نسل اعتراض یا نسل تغییر

گزارشی از نشست "چالش‌های هویتی در عصر تحولات"

رسانه فکرت در امتداد پرونده هویت نوجوان نشست علمی" نسل اعتراض یا نسل تغییر؟ و چالش‌های هویتی در عصر تحولات با سخنرانی محمدرضا روحانی، لیلا وصالی، نصیر عابدینی، زهرا محسنی‌فرد، حسین شکیب‌راد، سید مهدی سرخان. درخانه اندیشه‌ورزان تهران برگزار کرد.

 

 

دکترمحمدرضا روحانی  در ادامه  بحث های چالش‌های هویتی در عصر تحولات ابراز داشت:  در مورد اهميت اينكه صداي نوجوان بايد شنيده شود. بيش از آنكه در موردش صحبت كنيم بايد بگذاريم خودش در مورد خودش صحبت بكند، لذا متاسفانه قوه عاقله‌ای وجود ندارد كه در مورد نوجواني تصميم بگيرد لذا سیاست‌گذاری فرهنگي ما در اين حوزه دمدمی‌مزاج است.

 

 

عدم سیاست‌گذاری مطلوب در عرصه نوجوان

در زمانی وزارت كشور يك دفعه اولويتش نوجواني شد! اما اول امسال اعلام كرد ديگر اولويت من اين نيست! و تمام شد! ما براي اين امر سرمایه‌گذاری كنيم. كار كنيم. و یکدفعه تمام شود، يعني اين قدر حال بهاري داشتن، لذا سیاست‌گذاری ما هم حال بهاري دارد! يعني هيچ ثباتي ندارد! استقراري ندارد! و آنجایی هم كه اتفاقاً ما توانستيم كار كنيم به خاطر اينكه آن قوه عاقله را نداشت. يعني ما خيالمان راحت بود كه يك قوه هيجاني دارد. امروز می‌گیرد فردا ول می‌کند. ما كار خودمان را انجام داديم و پيش برديم.

اين به نظرم نكته مهمي است كه شايد از حيث اينكه من دارم از موضع پژوهشكده فرهنگ وزارت ارشاد صحبت می‌کنم حائز اهميت است. يك اشاره كوتاهي در مورد آن پروژه داشته باشم كه ما يك پروژه كيفي داشتيم مصاحبه‌هایی كه عرض كردم. يك پروژه كمي پيمايشي هم داشتيم كه آن هم در جريان است. خروجي آن به نظرم تقاطع پنج مؤلفه و شاخص مهم بود كه دوستان جسته‌گریخته در فرمايشاتشان بود در مورد نوجواني. بيشتر تمركز روي سبك زندگي نوجواني است. مسئله هويت نوجواني كمتر پرداخت می‌شود. اين كمال طلبي آن، استقلال‌طلبی آن، جسارتش، جرأت‎مندي او، اين ماهيت كلاژ گونه‌ای كه نوجوان امروز ما دارد و اين هم از تنوع‌طلبی او می‌آید و هم از كمال طلبي او می‌آید. درعین‌حال متفاوت بودن، خاص بودن، متمايز بودن، تحول‌خواه بودن، دنبال تغيير بودن، عدالت‌خواهی او، ظلم‌ستیزی او، اينكه بتواند نشان بدهد، كمتر توجه می‌شود كه اين جزء ویژگی‌های فطري نوجوان ايراني است كه اين ظلم‌ستیز، عدالت‌خواه است.

اگر این امور را جهت دهی نکنیم تو براي او ديگري درستي تعريف نكني او پدر و مادرش را دیگری‌اش می‌کند. لذا اين نزاع‌هایی كه در خانواده‌ها است.. يك سهمي از آن براي اين است كه اين ديگري ندارد! ما در بحث سميولوژي هم اين را داريم خود و ديگري دوگان مهم در فرهنگ شناسي وقتي تو ديگريِ نوجوان را تعريف نكني او ديگري براي خودش می‌سازد! ديگر آيا مدام تو زحمت بكش بگو پسرم، دخترم تو جگر من هستي، من عاشق تو هستم، من فلان! ببين او را ديگر نمی‌پذیرد!

ما در رابطه با نقش آفرینی به دنبال تاثیرگذار بودن کار تحقیقی از میان جوانان در دانشگاه‌های مختلف که در تشکل ها به فعالیت می پرداختند انجام دادیم و از آن‌ها در این باره سوالاتی پرسيده می شد البته دانشجویان اختلاف زیادی در معرفي خودشان! و هم در ویژگی‌ها داشتند، اما دنبال اثرگذاری بودند، لذا تشکل ها به آنها  جهت میدادند و نوجواني كه از اصلاً در اين فازها نبود، مسافرت جهادي میرفت، و  به خاطر اين است كه دنبال اثرگذاري و فعاليت گروهي است. لذا  واقعيت ماجراي نوجواني از آنجايي است كه سن بلوغ در نوجواني است و نوجواني در نسبتي با سن بلوغ است و سن بلوغ در نسبتي با كمال عقل است و عقل در نسبتي با فطرت است. همه این‌ها قابل‌تحلیل است و اهميت دارد.

 

همیت بخشی صنعت فرهنگ غرب به بی غیرتی

مقوله بعدي،بحث نيازهاي نوجواني که بحث هويت نوجواني در نسبت با تعلقاتي است كه دارد. وخانواده، بحث گروه مرجع، تابوها، خط قرمزها، این‌ها آنجاهایی است كه نوجواني خودش را نشان می‌دهد. زمانی نوجوان از مرزها زیادی می‌گذرد ولي می‌گوید مادرم و ناموسم براي من خط قرمز است. متاسفانه روي همين جاها هم كار می‌شود! يعني هنري كه رسانه دارد و درواقع صنعت فرهنگ دارد اين است كه اين جاها را كم رنگ كند. غيرت را بی‌رنگ می کند! يعني ديگر طرف احساس هميت نداشته باشد! غيرتي نداشته باشد! بی‌ناموس بشود! اينجا آنجاهایی است كه به نظرم روي آن دارد كار می‌شود و بصورت جدی هم دارد كار می شود لذا باید دانست که هويت نقش مهمي دارد.

 

لازمه وجود هویت بخشی در نوجوان

نوجوانی اقتضائاتي دارد، و كار آماري نمی‌تواند نوجوان را نشان بدهد. بلکه يك تحليل لایه‌ای از جامعه ايراني نيازمند است تا بتواند وضعيت نوجوان امروز را تحليل كند. اگر ما فقط رويه جامعه ايراني را ببينيم یک‌جور نوجوان تبديل به آسيب می‌شود. به بحران می‌شود. به مزاحم می‌شود به قول دوستان. ولي هر چقدر عمیق‌تر می‌شویم آن ویژگی‌های هويتي، آن ویژگی‌های شخصيتي نوجوان امکان‌ها و فرصت‌ها را به ما نشان می‌دهد. به چه دلالت تربیتی‌ای می‌رسد؟ بنده مهم‌ترین رسالت خودم را شناخت نوجواني می‌دانم. نه سیاست‌گذاری آن،. من توصيف و تفسير و تبيين وضع نوجواني را رسالت خودم می‌دانم؛ چون اصلاً نسبتي با آن قوه عاقله الحمدلله ندارم يا به هر ترتيبي. يا اميدي به آن ندارم متأسفانه! ولي اميد من كجاست؟ اميدم آنجایی است كه اگر نوجوان اين ویژگی‌ها را دارد مهم‌ترین دلالت تربیتی‌اش برنامه‌ریزی دقيق، درست است. و اما تك راه نشان دادن به او بزرگ‌ترین بحراني است كه براي نوجوان هست. در حالی كه می‌تواند كوه روي كوه بگذارد. و توانسته است جنگ را مديريت بكند.و...كه ما ممكن است به چشممان نيايد مثلاً بگوييم اين كه مثلاً اعتراض می‌کند! آقا تو راهش را بسته‌ای! بابش را بسته‌ای! نگذاشتي نقش‌آفرینی كند! در مدرسه فقط او را چپانده‌ای و به او می‌گویی كه تو درس بخوان! تو كار ديگري انجام نده! نه بگذار كار کند، باید به او فرصت نقش آفرینی و مسئوليت داد تا هویت بخشی در وی ایجاد شود.

 

سید مهدی سرخان در ادامه نشست تصریح کرد: تقلیل‌گرایی كلاً مشكل جدي براي ما در مواجهه با اين نسل ايجاد می‌کند. ولي اگر مجبور باشم به‌هرحال ما در كار آماري بعضي از وقت‌ها مجبور می‌شویم مردم را مخير كنيم بين انتخاب و بين دو گزاره! اگر مجبور باشم بين اين دو انتخاب كنم تغيير را انتخاب می‌کنم و مسئله تغيير مسئله همه زماني و همه مكاني است. نه مسئله امروز 1403 است و نه مسئله ايران است. مسئله در همه جاي جهان و در همه طول تاريخ تقريباً می‌شود گفت كه وجود داشته است. همواره اين نسل با نسل قبلي درواقع مشكلاتي داشته است. تفاوت‌هایی داشته است. حتماً من قائل به مسئله شكاف، گسست، انقطاع نيستم. این‌ها را با شواهدي كه درواقع داريم خدمت شما عرض می‌کنم. حتماً نتيجه پژوهش ما چنين چيزي را نشان نمی‌دهد؛ اما حتماً تفاوت‌هایی وجود دارد وحتماً اين وجه تفاوت‌ها وجوه مثبت و امكاني و ظرفيتي است كه در نسل‌های بعدي وجود دارد و نگاه‌های پاتولوژيك به مسئله نسلي و همين عنوان گذاری‌های شكاف و انقطاع و چيزهايي كه درواقع به اين نسل نسبت می‌دهیم و نگاه بالا به پايين، همه اين چيزهايي كه وجود دارد اين يك جوري است،يك حالتي است كه شبيه من نيست. مدل من زندگي نمی‌کند. مدل من حرف نمی‌زد. مدل من كار نمی‌کند. مدل من به تحصيل علاقه ندارد اين مدل من است او هم درواقع دارد همين را در مقابلش باز توليد می‌کند و من بودن خودش را دارد جور ديگري در مقابلش پيدا می‌کند. فلذا به نظرم بايد این نسل را شناخت و توصيف و تبيين داشته باشیم. لذا هم مسيري، هم قدم شدن و شناخت همدیگر مهم است. شاید آن وقت يك جايي ما به قدم او حركت كرديم. يك جايي او به قدم ما حركت كرد. اينجا درواقع در اين بستر و اين مسير بايد همديگر را پيدا بكنيم و با هم حركت كنيم.

 

 

شناخت نوجوان

براي شناخت نسل جديد نگاه تركيبي و چندوجهی نياز دارد، و ما در مركز تحليل اجتماعي متا كه حالا شايدي بيشتر عنوان ما را با مسئله انتخابات شنيده باشيد و در ايام انتخابات بيشترين عنوان درواقع به گوش شما خورده باشد خب مسائل مختلفي را در حوزه تغييرات فرهنگي داريم كه يك موردش درواقع مسئله نوجوان است. يك موردش مسئله سرمايه اجتماعي است. يك موردش مسئله مخاطب پژوهشي رسانه‌ای است. مسائل مختلف تغييرات فرهنگي است و اينها را از دل مطالعات كيفي و كمي دنبال می‌کنیم. در مسئله نوجوان، سراغ مطالعات كيفي رفتيم و جلسات گروه كانون و مصاحبه‌های عميق مختلف و به طور خاص در مسئله كمي هم وارد فاز نظرسنجي آنلاين شديم. بومی‌سازی نظرسنجي آنلاين در ايران و نهايتاً اولين پانل ملي آنلاين كه توانستيم ايجاد بكنيم تا به طور خاص قشر نوجوان را نيچ بكنيم تا  بتوانيم مطالعه جداگانه و اختصاصی‌تری ناظر به مسائل خودشان كه از دل گفته‌های خودشان و البته مطالعات نظري بیرون آمده است انجام بدهيم.

اساساً تغييرات فرهنگي چون ذاتاً يك امري است كه در زمان اتفاق می‌افتد يكي از راهكارهاي جدي مطالعه آن در دنيا مسئله پانل و مطالعات طولي است كه تفاوت مطالعات طولي با نظرسنجي درواقع در اين است كه ما در نظرسنجي نمونه‌ای را از جامعه می‌گیریم، مطالعه می‌کنیم، رها می‌کنیم، و البته  بعد از مدت زمانی دوباره می‌توانیم روي اين منظر از منظر ديگري مطالعه بكنيم. اما مطالعه طولي يك نمونه ثابتي را در طول زمان مطالعه میکند.

 

بازه نوجواني و جواني

چيزي كه من می‌خواهم در مورد نوجوان از آن صحبت بكنم مفهومي است تحت عنوان يوس (YOS) كه در دنيا مجموعه‌های مختلف، مراكز و نهادهاي مختلف مطالعات و نظرسنجي نوجوانان از آن صحبت می‌کنند چه بسا دعوا سر بازه نوجواني و جواني در دنيا زياد است! در جامعه‌شناسی، در روانشناسي، در سازمان بهداشت جهاني، در جاهاي مختلف سر اين دعواست كه به كدام بازه سني، از چه زماني تا چه زماني نوجوان بگوييم؟! از چه زماني تا چه زماني را جوان بگوييم؟!

اجمالاً چيزي كه من دارم صحبت می‌کنم يعني از اين جهت كه اين تعريف عملياتي و مفهومي را خدمت شما بكنم چيزي كه من دارم از آن صحبت می‌کنم مفهوم يوس هست با تعريف پانزده‌تا بیست‌وپنج سال. اگرچه كه روي مطالعاتمان، روي دوازده‌ تا پانزده سال هم داريم كار می‌کنیم. مستحضر هستيد واقعاً سخت است! يعني هر چقدر سن پایین‌تر می‌رود مطالعه، دسترسي و درواقع به ويژه مطالعه‌های كمي كه نيازمند اجازه و جواز پدر و مادر و والدين و اينها هست دشوارتر می‌شود. اگرچه كه داريم كار می‌کنیم. هم مطالعه كيفي را در اين بازه در دستور داريم و هم نظرسنجي و پانل كه بتوانيم درواقع اينها را وارد آن پانل بكنيم. دوازده‌ساله‌ها الان متولدين نود هستند. هم نسل آلفا می‌توانیم به آنها بگوييم. هم دهه نودي می‌توانیم بگوييم. هم به هر حال هم دوازده‌ساله‌های ما هستند و اگر اينها وارد پانل بشوند می‌توانیم درواقع در طول ساليان متمادي اينها را مطالعه كنيم و ده سال بعد واقعاً با داده و فكت بتوانيم صحبت كنيم كه آيا واقعاً اين نسل دهه نودي كه اين ویژگی‌ها را دارد بروز می‌دهد چه تغييراتي داشته است؟ چه نقاط عطفي داشته است؟

 

بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی

نسل آلفا، z،x،y این‌ها به طور خاص و مشخص در ايران قابل رهگيري هستند. دقيقاً آن بازه‌های سني كه مشخص می‌کنند در ايران می‌توانیم پيدا كنيم يا نكنيم منوط به اين است كه ما داده داشته باشيم و بتوانيم اين داده‌ها را مقايسه بكنيم؛ چون ما داده جدي نداريم و اساساً ما توجه به نوجواني از چه زماني در ايران جدي شده است؟ از سال 1401! يعني من يك مطالعه اجمالي كردم در صدسال اخير. نهادهاي متولي كه در حوزه نوجواني وجود داشتند در ايران در چه زماني بوده‌اند؟ از سال 1304 كه سازمان پيشاهنگي درواقع شكل می‌گیرد تا جلو می‌آید كانون پرورش فكري، مدل وزارت آموزش‌وپرورش امروزي، يك سازمان تنوير افكار عامه كه رضاخان راه می‌اندازد در دبیرستان‌ها و اينها تا جلوتر می‌آید اتحاديه انجمن‌های اسلامي دانش‌آموزی و حتي جلوتر می‌آییم شاد شكل می‌گیرد. شبكه اميد شكل می‌گیرد. شوراي عالي نوجوانان و جوانان شكل می‌گیرد. مسئله همه اينها به ويژه بعد از انقلاب و به ويژه بعد از 1401 اين است كه داده‌ای وجود ندارد. نوجواني در جامعه ايگنور (Ignore) می‌شود اساساً. در مطالعات، در نظرسنجی‌ها، پانزده‌تا هجده‌ساله‌ها را نداريم. تقريباً می‌شود با يك اكثريت قريب به اتفاق نظرسنجی‌های بعد از 1401 است كه پانزده‌تا هجده‌ساله‌ها مهم می‌شوند و در نمونه‌گیری‌ها جدي گرفته می‌شوند و در نمونه نظرسنجي وارد می‌شوند تا بتوانيم بفهميم كه نظر اينها در مورد مسائل مختلف چيست.

در مورد نسل z می‌گویند مهم‌ترین ويژگي اينها درواقع زيست در دنياي ديجيتال است. در مورد نسل آلفا احتمالاً اين تشديد می‌شود. حالا يك فرضيه جدي هم وجود دارد وقتي سرعت تغييرات تكنولوژيك عوض مي‌شود و دارد شدت پيدا مي‌كند اساساً شايد تا ده، پانزده سال ديگر چيزي به عنوان نسل نداشته باشيم! چون نسل يك مطالعه افرادي بود در يك بازه زماني كه از همديگر متمايزشان مي‌كرد. وقتي كه امسال با سال بعد، با سال بعد، با سال بعد و حتي كوتاه‌تر تفاوت ويژگي پيدا كنيم ديگر اساساً چيزي به اسم نسل شايد معنا نداشته باشد؛ البته فرضيه است واقعاً نيازمند سنجش است.

در يوس پانزده ‌تا بیست‌وپنج سال لفظ نوجوان  به آن اطلاق می شود اما در عرف جامعه ایرانی پانزده‌تا هجده سال به آن نوجوان می‌گوییم. و هجده ‌تا بیست‌وپنج را جوان مي‌گوييم. لذا در فاز مطالعات کیفی‌مان و در گروه كانون‌هايي كه برگزار كرديم پانزده‌تا هجده‌ساله را از هجده تا بیست‌وپنج ساله‌ها جدا كرديم و هم وقتي وارد داده‌هاي كمي شديم و وارد نظرسنجي شديم. و مسئله واقعاً جالب براي خودمان اين بود كه بين پانزده‌ تا بیست‌وپنج ساله‌ها از بين 180 متغيري كه سنجيديم و بعداً در پانل متغيرهاي مختلف آن را به سنجش گذاشتيم بين 98 درصد داده‌هايي كه پرسيديم تفاوت بين پانزده‌ساله‌ها و بیست‌وپنج ساله‌ها نيست.

در دنيا مطالعات جدي انجام شده است كه اساساً دوران نوجواني چطور به وجود آمد؟ چه قانون‌هايي، چه ساختارهايي، چه مطالعاتي مؤثر بود در اينكه چيزي به اسم دوران نوجواني به وجود بيايد؟ و دارد توسعه هم پيدا مي‌كند. در مطالعات روانشناسي هم يك اصطلاحي تحت عنوان Emerging adulthood يعني بزرگسالی در حال ظهور، يعني با يك جنس شاخص‌هاي ديگري درواقع اين را بررسي مي‌كنند. آن‌ها حتي تا سی‌سالگی هم درواقع اين مسئله را امتداد مي‌دهند. اينجا اين درواقع مفهوم شناسي را هم متوقف می کند.

 

شكاف درون نسلي

چيزي به اسم شكاف نسلي بين اين نسل و نسل قبلي وجود دارد؛ اما حتماً قائل هستيم كه بين خود نوجوان‌ها نقاط اشتراك جدي وجود دارد. اما مسئله دقيقاً اين است كه شايد ما شكاف نسلي نداشته باشيم اما قطعاً شكاف درون نسلي داريم؛ يعني دسته‌ها و خوشه‌ها و كلاسترهاي (cluster) مختلفي كه هر كدام از آنها ارزش‌ها و نگرش‌هاي مختلفي دارند و اگر بخواهيم در مورد هر كدام از اينها كارهايي بكنيم و درواقع مداخلاتي بكنيم، راهكارهايي داشته باشيم، بخواهيم كاري انجام بدهيم، بخواهيم اصلاً به آنها تعامل كنيم اين‌ها را بايد جاهاي مختلف پيدا كنيم. جنس تعامل ما با آنها متفاوت مي‌شود. راهكارهاي ما، رويكردهاي ما قطعاً متفاوت مي‌شود.

 ما در پرتره نوجوان ايراني به هشت دسته رسيديم. پنج دسته دختر هستند. سه دسته پسر هستند. درواقع مخاطب پژوهي رسانه ايراني كه آن كل ايرانيان است دودسته جدي آنها درواقع نوجوان‌های پانزده‌تا بیست‌وپنج ساله هستند. باز در پروژه (NanWaters) يا رأي ندهنده‎هايي كه در يك ديگر از پروژه‌ها انجام داديم، چند دسته هستند و چه ویژگی‌هایی دارند که دو تا از دسته‌هاي جدي ما هجده تا بیست‌وپنج ساله‌ها هستند كه اين‌ها مشاركت سياسي نمي‌كنند و اساساً معناي امر سياسي در ذهن اين‌ها تغيير كرده است و عرض من اين بود كه پس ما شكاف نسلي نداريم ولي با يك شكاف درون نسلي مواجه هستيم. با يك خوشه‌بندی‌های متفاوتي درواقع مواجه هستيم.

لذا يك فهم كلي كه در داده اصلي ما يعني در آن داده پرتره ما وجود دارد اين است كه نهاد خانواده اساساً يك نهاد پايدار، يك نهاد منسجم در ايران است و اين به معناي اين نيست كه اختلاف‌نظر، مشاجره و مشكلات خانوادگي وجود ندارد؛ ولي به طور عمومي مي‌شود گفت كه در همه آن دسته‌هايي كه در نوجوان‌ها داريم به‌طورکلی و به طور غالب وضعيت خانوادگي مثبت است؛ اما در دسته‌هايي كه آسيب‌هاي اجتماعي بيشتر و رفتارهاي پرخطر بيشتري دارند به طبع اختلاف‌نظرهای خانوادگي، مشاجرات خانوادگي، مشكلات خانوادگي هم بيشتر است و درواقع من عنواني كه براي یادداشتم گذاشتم اين است كه «كمي كه زياد است.» اگرچه كم است ولي تأثير جدي نشان می‌دهد و اين تأثير جدي آن را من در يادداشت خودم درواقع بررسي كردم كه همين تأثير كم چه نسبت شديد و معناداري با حضور در اعتراضات 1401 نشان مي‌دهد.

 

خانواده متغیر همراه در آسیب های اجتماعی

در مسئله اعتراضات 1401 و مسئله خانواده، يكي از متغيرهايي كه در مورد آنها  بررسي كردم که درواقع تعدادش زياد بوده است، يكي مسئله همراهي و موافقت معترضان و اعتراضات 1401 است و يكي مسئله مشاركت در خيابان، حالا چه به‌صورت فردي و چه به همراه دوستان و آشنايان و كسان ديگري، لذا موافقت با اعتراضات آن‌هایی كه اختلاف‌نظر خانوادگي دارند با آن‌هایی كه ميزان اختلاف‌نظرشان با والدينشان زيادتر است ميزان همراهي آنها و موافقت آنها با اعتراضات 1401 هم بيشتر است. پس هر چه اختلاف‌نظر بين والدين افزايش پيدا مي‌كند. ميزان موافقت يا اعتراضات هم افزايش پيدا مي‌كند.

 يك مسئله ديگري كه درواقع وجود داشت همين احساس شنيده شدن بود كه هم موافقان با اعتراضات 1401، هم مخالفان اعتراضات 1401 احساس شنيده شدن زيادي از والدينشان دريافت مي‌كردند؛ اما باز وقتي كه نسبت اين احساس شنيده شدن با اختلاف‌نظر بررسي مي‌كرديم اختلاف‌نظر كه بالا مي‌رفت ميزان شنيده شدن پایین‌تر مي‌آمد و احساس شنيده شدن پايين‌تري را درواقع ايجاد مي‌كرد و اختلاف‌نظر بالا هم كه درواقع نسبت مستقيم با اعتراضات داشت.

مسئله بعدي و جدي ميزان مشاجرات خانوادگي بود. هم ميزان مشاجره والدين با همديگر، پدر و مادر با هم، و هم ميزان مشاجره خود فرزند و خود با نوجوان با والدین، كه باز هم اين هر چقدر بيشتر مي‌شد و هر چقدر مشاجره جدي‌تر مي‌شد يعني به صورت هفتگي و روزانه اين مشاجره در خانه اتفاق مي‌افتاد اين ميزان و شدت موافقت با اعتراضات را افزايش مي‌داد و جالب است كه يكي از گزاره‌ها و متغيرهايي كه ما سنجيده بوديم ميزان موافقت با اعتراضات خشونت‌آمیز بود به عنوان يك روش اعتراضی! حتي هر چقدر ميزان تجربه مشاجره خانوادگي فرزندان با والدين بيشتر مي‌شد به اعتراضات خشونت‌آمیز هم ميل بيشتري نشان مي‌دادند.

 متغير ديگر مسئله گذران اوقات فراغت بود. هر چقدر ميزان گذران اوقات فراغت با والدين كاهش پيدا مي‌كرد موافقت با اعتراضات افزايش پيدا مي‌كرد. از آن طرف هر چقدر ميزان گذران اوقات فراغت با گروه‌هاي دوستي فضاي مجازي افزايش پيدا مي‌كرد موافقت با اعتراضات هم افزايش پيدا مي‌كرد؛ يعني از گذران اوقات فراغت با والدين هر چقدر ميل مي‌كنيم به سمت گذران اوقات فراغت با گروه‌هاي دوستي فضاي مجازي ميزان موفقت با اعتراضات و مشاركت در اعتراضات افزايش پيدا می‌کند.

 

نظارت متعادل و تعاملي والدین موثر بر کنش های اجتماعی

يك نكته جالبي كه وجود داشت يك سؤالي درواقع ما متغيري را سنجيده بوديم ميزان نظارت والدين بر استفاده فرزندانشان و نوجوانانشان از شبکه‌های اجتماعي، شبکه‌های ماهواره‌ای و بازی‌های گيم و بازي الكترونيكي. اين ميزان هر چقدر افزايش پيدا می‌کرد ميزان موافقت با اعتراضات كاهش پيدا می‌کرد. فرض اوليه ما اين بود كه كنترل گري والدين مثالي كه هميشه می‌زنم اين فنري كه زياد فشرده بشود درواقع رها وقتي شود آسیب‌های جدي ايجاد می‌کند. داده داشت می‌گفت نظارت وقتي افزايش پيدا می‌کند ميزان موافقت با اعتراضات كاهش پيدا می‌کند و فهم ما اين بود اين به معناي يك کنترل‌گری بی‌حدوحصر و يك نظارت پليسي و قهري روي نوجوان نيست. طبعاً يك نظارت متعادل دارد يك رفتار متعادل ايجاد مي‌كند. ما يك دوگانه رهاسازي يلگي داريم و کنترل‌گری پليسي، اين دوتا دارد طيف آسيب ما را افزايش مي‌دهد؛ يعني هر دو طرف طيف دارد ميزان موافقت با اعتراضات را افزايش مي‌دهد. يك نظارت متعادل و تعاملي و با ايجاد يك مفاهمه جدي است كه مي‌تواند ميزان موافقت با اعتراضات و حضور در اعتراضات را كاهش بدهد. اين هم درواقع مسئله نظارت بود.

 

 خانواده مهم‌ترین عام مؤثر بر حضور در اعتراضات

 و يك مفهومي وجود دارد. اين هم به عنوان پایان‌بندی نكاتي كه می‌خواستم عرض كنم. این که داده‌هاي زيادي وجود دارد يعني در مورد نگرش‌هاي جنسي، در مورد باورهاي سياسي، عقايد ديني، تعلقات ملي و اينها، داده‌هاي زيادي وجود دارد. من سعي كردم يك مسئله اعتراضات را آن در نسبت با روابط خانوادگي خدمت شما عرض كنم اگر نگوييم كه نمي‌توانيم هم بگوييم يعني مطالعات علمي يك انباشت داده‌هاي جدي را نياز دارد آن هم در طول زمان‌هاي مفصل و طولاني؛ اما اگر نگوييم كه مهم‌ترین علت و مهم‌ترين مؤثر بر اعتراضات 1401 و حضور پانزده‌تا بیست‌وپنج ساله‌ها كه فرضيه‌هاي كاريكاتوري زيادي در مورد حضورشان در 1401 وجود دارد مسئله خانواده است. قطع به يقين يكي از و مهم‌ترين علت ناديده گرفته شده در 1401 اين است؛ يعني من مقالات و مصاحبه‌ها و يادداشت‌هاي خيلي زيادي را 1401 خواندم به خاطر اينكه من مطالعه‌ام را از 1410 شروع نكرده بودم و مطالعه من از سال 96 آغاز شده بود؛ ولي 1401 ديگراني متوجه مسئله نوجواني شدند؛ ولي قطع به يقين مي‌توانم بگويم مسئله خانواده درواقع تقريباً در هيچ يك از مسائل، هيچ يك از تحليل‌هايي منتشر شده وجود نداشت! حالا حتماً آن مقداري كه من ديدم ديگر، وجود نداشت و مي‌شود گفت حداقل يكي از جدی‌ترین مؤلفه‌هاي ناديده گرفته شده در مسائل خانواده است. يك مفهومي وجود دارد در ادبيات غربي، تفاوت بين hous و home، می‌گویند در hous درواقع كه حالا به تعبير فارسي آن می‌توانیم بگوييم مسكن، به آن سازه فيزيكي خانه اشاره می‌کنند و در هوم درواقع آن چيزي فراتر از آن سازه‌های فيزيكي يعني آن ارزش‌ها و تعلقاتي كه خانه ايجاد می‌کند و وقتي كه اين ارزش‌ها و تعلقات، آن هویت‌سازی در خانواده ايجاد نشود يا به قول هايدگر درواقع آن در آنجا بودگي ما را خانه براي ما ايجاد نكند و نتوانيم در آنجا بودگی‌مان را در خانه بيابيم. آن وقت درواقع سوق به جاهاي ديگر پيدا می‌کنیم و از خانه كه بيرون می‌آییم اولين جا خيابان است. حالا اضافه كنيد بر اينكه فضاي رسانه‌ای، فضاي جهان‌وطنی، فضاي فردگرايي اين را تشديد بكند و ما را سوق بدهد به سمت يكسري بازی‌های سياسي كه آن جنس كنشگري ما را معناي به آن شايد بدهد كه معناي اصلي كه خودمان اراده كرده بوديم يا عمده نوجوان‌ها اراده كرده بودند شايد اين نبود و اساساً اين مسئله داشت از جاي ديگري اتفاق می‌افتاد. اتفاقات اصلي شايد در خانه افتاده بود و انتظار آن را داشتيم در خانواده می‌دیدیم.

 

حسین شکیب‌راد در ادامه نشست " چالشهای هویتی در عصر حاضر" گفت: يكي از مهم‌ترین چيزهايي كه در همه نسل‌ها يعني ما هم خودمان وقتی‌که نوجوان بوديم آنان را حتماً تجربه كرديم اين است كه احساسات دروني ما اگزجره می‌شود يك مقداري با آن چيزي كه در دوران كودكي ما است متفاوت می‌شود. حالا خشم ما، شهوت ما، هر آنچه كه در دايره احساسات می‌گنجد به عبارتي می‌شود گفت اين تحت كنترل ما نيست ديگر براي نوجوان سخت می‌شود كه بتواند احساسات خودش را كنترل كند. براي همين ما مواجه هستيم با پرخاشگری‌های او كه صفر و صد آن يك دفعه خيلي با سرعت زياد اتفاق می‌افتد. محبت‌های او الكي و بيش از حد است. يك جاهايي خيلي لوس و در جاهايي خيلي پرخاشگر می‌شود. انواع و اقسام احساسات را گويا كه تحت كنترلش نيست و درواقع تبديل به رفتارهاي هيجاني می‌شود. خب اين يك ويژگي است.

 

 

يك ويژگي ديگر نسل نوجوان اين است كه به دنبال قانع شدن است. تا قبل از آن در دوران كودكي پدر و مادر يك جورهايي براي او خدا هستند! هر چه كه می‌گویند حتماً درست است. یواش‌یواش پافشاری‌های او، نه گفتن‌های او و اينكه می‌خواهد بگويد من يك هویت مستقلي دارم و من هم انتخاب دارم تعدادش افزايش پيدا می‌کند. خب با اين يك مثال می‌خواهم بزنم هر چه دهه سن شما عقب‌تر باشد بيشتر با من همزادپنداری می‌کنید.

امروزه ما دنبال اقناع نوجوان نيستيم. نوجوان امروزي ديرتر هم اقناع می‌شود. این‌جوری نيست كه بگويي مثلاً تا به او توضيح بدهي! چرا؟ چون پر از دانسته است. پر از اطلاعات عمومي است كه اين را باد كرده است و از منابع متنوع دارد اطلاعات گسترده دريافت می‌کند فكر می‌کند كه خيلي بلد است! درصورتی‌که این‌ها دانش نيست این‌ها اطلاعات عمومي است؛ اما به‌واسطه همان اطلاعات عمومي و شنیده‌ها و دیده‌های زيادش توقع دارد كه قانع شود و چون پر از فكر است به اين راحتي هم قانع نمی‌شود و ما هم كه معمولاً سعي می‌کنیم از زاويه ديد بالا به آن نگاه بكنيم و بگوييم تو كه هيچ نمی‌فهمی و اين شروع مشاجره است! شروع عدم درك متقابل است!

اساساً نوجواني اصلاً يك مقداري طغيان نه گفتن در خودش دارد. همین‌جوری كف كفِ سن نوجواني اين را همراه خودش دارد؛ ولي خب نسل جديد را من می‌خواهم بگويم يك مقداري آستانه تحريكش بالا آمده است. به زبان ساده غير علمي راحت خر نمی‌شود! حالا يك مثال باز دوباره نسلي می‌زنم. هر نسلي با من همراهي كند.

مثلاً من دهه شصتي این‌جوری بودم كه به ما می‌گفتند آخر هفته می‌خواهیم به خانه خاله برويم. تقريباً دو شبانه را خوابمان نمی‌برد! كه ما می‌رویم و با بچه‌ها چه خوش می‌گذرانیم! جایزه‌ای براي ما بود. آمد در نسل دهه هفتاد پدر و مادرها نمی‌فهمیدند چرا اين نمی‌خواهد با ما مهماني بيايد؟! مهماني كه چيز خيلي خوبي است. چرا اين نمی‌خواهد بيايد؟! نمی‌فهمیدند. ولي اگر به او می‌گفت آخر هفته می‌خواهیم به شمال برويم آهان! اين يك چيزي! اين ارزش بود. تحريكش می‌کرد. براي او آورده‌ای داشت.

حالا نسل جديد به آلمان مهاجرت نكني اين اصلاً چيزي نيست! طرف می‌گوید چرا با ما مسافرت نمی‌آید؟! ديگر مسافرت كه خوش می‌گذرد! براي او آن جاذبه وجود ندارد. چرا؟ چون منابع دريافت اطلاعات او گسترده است و خيلي می‌بینند و خيلي می‌خواهند و حجم خواسته‌های آن‌ها بالا رفته است.

 

مرز بندی برای نوجوان

نكته بعدي اساساً باز نوجوان قانون‌گریز است يعني در خطوط نمی‌آید. دوست دارد از مرزها بگذرد. يعني خودش براي خودش آدابي دارد. اتفاقاً به آن آدابي كه خودش به آن می‌رسد سخت وابسته است و كلي هم تعصب دارد. فكر نكنيم این‌ها آدم‌های متعصبي نيستند. به آن چيزي كه خودش به آن برسد متعصب است. قدیم‌تر در نسبت با مواجهه با مسئله به نام دين و ارزش‌های اعتقادي ما به اين نتيجه می‌رسیدیم كه نوجوان دین‌گریز است دين به معني شرعيات، به معناي قواعد و اصول؛ ولي به شدت معنویت‌گراست! يعني این‌جوری نيست كه نخواهد معنويت را بچشد. مسئله‌اش اين است كه تو چهارچوب براي من نگذار. بعد اين قصه دلت ريش داشته باشد مثلاً خوب است اين مد شد كه آقا لازم نيست خودت ريش داشته باشي دلت هم ريش داشته باشد [كافي است.] يعني چه؟ چون معنويت را دوست داشت. رابطه با ماوراء براي او جذاب است. نسل جدي كه ديگر ترکانده است! در فال و در ارتباط با انرژی‌های مثبت و در يوگا و كائنات و... با این كلمات خيلي راحت با او ارتباط برقرار می‌کند؛ اما آن‌وقت این‌ها را وقتي ما بدانيم بعد كنار هم كه قرار بدهيم بگوييم آقا آن اعتراض سر آن حجاب چيست؟ می‌فهمیم كجا درواقع ما گير داريم. وگرنه آن يك امر خيلي طبيعي است. در مقابل ديگر از خطوط قرمزي كه براي او تعيين شده است می‌خواهد با آن يك مواجهه‌ای داشته باشد. قانعش كرديم؟ نه. برگرديم مرور كنيم. او را قانع كه نكرديم! احساساتش كه پر از احساسات است. يعني اگر بخواهد خشمگين بشود نمی‌داند احساساتش را چطور كنترل بكند. نوجواني كه اصلاً سن آن نه گفتن بود. با معنويت ارتباط دارد ولي به من می‌گوید خطوط به من ندهد. من را در چهارچوب نگذار. اصلاً به آن‌ها Unlimited يعني این‌ها دنبال اين هستند كه مرزها كش پيدا بكند. این‌ها اصلاً در مرز نمی‌گنجند!

 

شنیده شدن اعتراضی یعنی به‌رسمیت شناختن

ما  بايد ویژگی‌های اين نسل را بدانیم  و متناسب با آن با او مواجه کنیم،. خيلي از اوقات گير ما با پدر و مادر، معلم، مسئول، همه اين است كه دنبال اين هستند كه خوب و بد كنند. خيلي خب، اين نسل با نسل گذشته تفاوت‌های دارد ما خوب بوديم این‌ها بد هستند! يا نوجوانش هم برعكس می‌گوید ما خوب هستيم شما مثلاً هيچ چيزي را متوجه نمی‌شوید! درصورتی‌که به نظر من اولين و مهم‌ترین فاكتور بايد در مواجهه با نوجوان احترام گذاشتن به همين تفاوت باشد. هر چه كه هست. فقط قبول كنيم كه متفاوت هستند و به اين تفاوت احترام بگذاريم. دنبال اين نباشيم كه آن‌جوری كه نوجواني ما سپري شد او هم همین‌طور نوجوانی‌اش را سپري كند. دنبال اين نباشيم كه همان جوري كه با ما برخورد می‌کردند ما هم اینگونه با او باشیم.

 من يك دوستي داشتم براي من تعريف می‌کرد كه به هند رفته بود. خب هند پر از جشن‌ها و مراسم‌های جذاب است. اصولاً به آنجا بروي بايد به شما خوش بگذرد. می‌گوید با بچه‌اش به هند رفته بود و می‌گوید رفتيم اين جشن رنگ‌ها، این‌جوری در صورت هم رنگ پرت می‌کنند! اين ديگر مثلاً با رقص و پای‌کوبی‌هایش دير قشنگ‌ترین جشن مثلاً هند است! همه خوشحال، بچه ما گريه می‌کند! گفت واقعاً ديگر داشتم كفري می‌شدم از اينكه همه خوشحال هستند لعنتي تو چرا ناراحت هستي؟! يك لحظه نشستم با او حرف بزنم ديدم خب اين فقط دارد پا می‌بیند! بلندش كردم روي شانه‌ام او را گذاشتم حالا اين [خوشحال شد.] ببين ما اساساً حواسمان نيست كه نوجوان دارد پا می‌بیند! اصلاً اين جلوي مغزش شكل نگرفته است كه استدلال‌های او كامل شود علمي فيزيكي. آقا اين جلوي مغز جايي است كه وقتي شكل گرفت استدلال، منطق، همه این‌ها شكل می‌گیرد. هنوز اين مخ شكل نگرفته است ما از او توقع می‌کنیم بفهم ديگر! مگر من يك بار اين را به تو نگفتم! اين استدلال، آقا آن هنوز شكل نگرفته است آنجا! مثل كودكي می‌ماند كه هنوز ارتفاع را تشخيص نمی‌دهد! بعد می‌گوییم كه اين چرا می‌خواهد از مبل پايين بپرد؟ من در مواجهه زيادي كه با بيشتر پدر و مادرها و با خود نوجوان‌ها دارم می‌گویم خير سرتان ادعایتان می‌شود ديگر شما كه می‌گویید ما ديگر نسل دانش و اطلاعات و هستیم و میگویم آقا پدر و مادرهايتان زبان شما را بلد نيستند. تو چرا زبان او را بلد نيستي؟! چرا او را نمی‌بینی؟ چطور می‌توانی قانع كني، گولش بزني، با او حرف بزني، با او معامله كني؟ اتفاقاً بايد با اين مواجه بشويم و این‌جوری به او بگوييم تو هم بيا هم سطح با من قرار بگير و با هم حرف بزنيم راجع به يك موضوعي كه می‌خواهیم سر آن به نتيجه برسيم.

نكته بعدي، باز این‌ها ویژگی‌هایی است كه دانستنش كمك می‌کند ما بفهميم چرا از این‌ها و برایندشان داريم اعتراض می‌بینیم. اتفاقاً آن‌ها دنبال تغيير هستند. ولي برايندشان شبيه اعتراض می‌شود. مثلاً آن‌ها دنبال اين هستند كه خودشان باشند. (Unicorns) بشوند يعني اتفاقاً ما مدگرا بوديم. الان شما می‌بینید كلاً چيزي زياد مد نمی‌شود. مثلاً يكهو بگويي الان رنگ فلان مد است. بين اين نسل ديگر خيلي ازش تبعیت نمی‌کنند. همه كار می‌کنند. همه چيز انجام می‌دهند. دنبال اين است كه اتفاقاً با همه فرق كند. بعد حالا اين كجاي گير ماست؟ همين جمله ساده را ببينيد «بعد از يك ساعت و نيم مثلاً سخنراني يا هر رفتار ديگري خب ما بايد ادامه دهند راه!» آقا ادامه‌دهنده راه چه چيزي؟! من راه خودم را دارم. با همين واژه من او را پس زدم. داشتم تا حالا كار خوبي انجام می‌دادم. می‌خواستم راجع به شهدا حرف بزنم. راجع به انقلاب، پنجاه سال گذشته است. امام فلان كرد. حواسم او نسبت به اين حرف‌ها آلرژي دارد! من اگر به او بگويم تو راه خودت را انتخاب بكن. راهي كه در همين مسير اين و اين و اين و اين ویژگی‌ها باشد. ولي راه خودت را برو. تا اينكه به او بگويم نه تو می‌دانی تو بايد ادامه راه يك عده ديگر را باشي! تو بايد شبيه! متنفر هستم از اين اتفاقات! ما در فرهنگ‌سرای نوجوان بعضاً می‌بینیم از حلقه‌های مياني، می‌آیند مثلاً فلان تشكل دانش‌آموزی است دخترها همه آمده‌اند. من اين صحنه را ديدم قشنگ رواني داشتم می‌شدم! آن مربي آن‌ها بالا رفت و گفت خب بچه‌ها از الان به بعد همه شبيه به من می‌شوید! چادرها بيايد اينجا! حالا اين شكلي! همين. من كسي را غير از خودم نبينم! يعني اصلاً اين ميزان تلاش براي اينكه شبيه خودت نباش حتماً گارد می‌آورد. حتماً دعوا می‌آورد. حتماً اعتراض می‌آورد. حتماً تقابل می‌آورد.


شنیده شدن اعتراضی یعنی به‌رسمیت شناختن

باز نكته بعدي، من اين را از خانم دكتر فردوسي پور شنيدم يك تحقيقي را گفتند در آلمان انجام شده است از همان ده هفتاد ما هم يعني 75 به اين طرف ديگر كاملاً نسل z حساب می‌شود. آن سال‌ها انجام شده است. روي مغز، اصلاً روي فرد نيست كيس اِستادي (case study) نيست. خود مغز است. فيزيك مغز است؛ كه نسل جديد، اين نسل نسبت به تكرار كاملاً متنفر است. يعني كاملاً تكرار را پس می‌زند. من چند تا نمونه به شما می‌گویم كه ببينيد چقدر اين تغيير كرده است. مثلاً در رسانه‌هایمان را نگاه كنيد يك زماني سريال‎هاي پانصدقسمتی كه هر شب پخش شود مد بود. همه هم دوست داشتند. چرا حتي اگر عصر جديد داري می‌سازی می‌گوید دو، سه روز در هفته؟ نمی‌طلبد. چرا الان سريال‎هاي هفتگي فيليمو، مثلاً فلان بيشتر ديده می‌شود؟ اصلاً دوست ندارد مدام، اين از اين تكرار و اين ريل گذاشتن پانصد شب فلان چيز خوشش نمی‌آید ديگر.

حالا شما فكر بكنيد كه ما چقدر در پيام رساندنمان داريم تكراري عمل مي‌كنيم؟! ما اصلاً چرا الان دنبال پاتوق براي نوجوان‌ها هستيم؟ پاتوق يعني تكرار ديگر. من دهه هفتاد، شصتي، بعضي از بچه‌های دهه هفتادي حتي احتمالاً اذعان مي‌كنيم مثلاً ما يك ساندویچی پيدا مي‌كرديم دويست و شصت بار مي‌رفتيم! پاتوق بود ديگر. تازه هميشه هم همان بندري خوب آن را مي‌خورديم! الان دختر من مي‌گويد عيب ندارد يك بار ديگر آنجا مي‌رويم حداقل يك چيز ديگر بخور. اين را كه تست كردي! مگر دنيا چقدر به تو زمان مي‌دهد؟! يك كار نو انجام بكن. تجربه جديد! ولي ما پاتوق برايمان مهم بود. اصلاً تكرار را يك جاهايي دوست داشتيم؛ اما الان این‌ها تكرار را پس مي‌زنند. حالا ما چقدر داريم رفتارهاي تكرار آميز انجام مي‌دهيم و منتظر طغيان آن‌ها نيستيم؟! خب معلوم است كه طغيان مي‌كنند.

 اما مسئله كنشگري كه خب خيلي مطرح شده است لذا بايد نوجوانمان را ببريم به سمت كنشگري، اساساً. اصلاً نبض آن‌ها، نبض زندگي دست آن‌هاست. حالا حضرت آقا مي‌گويند تغيير سبك زندگي را دوتا گروه مي‌توانند: يكي زنان خانه‌دار، يكي نوجوان‌ها. این‌ها سبك زندگي تغيير مي‌دهند. واقعيتش هم همين است بالأخره آن مادر است كه يك چيزهايي را در خانه تنظيم مي‌كند. نوجوان هم همين است الان كنترل تلويزيون دست من پدر نيست. دست دختر من است. او تعيين مي‌كند كه چه چيزي را در تلويزيون ببينيم. چه چيزي را بخوريم. كجا برويم. مسافرت كجا برويم. مهماني كجا برويم.

خب اين يك فرصت مي‌شود. اگر من به ديد فرصت آن را ببينم سراغ آگاه كردن او مي‌روم. آنكه قرار است مسير را پيشراني بكند، نگفتيم رهبري بكند. بعضی‌ها اين را قاطي مي‌كنند. او رهبر نيست او پيشران است. طلايه‌دار است. من هستم كه اين پشت دارم تصميم مي‌گيرم. من سیاست‌گذار، من كار تربيتي كن، من پدر و مادر؛ اما من اگر توانستم او را آگاه كنم ولي جوري كه خودش دوست دارد با آن قدرت اقناع، فرصت براي ايجاد بكنم كه خودش پيشراني بكند آن موقع آن مسير درست را انتخاب مي‌كند ما هم به او مي‌رويم.

نوجوان دنبال ديده شدن است و وقتی‌که مي‌بيند بيشتر از اينكه موقعي كه در المپيك برنده مي‌شوند فيزيك و فلان و المپيادهايشان را برنده مي‌شوند. نمی‌دانم ورزشي، براي اولين بار در جهان نوجوانانش يك رتبه‌ای می‌گیرد، كمتر ديده مي‌شود! كمتر راجع به آن صحبت مي‌شود! کمترترند و وايرال مي‌شود! ولي اگر يك دختر اصفهاني قمه بكشد، يك پسر چهارده ساله با آن بلاگر چت بكند و راجع به اتفاقات حاشیه‌ای خودش حرف بزند بيشتر ديده مي‌شود! طبيعي است كه آن او رسانه و ما داريم كمك مي‌كنيم كه به او بفهمانيم كه تو آنجا‌ها ديده مي‌شوي! ما اصلاً اين كه اين طرف خوبي‌هاي تو را نمي‌خواهيم!

من جمله‌اي كه به خود نوجوان‌ها بعضاً مي‌گويم چون در تعامل زيادي با آن‌ها هستم. مي‌گويم ببين بد بودن ترند است! بيا الان يونيك باش خوب باش. يك كار متفاوت اگر مي‌خواهي بكني آن كه ديگر خز و خيل شد! همه ديگر دارند يا می‌رقصند يا لخت می‌شوند يا فحش می‌دهند! تو بيا يك كار نو انجام بده. خوب باش. این‌طور بيشتر ديده مي‌شوي احتمالاً.

 

نصیر عابدینی در ادامه نشست عنوان داشت: همه ما انسان‌ها در هر سني كه هستيم يك چيزي به نام افكار مزاحم تكرارشونده داريمRepetitive intrusive thoughts. اين افكار مزاحم تکرارشونده خب در همه ما هست يعني يك كانسترها كه سازه فراتشخيصي است كه در همه اختلالات اضطرابي و اختلالات خلقي هست و وقتي ما می‌رویم در كاسه سر نوجوان‌های سوئيس، نوجوان‌های مثلاً آلمان، نوجوان‌های ايران، نوجوان‌های افغانستان، وقتي در پس ذهن این‌ها می‌رویم اين را داريم. اين افكار مزاحم تكرارشونده در من هست و پدر من هست. در بچه یک‌ساله من هم هست؛ ولي خب در نوجواني يك مقداري داستانش متفاوت می‌شود. به سه دليل حداقل و اين سه دليل اين است كه ما در دوره teenager از twelve هست تا nineteen كه حالا تينيجري محصول می‌شود كه البته ما يك نوجواني پايان نايافته داريم كه در ايران به خاطر اينكه ما در دوره نوجواني يا بچه‌ها ارضاي مطلق می‌شوند يا ناكام مطلق می‌شوند ما يك نوجوان پايان نايافته هم داريم. خب به صورت روزافزون در ايران و جهان بيشتر هم می‌شود.

 

 

نگاهی به فرآیندهرس سيناپسي

سه چيز در نوجواني باعث می‌شود اين قصه پر غصه بشود اولين همان هرس سيناپسي است. Synapse pruning  چيزي هست كه در مغز نوجوان اتفاق می‌افتند ولي خب در همه انسان‌ها اين هرس سيناپسي از  بدو تولد، تا  انتهاي عمر می باشد، ولي در دوره نوجواني يك شدت خيلي زيادي پيدا می‌کند. در هرس سيناپسي پيش نوجواني تقريباً از نُه، ده، يازده، دوازده سالگی مغز شروع می‌کند آن سيناپس‌هايي كه براي دوره كودكي و دوره ديگر پيروي بود آن‌ها را انگار با ارّه شروع به هرس كردن می‌کند و سيناپس‎هايي را جايگزين می‌کند، كه اين سيناپس‎ها براي آن فانكشن دوره بزرگ‌سالی است. پس در حقيقت ما در دوره نوجواني یک ‌دندان‌های شيري بچه ما در هفت‌سالگی شروع به لق شدن می‌کند. هر چند اين دندان شيري كاملاً سالم است. چرا اين طوري می‌شود؟ چون قرار است كه اين بچه ما از دوره ديگر پيروي به سمت خود پيروي برود و در حقيقت آن عملكردهاي بزرگ‌سالی خودش را تجربه كند و غير از اين نمی‌شود كه اين هرس سيناپسي اتفاق نمی افتد.

هرس سيناپسي وقتي اتفاق می‌افتد که در حقيقت بچه‌های ما یک‌دفعه به يك برهه‌ای می‌رسند كه احساس می‌کنند آن سيناپس‎هايي كه هويت Identity آن‌ها را می‌ساخت ديگر آن Identity گويا به صورت سابق براي من مستقر نيست. يعني بچه‌ها به سنيني می‌رسند كه کم‌کم متوجه می‌شوند كه من گويا آن چيزي كه قبلاً، آن شناختي كه از خودم داشتم ديگر آن خودآگاهي كاركرد ندارد و من نيازمند اين هستم كه يك تعريف جديدي از خودم ارائه بدهم. خب وقتي من می‌خواهم يك هويت جديدي براي خودم ارائه بدهم می‌آیم مثل يك زمين خالي كه مثلاً ده در بيست هست می‌روم می‌گردم، در هویت‌هایی كه در جهان هست به هويتي می‌خواهم برسم كه اين هويت گلوبال باشد. هويتي باشد كه نه فقط مثلاً در خانواده پذيرش داشته باشد، در شهر، در كشور من، به صورت جهاني من مورد پذيرش قرار بگيرم. خب اين هويت گلوبال من اگر بخواهم داشته باشم دشوار است! من دنبال هويتي می‌گردم كه اين هويت مفت و هنگفت باشد. يعني من با كمترين زحمت به يك شخصيت جهاني برسم كه همه براي تو به‌به و چه چه كنند.

وقتي من پسر هستم نگاه می‌کنم ببينم اگر من دو تا شوت بتوانم بزنم اين دو شوت را اگر خوب بزنم من ليونل مسي می‌شوم كه همه جوره من Number one جهان خلقت هستم. از نظر پولي، از نظر بحث‌های شخصيتي رسانه‌ای و از هر جهت من آدمي هستم كه مطلوبيت دارد.

 

فرایند شناختی نسل ها

پس اين در حقيقت بچه‌های ما وقتي به دوره نوجواني می‌رسند اين هويت براي این‌ها يك حالتي پيدا می‌کند كه هويت را من بايد از يك جايي اين را پيدا كنم. خب در نسل z و نسل آلفا، نسل z با نسل y فرقش اين است كه ما كه نسل y هستيم، من دهه مثلاً 50 هستم خب ما كمر كار به فضاي مجازي رسيديم؛ ولي دهه هشتادی‌ها از همان تولد با فضاي مجازي همزاد بودند و دهه نودي‌ها كه دهه مثلاً نسل آلفا باشد این‌ها چه هستند؟ این‌ها به اصطلاح اين حالت را دارد.

خب وقتي من می‌خواهم اتخاذ هويت جديد بكنم قطعاً می‌روم يك سري به فضاي مجازي می‌زنم. وقتي به فضاي مجازي سر می‌زنم در حقیقت به فضاي مجازي سر نمی‌زنم به خدا سر می‌زنم! يعني الان اين گوشي براي هر نوجواني حكم خدا را دارد! چرا؟ چون تعريف ما از خدا از بچگي اين است كه همه چيزدان، همه چيز توان است. خب من وقتي نگاه می‌کنم می‌بینم در گوشي من يك واژه را به صورت خيلي اشتباه تايپ می‌کنم سيصد ميليون، دويست ميليون ركورد می‌آید و نتيجه دارد Result دارد خب پس اينجا تقريباً باور من در مورد اينكه پدر من Hero بود. قهرمان وجود است. قهرمان داستان زندگي من بود. معلم من قهرمانم داستان زندگي من بود. استاد من، آن پير خردمند، پير خردمند بود در همه این‌ها من دچار شك می‌شوم! اينكه پيامبران و خدا هم همه چيزدان هستند براي من چيست؟ دچار شبهه می‌شود!

پس ديگر اين گوشي حكم خدا را براي من پيدا می‌کند! و ديگر اين مرجعيت، آن به اصطلاح آتوريته‌اي كه اين دارد ديگر با هيچ چيزي قابل رقابت نيست. يعني در حقيقت ديگر هر چه گوشي بگويد من اين را می‌پذیرم!

خب حالا وقتي من می‌خواهم اين را بپذيرم می‌آیم خب ببينم اتخاذ هويت از كجا بكنم؟ وقتي اتخاذ هويت می‌خواهم بكنم می‌بینم اين مثلاً در زمان ما كه مثلاً نسل y هستيم خب ما يك حالت مداد رنگی‌های ما دورنگ بود يعني سیاه‌وسفید بود! آپشني نداشتيم. ولي بچه من ضحي الان يك مداد رنگی ميليون رنگي دارد! يعني وقتي می‌خواهد مثلاً انتخاب چيزي را بكند در پيوستار حالا از فرابنفش تا مادون‌قرمز می‌تواند در اين پيوستار میلیون‌ها رنگ را خلاصه Select كند.

خب در حقيقت اين هرس سيناپسي وقتي بچه ما می‌آید در اتخاذ هويت می‌خواهد يك هويت جديدي براي خودش بگيرد در حقيقت از همان ابتدا با يك عدم استقرار روبرو می‌شود. يعني چيزي به نام استقرار ديگر وجود ندارد و در حقيقت خود اين باعث می‌شود افکار مزاحم تكرارشونده به شدت و با آزاردهندگي بيشتري من را اذيت كند.

 

نگاهی به تحولات دوران نوجوانی

دومين نکته‌ای كه بچه‌های نوجوان دارند بحث Boredom می باشد و كسالت و بی‌حوصلگی. دومين چيزي كه نوجوان امروزي آمريكا و سوئيس  از آن رنج می‌برد. ما به ويژه بعد از كرونا يك چيزي كه در نوجوان‌ها خيلي شايع شد چيزي به نام همان بوردم كسالت بود كه بچه‌ها ديگر حس و حال چيزي به نام اينكه حالا تكليف انجام بدهم و بيايم بر اساس يك چهارچوبي عمل كنم ديگر نداشتند. که در حقيقت باعث می‌شود كه ما دنبال يك محرك برويد.

پس نسلي كه ما داريم نسل دوپامين است. نسل آمريكا نسل دوپامين است. خب نسل‌های قبلاً هم دوپامين داشتند. اين دوپاميني كه ما الان داريم مصرف می‌کنیم يعني در مغر ما ترشح می‌کند مثل يك قورمه‌سبزی اگر شما در نظر بگيريد قورمه‌سبزی مثلاً چهار يونيت دوپامين در ما ترشح می‌کند؛ ولي فست فود مثل پيتزا یک‌دفعه می‌بینید چهار هزار واحد دارد دوپامين در مغز يك نوجوان ترشح می‌کند! براي همين بچه‌ها سريع معتاد دوپامين می‌شوند. خب همان‌طور كه همه عزيزان استاد من هستيد می‌دانید هايدوپامين چيزهايي كه اولش دارد anxiety اضطراب است و depression بی‌خوابی، بی‌قراری است.

خب بچه‌ای كه افكار مزاحم تكرارشونده دارد بوردم هم دارد با گوشي فضاي مجازي و هر چيزي كه مربوط به فضاي مجازي باشد در حقيقت باعث هايدوپامين می‌شود و اين هايدوپامين باعث بحث anxiety و depression می‌شود.

خب سومين ويژگي که نوجوان دارد و افكار مزاحم تكرارشونده را مدام قصه پر غصه می‌کند بحث اين قشر پيش پيشاني prefrontal هست كه پريفرونتال همان‌طور كه عزيزان فرمودند در بیست‌وپنج‌سالگی در پسران به اوج می‌رسد و اساساً بچه‌های ما اين نظام داوري يا خیر گزینی بين اينكه چه چيزي خوب است بد است را ندارد.

خب اين سه، اين سه وقتي دست‌به‌دست همديگر می‌دهد ديگر بچه‌های ما كلاً با اين افكار مزاحم تکرارشونده‌شان فقط تنها چيزي كه تجربه می‌کنند Suffering است. نسلي كه در جهان به نسل مدرن شناخته می‌شود هر چقدر مدرنيته در هر جامعه‌ای بيشتر باشد قطعاً اضطراب در آن جامعه بيشتر می‌شود. شما هر روستايي در جهان را مدرن كنيد قطعاً سطح اضطراب همه اعضاي آن روستا به صورت روزافزون بالا می‌رود! و مدرنيته اصلاً خاصيتش اين بوده كه هميشه اين بحث تحريك و بحث ارضا، تحريك حالت عمومي دارد و ارضا طبقاتي است. خب وقتي من بچه‌های نسل فعلي، نوجوان‌های اين دوره زمانه در تعامل با فضاي مجازي هستند در حقيقت اين چيزي كه تجربه می‌کنند اين حالت اضطراب، وسواس و اين افسردگي،  به صورت روزافزون دارد در نوجوان‌هایی كه ما با آن‌ها مار باليني می‌کنیم مدام دارد بيشتر و بيشتر می‌شود!

خب در خود وسواس ما چيزي كه داريم در حقيقت بحث perfectionism است کمال‌گرایی، كه بدترين سرطان جهان همين بحث بی ‌نقص گرايي يا کمال‌گرایی هست كه اين کمال‌گرایی صدي صد كيس‌هايي كه من خودم در اين سال‌ها داشتم مشكلشان چه مشكل پدر و چه مشكل مادر و چه مشكل نوجوان بحث perfectionism يا همان بي نقص گرايي است. يعني در حقيقت مشكل بشر امروز آن حالت perfectionism است.

 

تاثیر توجه مشروط بر نوجوانان

داستان تمام مشكلات نوجوان‌های جهان برمی‌گردد به توجه مثبت مشروط؛ يعني يا پدر و مادر بی‌توجه هستند يا کم‌توجه هستند يا اگر توجه دارند توجه مثبت دارند ولي مشروط است. مشروط به يك رفتار و در حقيقت بچه‌های ما از همان زماني كه به دنيا می‌آیند بلافاصله آن سرشان محكم می‌خورد به ديوار must و should، بايد، نبايدهاي كمال گرايانه مادر و پدر! يعني بلافاصله من به دنيا می‌آیم حتي در دوران درون رحمي هم من مادر obsessive، مادر وسواسي دارم با بچه آن order، نظم‌ها را، must و should ها را دارم دوره می‌کنم كه پسرم، دخترم تو به دنيا آمدي بايد براساس آن must و should هاي من خلاصه عمل كني!

 اين توجه مثبت مشروط دخل همه بچه‌های ما را آورده است! و تنها چيزي كه می‌تواند بچه‌های ما را، نوجوان‌های ما را، مصون كند در هر جاي جهان كه هستند توجه مثبت نامشروط است. Conditional و نامشروط بودن يعني اينكه من در صحبت كردنم با بچه حرف خنثي می‌زنم. لذا توجه مثبت نامشروط در حقيقت توجهي كه کمال‌گرایی پدر و مادر در آن خلاصه اشراب نشده است اين باعث می‌شود كه بچه‌های ما اساساً نيازي به فضاي مجازي نداشته باشند. اين توجه مثبت نامشروط در حقيقت چيزي هست كه در غرب امكانش نيست ولي در جامعه ما امكانش هست. يعني من شايد چهارده، پانزده‌تا كشور اروپا را دیده‌ام خب آنجا واقعاً پدر و مادر بايد جفتشان كار كنند! ولي ما شايد مثلاً در ايران نيازي نيست به اينكه مثلاً مادر اگر نيازهايي يعني بر اساس کمال‌گرایی نخواهد عمل كند شايد نياز به خود بحث اينكه مادر هم كار كند نباشد. حالا همه این‌ها قابل مناقشه است.

در حقيقت بچه‌های ما در آن اعتراضات 1401 آمدند گفتند ما ديگر نمی‌خواهیم توجه مثبت مشروط به ما بشود. ما دنبال اين هستيم كه ما توجه مثبت نامشروط داشته باشيم. چرا شما ديگر مثل پدر و مادر می‌آیید به ما ديكته می‌کنید كه شما بايد به صورت مشروط يك سري رفتارها را داشته باشيد تا مطلوبيت از جانب نظام داشته باشيد؟! ما می‌خواهیم آن چيزهايي كه از نظر شما ملاک‌های مطلوبيت هست نداشته باشيم و اينكه خودمان باشيم به جاي اينكه خوب باشيم را می‌خواهیم جايگزين آن چيزي كه شما داريد ديكته می‌کنید باشد.

 

خلأ شخصیت وارسته از نگاه نسل نو

پس در حقیقتان توجه مثبت نامشروط چه از جانب پدر و مادر صورت بگيرد، چه از جانب حاكميت باعث می‌شود كه نوجوان با ما همراه شود و آن يكي دو تا نكته آخر هم اين است كه در حقیقت بچه‌های ما يكي از مشكلاتي كه دارند حكيم نمی‌بینند. ما الان در نوجوان‌ها يك خلأيي داريم به نام اينكه ما هيچ موقع يا كمتر آدم خردمند می‌بینیم! وقتي من به عنوان نوجوان نگاه می‌کنم می‌بینم هر كسي پيرامون من هست مثل خود من چه چيزي می‌اندیشد. دوست دارم يك نفر باشد كه در مورد دلار صحبت نكند. يك نفر در مورد عشق‌وحال صحبت نكند. يك نفر وقتي سر سفره می‌نشیند آن سبزي را چپه نكند داخل دهانش بگذارد. دوست دارم يك آدمي باشد كه يك مقداري integrated داشته باشد. يك مقدار يكپارچگي، يك شخصيت پخته داشته باشد. ما يكي از خلأهايي كه در نسل نوجوان‌های امروز داريم اينكه بچه‌ها برخلاف سال‌های قبل كمتر با آدم‌هایی در ارتباط قرار می‌گیرند كه این‌ها به اصطلاح يك شخصيت وارسته باشند؛ و اين وارستگي را ما در بجه‌ها نمی‌بینیم. و نكته آخر اين است كه الان همه چيزي كه بچه‌ها مطالبه می‌کنند در حقیقت پدر است و آن چيزي كه ما الان خلأ شديد داريم نقش پدران چيست؟ پدران درگير است يعني Involved fathers  نه پدران نان‌آور. پدري كه من دارم، پدري هست كه نان‌آور است ولي من به عنوان نوجوان دنبال پدري هستم كه مربي است. من اين را ندارم و در حقيقت حاكميتي كه من می‌آیم می‌زنم ماشين پليسش را آتش می‌زنم و این‌ها، حاكميت آن reduced شده و تقليل يافته يا حالا فزوني يافته به اصطلاح پدر است يعني در حقیقت من اعتراض 1401 كه حالا دوستان اشاره كردند در حقيقت اعتراض عليه پدر بود. پدر نداشته! من پدري می‌خواستم ولي نداشتم! در حقيقت ما اگر پدران ما درگير تربيت می‌شدند ما نوجوانی‌ای داشتيم كه نوجواني با كمترين آسيب می‌توانست گذر كند.

 

زهرا محسنی‌فرد در ادامه خاطرنشان ساخت: اولين نکته‌ای كه من می‌خواهم به آن اشاره بكنم اين است ما بايد بسيار مراقب اين باشيم كه در دامي كه در خصوص سوژه‌های قبلي در ايران مثل زنان، مثل جوانان افتاديم نيفتيم و يك نوجوان را نماينده تمامي نوجوان‌ها نبينيم. نوجواني كه حالا به علل مختلفي تربيون بيشتري دارد. امكان بيشتري براي خودش دارد براي بازنمايي خودش دارد. به عنوان نماينده همه نوجوان‌ها ببينيم! چنانکه ما زن ايراني نداريم و زنان ايراني داريم. جوان ايراني نداريم و جوانان ايراني داريم و هر كدام از این‌ها بر اساس مؤلفه‌های مختلف دسته‌بندی‌های مختلفی دارند، مسائل مختلفي دارند و درنتیجه حل مسئله‌های مختلفي هم دارند نوجوانان هم همین‌گونه هستند. ما نوجوان ايراني نداريم. نوجوانان ايراني داريم. كه اين نوجوان‌ها بسته به اينكه چه آرزوها و چه اهدافي دارند، چه مشكلات و چه مسائلي دارند، چه كساني را به عنوان الگوهاي مرجع می‌پذیرند، چه دایره‌ای از ارزش‌ها براي آن‌ها اولويت دارد، چه مواجهه‌ای با مناسك ديني دارند، چه مواجهه‌ای با مناسك ملي دارند، چه سبك زندگی‌ای دارند، چه رفتار جنسی‌ای دارند، بر اساس مؤلفه‌های مختلف كاملاً با همديگر متفاوت هستند. لذا به نظر من در دام اين تعميم تجربه زيستِ خودمان حالا هر چقدر اين تجربه زيست بزرگ يا كوچك باشد نيفتيم و بدانيم كه ما با انواعي از درك و تجربه و تصور نوجواني مواجه هستيم؛ يعني نوجوان من، سؤال من اين هست كه نوجوان چگونه دارد نوجواني خودش را در ايران درك و تصور می‌کند؟ و اين پاسخ‌های متفاوتي دارد و بايد به اين توجه بشود؛ و به نظرم اگر به اين توجه بكنيم آن موقع می‌بینیم كه بايد منتظر واژه‌ای جديدي باشيم يعني عنوان نشست ما اين است كه اين نسل، نسل اعتراض است يا نسل تغيير است؟ ولي من فكر می‌کنم كه اگر ما روي اين توافق بكنيم كه ما توصيفات فربه، عميق و دقيق از چگونگي تجربه نوجواني در ايران نداريم بايد آماده اين باشيم كه اصلاً پاسخ‌های متفاوتي بشنويم! كه نه نسل تغيير است و نه نسل اعتراض است. نسل يك چيز ديگر است كه نمی‌دانیم چيست!

 

 

رويكردهاي چندوجهي لازمه شناخت نوجوان

ما نوجوان را به‌مثابه سوژه‌ای كه مشروعيت روايت از خود داشته باشد خيلي نپذیرفته‌ایم! يعني نوجواني كه خودش بيايد حرف بزند از اينكه چه چيزي را می‌خواهد چرا می‌خواهد؟ اگر اين موسيقي را دوست دارد چرا دوست دارد؟ اگر مسجد می‌رود چرا می‌رود؟ اگر به اين مناسك توجه دارد، آن را ندارد چرا ندارد؟ اگر خود ارضایی می‌کند چرا خود ارضايي می‌کند؟ اگر درواقع تمايلش به تحصيل كمتر شده چرا اين اتفاق افتاده است؟ اگر خودكشي دارد می‌کند چرا دارد خودكشي می‌کند؟ نداريم! و عموماً در حوزه نوجواني بيشتر از اين چيزي كه با داده و فكت مواجه باشيم با تحليل مواجه هستيم! تحليل از اينكه نوجوان چرا اين كار را می‌کند و عموماً به جهت اينكه اين مشروعيت روايت از خود را از نوجوان گرفته‌ایم اتفاقاً با تحليل ديگران از نوجوان هم داريم مواجه می‌شویم! معلم، مربي، مشاور، كساني كه دارند در مورد نوجوان حرف می‌زنند به واسطه تجربه‌ای كه دارند. در نتيجه نوجواني در ايران همچنان سوژه ساكتي است! و به نظرم ما عميقاً به اين نياز داريم كه به سمت رويكردهاي چندوجهي برويم كه هم از منظر جامعه‌شناختی، هم از منظر جمعيت شناختي، هم از منظر روان‌شناختی، هم از نظر پزشكي دارد می‌پردازد.

ما اصلاً چقدر داده در مورد نوجوانانمان داريم؟ و شناخت بی‌واسطه ما از نوجوان چقدر است؟ من فكر می‌کنم خيلي زياد نيست. يعني فكر می‌کنم كه ما عميقاً نياز داريم كه دور همديگر جمع بشويم و هر كدام از ما از سویه‌های مختلفمان، از تخصص‌های مختلفمان شروع بكنيم نمونه‌ها را پيدا كردن، مصاحبه گرفتن و گفتگو كردن و راستش من فكر می‌کنم حالا شايد به خاطر اينكه من درواقع بزرگ شده و دانش‌آموخته فضايي هستم كه درواقع رويكرد كيفي در آن غالب باشد اين نگاه من جانب‌دارانه باشد؛ ولي من فكر می‌کنم كه ما عميقاً نياز به نگاه‌های كيفي هم در مورد نوجوان داريم. چرا؟ چون اگر انواع سؤالات در مورد نوجواني را در نظر بگيريم اولاً نوجواني چگونه دارد اتفاق می‌افتد؟ چرا این‌جوری دارد اتفاق مي‎افتد؟ و حالا چه كار می‌شود براي آن كرد؟ اين سؤال‌ها ترتيب و ترتب زماني دارند يعني من مادامی‌که نمی‌دانم نوجواني چرا این‌طوری است و مادامی‌که تبيين دقيقي براي آن ندارم كار جذابي نيست يعني خيلي كار ثمربخشي نيست كه بخواهم در مورد مداخله در آن توضيح بدهم. يعني فرض بفرماييد اگر من توصيف دقيقي ندارم از اينكه گرايش نوجوان من به گيم يا گرايش نوجوان من به فرهنگ كره يا گرايش نوجوان من به يك اكت ناهنجاري مثل مثلاً روابط پر خطر يا مثلاً جريان آل جي بي تي اصلاً چگونه است؟ چه انواعي دارد؟ چه شكلي است؟ چطوري است؟ در پسرها چطوري است؟ در دخترها چطوري است؟ در كساني كه متدين هستند چطوري است؟ در كساني كه غير متدين هستند چطوري است؟ با توجه به طبقه چطوري است؟ با توجه به قوميت چطوري است؟ با توجه به منطقه جغرافيايي چطوري است؟ مادامی‌که درك و توصيف دقيقي كه از آن ندارم! مادامي نمی‌دانم هم چرا این‌طوری شده! يعني دقيقاً هم نمی‌دانم كه مثلاً اين سوژه چرا گرايش به جريان كره پيدا كرده است؟ آن سوژه چرا گرايش به جريان مثلاً، اصلاً جريان حزب‌الله؟ نمی‌دانم چرا! و صرفاً می‌خواهم در آن تغيير ایجاد بكنم يعني بگويم خب حالا چه كار كنم كه نوجوان من مثلاً من دوازده ميليون دانش‌آموز دارم در كمترين مورد دو ميليون و هفتصدهزار نفر آرمي و بلينكي دارم الان براي يك چهارم اين وضعيت چه كار كنم؟

 

آشنایی با دوران نوجوانی

ما در مرحله اول هستيم يعني در مرحله توصيف دقيق نوجواني هستيم؛ و وقتي كه در مرحله توصيف هستيم به نظر من بايد سراغ رويكردهايي برويم كه به جاي اينكه اقیانوس‌های يك سانتيمتري به ما بدهند كه مثلاً هشتادوپنج درصد نوجوانان از اين استفاده می‌کنند! يا مثلاً نود درصد نوجوانان پسر ما دارند از سربازي می‌ترسند و این‌ها! سراغ توصيفاتي برويم كه دقیق‌تر هستند و اطلاعاتي مؤثرتري می‌توانند به ما بدهند.

در پروژه پژوهشي از تجربه خودم به شما می‌گویم مثلاً يكي از مسائل ما اين بوده كه ورود به دانشگاه در نوجوان‌ها چه شكلي است؟ يعني چه ميزاني علاقه دارند به دانشگاه بروند؟ چه ميزاني ندارند؟ ما دو تا كيس داريم كه به سؤال اينكه آيا می‌خواهید به دانشگاه برويد؟ تمايل داريد به دانشگاه برويد؟ می‌گوید بله. يكي براي او مهندسي صنايع با برق فرق می‌کند. دانشگاه شريف با دانشگاه خواجه نصير فرق می‌کند. يكي ديگر هم می‌گوید بله می‌خواهم دانشگاه بروم براي اينكه نمی‌خواهد به سربازي برود! اصلاً هم براي او فرقي نمی‌کند چه دانشگاهي می‌رود! چه رشته‌ای می‌رود! اين دو تا، شما يك پرسشنامه‌ای را ما طراحي می‌کنیم يك پاسخ‌های از پيش تعيين شده‌ای را در آن می‌گذاریم و نوجوان من بايد برود خودش را در يكي از اين قالب‌هایی كه من از قبل براي او طراحي کرده‌ام جا بكند ديگر و من فكر می‌کنم كه ما يا بايد در يك فضاي درواقع چندضلعی اول برويم داده‌های كيفي و داده‌هایی كه از مواجهه مستقيم و گفتگوهاي عميق و مصاحبه‌های دقيق درآمده است را تبديل به گزاره بكنيم كه من فكر می‌کنم ما الان در اين مرحله هستيم. يا اينكه واقعاً بايد همچنان روي اين قضيه بمانيم كه آقا من اصلاً چقدر نوجوان ايراني و نوجوانان ايراني را می‌شناسم كه از اين حرف بزنم كه اين اصلاً خودش، خودش را چه تعريف می‌کند نسل تغيير؟ يا نسل اعتراض؟

در بسياري از مسائل اجتماعي لنگ آمار نداشتن هستيم! يعني نمي‌توانيم كاري را از پيش ببريم براي اينكه داده‌اي نداريم! دست ما خالي است و اين مسئله به نظر من مسئله‌اي است كه الان بايد براي آن فكري كرد. الان بايد براي آن طرح‌هاي ملي تصويب كرد و براي آن سرمايه‌گذاري كرد تا به نتيجه رسيد.

 

نفی نگاه بحران محور در نوجوان

رويكرد ما به نوجوان و نوجواني رويكرد بحران محور است! در همه سطوح! يعني در سطح خُرد ما با والدي مواجه هستيم كه مي‌گويد من با اين چه كار كنم؟! اين درس نمي‌خواند! اين كتاب نمي‌خواند! اين صبح تا شب خواب است و نمي‌دانم بايد با اين چه كار بكنم؟ در سطح ميانه، با مدرسه و با معلمي مواجه هستيم كه مي‌گويد من با اين دانش‌آموز نمي‌دانم چه كار بكنم؟! رفتار پرخطر را دارد از خودش نشان مي‌دهد! با افت تحصيلي مواجه هست! نمي‌دانم با او چه كار بكنم! در سطح كلان هم با سیاست‌گذار و قانون‌گذار و مسئولي مواجه هستيم كه مي‌گويد خب با اين نوجوان كه الان به خيابان مي‌ريزد؟! با نوجواني كه بسيار سركش است چه كار كنم؟! با نوجواني كه قانون‌گریز است چه كار كنم؟ همه‌اش این‌طور است كه نوجوان و نوجواني يك بحراني است كه من بايد براي آن يك فكري بكنم! نوجوان ظرفيتي نيست كه من بگويم كه با آن مي‌توانم چه كار بكنم! چه كاري از او برمی‌آید؟ چطور مي‌شود از او كمك گرفت؟

 يك مثال مي‌زنم. يك رويكردي، يك رويدادي را ما با جمعيت دختران ايران كه درواقع جمعيت داوطلبانه‌ای است يعني محوريتش اين است كه فعالیت‌های داوطلبانه رقم بزند راه انداختيم به نام اسم رويداد كتاب بال، و مسئله اين بود که چه كار كنيم نوجوان کتاب‌خوان بشود و نوجوان‌ها را دعوت بكنيم و بگوييم كه اگر شما بخواهيد براي ترويج فرهنگ کتاب‌خوانی در كشور، كاري بكنيد چه كار مي‌كنيد؟ از شما چه كاري برمي‌آيد براي ترويج فرهنگ کتاب‌خوانی در كشور؟ شش هزارتا دختر نوجوان، عموماً از بستر كانون پرورش فكري و فرهنگ‌سراها و.. شركت كردند و جسارت‌هايي به خرج دادند براي ورود در ميدان، طراح‌هايي داشتند. براي ترويج فرهنگ کتاب‌خوانی، كه من كه فعال حوزه کتاب‌خوانی هستم و مثلاً همه را ديدم از شوراي کتاب‌خوانی تا وزارت ارشاد تا خانه كتاب، تا انجمن فلان و بهمان، مي‌گويم كه به ذهن هيچ كدام نرسيده بود! اصلاً هيچ كدام شهامت اين دوره نوجواني را ندارد كه مثلاً بلند شود برود در يك پارك، يك سبد به دست خودش بگيرد و بگويد كه من براي شما، با يك لحن عجیب‌وغریب و با قيافه عجیب‌وغریب می‌گوید فالت بگيرم! فال كتاب براي شما آورده‌ام. بعد جملات کتاب‌ها را برداشته نوشته است در چيزهاي مختلف و آن را كه فال را برمي‌دارد مي‌گويد خب ببين اين در اين كتاب هست و شروع كند به حرف زدن! از چه گروه سني اين كار از او برمي‌آيد غير از نوجواني؟! هیچ‌کس؛ يعني نوجواني يك ويژگي‌هايي و تفاوت های در درون خودش دارد. شايد به خاطر همين ويژگي‌هايي كه دارد در بدن او اتفاق مي‌افتد.

 بنده يك پذيرش و كرنشي در قبال ديدگاه پزشكي در حوزه نوجواني دارم كه خب تغييرات مغز مهم است. تغييرات هورموني مهم است كه ندارد. ما واقعاً به اين نياز داريم كه در سطوح مختلفي، كساني را كه به عنوان فعال با نوجوان ارتباط دارند را به اين سوق بدهيم كه نگاهشان را از آسيب، مسئله و بحران ببرند به سوي ظرفيت و امكان؛ و من فكر مي‌كنم كه اين نه فقط در مورد نوجوان، در مورد هم دانش‌آموزش هم همین‌طور است؛ يعني ما دانش‌آموز را در مدرسه، گويا از روز اول يك جوري ديده‌ايم كه ناظم يعني چه؟! يعني يك چيزي كه تو يك آدم غیرقابل‌کنترل هستي، يك نفر بايد باشد كه تو را جمع بكند! ساختار آموزش و به نظر ما بايد با اين مسئله مواجه بشود.

 مسئله بعدي اين است كه من فكر مي‌كنم ما نگاه‌هايمان را از نگاه نقطه‌اي و پروژه‌اي به مسئله نوجوان بايد به سراغ پروسه‌ای، نگاه‌های دوره‌ای ببريم. مثالي كه من از دكتر سادات ياد گرفته‌ام اين است كه بيشتر مسائلي كه نوجوان با آن‌ها مواجه است شبيه كوه يخ است. يك قله‌ای از آن بيرون است و ما فقط قله بيرون را می‌بینیم و آن حجم عظيم و مسئله‌سازی كه آن پايين قايم شده است را نمی‌بینیم! و براي همين است كه واقعاً بايد بدانيم كه اگر مثلاً من قرار است كه افت تحصيلي را در يك نوجواني بررسي بكنم و ببينم كه چرا دچار افت تحصيلي شده است؟ اول به اين برگردم كه خب در مدرسه چه برچسب‌هایی خورده است در خانواده؟ چه انگاره‌هایی از الان يك فرد تحصیل‌کرده و درواقع درس و دانشگاه خوانده الان دارد در فضاي جامعه ترويج می‌شود؟ خودش چه توانمندي‌هاي متفاوتي دارد و سعي مي‌كنم مسئله را براي حل آن طولاني‌تر ببينم و بدانم كه اگر قرار باشد من با نوجوان مسئله‌اي را حل بكنم نمي‌توانم او را به‌مثابه يك نقطه ببينم.

مسئله بعدي اين است كه ما واقعاً با نسلي مواجه هستيم كه فكر مي‌كنم شايد اصلاً فقط هم منحصر به نوجواني نباشد. اول اين را بگويم كه من نوجواني را در ايران تا بیست‌ویک، بیست‌ودو هم مي‌بينم يعني در كيس‌هايي كه داشتيم این‌طور نيست كه هجده‌سالگی در ايران پايان دوران نوجواني باشد و به نظر من طولاني‌تر است. شايد الان اتفاقاً در گونه‌هاي مختلف شروع نوجواني متفاوت است. در بعضي از گونه‌هايي كه ما دسته‌بندي كرديم تقريباً از ده، یازده‌سالگی ديگر علائم نوجواني را داريم در آن‌ها مي‌بينيم يعني دارد به‌مثابه نوجوان رفتار مي‌كند.

 

تبعات پذیرش مشروط

ما لازم داريم  بدانيم با توجه به اتفاقاتي كه، در تغييرات ساختار جمعيت اتفاق مي‌افتد و كاهش احتمال دوره نوجوانی‌مان، چه چيزي روبروي ما است؟ ولي مي‌گويم به‌حسب اينكه چه گونه‌ای از نوجواني را مدنظر داشته باشيم اين دوره متفاوت، طولاني‌تر است يا كوتاه‌تر است يا اصلاً شروع و آغاز آن متفاوت است. مثلاً در دسته‌بندی‌ای كه ما از نوجوان طرفدار موج کره‌ای داريم اين اشتياق و اين تعلق‌خاطر به فرهنگ كره، تقريباً از خيلي سنين خيلي پايين‌تر، يعني مثلاً نه‌سالگی، ده‌سالگی از شروع مي‌شود ولي تقريباً ديگر از پانزده، شانزده‌سالگی کم‌کم فروكش مي‌كند؛ يعني ديگر شما جوان بیست‌وسه، چهارساله‌ای كه خيلي مثل دوران نوجوانی‌اش علاقه‌مند به اين فرهنگ باشد را نمي‌بينيد. يك تغييرات را مي‌بينيد؛ ولي در گونه گيمرها، در دستبندي گيمرها شما مي‌بينيد كه جوان شما تا بیست‌وپنج، بیست‌وشش‌سالگی هم همچنان مسئله‌اش اين است كه ps5 را چه زماني بخرم! اين چيزم را چطور لول آپ كنم. اين اكانتم را چطور لول آپ بكنم؟! و اتفاقاً خيلي طولاني‌تر است! اين دوران خيلي طولاني‌تر است! براي همين است كه مي‌گويم ما بايد به اين انواع دقت داشته باشيم و از پيچيدن نسخه‌هاي واحد براي آن بپرهيزيم.

 اما فكر مي‌كنم كه نسخه واحد در ارتباطش وجود داشته باشد؛ يعني اين نسخه واحد را مي‌شود در برابر همه گونه‌هايي كه من حداقل در اين چند وقت آن‌ها را دیده‌ام ديد. اولين اين است كه در همه آن سطوحي كه گفتم يعني خُرد و ميانه و كلان، ما لازم داريم كه نوجوان را بپذيريم همانگونه كه هست؛ يعني نوجوان اين احساس را داشته باشد كه من هر كاري كردم دختر يا پسر خانواده‌ام هستم، هم دانش‌آموز مدرسه‌ام هستم، هم بخشي از كشورم هستم. من تو را مي‌پذيرم. درست است مي‌توانم تو را تنبيه كنم، مي‌توانم براي تو محدوديت قائل باشم، مي‌توانم به عنوان والد تو را حتي سرزنش كنم؛ ولي تو را تنها نمي‌گذارم. تو را گردن مي‌گيرم؛ و من همواره اين را گفته‌ام يكي از دلايل محبوبيت حاج قاسم براي نوجوانان اين بود كه اين احساس پذيرش را به آن‌ها انتقال مي‌داد كه این‌ها همه بچه‌های ما هستند. این‌ها همه بخشي از اين جامعه هستند و ما آن را مي‌پذيريم. اصل پذيرش بسيار مهم است و ما در بسياري از موارد با پذيرش‌هاي مشروط مواجه هستيم. اگر اين كار را بكني، اگر این‌طور رفتار بكني، اگر این‌طور بپوشي، اگر آن‌طور فكر كني، اگر این‌جور حرف بزني، تو بخشي از من هستي؛ و الا نيستي! و به نظر من بسيار خطرناك است! بسيار تبعات جدی‌ای مي‌تواند داشته باشد.

مسئله دوم احساس انتخاب است بطور مثال، من به عنوان يك زن در جامعه ايراني ممكن است در نسبت با بسياري از كشورهاي ديگر امنيت بيشتري داشته باشند؛ ولي بيش از آنكه آن ميزان امنيت الگوي كنشگري من را تعيين بكند و الگوي رفتاري من را رقم بزند احساس من از آن ميزان است كه رقم می‌زند. مهم اين است كه من چه چيزي را احساس می‌کنم. در نتيجه من نمی‌گویم نوجوان را باز بگذاريم دستش را باز بگذاريم براي اينكه هر چه مي‌خواهد انتخاب بكند! مي‌گويم او را در معرض انتخاب‌هاي درست قرار بدهيم ولي به او احساس انتخاب بدهيم. احساس كند كه دارد انتخاب مي‌كند. در کلاس‌های کتابخانه‌ای كه با نوجوان‌ها طي می‌شود پنج، شش تا رمان خيلي خوب از ژانرهاي مختلف و قالب‌هاي مختلف و نويسنده‌هاي مختلف مي‌گذاريم مي‌بينيم شما دوست داريد با كدام يك از این‌ها شروع بكنيد؟ از قبل آن كتاب‌ها را بررسي كرديم و مي‌دانيم كه هيچ كدام از آن‌ها هيچ خطري براي نوجوان ندارد. همه آن‌ها هم خوب هستند؛ ولي ببين يكي از آن‌ها فانتزي است، يكي از آن‌ها رئال است، يكي از آن‌ها كميك است، يكي از آن‌ها رمان است و این‌ها با همديگر فرق مي‌كند و نوجوان مي‌گويد خب پس من انتخاب مي‌كنم كه الان اين را بخوانم. انتخاب مي‌كند و درواقع احساس هم مي‌كند كه انتخاب كرده بوده است.

 

بازنمایی برچسب ها در دوران نوجوانی

 و سومين آن‌ها احساس شايسته بودن است. من كه مي‌گويم از پس همين دوران كوتاهي كه در مقايسه با بزرگواراني مثل استاد شكيب راد كه اصلاً شايد از سن من بيشتر با نوجوان كار كرده باشند خيلي دوران كمي است؛ ولي از پس همين دوران كمي كه با نوجوان‌ها كار كردم كه به نظر من حقيقتاً شايستگي دارند؛ يعني اصلاً لازم نيست كه ما به دروغ مثلاً اين را بشماريم؛ ولي خب بالأخره ما با يك بخشي مواجه هستيم كه از نظرشان نوجوان شايسته نيست ديگر يعني شايسته خيلي از انتخاب‌ها نيست! شايسته خيلي از مسئوليت‌ها نيست! به دلايل مختلف. من مي‌گويم حتي اگر اين را هم داريم احساس شايستگي را كه مي‌توانيم به او بدهيم. احساس اينكه تو مي‌فهمي. تو شايسته هستي. من فكر مي‌كنم كه ما يك وقت‌هايي قدرت برچسب‌ها را دست كم مي‌گيريم! نه فقط در سنين نوجواني، در تمام سنين! در دوره‌اي كه من در دانشكده علوم اجتماعي درس خوانده‌ام فكر مي‌كنم دوره‌اي كه دانشكده گذرانده‌ام تقريباً از دوره‌ای كه از خانه پدرم بودم دارد طولاني‌تر مي‌شود! به جهت دفاع طولاني كه در مرحله دكتري داشتم. خيلي نظريه و رويكرد و ديدگاه‌ و این‌ها خوانديم ديگر. خيلي براي من مهم است اين نظريه‌هايي كه مدام به آن‌ها برمي‌گردم و خيلي ارادت ويژه‌اي به آن‌ها پيدا مي‌كنم. يكي از اين نظريه‌ها و يكي از اين کتاب‌ها كتاب داغ گافمن است و رويكرد و نگاه گافمن است كه حقيقتاً به نظر من ما دست كم مي‌گيريم قدرت برچسب مي‌زنيم به نوجوان و نه فقط به نوجوان، به همين بچه كوچك، خودمان و به همه آدم‌هايي كه اطراف ما هستند؛ يعني من فكر مي‌كنم قدرت برچسب‌ها الزاماً چيزي كه معطوف و محدود به دوره نوجواني باشد نيست. ولي شما اين را در نظر بگيريد كه ما با عدم اطلاعات كافي در خصوص دوره نوجواني از لحاظ بيولوژيك و از لحاظ پزشكي كه اصلاً در مغز نوجوان دارد چه اتفاقي مي‌افتد، در بدن او دارد چه اتفاقي دارد مي‌افتد و مي‌دانيد كه نوجوان مغزش به گونه‌اي است كه ترمز زير پاي او به گير و نگير دارد! يعني مغز اصلاً تا بیست‌وسه، چهارسالگی كامل نمي‌شود. قسمت‌هايي كه مربوط به قضاوت است و قسمت‌هايي كه مربوط به ارزيابي است تكميل نمي‌شود و این‌گونه است كه ما به آن چه برچسبي مي‌زنيم؟ برچسب كه اين دارد رفتار تكانشي مي‌كند! اين دارد سركشي مي‌كند! اين دارد ساختار گريزي مي‌كند اين نمي‌فهمد! و مثلاً نهايتاً هم مي‌گويم ديگر مثل اين است كه شما به كسي كه مثلاً ديابت داشته باشد بگوييد كه خيلي بي‌شعور هستيد كه بدن تو انسولين ترشح نمي‌كند! واقعاً كه شرم‌آور است! و به او برچسب مي‌زنيم يعني با عدم اطلاعات كافي از آن دوره، از دوره نوجواني، به ويژه می‌گویم از منظر روان‌شناختی و بيولوژيك به او برچسب مي‌زنيم كه تو غیرقابل‌پیش‌بینی هستي و تو رفتارت تكانشي دارد! و اين برچسب‌هایی هم كه به شما می‌گویم بياييد در سطح رسانه آن را بررسي بكنيد ديگر، يعني بيايد يك نگاهي بكنيم به فيلم‌هايي كه در آن‌ها نوجوان بازنمايي شده است. در سريال‎هايي كه در آن‌ها نوجوان بازنمايي شده است. اولاً كه چقدر شخصيت اول بوده و كم بوده و این‌ها رها كنيم برسيم نوجوان در سريال‎هاي ايراني كه به نظر من در آينده نزديك بخشي از تاريخ اجتماعي ما را روايت خواهند كرد چطور بازنمايي مي‌شود؟ يا دارد خودكشي می‌کند! يا بايد بروند از وزرا او را جمع كنند! چون مثلاً پارتي بوده! يا پدر و مادر مدام دارند سر اين دعوا می‌کنند! اين بازنمایی است كه شما داريد از نوجوان خودتان می‌دهید و آن نوجوان دارد را مي‌بيند و به نظر من خودش را در آن برچسب‌ها معنا مي‌كند و اگر برچسب‌هاي خوبي بگيرد، برچسب‌هايي كه مبتني بر مي‌گويم احساس پذيرش و احساس شايستگي است حتماً راهگشاست. يعني شايد در حوزه علوم اجتماعي و در حوزه علوم انساني خيلي نتوانيم با قطعيت در مورد مسائل صحبت كنيم؛ ولي من حداقلش در اين يك مورد می‌توانم بگويم كه خيلي تأثير قطعي دارد.

من خيلي خوشحال هستم كه در فيلد كودك و نوجوان دارم كار می‌کنم براي اينكه فكر می‌کنم جايي است كه هنوز در آن اميد هست. هنوز می‌توانیم بگوييم كه يك كاري براي این‌ها می‌شود كرد. هنوز می‌شود احساس مفيد بودن كرد. با وجود علوم انساني خواندن می‌شود اين احساس را كرد كه می‌شود يك كارهايي كرد. می‌شود يك تغييراتي مثبتي ايجاد كرد و به نظر من اين موهبتي است كه خيلي از عرصه‌ها و خيلي از آدم‌ها ندارند. من كه قدردان آن هستم و می‌گویم از همين جا دست ياري دراز می‌کنم به سمت تک‌تک دوستان براي كار بيشتر در حوزه نوجوان.

 

لیلا وصالی دیگر سخنران نشست تصریح کرد: وقتي از نوجوان صحبت می‌کنیم شايد يكي از مهم‌ترین موضوعاتي كه بايد به آن توجه كنيم ویژگی‌های نسلي و سني نوجوان است. خب نوجوانان در سن پر شوري هستند كه به دنبال پيدا كردن هويت خودشان می باشند و در اين سن درواقع هر چيزي را می‌شود گفت به شكل هيجاني و خيلي شايد در حداكثر خودش می‌خواهند دنبال بكنند. آنچه كه حالا بزرگان ما به آن اشاره می‌کنند اين هست كه خيلي از ویژگی‌های اين نسل را چه درواقع به‌قول‌معروف كفرشان را و چه دين و شريعتشان را كه به شكل افراطي ارائه می‌کنند نبايد به‌عنوان هويت اصلي آن‌ها پنداشت؛ چون ممكن است كه به سرعت، با همان سرعتي و شدتي كه الان دارد اتفاق می‌افتد تغيير بكند. بنابراين ويژگي نسلي نوجوان اين است كه در هيجانات پرشور زودگذر قرار دارد كه اين اگر در مسير درستي هدايت بشود قادر خواهد بود هويت اصلي و واقعي او را شكل بدهد؛ اما اگر كه به سرخوردگي منجر بشود يا با جواب‌های منفي مواجه بشود می‌تواند او را كاملاً از مسيري كه در آن هست خارج بكند.

 

 

اين سن، سن حق‌طلبی هست؛ يعني افراد به دنبال اين هستند كه حق و باطل را جستجو بكنند و درواقع خودشان را در مسير حق بدانند و اين در مسير حق بودن با تعريفي كه آن‌ها از حق پيدا می‌کنند كاملاً همخواني و مطابقت دارد.

پس چند نكته وجود دارد: يكي اينكه عنواني كه حالا ما برگزيديم به‌عنوان اعتراض يا حالا به‌نوعی می‌شود گفت ويژگي اين سن، شورش بر آنچه كه به آن‌ها ممكن است تحميل شود بستگي بسيار زيادي دارد به اينكه آيا آن‌ها دارند احساس حق می‌کنند يا احساس باطل دارند دريافت می‌کنند؟ احساس نا عدالتی و ناحقي دريافت می‌کنند؟ اين حس چگونه دارد به آن‌ها منتقل می‌شود؟ چه كساني اين را به آن‌ها منقل می‌کنند؟ يا ویژگی‌های دريافتي سن آن‌ها دارد چه چيزي را می‌طلبد؟

خب زماني كه خود ما در سن نوجواني قرار داشتيم آن زمان می‌شود گفت تمام دریچه‌های رسانه‌ای كه هويت ما را براي ما مشخص می‌کرد تقريباً همسو و هم جهت بودند. خانواده، رسانه‌هایی كه در معرضشان بوديم، مدرسه و دوستان و هم سالان، غالباً همه در يك خط ويژه و خط سير فكري هم سو قرار داشتند. با كمي تفاوت در سليقه و به‌طورکلی ما امكان اينكه براي خودمان مرزبندي، خط‌کشی و چهارچوب گذاري داشته باشيم براي ما فراهم بود و می‌توانستیم مرز بين حق و باطل را با آنچه كه به‌هرحال آموزه‌های خانواده و آموزه‌های ديني و رسانه‌ای و مدرسه‌ای به ما می‌گفتد مشخص بكنيم. بچه‌های امروز آنچه كه به‌عنوان هويت قرار است كه براي خودشان مشخص بكنند قادر نيستند كه از يك سمت‌وسو دريافت بكنند. يعني يكي از ویژگی‌های خيلي جدي كه براي اين سن درواقع بر اين قشر و گروه تحمیل‌شده است دریافت‌های متعدد از دریچه‌های مختلف است. يعني اينجا شما نه رسانه هم سو می‌بینید، نه مدارس هم سو می‌بینید. خانواده‌هایی كه ممكن است كه حتي پدر و مادر راجع به موضوعات يكساني با هم كاملاً هم سويي نداشته باشند. شاید  در سطح گسترده خودش كاملاً تنوع فكري را داشته باشند و به طور خاص وقتي ما در جنگ رسانه‌ای هستيم روايت گری‌ها فارغ از روايت اول بودن يا نبودن بحث فيك نيوزها و اخبار جعلي به طور كل هويت اين افراد را هدف قرار داده‌اند.

پس ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشيم كه نوجوان حق‌طلب امروز اعتراض نداشته باشد. اگر ما هم در اين سن می‌بودیم با اين یافته‌ها و داده‌ها مواجه می‌شدیم قطعاً ما هم ممكن بود كه يكي از كساني باشيم كه همين برخوردها را داشته باشيم.

پس اينجا چند موضوع اهميت بسيار زيادي پيدا می‌کند: يكي اينكه ما چگونه داريم نسل نوجوان را هدایت‌گری می‌کنیم كه بتوانند سره را از ناسره تشخيص بدهند؟ بتوانند از بين گروه‌های رسانه‌ای مختلف بگويند كه آيا شمايي كه داريد راجع به ابن موضوع با من صحبت می‌کنید در اين موضوع ذی‌نفع هستيد يا خير؟ وقتي ما داريم می‌گوییم كه كدام رسانه را دنبال كن آيا اين رسانه براي آن‌ها كاملاً هميشه حرف راست زده است؟ آيا درواقع حرف ناهم‌سویی دريافت نكرده كه ما بتوانيم به‌عنوان مرجع رسانه‌ای براي او معرفی‌اش بكنيم؟

 

مسئوليت اجتماعي و بحران های هویتی

 بحران‌های هويتي كه براي نوجوان دارد در اين سن شكل می‌گیرد لازمه‌اش اين است كه در او پرسشگري و جستجوگري را درواقع تقويت بكند. نكته ديگري كه در اين زمينه وجود دارد اين هست كه ما زماني با تفكر مسئوليت اجتماعي رشد می‌کردیم؛ اما بچه‌های امروز و نوجوانان امروز غالباً خوراک‌های رسانه‌ای آن‌ها از جنس خوراک‌های اومانيستي بوده! يعني شما وقتي نگاه می‌کنید کارتون‌هایی كه این‌ها دریافت كردند، فیلم‌های سينمايي كه دريافت كردند، انيميشن‎هايي كه مشاهده كردند غالباً تفكرات اومانيستي بر آن‌ها حاكم بوده است. حالا فارغ از تفكرات سرمایه‌داری كه دارند در شبکه‌های اجتماعي و مکان‌های مختلف دريافت می‌کنند. ذائقه آن‌ها را، فهم آن‌ها از دنيا برده به سمت لذت طلبي و ثروت جويي و اين درواقع دارد در تناقض قرار می‌گیرد با خيلي از آموزه‌هایی كه ممكن است ما از قبل براي آن‌ها تدارك ديده باشيم. يا آنچه كه آن‌ها توقع دارند با آن‌ها مواجه شوند. امروز شما شايد خيلي از رفتارهايي كه قبلاً به عنوان رفتار مسئوليت اجتماعي رايگان می‌شناختید را می‌بینید كه همان‌ها را شما نمی‌توانید از نوجوان امروز رايگان دريافت بكنيد. يعني ابتدا از شما می‌پرسد كه من چه نفعي ممكن است در اين وسط داشته باشم؟

پس تغيير ذائقه در كنار تغيير مسيرهاي دريافت رسانه‌ای اين افراد و البته سردرگمی‌هایی كه در اين دنياي پر از تناقض‌های جدي محتوايي و ماهيتي براي او فراهم شده است كاملاً اين حق را ايجاد می‌کند كه يك نوجوان را ما امروز در فضاي سردرگمي ببينيم كه نمی‌داند چه هويتي دارد! نمی‌داند كه چه كسي دارد حرف راست را می‌زند! چه كسي حق با اوست! و اينكه قرار هست حقش را از چه كسي بگيرد!

خب در اين فضا، بحث درواقع من فكر می‌کنم گروه‌هایی كه به عنوان حلقه‌های واسط معرفي می‌شوند از معلمان، اساتيد دانشگاه، فرهنگ‌سراها، گروه‌هایی كه شايد به طور خاص گروه‌های ذينفع در موضوعات مختلف نباشند كه اين فرد بتواند آن‌ها را متهم قرار بدهد يا روبروي خودش فرض بكند؛ و كساني كه در غم و شادي، در منفعت و ضرر با او هم سو و يكسان باشند اين گروه‌ها می‌توانند نقش واسط خوبي را به عنوان حلقه‌های واسط ايفا بكنند و اين درواقع رسالت گروه‌هایی را می‌طلبد كه بتوانند تبيين گري درست داشته باشند.

 

تکنیک های اقناعی

امروزه خيلي از موضوعات به عنوان دغدغه‌های اصلي نوجوانان مطرح می‌شود موضوعاتي هستند كه رسانه‌ها خواسته‌اند دغدغه نوجوان باشد و بعد با تكنيك هاي اقناعي فراوان دارند اين موضوعات را مجهز می‌کنند كه اين افراد از آن‌ها تأثير بپذيرند يعني شما می‌بینید كه به‌عنوان‌مثال بحث حجاب اجباري در جامعه مطرح می‌شود. چسباندن كلمه اجبار به كلمه حجاب، به عنوان يك تكنيك اقناعي پر قدرت كه افراد را از هر آنچه به خصوص حالا اين به عنوان ويژگي سني نوجوان كه از هر چيزي كه براي او اجبار بشود فراري هست می‌بینیم كه كاملاً هوشمندانه براي افراد انتخاب می‌شود براي اينكه بتواند درواقع اين موضوع را به عنوان يك موضوع نخواستني و نپذيرفتني براي او در ابتدا مطرح بكند.

پس ما امروز در بحث جنگ رسانه‌ای با تكنيك هاي اقناعي هوشمندانه‌ای مواجه هستيم كه روش‌های مقابله با او هم بايد به همان اندازه هوشمندانه باشد. به همان اندازه رسانه‌ای باشد. به همان اندازه شما می‌بینید كه يك تفكري متأسفانه وجود دارد ما فكر می‌کنیم براي كار فرهنگي درواقع نبايد پول خرج كنيم! بايد همواره في سبيل الله باشد! ولي درحالی‌که كارهاي ضد فرهنگي كه دارد اتفاق می‌افتد همگي دارد براي آن‌ها پول خرج می‌شود. اگر قرار هست كه مثلاً ما تيشرتي را توليد بكنيم با تصاوير افرادي كه براي اين كشور درواقع عمليات انجام داده‌اند و كار انجام داده‌اند بايد براي اين كار هزينه بكنيم.

يكي از كارهايي كه امروز انجمن سواد رسانه‌ای ايران به حول و قوه الهي در دستور كار خودش قرار داده است بحث توليد آواتارهاي فرهنگي براي كشور است. خب يكي از موضوعاتي كه ما امروز با آن در مورد نوجوان مواجه هستيم اين هست كه اطلاعاتش را دارد از فضاهايي دريافت می‌کند كه با فضاي فرهنگي او كاملاً ناهمخوان و متفاوت و گاهي متضاد هست! در حالي كه معمولاً مواجهه ما با رسانه مواجهه منفعلانه بوده! يعني اجازه می‌دهیم يك رسانه وارد كشورمان بشود. استفاده نادرست از آن صورت بگيرد و بعد در قبال استفاده نادرست كاسه چه كنم به دست می‌گیریم و تهش به نتيجه فيلترينگ می‌رسیم! كه اين منفی‌ترین كار ممكني است كه ما می‌تواند اتفاق بيفتد!

خب ما پیش‌بینی كرديم كه ما به‌زودی وارد فضاي متاورس خواهيم شد كه البته همين الان تعداد زيادي از ايرانيان در اين فضا حضور دارند. ما فضاي متاورس ايراني و فضاي متاورس خارجي داريم. شما همين الان خيلي از پلتفرم‎هايي كه در آن داريم فضاي رسانه‌ای و فيلم و سريال دريافت می‌کنیم را اگر مشاهده بكنيد آواتارهايي كه در اختيار افراد قرار داده می‌شود به عنوان عكس پروفايلشان از آن استفاده بكنند. غالباً آواتارهاي خارجي يا تصاوير ناهمگن و ناهمخوان فرهنگي هست كه اين افراد ناچار هستند از بين آن‌ها يكي را انتخاب كنند! خب ما اين همه مشاهيري كه در طي تاريخ در كشورمان داريم. مشاهير ايراني، مشاهير اسلامي، هر تنوع سلايق متعدد و متفاوت از هر نوع سبك فكري كه به دنبال آن باشيم ما مشاهير بسيار زيادي داريم. به دنبال اين هستيم كه ان‌شاءالله بتوانيم يك توليد آواتار داشته باشيم براي فضاهاي درواقع متاورس بومي يعني بومی‌سازی فضاي متاورس و البته در فضاي بازی‌سازی اين آواتارهاي را وارد بكنيم تا بتوانيم فضاي متاورس را قبل از ورود نوجوانانمان و جوانانمان براي آن‌ها آماده بكنيم.

 

هویت سازی در بحث نوجوان

امروز بچه‌های ما وارد فضاي متاورس می‌شوند. نوجوانان زيادي در اين فضا حضور دارند. بچه‌ها در استفاده از رسانه‌ها بسيار پیشروتر از والدینشان و بزرگ‌ترهایشان هستند و در اين فضا همین‌که آواتاري را قرار هست انتخاب كند در پوشش او قرار بگيرد، در قالب آن شخصيت قرار بگيرد دارد براي او هويت تعريف می‌کند و تفاوت بحث هويتي نوجوان و جوان در مواجهه با آواتارها يا فضاهاي رسانه‌ای اين هست كه شما در بالاي هجده سال وقتي فردي وارد يك فضاي رسانه‌ای می‌شود از آن استفاده تفريح و سرگرمي دارد؛ ولي در زير هجده سال فرد دارد هويتش را در آن فضا تعريف می‌کند. بنابراين اگر كه فضايي از دست يك كودك يا نوجوان گرفته شود فرد از آن فضا بيرون كشيده شود گويا نيمي از هويت خودش را در آن فضا باقي گذاشته است و اين باعث به‌هم‌ریختگی و حتي پرخاش در او ممكن است بشود كه درواقع به اين دليل دارد اتفاق می‌افتد.

پس ما براي اين فضا اگر از ابتدا يك برنامه‌ریزی درست داشته باشيم. براي آن هزينه كرد داشته باشيم. بياييم گروه‌های مرتبطي كه بايد از نظر نرم‌افزاری، سخت‌افزاری، امنيت اطلاعات، و موضوعات مختلف ورود بكنند را تجميع بكنيم. همه با هم درواقع آن فضاي كاري را شكل بدهند ما قادر خواهيم بود در اين فضا يك بخش هويتي خاص براي نوجوانمان تعريف بكنيم. يك مثالي يكي از دوستان تعريف می‌کردند براي من خيلي جالب بود كه يك آقاي روحاني توانسته بودند در فضاي متاورس يك فرد پولدار را مجاب بكنند كه تو بايد خمس پرداخت كني و اين فرد يك مبلغ خيلي زيادي را به عنوان خمس پرداخته بود. در داخل فضاي متاورس اين اتفاق افتاده بود! خب اين نشان می‌دهد كه اين فضا چيزي جداي از فضاي واقعي ما نيست يعني ما قادر هستيم همان اندازه كه در فضاي واقعي اثرگذاري هستيم در فضاهاي مجازي هم اثرگذاري كنيم. اگر روزي با پوستر چسباندن و با نشست‎ها و با موضوعات مختلف قابل تحقق بود امروز ما بچه‌هایمان را صرفاً می‌توانیم در شبکه‌های اجتماعي، در فضاهاي نوين رسانه‌ای مثل متاورس پيدا بكنيم. در بازی‌های آنلاين می‌توانیم این‌ها را جستجو بكنيم و فضاي ارتباطي با آن‌ها ايجاد بكنيم.

 

زبان مشترک و تعامل با نسل نو

پس پيدا كردن فضاي تعاملي و زبان مشترك با نوجوانان يكي از موضوعات اصلي است كه ما بايد بدانيم نيازمند اين هستيم كه ساختارهاي ذهني نوجوان را از زبان خود او بشناسيم. از چهارچوب‌ها و کلیشه‌های ذهني قبلي خودمان در مورد شناخت نوجوان خارج شويم. يك زماني ما اگر كه از بچه‌ها سؤال می‌کردیم كه مثلاً سلبريتي هاي شما چه كساني هستند؟ بچه‌های دهه هفتاد ممكن بود به ما بگويند كه مثلاً برد پيت و آنجلينا جولي و این‌ها را مثلاً براي ما نام ببرند. شما وقتي از بچه‌های دهه هشتاد می‌پرسید كه سلبريتي هاي شما چه كساني هستند؟ گروه‌های بي تي اس و گروه‌های رپ کره‌ای را براي شما نام می‌برند. قطعاً در مورد بچه‌های دهه نود اين باز متفاوت خواهد بود.

پس اگر ما يك كليشه ذهني براي خودمان در نظر بگيريم و بخواهيم با همان مسير و خط سيري كه از ابتدا براي خودمان تصور كرديم پيش برويم نخواهيم توانست با اين نسل ارتباط برقرار كنيم! مهم‌ترین نكته براي يك نوجوان شنيده شدن است؛ يعني اجازه بدهيم صحبت كند. حرفش را بزند. او را به كار بگيريم. وقتي به خط مشئ حضرت امام نگاه می‌کنیم می‌بینیم كه در زمان حضرت امام بيشترين استفاده از جواناني با سن پايين اتفاق افتاده است يعني ما سرلشگر داشتيم بیست‌ودو، سه‌ساله بوده! مثلاً سركار خانم حديدچي كه اين روزها درواقع يادبود ايشان دارد برگزار می‌شود ايشان يك زن بسيار جوان بودند كه در اوج بحران كردستان به فرماندهي سپاه كردستان منصوب می‌شوند توسط حضرت امام، در جايي كه خيلي تعصبات اتفاقاً جنسيتي و قوميتي هم شديد بوده است!

پس اين اعتماد كردن به نوجوانان گاهي وقت‌ها شايد اين اعتراضاتي كه وجود دارد به دليل ديده نشدن است. به دليل ناديده گرفته شدن يا دست كم گرفته شدن است. همان نوجواني كه ما تصور می‌کنیم كه امروز رفتارهاي پرخاشگرانه دارد يا رفتارهاي اعتراضي دارد نشان می‌دهد اگر به جا، به درستي و در مسير استعدادهاي خودش به كار گرفته شود می‌بینیم كه اين فرد اتفاقاً خودش خط‌گشا، راهگشا و همراهی‌کننده می‌شود و كسان زيادي را هم با خودش در اين مسير همراه می‌کند.

اين تجربه به ما نشان داده است كه درواقع اعتماد كردن به نسل جوان و هويت بخشي به آن‌ها بخش زيادي از آن با احترام گذاشتن به آن‌ها اتفاق می‌افتد؛ يعني سپردن مسئوليت، دادن احترام و البته كه به‌هرحال تأمين هزینه‌هایی كه در قبال كارهايي كه انجام می‌دهند لازم است اتفاق بيفتد كه احساس سوءاستفاده شدن از خودشان بهشان دست ندهد.

. آنچه كه امروز به نظر بنده مي‌رسد به عنوان يك امر خيلي مهم بايد به سمت آن حركت بكنيم متمركز شدن بر روي فضاي مجازي براي ارتباط با نوجوانان هست و ايجاد بسترهايي كه بتواند يك بستر فرهنگي مشترك با زبان خود آن‌ها براي آن‌ها فراهم بكند. غالباً زبان طنز، طراحي آواتارهاي بومي كه بتوانند با زبان مشترك آن‌ها با آن‌ها ارتباط برقرار كنند و تنوع لازم را براي آن‌ها فراهم كنند.

 

آگاهی بخشی به معلمان

ما وقتي راجع به آموزش‌وپرورش صحبت مي‌كنيم بايد بدانيم كه معلمان امروز چه كساني هستند. خود نسل معلمان امروز را وقتي ما نگاه مي‌كنيم غالباً ديگر افراد دهه هفتاد به اين سمت هستند. خود دهه هفتاد را ما نسل z می‌دانیم يعني كساني كه درواقع شروع شدند اولين نسلي كه نسل رسانه‌ای شده هستند و غالب آموزش‌هايشان و آموخته‌هایشان را از رسانه‌ها دريافت كردند. شما در اتفاقات سال‌هاي اخير آنچه كه رقم خورد وقتي كليپ‌هاي منتشر شده را مي‌بينيد خيلي از اين كليپ‌ها از دل مدارس بيرون آمدند! لذا ما با نسلي مواجه هستيم كه حتي معلمانشان هم تحت تأثير رسانه‌ها و دریافت‌های رسانه‌ای آن بوده‌اند! شما قبلاً می‌گفتید كه ما اگر كه تحت تأثير يك رسانه‌ای باشيم منابع آگاه ما يكي معلم‌ها بودند كه ما را آگاه می‌کردند. درست و غلط را به ما آموزش می‌دادند. امروز خيلي از معلمان ما خودشان سردرگم هستند! خودشان خيلي از وقت‌ها ممكن است جاي درست و غلط را با هم اشتباه بگيرند! و يك نكته مهمش اينجاست كه امروز ترفندهاي رسانه‌ای به قدري قوي شده‌اند كه شما نمی‌توانید از گزند اين درهم‌آمیختگی حق و باطل و راست و درست و این‌ها مصون بمانيد! اين است كه درواقع فارغ از اينكه بحث حالا خصوصی‌سازی يا مدارس غيرانتفاعي چه آسيبي می‌توانند وارد بكنند كه ما امروز مدل‌هاي مختلفي را داريم كه به اسم مدارس غيرانتفاعي اصلاً فرهنگ‌هاي جديد و متنوعي دارد وارد مدارس مي‌شود! اينكه شما زبان اصليتان را چگونه انتخاب بكنيد، چه چيزهايي را به عنوان تفريح انتخاب بكنيد، خانواده چه چيز را درواقع در رأس آموزش فرزندشان قرار بدهند. يك سري فرهنگ‌هاي جديد دارد براي خانواده‌ها ايجاد مي‌كند؛ اما من مي‌خواهم بگويم كه حتي خود بدنه آموزش‌وپرورش كه مدارس رسمي ما و مدارس دولتي هستند هم مصون از اين آسيب‌ها نيستند! البته اين به اين معنا نيست كه ما معلمان آگاه بسيار زيادي نداشته باشيم؛ ولي همان تعداد كم هم قادر به ضربه زدن هستند؛ چون با افكار و انديشه‌هاي نوجوانان و كودكان ما در ارتباط هستند. اين لازمه‌اش اين است كه ما بستر سواد رسانه‌ای را به طور گسترده براي افراد و خانواده‌ها و به طور خاص براي معلمانمان داشته باشيم كه وقتي ما معلمان آگاهي داشته باشيم كه آسيب زدايي بشوند آن‌ها هم قادر خواهند بود كه در کلاس‌های خودشان اثرگذاري بكنند.

 

اهمیت سواد رسانه

روش‌هاي آموزش سواد رسانه‌ای در كشور براي هر كدام از گروه‌ها متفاوت است. ما الان باز يكي ديگر از موضوعات جدي كه در دستور كار داريم بحث گيميفيكيشن‎سازي مباحث سواد رسانه‌ای به طور خاص كتاب تفكر و سواد رسانه‌ای براي دانش آموزان است؛ ولي براي دبيران و معلمانمان ما دوره‌هاي متعدد در نظر مي‌گيريم انجمن سواد رسانه‌ای ايران به طور متعامل با آموزش‌وپرورش سعي مي‌كنيم اين دوره‌ها را برگزار بكنيم؛ البته سياست‌هاي آموزش‌وپرورش اينجا خوب غلبه پيدا مي‌كند يعني ما گاهاً مجبور هستيم مطابق با خواست آن‌ها متدهاي ارائه خودمان را متفاوت بكنيم. گاهي ممكن است كه مثلاً يك رويداد در نظر مي‌گيرند رويداد دو روزه، معلماني را از سطح كشور دعوت مي‌كنند كه ما در اين رويداد دو روزه سعي مي‌كنيم كه مباحث جدي و اصلي سواد رسانه‌ای را منتقل بكنيم؛ اما نكته مهمش اينجاست كه سواد رسانه‌ای از جنس مهارت است نه صرفاً دانش؛ يعني ما نيازمند طي شدن سه مرحله در افراد هستيم: اول دانش است. بعد مهارت است و بعد ايجاد بينش است. غالباً آنچه كه دارد در كشور ما اتفاق مي‌افتد چون فهم دقيقي از سواد رسانه‌ای وجود ندارد نهايت دغدغه آن‌ها اين است كه مثلاً دو ساعت بياييد سواد رسانه‌ای ياد بگيريد! هشت ساعت سواد رسانه‌ای بگيريد! ما در بهترين حالت در هشت ساعت نهايت مي‌توانيم موضوعات مهم آموزشي را منتقل بكنيم؛ ولي آن منتورينگ، آن كوچينگ، آن همراهي و آن درواقع هدايتگري كه بايد براي اين افراد اتفاق بيفتد در طول سال تا آن‌ها را بتواند به آن مرحله مهارت و بينش برساند غالباً اتفاق نمي‌افتد! واقعيت اين است كه ما دوره‌هايي كه برگزار كرديم در انجمن سواد رسانه‌ای ايران از دوره گذشته ما حدود دويست نفر از كل كشور، افرادي شركت داشتند كه حدوداً هفتاد درصد از آن‌ها دكترا و فوق‌لیسانس رشته‌هاي مديريت رسانه، ارتباطات و رشته‌هاي مرتبط بودند. آن سي درصد هم مبلغات حوزه‌های علميه از ساير رشته‌ها و افراد علاقه‌مند به اين حوزه بودند كه غالباً آن‌ها هم از سطح تحصيلي بالايي برخوردار بودند. از بين اين افراد ما درنهایت بعد از دو سال آموزش سي نفر را به عنوان مدرس تشخيص داديم كه به آن‌ها كارت مدرسي اعطا كرديم. نمايندگان انجمن سواد رسانه‌ای در استان‌های مختلف محسوب مي‌شوند.

خب ببينيد آنچه كه ما در طول دو سال به اين افراد ارائه داديم شما زماني مي‌توانيد اين را در كشور به يك امر پايه تبديل بكنيد كه بتوانيد از كلاس اول به كلاس دوم برسيد؛ يعني غالب آنچه كه در ما درخواست مي‌شود چون فهم دقيقي از سواد رسانه‌ای در مسئولين ما وجود ندارد! ما معمولاً همان ادبيات اول ابتدايي را سواد رسانه‌ای را بايد ارائه بدهيم! به پله دوم، به پله سوم نمي‌رسيم كه ته آن می‌خواهیم به مهارت افزايي در جامعه برسيم! خب اين نيازمند يك عزم عمومي است. يعني درواقع روش‌هايي كه ما داريم هم آموزش آنلاين براي اين موضوع داريم. هم آفلاين داريم. هم حضوري داريم با انواع متدهاي درواقع به روز آموزشي كه ما در آموزش مجازي داريم به كار مي‌گيريم افراد را مي‌توانيم با خودمان همسو بكنيم. يك بخش از آن برمي‌گردد به دغدغه خود افراد كه بدانند چه اندازه نيازمند سواد رسانه‌ای هستند به عنوان سواد واجب زندگي امروز. چه به عنوان پدر و مادر، چه به عنوان فردي كه براي زندگي خودش نياز دارد، چه به عنوان كسي كه قرار است وارد کسب‌وکار مجازي بشود و چه براي برنامه‌ريزي براي آينده رسانه‌ای اين كشور؛ حتي آنچه كه دارد در صداوسیمای ما اتفاق مي‌افتد آنچه كه در فضاي رسانه‌ای ما دارد اتفاق مي‌افتد اگر كه بهره‌مند از سواد رسانه‌ای باشد قطعاً تغييرات بسيار قوي و جدي در آن اتفاق مي‌افتد.

 بنابراين روش‌ها براي هر گروه متفاوت مي‌تواند باشد. ما براي آموزش‌وپرورش پيشنهادمان اين است كه حتماً به عنوان يكي از رشته‌هاي درسي كه در گروه‌هاي تربيت مربي يا تربيت مدرس، چه تربيت مدرس سواد رسانه‌ای، چه ساير رشته‌ها، چون همه به طور عام به عنوان يك دانش به آن نياز دارند. به عنوان يك مهارت. حالا اگر معلم رياضي باشد، اگر معلم علوم باشد، مي‌تواند بفهمد كه چطور از جذابيت‌هاي هوش مصنوعي براي معرفي آناتومي بدن انسان استفاده بكند. براي جغرافيا چطور از آن استفاده كند. براي تاريخ چطور استفاده كند. پس همه دبيران ما به آن احتياج دارند كه مسلط به اين فضا بشوند و اين لازمه‌اش اين است كه همكاري كافي با ما صورت بگيرد.

ما اگر خودمان از سطح بالايي سوار رسانه‌ای بالايي برخوردار باشيم اين حالا مثل نظريه ممزي كه آقاي داوكينز از آن صحبت می‌کند اين ناخودآگاه به فرزندان ما منتقل خواهدش. وقتي مدل رفتاري ما با رسانه درست باشد بچه‌های كوچك ما کم‌کم اين را آموزش می‌بینند كه چگونه با رسانه رفتار كنند. گام اول احساس ضرورت كردن است. ما معمولاً در آموزش‌هاي سواد رسانه‌ای سعي می‌کنیم جلسه اول اصلاً به بيان ضرورت بپردازيم كه اصلاً ما چه نيازي به سواد رسانه‌ای داريم؟ كجاي زندگي ما قرار مي‌گيرد؟ چه اندازه قادر است زندگي ما را تغيير بدهد چه از نظر مالي و چه از نظر فرهنگي و چه راحت كردن مناسباتمان و خيلي از چيزهاي ديگر؛ و آنچه كه در دنيا دارد اتفاق مي‌افتد يعني به قدمت و پيشينه سواد رسانه‌ای كه نزديك به هشتاد سال قبل در دنيا اتفاق افتاده است اشاره مي‌كنيم. رويكردهايي كه يونسكو در اين زمينه داشتند. وقتي خود فرد به اين ضرورت برسد كه نيازمند سواد رسانه‌ای هست او مطالبه خواهد كرد كه براي من بستري را فراهم بكنيد كه بتوانم اين آموزش‌ها را دريافت كنم. ازاین‌جهت من فكر مي‌كنم كه خيلي فرقي بين مكان ارائه‌دهنده نباشد؛ يعني اگر كه به اندازه كافي مطالبه وجود داشته باشد طرف مقابل هم سعي مي‌كند كه بستر ارائه‌اش را فراهم بكند. اين بيان ضرورت را می‌توانیم جلساتي را براي این دوستان فراهم بكنيم كه درواقع احساس ضرورت بكنند.

 

 

تاریخ انتشار: 1403/09/13

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.