آنچه ملاحظه می‌کنید بخش نخست از سخنان دکتر حسین میرزایی، عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) است که در نشست تخصصی رسانه فکرت با عنوان "جایگاه مردم‌شناسی در زمانه امروز" مطرح شده است؛

انسان شناسی یا مردم‌شناسی

رشته‌اي كه ما امروز حالا يك دعوايي هم روي اسمش است كه بعضی‌ها مردم‌شناسي و بعضی‌ها انسان‌شناسی مي‌گويند اين محصول یک تفاوت در ترجمه در فارسی است. من اين را مي‌خواهم روشن بكنم. این رشته‌اي كه الان در دنيا وجود دارد آنتروپولوژي هست كه روي اين واژه علمي آن كسی حرفي ندارد ولي اين را بعضی‌ها به مردم‌شناسي ترجمه مي‌كنند بعضي‌ها به انسان‌شناسی ترجمه می‌کنند. دليلش هم در تفاوتي است كه در دو تا كلمه است يكي كلمه اتنو است و آنتروپوس، اين دوتاست كه تعیین‌کننده است. ما سه تا كلمه كليدي در اين رشته داريم يك مورد اِتنوگرافي، يك مورد اِتنولوژي و يك مورد هم آنتروپولوژي است. هر كدام از این‌ها يك تعريف مفهومی دارد و يك سلسله مراتب روشي هم دارد كه بدم نمی‌آید اینجا این را باز کنم شاید برای کسانی که اين بحث را مي‌شنوند جالب باشد.  ما وقتي مي‌گوييم اتنوگرافي، اتنوگرافي به معناي يك جور تک‌نگاری است يا يك جور  قوم‌نگاری يا مردم‌نگاری درواقع از آن استفاده مي‌شود؛ يعني اينكه ما بتوانيم در مورد يك جماعت مشخصي يك توصيف همه جانبه ارائه بدهيم كه اين  خيلي در اين رشته مهم هست. ما در مردم‌شناسي بیشتر به توصيف بها مي‌دهيم تا تحليل. حالا از نظر فلسفي ما معتقد هستيم كه خود توصيف يك جور تحليل است يعني شما وقتي هم داريد توصيف مي‌كنيد داريد با يك نگاهي به آن پديده نگاه مي‌كنيد كه درواقع يك جور تحليل در آن نهفته است.

 

چرا توصيف مهم است؟ توصيف درواقع به ما اجازه مي‌دهد كه آن پديده را درست‌تر بشناسيم. وقتي خوب بشناسيد امكان تحليل داريد و اگر خوب نتوانيد آن را توصيف بكنيد قاعدتاً تحليل هم راهي به جايي نخواهد برد.

 در اروپا اين رشته كه ما آنتروپولوژي مي‌ناميم قبلاً اسمش اتنولوژي بوده است؛ يعني كلمه آنتروپولوژي كلمه نمي‌گويم جديدي است مثلاً در اروپا در فرانسه قرن هجدهم و نوزدهم وقتي مي‌گفتيد آنتروپولوژي بيشتر یک جور شناخت جسماني انسان به نظر مي‌آمد؛ يعني آنتروپولوژي يك جور، آن چيزي است كه ما امروز به آن مردم‌شناسي زيستي مي‌گوييم. من حتی یادم هست می‌خواهم بگویم اين ذهنيت هنوز هم در جامعه فرانسه وجود دارد كه من مثلاً ده سال پيش، پيش كسي بودم گفت رشته تو چيست؟ چه چيز مي‌خواني؟ گفتم آنتروپولوژي، ديدم مي‌گويد شما در مورد اين چيزها صحبت مي‌كنيد. ديدم هنوز هم كونوتاسيون فكري آن‌ها در مورد اين رشته به بحث زيستي برمي‌گردد. در حالي كه در آمریکا در همان ابتدا آمدند تفكيك كردند گفتند ما  از كلمه آنتروپولوژي استفاده كردند و آن را گفتند كه ما از دو تا واژه استفاده مي‌كنيم يعني به آن صفت مي‌دهيم كالچرال آنتوپولوژي و بيولوژيكال آنتروپولوژي. همين جا اين را از هم جدا كردند كه ما يك بحث فرهنگي در مورد اين رشته داريم و يك بحث زيستي داريم كه این‌ها را درواقع مي‌شود جدا بررسي كرد. در اروپا اين طور نبوده است. در اروپا این‌ها كلمه آنتروپولوژي را به عنوان زيستي به كار مي‌بردند و كلمه اتنولوژي را به عنوان واژه‌اي كه همان چيزي كه امروز ما به آن مردم‌شناسي فرهنگي مي‌گوييم استفاده مي‌كردند.

 

خب سير تحول اين داستان هم از نظر واژگاني بخواهم خدمت شما بگويم خب آن ابتدا كه اين رشته در اروپا تأسيس شد كلمه اتنولوژي به كار برده مي‌شد و خب اين كلمه اِتنوس در واژگان يوناني يك مقداري بار تحقيرآميز دارد! مثل و معادل آن چيزي كه ما در فرهنگ فارسی شايد به عنوان مثلاً دهاتی بگوييم. اصلش كه خب غلط است اينكه ما همه دو نسل، سه نسل به عقب برگرديم ریشه همه ما روستایی است. ولی از نظر این بار تحقيرآميز بودن آن شايد معادل آن باشد. چرا اين واژه اتنولوژي استفاده شد؟ براي اينكه وقتي كه علوم اجتماعي در غرب شكل گرفت و حالا اين هم ريشه‌اش اين بود كه خب بعد از آن انقلاب‌هاي اجتماعي كه در اروپا شكل گرفته مثلاً انقلاب فرانسه، انقلابي كه در اسپانيا اتفاق افتاد و آلمان و از بين رفتن حكومت پادشاهي و آمدن جمهوري، آدم‌ها مهم شدند. مردم مهم شدند. جامعه مهم شد. مردم مهم شدند و علماي اجتماعی گفتند خب حالا که این‌ها مهم هستند ما باید این‌ها را بشناسیم دیگر. باید چه کار بکنیم این‌ها را بشناسیم؟ تا قبلش آن‌قدر مهم نبودند. شما اگر تا قبل از این را نگاه کنید تاریخ را هم اگر نگاه بکنید در مورد مردم عادی شما چیز زیادی درواقع نمی‌بینید و آن چیزی که بیشتر هست در مورد پادشاهان هست و جنگ‌های بزرگ و در مورد مردم عادی شما دیتایی به آن معنا را ندارید. گفتند خب ما چطوری این را بشناسیم؟ گفتند یک رشته‌ای تأسیس می‌کنیم که آگوست کنت درواقع مبدع جامعه‌شناسی شد که اول اسم این رشته را فیزیک اجتماعی گذاشت. بعد یک فردی در بلژیک از این واژه برای یک رشته‌ای شبیه جمعیت‌شناسی ما استفاده کرده بود و این اسم را عوض کرد و آن را سوسیولوژی کرد. آن چیزی که ما به آن جامعه‌شناسی می‌گوییم. مردم‌شناسی هم تقریباً هم‌زمان با جامعه‌شناسی شکل می‌گیرد. خب شاید این سؤال پیش بیاید که چر این دو تا رشته هم زمان در اروپا شکل گرفتند. این از یک پارادایم ذهنی می‌آید که در همان دوره در اروپا شما یک پارادایم اروپا محوری حاکم بود که اروپا را مرکز دنیا می‌دانست و خارج از اروپا را جهان غیر، دیگری، وحشی و نگاهش یک مکان درجه دو بود. خب پس یعنی این‌ها قائل بودند ما دو جور جامعه داریم: یک جامعه اروپایی داریم که شهرنشین و صنعتی است و یک جامعه غیراروپایی داریم که این‌ها سنتی هستند و عمدتاً هم شهر را اصلاً نمی‌شناسند. یک روستایی هستند یا عشایر هستند. کوچ رو هستند. گفتند حالا که دو تا جامعه داریم پس دو جور علم هم می‌خواهیم: یک علم برای مطالعه جامعه اروپایی که اسمش را جامعه‌شناسی گذاشتند و یک علم برای مطالعه جوامع غیراروپایی که مردم‌شناسی، اتنولوژی شد؛ یعنی آن کلمه اتنوس اینجا نشان می‌دهد که این بارش یعنی در لغت یونانی اتنوس به معنی جماعت‌های کوچ رو هست کسانی که یکجانشین نیستند و خود این نشان می‌دهد که اصلاً تفکر آن دوره در مورد غیراروپایی‌ها چطوری درواقع این واژه را انتخاب کرده‌اند.

 

مردم‌شناسی از دل استعمار پدید آمد

 جامعه‌شناسی قرار شد که به جامعه اروپایی بپردازد و مردم‌شناسی به جامعه غیراروپایی. این مستلزم این بود که یکسری از علوم اجتماعی‌دان‌ها به این دلیل از اروپا بروند و آنجا بتوانند این جوامع را بررسی بکنند. برای همین هم می‌بینید که این‌ها عمدتاً رفتند در مستعمرات خودشان یعنی مثلاً فرانسوی‌ها رفتند در آفریقا، شمال آفریقا، آمریکایی‌ها همین‌طور، آلمان‌ها همین‌طور، پرتغالی‌ها همین‌طور، اسپانیایی‌ها همین‌طور، این‌ها عمدتاً رفتند در مستعمرات خودشان شروع کردند به پژوهش کردن در مورد جوامع غیراروپایی.

 

خب ناگفته پیداست که نتايج اين پژوهش‌ها عمدتاً در جهت اداره آن جوامع استعماري به كار مي‌رفت؛ يعني این‌ها مي‌گفتند هر چقدر ما بهتر آن جوامع را بشناسيم بهتر مي‌توانيم این‌ها را استثمار بكنيم. خب همين مدل نگاه در جاي جاي دنيا وجود داشت. در هند بود. يك نوعي در ایران هم ما اين را مي‌ديديم. در آفريقا كه شدت داشت. در بوميان امريكا این ديده مي‌شد كه این‌ها مي‌رفتند شناخت پيدا مي‌كردند كه بهتر این‌ها را استثمار بكنند. استعمار بهتر آنجا بنشيند. بهتر بتوانند اداره بكنند.

 

پس نسل اول مردم‌شناس‌ها درواقع اين طور كار جلو بردند. در ادامه كار چيزي حدود شايد مثلاً ً صد سال، صد و پنجاه سال طول مي‌كشد تا آرام‌آرام رشته مردم‌شناسي به اين جمع‌بندي مي‌رسد كه این تفكري كه ما در مورد آدم‌هاي غیراروپایی داريم این‌قدر هم درست نبوده است كه این‌ها وحشي هستند! بربر هستند! به دور از تمدن هستند! يعني يافته‌هاي این‌ها به این‌ها نشان مي‌داد كه اين تفكر غلط است.حالا اين يافته‌ها چه چيزهايي بود؟

 

قنات؛ تکنولوژی پیشرفته فراموش شده

در سفرنامه های بسیاری که راجه به ایران نوشته شده است نام قنات آمده است. قنات مي‌دانيد يك تكنولوژي بسيار پيشرفته در ایران بوده و خب متأسفانه ما امروز نتوانستيم اين را نه درست حفظ بكنيم و نه درست از اين استفاده بكنيم كه بعضي وقت‌ها طول اين‌ قنات‌ها به ششصد كيلومتر در مركز ایران مي‌رسيد و ما يكي، دوتا هم نداريم. هنوز هم هستند زياد. اينكه يك كشور، يك تمدن، ما الان تمدن ایرانی اگر بخواهیم يك معادل براي آن بگوييم مي‌گوييم تمدن كاريزي يا تمدن قناتي؛ يعني اينكه ما توانسته‌ايم مديريت آب را در يك جاي خشكسال به نحوي انجام بدهيم كه هيچ وقت دچار كمبود آب نبوديم.

 

ببینید اين نكته، من اینجا جا دارد ياد كنم از استاد صفی نژاد و استاد فرهادی، دو مردم‌شناس برجسته کشورمان كه به نظر من به اندازه كافي ما قدر اين دو بزرگوار را نمي‌دانيم. مطمئن هستم مثل ابوریحان اگر غربي‌ها اين دو تا استاد را داشتند الان از این‌ها يك كوه بزرگي ساخته بودند كه به آن افتخار مي‌كردند. ما در ایران متأسفانه اين نگاه را هم بين علماي علوم اجتماعي نداريم و نه در سیاست‌گذاری‌های کلان كه بتوانيم از اين الگوها استفاده بكنيم. دكتر صفی نژاد يك كتاب مفصل در مورد قنات به اسم «کاریز در ایران» دارند و دکتر فرهادی هم همین‌طور، روي این‌ها كار كرده‌اند.

 

خب محصول اين جريان چيست كه این مردم‌شناس وقتي می‌آید مي‌بيند كه این‌قدر رابطه فرهنگ با طبيعت در بين اين مردم ایران این‌قدر قوي بوده است كه این‌ها در يك كشور خشكسال توانستند آب را مديريت بكنند و خيلي جالب است به شما بگويم كه مشكلات آبي كشور ما از زماني شروع شد كه ما وارد مدرنیزایسیون شديم دوران نوسازي؛ يعني دوره پهلوي اول كه گفتند اين قنات‌ها بايد برداشته شود و ما برويم سراغ چاه‌هاي عميق كه بتوانيم آب را مديريت بكنيم و همين باعث شد كه ما دچار مشكل آب بشويم! يعني امروز مشكلات آبي ما محصول همين چاه‌هاي عميق است. چاه‌هايي كه آمده بود و قرار بود به جاي قنات‌ها بنشيند كه بهتر ما آب را مديريت بكنيم و فرهنگ ما را از بين بردند! شايد همان كاري كه غربي‌ها در مورد خيلي از پديده‌هايي كه ما در فرهنگمان داشتيم و آن‌ها را از بين بردند.

 

مثالی از شاهکار شیخ بهایی

حمام شیخ بهایی یکی از آن‌هاست که برای اینکه بفهمند که چطور این حمام کار می‌کند این را نابود کردند که بفهمند چطوری کار می‌کند! و از بین رفت. ما نتوانستیم خیلی در مقابل این تحرکاتی که در دنیا بود در جریان نوسازی مقاومت بکنیم. درست است که در همان زمان‌ها افرادی مثل آل احمد و صادق هدایت در مورد این مسائل موضع‌گیری دارند که ما چطور داریم فرهنگمان را کنار می‌گذاریم و یک چیز دیگری را داریم جایگزین این می‌کنیم که معلوم نیست این با فرهنگ ما سنخیت داشته باشد یا نداشته باشد! همین امروز ژاپنی‌ها از قنات ما استفاده کرده‌اند یعنی یک مردم‌شناسی به اسم اونو داریم که در ایران یک کتابی هم درواقع درآورده‌اند آقای رجب‌زاده این کتاب را از ژاپنی به فارسی ترجمه کرده است که در مورد جامعه ایران صحبت کرده است. این کتاب چهار پرده دارد؛ و در يك بخش از آن در مورد قنات‌ها مفصل صحبت كرده است و ژاپني‌هاي ديگري هم آمدند در مورد قنات صحبت كرده‌اند. خروجي اين شده است كه الان شهرهاي ژاپن كه دچار سيل‌هاي گسترده بوده از سيستم قنات ايران براي دفع اين سيل‌ها استفاده كرده است؛ يعني در جاهاي مختلف شهر چاه‌هاي عميقي زده شده كه این‌ها در پايين به همديگر متصل شده‌اند و آب‌هايي كه درواقع مي‌آيد این‌ها در زمان سيل این‌ها كنار مي‌روند و اين آب‌ها به داخل اين چاه‌ها هدايت مي‌شوند و از آنجا خارج مي‌شوند. كاملاً مدل قنات‌هاي ماست كه ما آب‌ را چطور جمع مي‌كردند و آن زير نگه مي‌داشتيم. حالا این‌ها براي دفع آب‌هاي اضافي از آن استفاده کردند. پس اين مدل‌هايي بوده است كه اروپايي‌ها وقتي آمدند در جاهاي غیراروپایی ديدند متوجه شدند كه نه آن‌ها هم درواقع از نظر ساختار تمدني و ساختار فرهنگي چيزهايي دارند كه ما نداريم. من اگر بخواهم حالا يك مقدار فرهنگي‌تر بگويم به نمونه‌هاي زباني اشاره بكنم ببينيد ما در اصطلاحات زبان‌شناختی مي‌گوييم كه اگر در يك فرهنگي براي يك واژه‌اي كلمات خاص داشته باشيم يعني آن در آن فرهنگ مهم است يا تعداد كلماتي كه براي یک پديده وجود دارد مهم هستند. مثلاً مي‌گویيم در اسكيموها مي‌گويند پنجاه تا كلمه براي برف دارند و كلمه برف فی‌نفسه هيچ معنايي براي آن‌ها ندارد. برف يعني چه؟! چون آن‌ها دارند با برف زندگي مي‌كنند برفي كه صبح مي‌آيد يك اسم دارد. برفي كه شب مي‌آيد يك اسم دارد. برفي كه با باد مي‌آيد يك اسم دارد. برفي كه در آفتاب مي‌آيد يك اسم دارد. برفي كه نمناك است يك اسم دارد. برفي كه خشك است یک اسم دارد و هر كدام از این‌ها كاربردهاي مختلفي هم در فرهنگ آن‌ها دارند و این‌ها نمي‌گويند برف فلان، نه براي آن كلمه دارد. بنابراين وقتي شما به او برف مي‌گوييد می‌گوید کدام برف می‌دانید مثل اين مي‌ماند كه من هميشه اين را در کلاس‌ها مثال می‌زنم مي‌گويم مثل اين مي‌ماند كه من بخواهم بگويم كه ديروز مثلاً يك خواستگاری برای خواهر من آمده بود با ماشين آمده بود! اين هيچ معني ندارد. فقط در مقابل این‌که اين پياده نيامده بود ديگر سواره آمده بود. ولي ما اگر بخواهيم مشخص كنيم اينكه چه نوع ماشيني با آن آمده است كه تعيين مي‌كند. من مي‌گويم با تاكسي آمده بود يك معني مي‌دهد. بگويم با مثلاً پرايد آمده بود يك معنا مي‌دهد. با شاسی‌بلند، بنز، بي‌ام‌و، اين است كه معنا مي‌دهد؛ و الا بگوييم با ماشين آمده بود طرف مي‌گويد خب اين ديوانه است چرا اين كلمه را دارد استفاده مي‌كند! بايد مشخصاً طوري بگويد كه  آن هم همان آن هم همین‌طور است يعني استفاده از كلمات متعدد مي‌تواند نشان‌دهنده جايگاه آن كلمه در آن فرهنگ باشد.

 

 مدت‌ها اروپايي‌ها مي‌گفتند كه اين ما هستيم كه اين كلمات را داريم. آنجاها مثلاً كلمه ندارند! من خودم يك پژوهشي را در ایران در مورد خرما انجام دادم. ما در ایران قريب به صد و بیست و هفت نام براي خرماهاي مختلف داريم كه من تهرانی که فرهنگ خرما ندارم من خرما می‌گویم. دیگر جدیداً یک خورده شاید این فرهنگ بیشتر شده نهایتش می‌گویم رطب هم یک جور خرماست. حالا حتی جاهایی هم که بیشتر آشنا هستند کلمات زیادی از آن نمی‌دانند! در حالی که این کلمات در هرمزگان، در خوزستان، در بوشهر، در کرمان، این‌ها کلمات مختلف برای خرماهای مختلف دارند که برای آن‌ها خیلی معنادار و مشخص هست که جایگاه این را مشخص می‌کند. ما در مورد ماهی این را داریم. در مورد شمشیر، چاقوهای مختلف، این‌ها همه هست. در مورد نی. این‌ها تحقیقاتی است که انجام شده است.

 

خب اين هم يك بخشي از آن است يعني این‌ها متوجه شدند که اگر بخواهيم بگوييم يك فرهنگ پيچيده است پس فرهنگ‌هاي غیراروپایی هم اين را دارند. من نمونه شايد واضح‌تر آن را مثلاً در واژگان خويشاوندي بگويم. ما مي‌گوييم در خويشاوندي هم همين هست اگر شما يك اسم خاص براي جايگاه افراد داشته باشيد اين نشان‌دهنده اهميت آن‌هاست. ببينيد مثلاً آن‌ها در فرهنگ اروپايي براي دايي و عمو يك كلمه استفاده مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد كه در فرهنگ اروپايي این‌قدر بين برادر مادر و برادر پدر فرقي نيست دايي و عمو؛ و حقيقت همین‌طور است يعني واقعاً در زندگي روزمره‌شان اين دوتا خيلي از نظر جايگاه با هم فرقي نمي‌كنند. اين برادر پدرم است اين برادر مادرم است. ولي در فرهنگ ما دايي كجا! عمو كجا! يا از آن طرف بين عمه و خاله هم همین‌طور است اين جايگاهي كه دارند؛ يعني ما در فرهنگ غربي اين دوتا هم همين است اين خواهر پدرم است يك كلمه دارد. او هم خواهر مادرم. این‌ها يك كلمه براي این‌ها استفاده مي‌كنند یعنی دو تا كلمه خيلي براي آن‌ها جايگاه ندارد. ولي ما این‌ها را از هم جدا مي‌كنيم؛ يعني عمه كجا! خاله كجا! این‌ها جايگاه‌هاي متفاوتي دارند.

 

خب آن‌ها آمدند دیدند که در فرهنگ‌هایی مثل مثلاً ایران این‌ها را از همدیگر متمایز می‌کنند. دایی اصلاً یک فرهنگ دیگر است و عمو یک چیز دیگر است. خودشان چنین تفکیکی نداشتند. ما البته مثلاً این عدم تفكيك را در اسم پدربزرگ و مادربزرگ داريم. ما مي‌گوييم پدربزرگم، معلوم نمي‌كنيم كه اين مادری است يا پدري. در خيلي از فرهنگ‌ها اين از هم جدا مي‌شود. يا اين نشان مي‌دهد كه حداقل در شاید فارسی مرکزی ایران ما واژه این‌جوری براي اين نداريم. این به چه معناست؟ يعني اينكه در ذهن و فرهنگ ما مادربزرگ مادربزرگ است. حالا چه پدري باشد و چه مادري باشد. پدربزرگم همین‌طور. حتي حالا يك نمونه شايد جالب‌تر آن ما در بعضي از فرهنگ‌هاي فلات مركزي ایران مثلاً اصطلاحاتي مثل نَن آقا را داريم يا ننه دايي يا نًن دايي بعضي وقت‌ها به این می‌گویند؛ يعني فرد از خلال اين مي‌گويد اين مادر دايي من است. مادر مادر او هم هست ولي مادربزرگ معطوف به دايي مي‌شود از خلال دايي هست كه من مادربزرگم را مي‌شناسم خب اين هم خيلي جاي بحث دارد. همين نگاه را اروپايي‌ها وقتي كه آمدند در فرهنگ‌هاي مختلف، در آفريقا ديدند كه آن‌ها اصلاً سيستم‌هاي خانوادگي‌شان بسيار پيچيده است؛ يعني آن‌ها براي پسر بزرگ عموي بزرگ هم اسم دارند؛ چون رازآموزي و مراحل گذار را بايد از آن ياد بگيرند.

 

 حالا تمام این‌ها، آن سيستم‌هاي حقوقي همین‌طور بود آمدند در هند ديدند سيستم حقوقي خودش را دارد. ايران سيستم حقوقي خودش را دارد. اصلاً اين طور نيست كه اروپا مركز باشد. بعد از صد و بیست سال، صد و چهل سال، صد و پنجاه سال این‌ها به اين نتيجه رسيدند كه اين تفكيكي كه ما بين جوامع بدوي، جوامع غیراروپایی كه از ما پايين‌تر هستند اين به شدت غلط بوده است و آن‌ها هم دچار يك جور اروپا محوري بودند و از آنجا بود كه تقريباً ما از حدود سال‌هاي ۱۹۵۰ به بعد شاهد جايگزيني واژه آنتروپولوژي به جاي اتنولوژي هستيم؛ يعني اتنولوژي‌اي كه به آن مي‌گفتند كلمه اتنوس كه يك بار تحقيري در آن بود جوامع كوچ روي غیراروپایی، غير شهرنشين را درواقع به ذهن تبادر مي‌كرد كلمه آنتروپولوژي، آنتروپوسن كلمه مهمي است. آنتروپوسن به گونه انسان گفته مي‌شود فارغ از اينكه كجايي هست، چه رنگي دارد، چه نژادي دارد مثل اين می‌گوییم درخت، انسان، گونه انسان، انساني كه مي‌تواند خيلي متنوع باشد ولي اسم عامش انسان است. چرا آمد؟

 

1 ـ همان انباشت دانشي كه از آن جوامع غیراروپایی به دست آمد كه نشان داد این‌ها این‌طوری كه ما فكر مي‌كرديم نيستند. يك نكته مهم ديگر اتفاقي که افتاد اين بود كه ما در حدود سال‌هاي ۱۹۵۰، ۶۰ شاهد استقلال كشورهاي مستعمره هستيم و مثلاً الجزاير، آفريقاي جنوبي در همين دوران دنبال استقلالشان هستند و در همان دوران مردم‌شناس‌ها ديگر بعد از استقلال كشورها به كشورهاي خودشان برگشتند. حالا من يك مردم‌شناس فرانسوي هستم. از الجزاير برگشتم آمدم در اين فرانسه مي‌خواهم با همان رشته خودم درواقع مردم‌شناسي بيايم روستاهاي فرانسه يا شهرها يا محلات فرانسه را بررسي بكنم خب اين كلمه اتنولوژي كه به ذهن تبادر مي‌كرد تا باید از اروپا بيرون بروي زبان آن‌ها را ياد بگيري حالا چطور من بايد با همين عنوان بیایم داخل فرانسه همين پژوهش را انجام بدهم؟ اين درواقع يك پارادوكس ايجاد مي‌كند.

 از طرف ديگر افراد جامعه غیراروپایی مثل ایرانی‌ها، هندي‌ها، الجزايري‌ها این‌ها هم آمده بودند در دانشگاه‌هاي اروپا درس خوانده بودند به كشورهای خودشان برگشته بودند. حالا مي‌خواستند مثلاً اتنولوژي انجام بدهند يا سوسيولوژي بكنند. اين به آن تعريفي كه اروپا از اين دو تا رشته ساخته بود ديگر همخوان نبود. پس يك مورد شد آن دليل اينكه آن‌ها فرهنگ غني دارند و آن بار تحقيرآميز باید گرفته شود.

 

2 ـ دو اين بحث استقلال كشورها. این‌ها در مجموع باعث شد كه اين كلمه اتنولوژي یواش‌یواش به كنار برود و كلمه آنتروپولوژي بياید جاي اين بنشيند؛ يعني فارغ از اينكه اين جامعه هدفي كه من دارم روي آن كار مي‌كنم اروپايي است يا غیراروپایی یا آسيايي است يا هر جاي ديگر، شهری است یا روستايي، فرق نمي‌كند، من فقط از بُعد روشي هست كه مي‌توانم متفاوت باشم؛ يعني من مردم‌شناسي هستم كه روش‌هاي خودم را دارم. مي‌توانم در خود اروپا كار بكنم يا غير اروپا. همين اتفاق براي جامعه‌شناسی افتاد. من درواقع مي‌توانم جامعه‌شناس اروپا باشم يا جوامع غیراروپایی. این تحولي است كه در آن دوران اتفاق افتاد.

 پس این کلمات به این شکل بودند پس اتنوگرافی به معنای توصیف یک فضای فرهنگی بود که می‌توانست یک روستا یا یک شهر باشد. اتنولوژی را برای شما عرض کردم که به یک سبقهای از این رشته برمی‌گشت که یک مقدار بعد استعماری داشت و آنتروپولوژی که درواقع آمد و سعی کرد که آن ابعاد تحقیرآمیزش را از بین ببرد. به برابری انسان‌ها نگاه بکند که بتواند یک رشته درواقع آکادمیک و انسانی‌تری را پایه ریز بکند.

 

حالا این سه تا کلمه که ما از آن نام بردیم یعنی اتنوگرافی که ما آن را مردم‌نگاری یا قوم‌نگاری ترجمه می کنیم و اتنولوژی که آن را مردم‌شناسی یا قوم‌شناسی ترجمه می‌کنیم و آنتروپولوژی که آن را انسان‌شناسی یا مردم‌شناسی ترجمه می‌کنیم. تفاوت اینکه ما در فارسی یعنی همه این‌ها را من گفتم برای بیایم این کلمه انسان‌شناسی و مردم شناشی چرا در فارسی ما دو تا معادل برای این رشته داریم را عرض کنم. سر ترجمه کلمه اتنوس هست و آنتروپوس. در فارسی بعضی‌ها اتنوس را به معنای مردم گرفته‌اند و بنابراین ترجمه این سه تا کلمه شده مردم‌نگاری اتنوگرافی، مردم‌شناسی اتنولوژی و انسان‌شناسی آنتروپولوژی.

 

بعضی‌ها گفته‌اند نه اتنوس به معنای قوم است. پس بنابراین ترجمه این‌ها شده برای اتنوگرافی قوم‌نگاری، برای اتنولوژی قوم‌شناسی و برای آنتروپولوژی، آنتروپوسن را مردم ترجمه کرده‌اند. حالا این‌ها هم هر کدام برای خودشان دلایلی دارند که چرا باید آنتروپس را مردم‌شناسی گفت. آن‌ها می‌گویند چرا باید انسان گفت. این هم بحثش خیلی مفصل است. ولی من خودم شخصاً به مردم‌شناسی بیشتر قائل هستم و رشته مصوب دانشگاهی آن هم مردم‌شناسی است.

تاریخ انتشار: 1404/06/31

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil