آنچه در ادامه ملاحظه می‌کنید سخنان دکتر سید جواد میری در نشست تخصصی رسانه فکرت با عنوان"بازاندیشی در پروژه دولت‌سازی ایرانی" است.

 به نظر من در باب اينكه اساساً دولت، ممكن است ما می‌گوییم دولت يك موقع می‌گوییم قوه مجريه است. نه. دولت به معناي استيت به معناي حاكميت خب در روزگار جديد يك معنايي پيدا كرده همان جور كه آقاي دكتر عنبري گفت بالاخره يك مكاتبي بودند گفتمان‌هایی بودند سير تحولات تاريخي بوده است. امروز ما مثلاً يك تعريفي از دولت داريم كه آقا مثلاً حاكميت، دولت، استيت قرار است اين كارها را انجام بدهد و براي اينكه بتواند آن وظايف را انجام بدهد يقيناً بايد به بدنه كارشناسي توجه داشته باشد اما من اين را بعيد می‌دانم. نمی‌گویم اصلاً توجه نمی‌کند! بحثم اين نيست كه كامل بگويم صفر است ولي واقع امر اين است كه ما همچين چيزي را نمی‌بینیم!"

 

سه فهمی که از دولت وجود دارد

اما بعدازاین بگوييم حالا مقدمه يا درد و دلي كه گفتم من تقريباً فكر می‌کنم سه تا نكته هست يا سه تا تعريف يا سه تا فهم از دولت وجود دارد كه هرکدام از آن فهم‌ها وقتي نقطه ثقل قرار می‌گیرد يك پيامدهايي در ساختار يا در چهارچوب ديالكتيك و حتي پلتيك نهادهاي اجتماعي ايجاد می‌کند كه بعضی‌هایش در بحث‌های آقاي دكتر هم بود اگر حالا با عنوان هم يعني با اسم متفكران هم اين اشاره نشد ولي بود. ببينيد يك موقع دولت را از منظر هگلي نگاه می‌کنیم. هگل خب حالا در فلسفه خودش يك بحثي دارد با عنوان تكامل يا تطور روح است و می‌آید می‌گوید دولت يا استيت ظهور روح عقلانيت است و اين عقلانيت در عالی‌ترین وجه خودش وقتي می‌خواهد خودش را بروز بدهد تجسد پيدا بكند، تجسم پيدا بكند در استيت در دولت خودش را نشان می‌دهد يعني مظهر عقلانيت را ما بايد در كجا ببينم؟ در استيت ببينيم. خب كساني كه روي اين مبنا حركت می‌کنند این افراد قائلند که جامعه بايد ذيل دولت باشد مثلاً اقتصاد ذيل دولت باشد، فرهنگ ذيل [دولت باشد،] همه‌چیز دولت است! حالا يك موقعي ممكن است مثلاً شما بيايي مثل امريكا بعد از انقلابي كه در امريكا اتفاق می‌افتد مثلاً يك مجلسي را درست بكني مجالسي را سنا و كنگره و این‌ها را درست بكني كه مبادا اين قدرت يا اين مظهر عقلانيت وقتي به‌صورت وحيد و يگانه و فريد در آن بالا قرار گرفت آن‌قدر قدرت پيدا بكند مثلاً مثل يك اختاپوسي بشود يا مثل يك لوياتاني بشود كه چك و بالانسي هم نداشته باشد خب ما بايد يك چك و بالانسي را براي آن بگذاريم اما بااین‌حال مظهر عقلانيت دولت است استيت است. يك نگاه ديگري در تطورات انديشه بگوييم بشري و مشخصاً در انديشه اروپايي و امريكايي شكل گرفت كه می‌بینیم نه، اتفاقاً مظهر عقلانيت يا آن مظهر عقلايي بودن و معقول بودن در دولت يا استيت خودش را به منصه ظهور نمی‌رساند اينجا دوركيم يك بحثي دارد. بحث دوركيم چيست؟ بحث دوركيم اين است كه ظهور و تجسم و تجسد روح در آن وجه اكمل خودش در جامعه خودش را نشان می‌دهد در society و جالب است كه حتي یکجایی می‌آید می‌گوید آن چيزي را هم كه در اديان خدا می‌گفتند آن خدا اتفاقاً تجسمش در society است در امر اجتماعي است اينجا نقطه ثقل به‌جای اينكه روي استيت برود روي چه چيزي می‌آید؟ روي جامعه [می‌آید] خب اين يك پيامدهايي دارد، يك تبعاتي دارد، يك عواقبي براي فهم ما از معادله قدرت و جامعه يا فرهنگ و قدرت دارد. يك نگاه سوم ديگري هم باز مطرح می‌شود آن نگاه را آدام اسميت دارد كه می‌آید می‌گوید آقا درست است روح تطور پيدا می‌کند روح خودش را كامل می‌کند اما ظهور و بروز و تجسد و تجسمش نه در ساحت دولت يا استيت است، نه در ساحت society است در بازار است، در ماركت است و آنجا هم كه بحث چك و بالانس را می‌گوید آقا می‌گوید شما كنار بكشيد آن چك و بالانسي كه شما در حوزه استيت می‌خواستید بگذاريد يا چك و بالانسي كه در حوزه جامعه و فرهنگ می‌خواهید بگذاري این‌ها كاركرد ندارد يك دست نامرئي است آن دست نامرئي قشنگ چه‌کار می‌کند؟ این‌ها را چك و بالانس می‌کند.

 

سوال امام محمد غزالی پیش‌روی دولت‌ها

خب اينجا يك بحثي هست كه غزالي به نظر من مطرح كرده است و ما هنوز هم با آن مسئله روبرو هستيم و حتي شما به جنگ دوازده‌روزه اشاره كردي اين جنگ دوازده‌روزه و يك سؤال را ديدم يكي از دوستان گفت آقا نهايتش ما آينده منهاي اسرائيل را هم براي خودمان تعريف كرديم آن را هم روي دوش دولت گذاشتيم يعني حاكميت می‌خواهیم حركت كنيم و آن يك بحثي است كه هنوز هم كه هنوز است مسئله است و غزالي هزار سال پيش اين را پيش پاي نه‌فقط ما، بلكه پيش پاي بسياري از متفكران، انديشمندان، سياستمداران و كساني كه اهل قدرت هستند گذاشته است و آن سؤال اين است. اگر مابین يعني حاكم و حاكميت به معناي امروز، اگر بين يعني مخير شد بايد انتخاب بكند بين ملك و شريعت چه‌کار بايد بكند؟ بسياري از كساني كه مثلاً شريعتمدارانه به امر سياسي نگاه می‌کنند می‌گویند خب معلوم است ملك چيست ملك يك امر مادي است آن را دور بيندازيد، شريعت، شده آقا مثل اباعبدالله الحسين جلو می‌رویم سرمان را هم می‌دهیم شريعت را بايد حفظ كنيم تا ما يك مثالي بشويم براي آيندگان بفهمند كه شرافت و فلان است. يك عده از آن‌طرف می‌گویند ملك. غزالي چه می‌گوید؟ غزالي می‌گوید فردي، منِ فرد بايد شريعت را حفظ كنم. من فرد مخير شدم آقا باشد حالا بماند كه او در اهل تسنن يعني بگوييم در نگاه مثلاً فقه اهل تسنن نگاه می‌کند تقيه و این‌ها را چيز نمی‌کند در فقه شيعه هم تقيه هم می‌آید می‌گوید حتي فرد هم اگر یکجایی مخير شد بين اينكه جان خودش را از دست بدهد حفظ و صيانت از جان خودش و خانواده‌اش بكند دروغ هم بگويد اشكال ندارد بيايد بگويد نه آقا من كجا، من شيعه نيستم و الا من هم مثل تو وضو می‌گیرم مثلاً اين است. اما غزالي می‌گوید نه خير. حاكم و حاكميت ملزم است كه در مقابل يك مسئله يا يك بحران يا در برابر يك خطري كه بين ملك و شريعت مخيرش می‌کند ملك را برگزيند؛ چرا؟ چون اگر ملكي نباشد ديگر اجراي احكام شريعت هم معطل می‌شود اصلاً ممكن نيست.

 

عقبه ما نسبت به دولت

اين تصوري كه ما از دولت و حاكميت و قدرت داريم در شرق و مشخصاً در ايران يك عقبه‌ای دارد از سياست مثلاً وقتي شما سهروردي را نگاه می‌کنی سهروردي اساساً يك نگاه Hierarchical به قدرت دارد يا يك سلسله مراتبي دارد و اساساً حاكم را و حاكميت را ظهور و بروز نور و مثلاً نورالانوار می‌بیند كه آقا بالاخره يك حاكمي است كه وصل به عقل مثلاً فعال است و فارابي هم این‌طور می‌بیند و می‌بینیم همين نوع نگاه كه به‌نوعی قداست به قدرت می‌دهد آمده در جمهوري اسلامي و به بخش‌هایی از جمهوري اسلامي در معادلات قدرت چه‌کار كرده؟ خودش را مجسم كرده است. از این‌سو هم نيازهايي آمده و مطالباتي آمده كه اين مطالبات مثلاً در زماني كه سهروردي يا فارابي داشته در باب مدينه فاضله صحبت می‌کرده اساساً مطرح نبوده، به چه معنا است؟ به اين معنايي كه در تحولات بگوييم تاريخ جديد انسان يا جامعه انساني از وضعيت رعيت به وضعيت سوژه وارگي يا به وضعيت سوژه رسيده است و سوژه در ظاهر ما به اين هم انسان می‌گوییم وقتي داريم تاريخ را مطالعه می‌کنیم به آن‌هم انسان می‌گوییم اما انساني كه رعيت است و اراده‌ای ندارد و اساساً خودآگاهي و جامعه آگاهي و تاريخ آگاهي و اراده معطوف به تحول ندارد با انساني كه این‌ها را دارا است يا حداقل در مقام نظر می‌گوید بايد این‌گونه باشد مديريت اين دو تا نمی‌تواند يكي باشد به همين خاطر خود مفهوم به نظر من قدرت و حاكميت در بگوييم نظام جمهوري اسلامي و در وضعيتي كه ما در آن قرار گرفتيم نوعي عدم تقارن ايجاد كرده و تا از منظر نظري ما نتوانيم اين عدم تقارن را بازانديشي بكنيم روي آن بينديشيم روي آن تفكر بكنيم به نظر من ما نمی‌توانیم به آن دو چيزي كه شما داري به آن اشاره می‌کنی يا دغدغه‌ات است امنيت و رفاه نزديك بشويم.

 

چه زمانی انسجام ملی شکل می‌گیرد؟

انسجام زماني شكل می‌گیرد كه يك امنيت اقتصادي و امنيت رواني هم در زندگي روزمره من وجود داشته باشد وقتي اين وجود ندارد جريان جنگ سقوط بشار اسد را حتماً گزارشش را خوانديد ديگر مثلاً در يك گزارشي نوشته بودند كه این‌ها مثلاً دو تا پسرعمو بودند يكي از آن‌ها در ارتش اسد داشت می‌جنگید، يكي از آن‌ها مثلاً در همين نيروهاي نظامي كه تحت حمايت الشرع بودند بعد او به او زنگ می‌زد می‌گفت كه تو چقدر ماهيانه می‌گیری؟ می‌گفت مثلاً من ماهيانه سي دلار می‌گیرم. گفت مرد حسابی من دارم همین‌جا كه نشستم ماهي هزار دلار می‌گیرم خب این‌طرف بيا. اسلحه‌اش را زمين می‌گذاشت این‌طرف می‌آمد. تو می‌توانی يكي را به جرم جاسوسي بگيري، دو تا را [به جرم جاسوسي بگيري.] وقتي شما یک‌دفعه يك توده مردمي يك بخش مهمي از مردمت نارضايتي اقتصادي داشته باشند و نتوانند مشيت امور خودشان را انجام بدهند این‌ها بالقوه سرباز مثلاً دشمن تو می‌شوند

 

جهان شناسی شهید چمران از آینده لبنان

از همان ابتداي انقلاب و بعد از تأسیس جمهوري اسلامي هیچ‌وقت اين يك پيوست فرهنگي و علمي و مثلاً نرم نداشت مثلاً نهايتاً جامعة المصطفي و يا بخش مثلاً حوزه و این‌ها بودند. شهيد چمران يك كتابي دارد اين را فكر كنم حدود شصت‌ویک يا شصت‌ودو سال پيش اين كتاب را نوشته است با عنوان لبنان است اين كتاب را بگيريد و بخوانيد. خب می‌دانید شهيد چمران يك آدمي بوده كه فيزيك پلاسما خوانده است مثلاً در حوزه علوم اجتماعي و مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی كاري نكرده بوده. اين كتاب بعد از شصت سال حتي امروز من كه مثلاً حوزه‌ام جامعه‌شناسی بوده علايق اتنوگرافی دارم فيلدورك انجام دادم مطالعات فرهنگي مثلاً رفتم مطالعات ميداني انجام دادم می‌خوانم تعجب می‌کنم می‌گویم اين آدم چه‌جوری شصت سال پيش لبنان را از منظر قوميت از منظر مذهب از منظر مناسبات اجتماعي، مناسبات فرهنگي و مناسبات سياسي كه مبتني بر اين بنیان‌های فرهنگي و قوميتي و مذهبي شکل‌گرفته است اين چه‌جوری توانسته است ترسيم كند و به اين زيبايي چهارچوب بندي و مفصل‌بندی تئوريك و نظري بكند؟! شصت سال از آن دوران گذشته است اما یک‌دانه شما جامعه‌شناس، مردم‌شناس و حتي يك اهتمامي از سمت دانشگاه‌ها و آموزش عالي ما نمی‌بینی كه رفته باشد بگويد خب حالا اين كتاب را يك كسي كه متخصص فيزيك پلاسما بوده نوشته است حالا منِ جامعه‌شناس، منِ مثلاً مردم‌شناس به جامعه‌شناس و مردم‌شناس هم خرده نمی‌توانی بگيري چون اساساً دانشگاه‌های ما به‌گونه‌ای اساتيد را چهارمیخ می‌کنند و تبديل به كارمند می‌شود.

 

پس ما اگر می‌خواهیم در اين وضعيت كنوني به‌نوعی باشد كه هم بتوانيم خودمان را حفظ بكنيم و هم بتوانيم جايگاه خودمان را در جهان ارتقاء بدهيم و يك دولت قوي هم داشته باشيم به نظر من عناصر و مؤلفه‌های فرهنگي را نبايد فراموش كنيم و قبل از اينكه اين عناصر و مؤلفه‌های فرهنگي را براي بیرونی‌ها به رخ بكشيم بايد در داخل خودمان آن بشويم يعني ما بايد خودمان تبلور و تجسد تعاملات فرهنگي باشيم.

تاریخ انتشار: 1404/06/31

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil