دریافت بگذارم. در واقع نهادینه شدن هویت ملی و دینی نخواهند داشت. ما این خود توانمندسازی را برای بچههایمآنکه ضعف اساسی بچههای امروزمان است، اگر انشاءالله جدی بگیریم امیدوارم که به نتایج مطلوب و دلخواهی برسیم.
تاریخ انتشار: 1403/09/07
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.