آنچه در ادامه ملاحظه می‌کنید، مشروح سخنان دکتر ساره امیریزدانی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب است که اخیراً در نشست تخصصی رسانه فکرت با موضوع "بررسی دیالکتیک الاهیات و جهانگردی" مطرح شده است.

 

شکل گیری ایده اولیه پایان‌نامه

میخواهم سیر تاریخی ایده پایان‌نامه دکتری‌ام را بگویم. اینکه چرا اين پروژه را دنبال كردم و الآن كه چيزي حدود هفت سال از زماني كه ايده اوليه تز در ذهن من شكل گرفت، می‌گذرد چه فراز و نشیب‌هایی داشته ام و چه در زندگي شخصي خودم از حيث علمي و چه بازخوردهايي كه داخل ايران و خارج از ايران گرفتم و الآن كجاي اين پروژه قرار دارم.  مثل خيلي از افرادي كه در دوره دكتري دنبال يك موضوع نادر، خاص و بكر می‌گردند من دنبال يك موضوعي می‌گشتم كه جذاب باشد. ولي به نظرم می‌آمد كه خيلي هم كافي نيست فقط يك موضوعي را انتخاب بكنم كه جذاب باشد يك حرف جديدي داشته باشد. بيشتر دنبال اين بودم كه ببينم اصلاً گره‌ای هم باز می‌کند یا نه حالا ممکن است که شما یک پروژه دکتری داشته باشید که جذاب هم باشد و دیده هم بشود اما چند ماه بعد دیگر اسمی از آن نیست. ديدم نه من این‌قدر روحيه پر تب‌وتاب و ماجراجويي دارم كه گويا در فضاي علمي هم دلم می‌خواهد آينده دار باشد و فقط يك چيزي نباشد كه پایان‌نامه باشد. اسمش هم روي آن هست! شروع نامه من باشد. شروع زيست علمي من باشد و یکجایی هم باشد كه بشود با اين مدام بازي كرد و مخاطب جذب كرد و درعین‌حال کم‌وکاستی‌های آن را جبران كرد. و ببينيد كه باري را از روي دوش جامعه و كشور و وطنت برمی‌دارد و در وهله دوم طبيعتاً براي جهان كاري می‌کند؟ يك پله، يك گام آن پژوهش‌های پيشين را جلو می‌برد يا نه؟ هفت مهر 96 دنبال ايده می‌گشتم. دوست داشتم كه در زمينه‌ای بازي بكنم كه يك مرتبط به مطالعات پیشین‌ام باشد. مقداری در  موضوع جهانگردی مطالعه كردم و همیشه یک سخن از یکی از اساتید دوره کارشناسی‌ام در رشته کارشناسی جهانگردی دانشگاه علامه در ذهنم می‌پیچید که: دنبال این نباشید که چه کاری می توانیم انجام بدهیم دنبال این باشید که چه کارهایی نمی توانید انجام دهید. يعني وقتی‌که در همان فضاي جهانگردي به ما می‌گفتند داخل خیابان‌ها راه برويد چه چيزي كم است؟ يك توریست بيايد از چه چيزي دل‌زده می‌شود؟ چه چيزي او را خوشحال می‌کند؟ جامعه محلي چه چيزي او را اذيت می‌کند؟ چه چيزي او را خوشحال می‌کند؟ از خودتان بپرسيد ما چه كارهايي نكنيم توريسم پايداري خواهيم داشت؟ و خب اين خيلي براي من انگار كه خواندن آن خط‌های سفيد بين متن بود يعني اينكه يك چيزي را حاضر و آماده به شما می‌دهند بايد يك كار مثبت انجام بدهید ولي انگار من از همان زمان دنبال اين بودم كه چه چيزي خلأ است؟

 

جهانگردی یا گردشگری؟!

رشته مدیریت گردشگری در ابتدا، مدیریت جهانگردی نام داشت که به‌واسطه يكسري از سیاست‌ها در زمان آقاي احمدی‌نژاد فرهنگستان كليدواژه گردشگري را جايگزين جهانگردي كرد. يعني فرهنگستان اين كار را كرد و این يك عقب‌گرد اساسي بود به اين معنا كه شما همین‌طور وقتي واژه گردشگري را می‌شنوید در ذهنتان بيشتر بطالت، احتمالاً عياشي، خوش‌گذرانی و حتي واژه‌های بدتری می‌آید. حتي بی‌بندوباری! بی‌اخلاقی! و اين فقط هم كانتكس اسلامي اين حالت نيست. من ادبيات غرب را مطالعه می‌کردم حالا به ويژه مسيحيت كه خب طبيعتاً كشورهاي توريست پذير خيلي زياد است در آن ايتاليا، اسپانيا و فرانسه، این‌ها هميشه جزء انتخاب‌های اول كشورهاي مقصد براي توريست هستند. این‌ها هم از اين كليشه می‌نالیدند كه جهانگردي وtourism انگار خيلي با اين گره خورده است كه افراد از قيد همه چيز خودشان را خلاص می‌کنند! چون در دوره تفريحشان هستند هر چهارچوبي را كه در سرزمين مبدأشان دارند رها می‌کنند. انگار به مغز و روح و جسم و روانشان همه جوره دارند استراحت می‌دهند و خب حالا ما كه پرسپكتيو ديني داريم، ما كه می‌خواهیم از منظر الهيات نگاه كنيم، چه كار كنيم؟

 

توریسم از یک زمانی با مفهوم مدرن خود شکل گرفت.به اين معنا كه بعد از اينكه تبديل به يك صنعت شده است، اقتضائات انسان مدرن را هم گرفته است. انسان مدرن يك ویژگی‌هایی دارد كه همه تقريباً به آن آشنا هستيم و آگاه هستيم. در حوزه علوم انساني به ويژه همه دقتي روي اين مسئله کرده‌ایم كه انساني كه وارد جهان مدرن شده است حوصله ندارد. خيلي زود حوصله او سر می‌رود. همه چيز را زود و راحت می‌خواهد در دسترسش قرار بگيرد. سلف‌سرویسی است. از بين مسائل مختلف گزينش می‌کند و ربطش به بحث جهانگردي چيست؟

 

ربطش اين است كه زماني كه روزگار پيشاصنعتي شدن سفر بود معناي سفر در رنجش بود. ساختن آن در اين بود كه شما توشه به دوش با خورده نان و خورده آبي راه بيفتيد، دل به سفر بدهيد، در جاهاي پر خطر اروپا سفر كنيد تا درنهایت به يك معبدي برسيد كه رسيدن به آن خيلي دور از دسترس بود. مثل الآن كه کوه‌نوردهای ما می‌روند با فتح كردن كوه سلفي می‌گیرند. آنجا رسيدن به يك مكان مذهبي و معنوي يك راه خيلي درازي بود. برنامه‌ریزی می‌خواست و خب Transformation يا همان تعالي را در آن داشت؛ ولي الآن شما نگاه كنيد ما چون در اين روزگار داريم نفس می‌کشیم شايد اين چيزها خيلي براي ما بديهي انگاشته می‌شود كه خب سفر است ديگر، سفر همان گردشگري است.

 

در دوران کارشناسی ذیل یکی از سرفصل‌ها، به روستای ورزنه رفتیم جايي كه پايان يك تالاب هست و يك منظره زيبايي دارد. كبوترهاي زيادي آنجا مي‌نشينند. شاخصه اصلي ورزنه اين است كه خانم‌های آن چادر سفيد به سر دارند و نسل جوان مدام هرچه جلو آمده‌ايم، دوست ندارند كه آن سنت سابق را داشته باشند! و يكي از دغدغه‌هاي ما كه به آنجا مي‌رفتيم تا يك چيزي را ياد بگيريم استاد ما براي ما تعريف مي‌كرد كه نگاه كنيد یکی از اعتراضات جامعه محلی این است كه پاي توريست‌ها به اينجا باز شده است حالا همان توريست‌هاي داخلي و جوان‌هاي ما مي‌بينند مثلاً خانم‌ها چطور تيپ می‌زنند و روسری‌های آن‌ها رنگي است. لباس‌های آن‌ها این‌جوری است ديگر دوست ندارند چادر سر بكنند!.من همیشه در بحث دین كنجكاوي‌هاي فراواني داشتم. در يك خانواده مذهبي بزرگ شدم. خانواده‌ام مذهبي معتدل تهراني بودند. خب آن اقتضائاتي كه وظيفه يك فرد مسلمان است را رعايت مي‌كردند؛ ولي براي پرسش‌هاي من پاسخي نداشتند در اكثر موارد! مي‌گفتند: خيلي كاوش نكن. خيلي نپرس. ولي اين خيلي نپرس، خيلي نخواه، خيلي ندان، باعث شد كه من مدام هرچه بالاتر رفتم در رشته مدیریت جهانگردی سيراب نشدم. احساس كردم كه چيزي مشت پر كن گير من نيامده است. دانش نبود. انگار همه آن‌ها، مهارت بود و خب هیچ سنخیتی بین دین و جهانگردی وجود نداشت.

 

تازه شما فكر بكنيد من سال 83 ليسانسم را مي‌خواندم تا 87، 88. فضاي بيست سال پيش ايران، شانزده، هفده سال پيش را در نظر بگيريد كه مثلاً آن موقع من چنين احساسي را مي‌كردم كه وقت نماز می‌شد از يك تور سي نفره شايد دو، سه نفر دغدغه اين را داشتند كه خب چه كار بكنيم؟ كجا برويم؟ آنجا انگار همان خلأ را من مي‌ديدم. می‌گفتم ما گويا كه داريم در مورد توريسم، وقتي درباره پيوند آن با دين حرف مي‌زنيم فقط به يك گونه آن كار داريم و به همان گونه‌اي كه مي‌گويد كه خب شما به زيارت برويد. به ابعاد ديگر سفر كاري ندارند كه يك سفر براي كسي كه مي‌خواهد يك فهم ديگري از سفر داشته باشد علاوه بر آن لذتي كه مي‌برد. يادگيري هم در آن باشد و يك معرفت و معنويتي من هم داشته باشد اين انگار كه قابل جمع نبود.

 

صنعت گردشگری؛ فرزند پست‌مدرنیسم

خب حالا خيلي جلوتر مي‌آييم به همين دوره‌اي مي‌رسيم كه من كار كتاب را انجام دادم. در اين بستر چيزي كه براي من خيلي جالب بود نگاه الهي‌دانان مسيحي به صنعت جهانگردي بود. علماي مسيحي هم اين را احساس كرده بودند كه اين صنعت يك روحيه خيلي طوفاني و جنجالي دارد. دارد مي‌آيد مي‌شويد و خيلي چيزها را مي‌برد! خيلي ساختارشكني دارد! خيلي چيزها را دارد در دل خودش هضم مي‌كند و اين را هم در نظر بگيريم كه خيلي اغراق‌آمیز در مورد صنعت گردشگري حرف نزنيم. صنعت گردشگري فرزند فضاي پست‌مدرن است. فرزندي است كه يك انسان پست‌مدرن به همه چيز شك دارد. كنجكاو است. ماجراجو است. خيلي دنبال اين نيست نقطه سر خط بگذارد. بلاتكليف است و از بلاتكليفي خودش غمگين نيست. بار معنوي دردناكي را روي دوش خودش حس نمي‌كند. مي‌گويد همين است و از اين فضا اقتصاد در صنعت گردشگري خب خيلي فكتور مهم و پررنگي است.

 

اصحاب گردشگري هم عمدتاً كساني هستند كه دغدغه‌هاي مديريتي دارند. چه كار كنيم توريست بيشتر بيايد؟ چه كار كنيم به جامعه محلي هم ديگر خيلي مثلاً روشنفكر آن‌ها این‌طور است كه چه كار كنيم به پولي برسد و حالا همه خوشحال باشند؟ ولي اين تحولات اجتماعي كه دارد صنعت گردشگري به بار مي‌آورد براي شهرهايي مثل روم، ونيز، مثلاً در لُرد، كليساي لُردي كه در يك منطقه‌اي هست كه خيلي زائر مسيحي مي‌رود این‌ها دارند چه كار مي‌كنند؟ و این‌ها چه خطراتي براي جامعه ميزبان دارد؟ نه صرفاً جامعه محلي، براي كساني كه اصلاً آنجا مهاجر هستند و دارند يك تصويري از مسيحياني مي‌بينند كه مثلاً از آفريقا دارند به آنجا مي‌آيند و چقدر پس اين مسيحي متفاوت با اين مسيحي اروپايي است! آداب او متفاوت است! سبك غذا خوردن او متفاوت است! و خب اين تصويري كه آن توريست به جامعه محلي و به جامعه‌اي كه ساكنان آنجا ارائه مي‌دهند محل بحثي براي اين الهي‌دانان شد و آمدند صحبت كردند درباره اينكه جامعه دارد تهديد مي‌شود و اين صنعت درست است كه خيلي تسهيلاتي را براي جامعه فراهم كرده است، افراد چه فردي و چه گروهي دارند راحت‌تر سفر مي‌روند؛ اما از حيث معنوي و از حيث اخلاقي و از حيث الهياتي دارد دگرگوني‌هاي اساسي را در سبك فكر كردن ايجاد مي‌كند! دقيقاً شما مي‌توانيد اين داستان را درباره فضاي مجازي هم ببينيد يعني این‌ها همه فرزندان مدرنيته هستند و مي‌بينيد كه همين بحث‌ها را ما در ظرف‌هاي ديگر هم داريم. در مواجهه با مثلاً اينترنت ما داريم. در مواجهه با كامپيوتر داريم. در انتخاب‌هايي كه افراد به خاطر تبليغاتي كه رسانه به آن‌ها می‌دهد داريم. حالا حوزه كاري شما هم اين هست. گردشگري هم دقيقاً شبيه به همين هست. الهي‌دانان دست‌به‌کار شدند. حالا شما احساس نكنيد كه يك الهيات پروپیمان مثلاً همان‌قدر كه الهيات رنج درباره آن مطلب مي‌توانيد در مسيحيت پيدا بكنيد، در بحث الهيات جهانگردي هم پيدا مي‌شود!خیر اینگونه نیست.

 

چرا گردشگر نداریم؟!

 درواقع در مسيحيت يك شاخه‌ای شكل گرفته، يك فضاي شكل گرفته كه افراد گرد هم مي‌آيند و درباره اين موضوع بحث مي‌كنند. كليساي كاتوليك مواجهه اولیه‌اش اين بود كه مسيحيت دارد دچار تكثر مي‌شود! با اين جابجايي‌هاي فراوان و بی‌حدومرز و بدون فيلتر و اين بي‌ ويزايي كه در كشورهاي اروپايي هست و راحت آدم‌ها دارند جابجا مي‌شوند يك سري حريم‌ها دارد شكسته مي‌شود! از زاويه ديد يك فردي كه خب خيلي سنت براي مهم است. آن نگاه ارتودوكس مهم است و این‌ها مثل واكنش به هر پديده جديد ديگري اول احساس خطر كردند. شما سندهاي اول‌ پاپ‌ها را كه مي‌بينيد همه آن‌ها به اين شكل است كه جهانگردي گره به بی‌بندوباری خورده است! دارد آن سيطره كليسا از دست مي‌رود با اين مواجهه‌اي كه توریست‌ها با مكان مقدس دارند. شايد به نظر شما بيايد كه خب حالا چه اشكالي دارد يكسري توريست مي‌آيند آن‌ها عكسشان را مي‌گيرند. كنجكاوي خودشان را مي‌كنند. زوار هم دارند كار خودشان را انجام مي‌دهند؟! اين فقط يك مورد ازآن آسیب‌هایی است كه به چشم الهي‌دانان آمده است. بحث اصلي آن انديشه است. آن فكر كه عوض می‌شود در ورزنه می‌گوید ديگر من اين را نمی‌پوشم! من شلوار لي می‌پوشم! حالا يك بخش آن به توريست ربط دارد ولي خب آن غضب جامعه را برداشته است و شما خودتان در فضاي ايران هستيد  ومی بینید ما چه مکان های زیبا و منحصربه‌فردی در ایران داریم، پس چرا توریست نمی‌آید بيشتر از هر چيزي این محصول انديشه است، این سياست است، اينكه سياست درهاي باز را ما كجا ما بايد داشته باشيم؟ اين تهديدهايي است كه از حيث معرفتي براي افراد ممكن است پيش بيايد.

 

طبيعتاً در سنت اسلامي، در كلام اسلامي به اين راحتي ممكن است كه بحث جهانگردي به آن تهديدهاي آن دچار نشود يعني آن نگراني‌ها نيايد؛ چون اصلاً آن‌قدر به چشم نيامده است. مگر ما چقدر توريست داريم؟! به شكل تخميني و آن چيزي كه ما داريم در جامعه مي‌بينيم، چه در قم و چه در تهران كه بيشتر من رفت‌وآمد دارم توريست ما عراقی‌ها هستند. در جنوب ايران چینی‌ها يك مدت زياد بودند. پاکستانی‌ها هستند. افغان‌ها هستند و افراد توريست ما این‌ها هستند و حضور آن‌ها هم غنيمت است به‌عنوان توريست محسوب مي‌شوند ولي اصلاً وارد آن گود بازي كه درواقع كشورهاي غربي دارند مي‌شوند ما خيلي از جاها نشده‌ايم.

 

کتاب "ایمان در جاده" درباره اينكه سفرنامه‌ها چطور می‌توانند براي ما بستري فراهم كنند كه واقعاً آن شکاف‌ها، آن تهديدها، آن موانعي كه باعث می‌شود كه ما با ديگري ديني گفتگو كنيم را داشته باشيم.

خب طبيعتاً براي من كه حوزه اصلي كار من نگاه الهياتي است و مطالعات اديان است و از آن لنز دارم به جهانگردي نگاه می‌کنم بحث‌هایی مثل گفتگوي اديان خيلي مهم است. يعني این‌ها ديگر چيزهاي فراتر از اين كتاب است به نظر من می‌آید كه ما براي اينكه يك زندگي زميني، دست كم همه زندگي آسماني را كه نمی‌خواهند يعني به دو جهان اعتقادي ندارند. براي اينكه زندگي زميني بهتر داشته باشيم و شهروندان بهتري براي هم باشيم بايد اينكه با اعتقاد ديگري بتوانيم كنار بياييم، بدون اينكه درصدد باشيم كه آن را به حق خودمان حالا هر ديني فكر می‌کند خودش حق است، آن بودايي هم فكر می‌کند او بايد بيايد من را بودايي بكند. من هم اين فكر را می‌کنم. بدون اينكه به اين بحث‌ها دچار بشويم و بتوانيم با هم گفتگو داشته باشيم ممكن است كه يكي از دانشجویان من در كلاس آشنايي با اديان از گروه شيعه شناسي خيلي سؤال بديهي را پرسيد كه به نظر خودش مي‌گفت اين بحث‌ها اصلاً به درد ما نمي‌خورد! ما كه مسيحي نداريم و در كشورمان يهودي نمي‌بينيم. زرتشتي را به سختي مي‌بينيم. خيلي آن‌ها ارتباط نمي‌گيرند. بايد چه كار بكنيم؟ آن فرد هم ساكن قم بود. گفتم ببينيد فرض كنيد كه ده سال ديگر فرزند شما به يك كشور ديگري برود بخواهد درس بخواند. وقتي هيچ چيزي از دين ديگري نداند، وقتي اصلاً نداند كه این‌ها چه باورهايي دارند، كجا اتفاقاً توحيد محور هستند يعني این‌ها هم خداباور هستند، مناسك آن‌ها متفاوت است، اعمال آن‌ها متفاوت است، از بد روزگار هم مثلاً بزند این‌ها هم خانه بشوند. نه اينكه همسايه بشوند. هم خانه بشوند خرج زياد است مثلاً اين دختر پسر شما مجبور است كه با اين فرد هم خانه بشود. خب این‌ها چطور مناسبات با هم داشته باشند؟ اين بحث فردي اين داستان است كه خب خيلي خُرد بخواهيم به قضيه نگاه بكنيم.

 

 ولي بحث كلانتر آن يا مياني آن اين مي‌شود كه خب اين همه ما رشته الهيات داريم، اين همه رشته اديان ما داريم این‌ها در چه زميني قرار است كه بازي بكنند؟ در چه عرصه‌اي قرار است كه الهيات ورزي كنند؟ آيا همان حرف‌هاي سابقي كه از اول تا از جايي كه ما يادمان مي‌آيد مدام تكرار شده است، تكرار مكررات شده است، درد خاصي را هم حل نكرده است و چه‌بسا در خيلي از بحث‌ها افزوده است! این‌جور بحث‌ها نه حالا فقط جهانگردي، بحث‌هاي اين تيپي انگار كه يك نگاهي به ما مي‌دهد كه جامعه ما دچار تحولاتي شده است و در اين تحولات هر كسي بايد وظيفه خودش را انجام بدهد. من نمي‌توانم به‌عنوان كسي كه مثلاً مي‌خواهم تور بياورم بروم كاري را انجام بدهم؛ چون از آن فضا فاصله گرفتم و فقط در بحث‌هاي نظري مي‌توانم همراهي بكنم؛ اما من به‌نوبه خودم مي‌توانم بعد از انجام كار به اين بينديشم كه حالا پایان‌نامه من هم بود كه بگويم كه من چه موانعي را مي‌بينم براي اينكه گفتگو اديان شكل بگيرند و بستر سفر و بستر جهانگردي و بستري كه اين سياحان رفته‌اند گزارش کرده‌اند كه مثلاً آقاي لايارد در سفرنامه خودش مي‌گويد كه من بيشتر اوقات خود را صرف تماشاي مساجد مي‌كردم هر چند مرا به‌عنوان يك مسيحي به درون مسجد راه نمي‌دادند. شما فكر كنيد كه اگر الآن همين آقا بود و به ايران مي‌آمد خب در همين قم در حرم اگر می‌رفت مواجهه او چطور بود؟ چون تا يك زماني در آن كتاب مسجد در سفرنامه‌ها مي‌بينيد كه روايات به اين شكل هست كه اصلاً اجازه ورود نمي‌دادند و خب آن بحث‌هاي فقهي آن و این‌ها، باز هم می‌گویم من تخصصي ندارم. می‌خواهم بگويم سير آن جلوآمده است يكسري به اين توافق رسیده‌اند كه در فضاي حرم اشكالي ندارد. حتي يك tour guide دارند مي‌برند، صحبت مي‌كنند و چقدر هم اتفاقاً علاقه‌مند هستند.

 

ارائه من و چهره‎‌‌های پوکرفیس آلمانی‌ها!

حالا دوست دارم يك مقدار از تجربه خودم در فضاي كانادا و آلمان خدمت شما بگويم. من خب خيلي با اعتمادبه‌نفس رفتم و احساس كردم كه حالا اين موضوعي كه دارم كار مي‌كنم يك موضوعي است كه خيلي حداقل براي آن‌ها جذاب است. حالا در كشور خودمان خيلي موضوع پراهمیتی نيست. يا به‌قول‌معروف بوشهری‌ها می‌گویند دم بحث را چسبيده است. دم بحث را من چسبيدم! آنجا ديگر خود سر بحث را چسبیده‌اند و آن‌ها حتماً استقبال بيشتري مي‌كنند. يك دفاعیه‌ای داشتم. درواقع اسمش دفاعيه كه نيست یک‌جور پروپوز كردن همان ايده شماست. در جنوب آلمان در دانشگاه بامبرگ يك نشستي بود كه من مي‌خواستم در مورد اين صحبت بكنم كه ما چطور مي‌توانيم از الهياتي به اسم جهانگردي صحبت بكنيم و در فضاي اسلامي هم ما بتوانيم حرف خودمان را بزنيم. خب ارتباط گرفتن با بحث اصلاً خوشايند نبود! يعني فكر مي‌كنم مثلاً سه، چهار نفر از جمع حاضر بودند! خيلي اول من يك مقدار به انگليسي حرف زدن خودم شك كردم، گفتم شايد من خوب حرف نمي‌زنم! شايد لهجه من جالب نيست! چرا براي همه انگار سؤالي شكل نمي‌گيرد؟! فيدبك‌ها خيلي آهسته است! خب يك مقدار هم چهره‌هاي اروپايي‌ها به شكلي است كه به قولي پوكرفيس است بيشتر آن‌ها رو نمي‌كنند كه الآن لذت مي‌برند يا خواب‌آلود شدند و زودتر مي‌خواهند تمام شود!

 

 ديگر به شكلي شد كه من پرسيدم گفتم الآن همراه مي‌شويد؟ بعد گفتند كه بله ولي خب خيلي براي من اين تناظر بين زيارت و گردشگري اصلاً موضوعيتي ندارد و آنجا بود كه من به قول مرحوم مرادي به صخره‌هاي واقعيت كوبيده شدم! يعني گفتم من فكر مي‌كردم مثلاً شايد در كشور خودم اين بحث هنوز خيلي جايش را پيدا نكرده است.

 آنجا هم ديدم نه، اتفاقاً گروه الهيات بود ولي قرار نيست كه الهي‌دانان همه از اين موضوع استقبال كنند يا اصلاً پيشينه آن را خوانده باشند. جاي ديگري رفتم در پادربورن در شمال غرب آلمان، كه درباره اين با يك استادي صحبت كردم آقاي كلانس پونه‌سوش و براي ايشان جالب بود؛ ولي بيشتر اين قسمت مي‌خواهم بگويم اين دوگانه زائر ـ گردشگر اصلاً براي آن‌ها چيز ملموسي نبود. يعني يك بحث پردامنه‌اي هست كه ادبيات غنی‌ای دارد ولي وقتي در گفتمان همین‌طوری معمولي يك گروهي كه كاملاً درباره الهيات حرف می‌زند این‌جور بحث‌ها را می‌کنید خيلي بخواهند استقبال كنند به‌عنوان يك منظري كه جذاب است، می‌گویند جالب است! چه می‌خواهی بگويي و خب با او همراه می‌شوند.

 

اما در گروه اسلام‌شناسی دانشگاه مكگيل هم من باز شانسم را امتحان كردم. البته آنجا دنبال فرصت مطالعاتي نبودم و اصلاً يك شورتاكي بود كه درواقع حالا مثلاً انواع و اقسام گپ‌ها را دارند. آن شورتاك اين است كه هر كسي حد يك ربع می‌آید يك ایده‌ای را مطرح می‌کند و response می‌گیرد. از افرادي كه در آن جمع هستند پاسخ می‌گیرد.

 

در آن تيم هم این‌جوری نبود كه همه رشته الهيات باشند. دانشجوهاي مختلف بودند. خيلي جماعت ايراني زياد بود و آنجا باز استقبال نيمه بود! يعني اين شكلي بود كه تجربه آن براي من باز يك مقداري خوشايندتر از جنوب آلمان بود. ولي این‌جوری هم نبود كه حالا يك بحث جدي است و اصلاً شما دنبال چه چيزي هستيد؟!

 

دانشجو باید راه خودش را پیدا کند

 نمی‌گویم كه احساس يأس نكردم. نمی‌گویم كه خيلي هميشه با توپ پر پيش رفتم. نه، واقعاً بعد از آن تجربه جنوب آلمان بامبرگ من دو روز همین‌طور فريز بودم كه خب حالا اين را چطور من پيش ببرم كه اصلاً یکجایی داشته باشم كه مي‌خواهم عمر خودم را در اين رشته بگذارم؛ ولي راه براي من، اصلاً خود راه گويدت چون بايد، واقعاً اين را از يك تجربه‌اي در دانشگاه جواهر لعل نهروي هند دارم كه با يك تور ليدري داشتيم قدم مي‌زديم. يك فضاي خيلي جنگلي جلوي محوطه دانشكده ادبيات آن‌ها بود و اصلاً این‌طوری سنگ‌فرش و این‌ها نبود. از دل جنگل شما بايد راهت را پيدا مي‌كردي. تاريك هم بود به يك شكلي، اصلاً فضا ترسناك شده بود! نه چراغي نه چيزي! و خب پرسيديم فلسفه اين داستان چيست كه هيچي نزدند؟ بعد گفت جلوتر بيايد به شما مي‌گويم. يك تابلو به ما نشان داد حالا يادم نيست كه جمله از چه كسي بود! همين مضمون را داشت كه دانشجو بايد خودش راه خودش را پيدا بكند.

 

 من فكر مي‌كنم يك دانشجوي دكتري بايد به اين برگردد كه آيا آن سرمايه‌گذاري كه در ايده خودش كرده است همچنان هم فكر مي‌كند جدي است و خب جماعت با او همراه نمي‌شوند؟ يا نه شجاعت اين را داشته باشد كه همان جا موضوع را ترك بكند. جمله آخرم را بگويم من الآن كاري كه اين چندساله دارم مي‌كنم دارم يك شكافي را اين وسط پر مي‌كنم احساس كردم كه من اول سراغ آخر آن رفتم؛ يعني تعبير الهيات جهانگردي ـ اصرار دارم جهانگردي بگويم ـ همچنان براي جامعه تعبير غريبي است! با اينكه هيستوري آن را نگاه مي‌كنيد ۱۹۸۶ ما يك مقاله داريم Taylor & Francis اين مقاله را چاپ كرده است و اصلاً کلیدواژه را ذيل اين مدخل توضيح داده است. مقالات استيس منت چِناي را داريم جنوب هند و... و... و... اما بستر آن هنوز فراهم نشده است. همچنان هم چهارراه دين و گردشگري انگار آن نقطه وسط آن زيارت است و بحث زیارت خيلي مهم است و انگار شما بايد اول بياييد يكسري حرف‌هاي ديگر را بزنيد. چيزي كه من از روزي كه كار می‌کردم يك مقدار از آن گريزان بودم چون فكر مي‌كردم كه اول بايد اين حرف را بزنم؛ ولي من يك تغيير استراتژي در اين چند سال، تقريباً بگويم سه، چهار سال دادم و خب خيلي دارم به تعارض‌هايي كه زيارت با جهانگردي پيدا مي‌كند و مي‌شود درباره اين فضا بحث كرد به خصوص در فضاي اسلامي كار مي‌كنم و كار اخير من هم درباره مواجهه حج پژوهان غربي با مسئله زيارت هست. درواقع آمدم يك كار کتاب‌شناسی با پژوهشكده حج و زيارت انجام دادم كه دوجلدی هست. جلد اول آن را تازه تمام كردم و تحويل دادم و در آنجا از اين منظر نگاه كردم كه كارهايي كه حج پژوهان دارند انجام مي‌دهند، دارند مناسك حج مسلمانان را معرفي مي‌كنند چقدر از يك خلأ معرفتي مي‌آيد و نه حالا بگويم همه كارها، به شكل عمده اين خلأ وجود دارد كه درواقع حج مترادف با همان زيارت خودشان دارند مي‌گيرند و خيلي به آن تفاوت‌هاي ماهوي اين دو تا فضا التفات ندارند.

تاریخ انتشار: 1404/07/12

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil