ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه ملاحظه میکنید بخش نخست از سخنان دکتر حسین میرزایی، عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) است که در نشست تخصصی رسانه فکرت با عنوان "جایگاه مردمشناسی در زمانه امروز" مطرح شده است؛
ابوریحان؛ دانشمند همهچیزدان
سیزدهم شهریور، زادروز ابوریحان بیرونی، به اسم روز مردمشناسی ثبت شده است. خب این مرهون تلاشهای آقای دکتر فیاض است. استاد بنده هم بودهاند و تلاشی که ایشان کردند تا این روز را به عنوان روز مردمشناسی بتوانند ثبت بکنند. خب من همین جا هم باید از ایشان تشکر بکنم.
نام کامل ابوریحان، محمد بن احمد بیرونی است. ابوریحان در یکی از کتابهایش نقل میکند که من الان پنجاه و چند ساله هستم و تاریخ آن کتاب معلوم است براساس آن تقریباً دقیق میشود گفت که ایشان چه سالی به دنیا آمده است. سال 362 هجری، سوم ذی الحجة به دنیا آمدند و حدود سال 442 هجری قمری هم از دنیا رفتهاند.
ابوریحان جزء معدود شخصیتهایی در جهان هست که ما به آنها همهچیزدان میگوییم. در دنیا خیلی نداریم. مثلاً در فرهنگ خودمان ما ابوعلی سینا را داریم. ابوریحان را داریم. تا حدی زکریای رازی را داریم. یا در دوران معاصر آقای حسنزاده آملی را داریم. اینها کسانی هستند که در علوم روز خودشان تبحر داشتند. نه تبحر یعنی شاخصترین فرد در آن علم محسوب میشدند. خب ایشان در ریاضیات، در ستارهشناسی، تقویم شناسی، مردمشناسی، هندسه شناسی، تاریخنگاری و یک طبیعیدان بزرگ بودند.
یعنی علومی که در آن دوران وجود داشته اینها علاوه بر اینکه بر آنها کاملاً اشراف داشتند و برای این رشتهها آورده داشتند و ما در دنیا ایشان را به عنوان پدر انسانشناسی میشناسیم مردمشناسی یا انسانشناسی؛ و همینطور از نظر ریاضیات ایشان را پدر علم هندسه؛ یعنی این دیگر در دنیا تقریباً مسجل هست که در مورد بقیهاش اگر نخواهیم صحبت کنیم این را پذیرفتهاند.
عقب اُفتادگی غرب در تاریخ علم
البته خب همانطور که شما میدانید غرب اصولاً در مورد تاریخ علم دچار یک عقبافتادگی است. از این بابت میگویم که علم را هیچ وقت بهمثابه اینکه خب من باید ببینم ریشه این علم کجاست؟ شما اگر دیکشنریهای غربی را نگاه بکنید هر کلمهای که نوشته شده این میگوید که اُریجینش یا رومی است یا یونانی است؛ یعنی به آنجا نسبتش میدهد. شما به ندرت میبینید که به جای دیگر اینها رفرنس بدهند؛ یعنی حتی میآیند به ریشههای فرهنگ اروپایی خودشان برمیگردند یا روم یا یونان.
در حالی که همه میدانند که قبل از این یعنی خود روم و یونان وامدار فرهنگ فینیقی بوده است. آنها در موردش خیلی صحبت نمیکنند یا بسیاری از مفاهیم علمی اینها ریشهاش در فرهنگهای دیگر بوده است. از جمله ایران یا فرهنگ اسلامی یا مصر، به ندرت به اینها اشاره میشود و اینها تاریخ علم را از یونان و روم شروع میکنند و این اواخر هم که دیگر کاملاً اروپا محوری باعث شده است که شما احساس میکنید علم ظاهراً همین جا زاده شده یعنی با به وجود آمدن چیزی تحت عنوان آکادمی مبدأ رشتهها آنجا گذاشته شده است. مردمشناسی را میگویند مثلاً 1830، آن جنبشهایی که در فرانسه اتفاق میافتد و میگویند خب آن موقع بوده! قبلش هیچی نبوده! هیچ بحث نبوده! هیچ اتفاقی نیفتاده! کس دیگری نبوده در مورد این مسائل صحبت کند و مبدأ آن را آنجا میگذارند و به افرادی مثل، مثلاً ما در جامعهشناسی ابنخلدون را داریم که کاملاً کارهایی که انجام داده کاملاً مبدأ جامعهشناختی دارد. ولی معمولاً به اینها میگویند اینها علوم پیشادانشگاهی است یعنی گویی که قبل از آن میگویند خب بله یک کارهایی انجام شده و به این شکل به این نگاه میکنند و هیچ وقت نمیآیند عنوان مثلاً پدر رشته به آن بدهند. خیلی بخواهند اخلاقی برخورد بکنند مثلاً به افراد جدید میگویند پدر مردمشناسی نوین! ولی از آن قبلی هیچ وقت صحبتی به میان نمیآید. همین ابوریحانی که ما امروز میخواهیم در موردش صحبت کنیم جالب است که در ادبیات اروپایی، در زبان فرانسه، انگلیسی، آلمانی، ایشان را هندشناس میشناسند. میگویند ابوریحان یک هندشناس بوده! ببینید باز نگاههای اورینتالیستی هست؛ یعنی شرق شناسانه به این نگاه میکنند که این توانسته است مثلاً هند را به ما نشان بدهد که چیست. عمدتاً نمیگویند مردمشناس است! نمیگویند کسی بوده که مردمشناس بوده نه یک هندشناسی بوده که آمده این کارها را انجام داده است.
از ابوریحان زبانشناس تا ابوریحان منجم
یکی از ویژگیهای برجسته ابوریحان، تسلط او روی زبانهای مختلف بوده است. چیزی که خب همین امروز هم شما اگر مثلاً میشنوید یک نفر مثلاً به چهارتا، پنج تا، شش تا زبان مسلط است میگوییم خب این امتیاز بزرگ است برای اینکه بتواند این فرهنگها را هم بشناسد. ایشان طور قطع زبان خوارزمی، زبان فارسی، عربی و سانسکریت را میدانسته و با زبانهای یونان باستان، عبری، تورانی و سریانی هم آشنایی داشته است. نه این آشنایی که ما میگوییم. آشنایی که من در علم میگویم یعنی اینکه ایشان توانسته است حتی با این زبانها با آدمها ارتباط برقرار کند با هم گفتگوهای علمی داشته باشند. ولی چون چیزی ننوشته است خودش گفته که من این زبانها را میشناسم. ولی از بحثهایی که در کتابها دارد معلوم است که این کاملاً روی این مورد مسلط است. فقط اگر بخواهم اشاره کنم یکی از کارهایی که ایشان در هند انجام داده این است که به هندیها علوم یونانی را یاد داده است و گفته در قبال این شما به من سانسکریت یاد بدهید؛ یعنی این نکتهای است که نشان میدهد که این کاملاً توانایی این را داشته که آن علوم را بتواند راحت با همان زبان، با همان زیر و بمی که در آن وجود داشته به آنها منتقل بکند و در قبالش هم بتواند زبان سانسکریت را یاد بگیرد و آن چیزی که ما امروز استاد میگوییم حالا یک اسم عام هست که شاید برای کسانی که در یک زمینهای تبحر دارند از این استفاده میشود ولی کلمه استاد در ادبیات آکادمیک در تاریخ علم به افراد معدودی داده میشود که یکی از آنها همین ابوریحان ریحان بیرونی هست که حالا من نمیخواهم در مورد محاسبات محیرالعقولی که ایشان انجام داده اشاره کنم فقط یک مورد را اشاره میکنم که در محاسبه ارتفاع یک کوه، یک راه را در ریاضی ارائه میکند که بسیار هم پیچیده است و هم درست است و یکی از کارهای بزرگش این درآوردن شعاع زمین است که شعاع زمین چقدر هست. الان که ناسا محاسبه کرده با عددی که ابوریحان درآورده است هفده کیلومتر اختلاف دارد که اصلاً در آن عدد قابلچشمپوشی است که این در آن دوره توانسته است این را به دست بیاورد.
خب من از تبحراتی که در ریاضیات، نجوم و طب و فقه و الهیاتی که درواقع ایشان روی آن مسلط بوده میگذرم. ایشان هم دوره ابوعلی سیناست. در بعضی از کتابهایش از نامهنگاریهایی که بین ایشان و ابوعلی سینا بوده صحبت شده و نشان میدهد که ایشان در تعامل بین دانشمندان روز کاملاً میشناخت.
یک نکتهای هم که به نظرم شاید برای جامعه امروز ما جالب باشد این است که ابوریحان اصلاً جزء اشراف و کسانی که صاحب نام بودهاند نبوده است که حتی در یکی از کتابهایش حالا یا به فروتنی یا واقعاً اشاره میکند که چون به او گفتهاند تو از کجا هستی؟ گفته من پدرم هم نمیدانم کیست چه برسد به اجدادم! یعنی درواقع از یک خانواده کاملاً معمولی بوده است؛ و حتی در دورههایی که کتابهای مهمش را نوشته در بعضی از کتابهایش اشاره دارد که من الان در فقر دارم زندگی میکنم. وضع مالی خوبی هم نداشته است. برعکس اینکه معمولاً کسانی که به جریان علمی و دربارهای پادشاهان متصل بودند اینها وضع مالی خوبی داشتند. میتوانستند کارشان را انجام بدهند. ولی در چند کتابش هست که اشاره کرده که وضع مالی خوبی نداشته است.
حتی در یکی از کتابهایش «نهایات الاماکن» دیدم نوشته بود که «من در دربار غزنوی به زور آنجا هستم!» یعنی از اینکه به اجبار آنجا حضور دارد اشاره کرده و خب این به نظرم نکته مهمی است که بدانیم که علم همیشه در گذشته مختص به افراد خاص نبوده یعنی این شاید صحه بگذارد روی اینکه واقعاً این فرد یک استعداد بینظیری بوده که توانسته بود خودش را در آن دوران به این شکل بالا بیاورد.
در یکی از سفرهایی که همراه سلطان محمود غزنوی در یکی از لشکرکشیهایش که به هند انجام میدهد ایشان با او میرود. البته چند بار به هند رفته بود. اینجا هست که در یکی از سفرنامههایش درواقع به این شکل از رنجهایش بعد از پنجاهسالگیاش اشاره میکند. چون آن سال هم دقیقاً معلوم است. تاریخ تولدش را از اینجا درمیآورند که این سال 412 بوده. میگویند خب در این سن ایشان درواقع پنجاهساله بوده و از آن نام برده است برای همین میتوانند تاریخ تولدش را حساب بکنند.
در این سفر خیلی به فرهنگ هند علاقهمند میشود و در کتاب «آثارالباقیه» یک اشاره مختصری به هندیها میکند و فرهنگی که در آنجا وجود داشته و همانطور که عرض کردم آنجا شروع میکند علوم یونانی را به آنها، به دانشمندان هندی آموزش دادن و خودش هم زبان سانسکریت را آنجا یاد میگیرد و آنجا در هند خب یکسری کارهای نجومی و اینها برای رصد یک خورشیدگرفتگی که آنجا بوده انجام میدهد و این آشنایی وی با هند باعث میشود که بیاید و مشاهدات خودش را در مورد هند بنویسد.
ابوریحان و مردم شناسی
نکته مهم این است که حالا من اگر از اینجا بخواهم یک گریزی به ارتباط ابوریحان بیرونی با مردمشناسی بزنم چندتا مفهوم را اگر ما بخواهیم از ایشان نام ببریم که آن را به مردمشناسی متصل میکند من اینجا به آن اشاره میکنم. ببینید یکی از نکات مهمی که ما در مردمشناسی به آن اشاره میکنیم بحث دو تا فاکتور مهم است: یکی زبان هست و یکی فرهنگ و شاید به بهترین نحو خداوند هم در آیه 21، 22 سوره روم به این اشاره میکند که از نشانههای قدرت پروردگار آفرینش آسمان و زمین و تفاوت و اختلاف و گوناگونیهای زبان و حالا اشاره قرآن «الوان» است رنگهای مختلف است یعنی آیهاش این است «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُ» این تفاوت در زبان و فرهنگ یک فاکتوری هست که ما الان همین امروز در کتابهای مردمشناسی روز هم این را میبینیم؛ دو عنصر مهم در مردمشناسی زبان و فرهنگ است یعنی همان چیزی که در این آیه قرآن هم به آن اشاره شده است و خب ما هم میبینیم که ابوریحان بیرونی هم در آموختن زبانهای مختلف تبحر داشته و دنبال آن رفته است و در فرهنگ هم همینطور؛ یعنی وقتی که وارد فرهنگ هند شده است ابتدا زبان آنها گرفته است و از خلال این یادگرفتن زبان شروع به واکاوی فرهنگ هند کرده است. ما این را نگاه امیک در مردمشناسی میگوییم. ما یک نگاه امیک و یک نگاه اتیک داریم. نگاه اتیک این است که شما به عنوان یک سوژه بیرونی به فرهنگ نگاه کنید یعنی از بیرون به یک فرهنگ نگاه بکنید؛ یعنی از بیرون به یک فرهنگ نگاه بکنید. امیک یعنی اینکه شما از درون به این مسئله توجه بکنید و این امیک نکته خاصش بحث بیطرفی علمی است که یکی از نکاتی است که خود ابوریحان در مقدمه کتاب «ماللهند» به این اشاره میکند که میگوید که «من تلاشم بر این هست که بدون اینکه قضاوتی در مورد این فرهنگ بکنم» همان اصل بیطرفی علمی «بتوانم این فرهنگ را جوری معرفی که خواننده خودش...» این یعنی همان از درون نگاه کردن به فرهنگ؛ یعنی اینکه شما قضاوتهای خودتان را وارد نکنید. این را از این جهت مهم هست که ببینید الان ما یک فردی به اسم مالینوفسکی در تاریخ مردمشناسی، خب ایشان به عنوان اولین کسی که در مورد مشاهده مشارکتی صحبت کرده است یا درستتر آن مشاهده حین مشارکت؛ و ایشان گفته است که خب برای اینکه ما یک فرهنگی را بشناسیم لازم هست که در وهله اول زبان آنها را بدانیم و در بین آنها زندگی کنیم و در حین اینکه با آنها داریم زندگی میکنیم بتوانیم اطلاعات فرهنگی آنها را استخراج بکنیم که تا همین روز هم این به عنوان یک شیوه بدیع که فقط در مردمشناسی استفاده میشود و به اسم مردمشناسی ما میبینیم در تاریخ علم ثبت شده است؛ یعنی اینکه من اگر قرار هست مثلاً فرض بفرمایید در مورد یک روستایی در کردستان کار بکنم بهترین شکل که من میتوانم فرهنگ آنها را بشناسم این است که بروم اول کُردی یاد بگیرم و یک مدتی را با آنها زندگی بکنم که ما اشاره میکنیم که زندگی کردن با آنها زمانی میتواند برای ما آورده علمی داشته باشد که آنها دیگر ما را به عنوان غریبه محسوب نکنند. بگویند این جزئی از ماست با ما دارد زندگی میکند. آن موقع هست که ما خودمان را بهتر نشان میدهیم. خودمان را یعنی آنکه هست را بروز میدهیم و این به اسم ایشان ثبت شده است؛ و ما میبینیم که خب سالها قبل ابوریحان در مورد این موضوع صحبت کرده است. نه فقط ابوریحان، ما مثلاً مسعودی را داریم. مسعودی اصلاً یک فرد بینظیری است. او اصلاً در مورد مشاهده واقعاً صحبتهای دقیقی دارد؛ یعنی همان چیزی ما به آن مشاهده حین مشارکت میگوییم او اصلاً انجام داده است و در موردش صحبت کرده است. حتی گفته من در دارم یک روشی را میآورم یا دارم از علمی صحبت میکنم که وجود ندارد. تقریباً هم دوره ابوریحان هم هست.
منتها حالا من این را میخواهم عرض کنم وقتی که ابوریحان بیرونی به این اشاره میکند که من نمیخواهم قضاوتی در مورد این فرهنگ بکنم و سعی میکنم اصل بیطرفی را رعایت بکنم من میخواهم این را با همین مالینوفسکی در قرن بیستم مقایسه کنم که ایشان یک دفترچه یادداشتی داشته است که سال 1982 همسرش این را منتشر میکند و وقتی که این دفترچه یادداشتش منتشر میشود آنجا نشان داده میشود که ایشان برعکس این چیزی که اعتقاد داشته به اینکه من سعی میکنم اصل بیطرفی را و آن بحث انسانی را در مورد اینها رعایت بکنم یادداشتهایی دارد که نشان میدهد که این نگاهش به جامعه مورد نظرش که در جزایری اطراف استرالیا بوده نگاه بالا به پایین بوده؛ یعنی مثلاً حتی در یک جاهایی گفته که مثلاً سیاههای فلان! این وحشیهای یعنی آنجاها درواقع آن درونیاتش بیرون زده است و خیلی مجادله برانگیز انتشار این دفترچه شد! ولی میبینید که در همان دوران ابوریحان هیچ وقت چنین نگاهی به آن جماعت هندیها نداشته است؛ و اینها را سعی کرده بدون قضاوت و بدون ارزشگذاری بیاید همان را اعلام بکند. همانها را بنویسد و درواقع اجازه بدهد که دیگرانی که در مورد آن فرهنگ صحبت میکنند یا میخواهند اطلاعات داشته باشند خودشان برداشتهایشان را بنویسند. این چیزی که ما امروزه میگوییم ارزشگذاری فرهنگی یک امری است که با قدرت وابسته است. کدام فرهنگ؟ چرا زبان فارسی الان بالاتر است؟ برای اینکه با قدرت پیوند دارد. چرا زبان انگلیسی در دنیا مطرح هست؟ با قدرت است؛ یعنی اینکه بگوییم آیا زبان انگلیسی بالاتر است یا زبان مثلاً کُردی؟! میشود این حرف را زد؟ نه. اینها به ذات دو تا زبان هستند که همه ویژگیهای زبانی را دارند. ولی چرا آن بالاتر ایستاده است؟ دلایلش دلایل درونی زبانشناختی نیست. ارتباطی است که با قدرت ایجاد میکنند و خب این نگاه ما فوقالعاده است که در آن دوران ابوریحان این نگاه را داشته است که من باید با اصل بیطرفی و قضاوت ارزشی نکردن در مورد ارزشهای یک جامعه بحث بکنند. من فقط آن چیزی که هست را تلاش میکنم بدون در نظر گرفتن استانداردهای ذهنی خودم بتوانم منتقل بکنم و خب این یک به نظر من نگاه فاخری بوده که انجام دادیم.
مقایسه تطبیقی در مردمشنلسی
دومین نکته که من فکر میکنم باید به آن توجه داشت بحث مقایسه تطبیقی است که در مردم شناسی بسیار اهمیت دارد؛ یعنی ابوریحان هم در حوزه زبان و هم در حوزه اساطیر و هم در حوزه فرهنگ و دین فقط نیامده که یک نگاه توصیف گرایانه از فرهنگ هند داشته باشد. آمده اینها را با بقيه اساطير، با بقيه اديان مقايسه كرده است. زواياي آن را ديده است. آن چيزي كه ما الان در مردمشناسي به عنوان يكي از اصول بنيادين رشته ميدانيم همين بحث مطالعات تطبيقي است؛ يعني من اگر در مورد يك فرهنگي دارم كار ميكنم اگر بخواهم آن ريشههاي انساني آن را به دست بياورم بهترين راه اين است كه بتوانم همين وضعيت را در يك فرهنگ ديگر هم ببينم. در جاهاي ديگر هم ببينم. آن وقت است كه ما متوجه ميشويم چقدر فرهنگ انساني به هم گره خورده است. چقدر نزديك هستند علیرغم اينكه خيلي از سيستمها و نگاههاي سياسي ايدئولوژيك سعي ميكند اینها را از هم جدا بكند كه نمونه خاص آن همين كساني هستند كه از دل مكاتب نژادپرستانه استخراج ميشود يا به شكلهاي ديگر آن همين اتفاقي كه الان در اسرائیل ما ميبينيم دارد رخ ميدهد كه شما ميبينيد كه در صحبتهايشان، جاي جاي آن درواقع فلسطینیها را اینها اصلاً در زمره انسان نميگنجانند! يعني تلويحاً اشاره ميكنند كه اصلاً اینها انسان نيستند و بنابراين کشتن اینها هيچ مشكلي ندارد و هر كاري ميشود در مورد آنها انجام داد! يعني از يكي ايدئولوژي ميآيد كه اين خب متأسفانه در دورههاي مختلف تاريخي وجود داشته است و ميبينيم كه در همان دوران ابوریحان در متن نوشتار خودش اين اصل انساني را رعايت ميكند كه ذات اينكه انسان است و اين تفاوتهايي كه ما بين سبك زندگي انسانها ميبينيم ناشي از موقعيتهاي مختلفي است كه انسانها در آن قرار ميگيرند اعم از جغرافيا، اعم از دوره زماني، سياستي كه حاكم هست، ارتباطشان با قدرت، كه اینها را متنوع ميكند.
پس بنابراين روي اصل اينكه انسانها درواقع منشأ يكساني دارند كه آن چيزي كه الان در دنيا هم در علم مردمشناسي زيستي ديگر تقريباً كسي روي اين اصل اشكال نميگيرد كه انسانها ريشهشان يكي است هم از نظر تاريخي، از نظر ذاتي، تفاوتهايي كه ما داريم ميبينيم از انسانها محصول قرار گرفتن در موقعيتهاي مختلف هست. به همين دليل خب اين هم يكي از ويژگيهاي مهمي است كه ابوریحان در مورد آن صحبت كرده است و فكر ميكنم خب اين خيلي مهم است كه ما هم به اين توجه داشته باشيم.
نكته ديگري كه در مورد ابوریحان ميخواهم صحبت بكنم يك بحث روششناسی است كه البته يك بخش از آن را من گفتم و فكر ميكنم حالا به همين بحث بيطرفي علمي و همینطور مشاهده حين مشاركت و مطالعات تطبيقي، اين سه موردي كه من از ايشان نام بردم و اهميت زبان كه در مورد آن گفتگو كرديم اين درواقع الان بحثهايي است كه ما در مردمشناسي جديد روي اینها تأكيد داريم؛ يعني بحثهايي كه ايشان در آن دوران مطرح كرده است امروز هنوز ما چيز زيادي نداريم به آنها اضافه بكنيم و ميگوييم براي شناخت يك فرهنگ اینها احتياج هست. شما مشاهده حين مشاركت داشته باشيد يعني وارد يك جامعه بشويد. عضوي از آنها بشويد و آنها ديگر با تو احساس غريبگي نكنند تا بتواني ديتاهايي كه به دست ميآوريد ديتاهايي باشد كه ناب باشند. مال خود آن فرهنگ باشند.
بحث بيطرفي علمي است هنوز مطرح است كه تو بايد از نگاه انیک استفاده بكني نه اتیک. بايد از درون يك فرهنگ را فهم بكنيم و همینطور مطالعه تطبيقي كه ايشان دائماً مفاهيم فلسفي و ديني هندی را با فلسفه یونان، تفکر اسلامی مقايسه كرده است تا بتواند آن شباهتها و تفاوتهايي كه بين اين پديدهها وجود دارد درواقع به آنها اشاره بكند.
تاریخ انتشار: 1404/06/25
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.