آنچه در ادامه می‌آید مشروح سخنان دکتر موسی عنبری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نشست تخصصی با عنوان "دولت در جهان بحران زده" است که به تازگی به همت مؤسسه رسانه‌ای فکرت در خانه اندیشه‌ورزان تهران برگزار شد.

موضوع دولت قابل طرح هست اصلاً راجع به دولت در فلسفه سیاسی دولت. حالا قبل از بحث اندیشه و فکر و فلسفه سیاسی دولت، راجع به واقعیت دولت، تاریخ دولت، دولت‌ها چگونه شکل گرفته‌اند و هدف اولیه‌شان چه بود.

البته همین مفاهیم در گفتمان شکل‌گیری دولت‌ها خیلی بزرگ هستند. خیلی مهم هستند. مثلاً موضوع امنیت، شاید اولین علت پیدایش دولت‌ها، حتی دولت‌های اولیه که دولت‌های باستانی باشند توجیه مفهوم امنیت است؛ یعنی همه گفته‌اند که دولت‌های اولیه شکل گرفته‌اند برای امنیت قبایل مختلف و امنیت یک سرزمین مشخص.

خب گروهی در تفکرشان همچنان مفهوم نظم و امنیت را بزرگ نگه می‌داشتند. می‌گفتند امنیت مرزی، امنیت مردم، حفظ سرزمین، حفظ هویت خودمان، این یکی از توجیهات اصلی حفظ دولت‌ها بود و این را همچنان جزء اصول مقدم بر پیشرفتشان می‌دانستند. چون در دوره جدید بحث این شد که پیشرفت یکی از وظیفه‌های دولت‌هاست؛ اما این پیشرفت با چه استلزاماتی، با چه ملزوماتی باید شکل بگیرد؟ چه چیزی برای پیشرفت پیشران ابتدائی اولیه است؟ یک گروه گفتند که امنیت پیشران توسعه است. ما به امنیت بیش از هر چیزی نیاز داریم. دولت‌ها در وهله اول باید امنیت را تأمین کنند.

 

خب تجارب خیلی از کشورها هم در دنیا با تأکید بر امنیت یک مکتب سیاسی، فلسفه سیاسی برای خودشان ایجاد کرده است. آن دولت‌های اقتدارگرا و رو به دیکتاتوری و گاهی رو به فاشیسم مفهوم امنیت را خیلی برجسته می‌کردند و خیلی بزرگش می‌کردند و آن را مقدم می‌دانستند و تا انتها هم مدام توجیه می‌کردند که وظیفه اصلی دولت امنیت است. امنیت از سرزمین، خاک، امنیت هویت افراد و جامعه و بعضی وقت‌ها تعریف و بازآفرینی هویت، نژاد، سرزمین، تاریخ. با این توجیه این فلسفه و این ادبیات شکل گرفت.

یک گروه دیگری در ارتباط با پیشرفت و توسعه جوامع گفتند که عدالت و منافع جمعی در اولویت است. وظیفه اصلی دولت تأمین عدالت جمعی است. تأمین عدالت و منفعت جمع و عموم جامعه و حفظ ارزش‌های جامعه است. این‌ها در اندیشه سیاسی تقریباً معادل سوسیالیست‌ها تعریف شده‌اند یعنی سوسیالیست‌ها در اندیشه و فلسفه جدید عمدتاً مفهوم عدالت را پیشران و مقدم برای رسیدن به توسعه می‌دانند؛ یعنی می‌گویند یکسری ارزش‌های جمعی، تعاون، همکاری، محبت، دوستی، در کنار هم بودن این‌ها ارزش‌های انسانی است که دولت در اولویت وظیفه دارد این‌ها را حفظ کند و باید برابری را و بعد از برابری مفهوم آزادی را مطرح می‌کنند. این‌ها وظیفه دولت است.

 

گروه دیگری مفهوم آزادی‌های فردی و امنیت فردی را خیلی بزرگ کردند و گفتند که پیشران پیشرفت و توسعه که وظیفه اصلی دولت‌هاست این است که روی حقوق فردی، آزادی فردی، حق امنیت فردی، روی اجازه دادن به رقابت‌های فردی، روی این‌ها کار بکنند. خب در اندیشه جدید ما این‌ها را لیبرال می‌دانیم. این‌ها را تشکیل‌دهنده بنیان و تفکر سرمایه‌داری می‌دانیم. این سه اندیشه در دنیای جدید شکل گرفته است ولی همچنان هم با همدیگر در رقابت هستند.

 

راهکارها و راه‌حل‌ها برای دولت

بیاییم یک مقداری روی راهکارها و راه‌حل‌ها برای دولت با آن عنوانی که شما فرموده بودید در جهان جدید به هر حال ما یک دولت سازی جدید، شما خودتان هم نوشته‌اید که یک بازاندیشی در مسیر دولت سازی بکنیم در این دنیایی که بحران‌ها در آن زیاد هستند باید چه‌کار بکنیم؟

ببینید ما در آن هسته‌های اصلی، آن مفاهیم محوری که دولت خودش را مسئول آن‌ها می‌بیند باید یک بازاندیشی انجام بدهیم. بازاندیشی به این معنا که فرضمان این باشد که آن محورهایی که دولت‌ها وظیفه خودشان می‌بینند، این محورها مفاهیم پویا هستند. مفاهیم ایستا نیستند که در ابتدای تاریخ همان‌گونه باشند و امروز هم باید همان‌گونه ما تعریفشان بکنیم. نه پویا هستند و بسته به شرایط و زمان و مکان می‌شود این‌ها را تغییرات یا یک نگاه دیگری به آن‌ها داشت.

 

حالا در چه مقولاتی ما باید بازاندیشی بکنیم؟ آن‌هایی که محور فعالیت دولت هستند و حتی محور گفتمان جمهوری اسلامی هستند. محور گفتمان دولت جمهوری اسلامی هستند. دولت هم که ما داریم می‌گوییم نه دولت مثلاً اول، دوم، سوم، اصلاً حاکمیت جمهوری اسلامی. دولت به این معنایی که آقای دکتر می‌فرمایند. دولت وقتی ما داریم مردم هم از دولت فهمشان حاکمیت جمهوری اسلامی است نظام اسلامی است.

 

یک مورد موضوع مفهوم اقتدار و مفهوم امنیت است که ما خیلی بر این تأکید داریم و الان هم جزء مهم‌ترین خواسته‌های ما بوده است. در جمهوری اسلامی مفهوم اقتدار، مفهوم امنیت آن‌قدر مهم تعریف شده است که برای همه ما عین نان شب شده است. آن قدر هم ما امنیت را برای کشورمان تعریف کرده‌ایم که در همه جا آن را اولویت داده‌ایم و کسانی که در حوزه امنیت کار کرده‌اند این حرف را پذیرفته‌اند که بگویند که امنیت ایجاب می‌کند که برخی از کارها به خاطر امنیت به تعویق بیفتد. مردم هم پذیرفته‌اند. ما هم پذیرفته‌ایم. چون امنیت امروز یکی از شاخص‌های محوری در حوزه توسعه و پیشرفت دنیاست. این را می‌پذیریم؛ اما واقعیتش امنیت چگونه باید برای دولت آتی تعریف شود؟ چون دیگران هم همین تعریفی که شما از امنیت دارید آن‌ها هم باید از امنیت خودشان تعریف بکنند. کشور همسایه ما افغانستان برای خودش تعریفی از امنیت دارد. اسرائیل که دشمن ماست او هم تعریفی از امنیت دارد. ما باید چگونه امنیت را تعریف بکنیم که با امنیت دیگران هم یکجایی قابل اتصال باشد؟ چون نمی‌توانیم عدالت را طوری تعریف بکنیم که فقط در درون مرزهای خودمان ببینیم و بعد این عدالت ما قابل اتصال با تعریفی که عدالت در مجامع جهانی هست نباشد!

 

پس الان ضرورت یک بازاندیشی برای همه مشخص‌شده است. خب حالا در چه مقولاتی ما باید بازاندیشی کنیم؟ اول همان مقوله تعریف از امنیت به‌عنوان وظیفه ذاتی دولت‌ها، امنیت و اقتدار. ببینید اقتدار ضروری است. اولین شکل اقتدار اقتدارِ نظامی است که در کشور ما وقتی صحبت از امنیت می‌کنیم به سرعت روی اقتدار نظامی تأکید می‌کنیم. باز همه ما پذیرفته‌ایم و مردم ما اتفاقاً دل‌خوش به این هستند که ما به لحاظ نظامی در این چند سال کار خیلی خوب کرده‌ایم و همچنان هم می‌گوییم جزء یکی از دستاوردهای ما بوده است یعنی اقتدار نظامی در شرایط فعلی در خاورمیانه دوباره همان تعبیر نان شب را به کار می‌گیرم که به‌اندازه آن با اهمیت است. باید وجود داشته باشد. باید مردم ما بپذیرند که نظامی شدن در سیستم ما جزء افتخارات باشد.

 

پس یک شکل دیگر اقتدار و امنیت همین اقتدار علمی است. امنیت علمی است. چاره‌ای غیر از این نداریم. حالا وارد شکل‌های دیگری از امنیت بشویم که این‌ها پشتیبان همان امنیت نظامی و امنیت علمی هستند. امنیت اجتماعی یعنی یا اقتدار اجتماعی، ببینید اقتدار اجتماعی یعنی همین نظام‌های مشارکت‌های کم مردمی ولو کم آن! این پشتیبان یک سیستم اجتماعی است. ما مدام داریم می‌گوییم که این نظام از آن مردم است و هر جایی که مردم حضور پیدا می‌کنند بسیار خوشحال می‌شویم. اصلاً چیزی که از این جنگ دوازده‌روزه به‌عنوان دستاورد مهم ما پذیرفتیم و قبول کردیم همین حضور و مشارکت مردم بود. خب این یعنی این هم منبع اقتدار است؛ بنابراین اقتدار اجتماعی کمک‌کننده به آن اقتدار نظامی و اقتدار امنیتی است. حضور مردم، آن هم حضور مردم نه در راستای آن چیزی که من تنها می‌گویم.

 

راه‌های افزایش مشارکت

نكته بعدي يك بازاندیشي در مفهوم مشارکت بکنیم. اين‌ها را به‌عنوان مفاهيم محوري دارم عرض مي‌كنم. مفهوم مشارکت كه در گفتمان جمهوری اسلامی و حتي در گفتمان ایرانی، ایرانی حتي قبل از اسلام، ارزشش را از مفهومي به نام شور و مشورت و اين‌ها مي‌گيرد كه در گفتمان ایرانی و اسلامی اين‌ها اهميت دارند. با ارزش هستند. مفهوم شور و مشورت در قرآن بعد از كلمه مثلاً «اقاموا الصلاة» آمده است؛ يعني هم شأن آن، يعني این‌قدر اهمیت دارد براي يك انساني كه مؤمن خودش را تعريف مي‌كند اين است كه از ديگري هم مشورت بگيرد و گفته است مؤمنان كساني هستند كه اين كارها را مي‌كنند در امورشان با همديگر مشورت مي‌كنند. اين مشورت فقط صحبت و گفتگو احتمالاً گفتگوي فردي نيست. در سطح نهادي هم معنا پيدا مي‌كند كه ما در سطح نهادي نظام شورايي را باب كرده‌ايم. نظام شورايي يكي از افتخارات تمدن اسلامی و ایرانی است و در ایران خيلي بر آن تأكيد كرده‌ايم. در قبل همه مشاوران، وزيران عاقل، عادل، حكيم اين‌ها معمولاً پادشاهان را هدايت مي‌كردند. يك كارگروه‌هاي مشورتي هميشه وجود داشته است. امروز در جامعه جديد ديگر مشورت آمده است خودش را به حضور مردم، مداخله مردم در كارهايي كه مربوط به خودشان هستند این‌طور خودش معنا پيدا كرده است.

 

 بنابراين چيزي كه افتخار ما هست و دستاورد ما هست بايد معناي واقعي پيدا بكند و به دنيا هم عرضه بشود. پس اين نظام شورايي امروز خودش يكي از روزنه‌هاي انتقاد به سیستم ما شده است! چيزي كه جزء افتخارات هست! يعني تجربه موفقی نداشته است؟ چرا؟ به خاطر اينكه اولاً همين نظام شورایی خودش پاسخگو نیست! بسیاری از همین نظام شورایی حضور مردم در آن‌ها خیلی فعال نیست! تمرکز قوی دولت باعث شده است که نظام شورایی دیگر معنای واقعی خودش را پیدا نکند. چرا دولت علاقه دارد بسیاری از کارهای مردم را خودش بر عهده بگیرد؟ بر عهده خود مردم بگذارید. نظام شورایی یعنی اینکه کارهای مرتبط با مردم را به خود مردم بسپارید. آقای دکتر آن موقع چه می‌شود؟ نارضایتی هم کمتر می‌شود. انتقاد هم کمتر می‌شود. کاری که از آن خود مردم است باید به مردم بسپارید. ولی ما علاقه نداریم. این دولت‌گرایی که در جمهوری اسلامی هست ببینید یکی از ایرادات دوره پهلوی این بود که تلاش کرد که همچنان دولت‌گرا باقی بماند. بخش مردمی و بخش خصوصی را خیلی فعال نمی‌کرد. چون همچنان امنیت در ذهنش مهم بود. اقتدار دولتی برای او خیلی با اهمیت بود. در بعد از انقلاب غیر از دهه اول انقلاب دهه‌های بعد ما هم همچنان دولت‌گرایی را دوباره در برنامه خودمان قرار دادیم! صحبت از اصل 44 می‌کنیم، صحبت از واگذاری به مردم می‌کنیم ولی این کار را نکردیم! نمی‌خواهیم بسیاری از فعالیت‌های ما و امور خودم مردم وابسته به همین شبکه‌های محلی مردمی باشد! این کار را نمی‌کنیم! این‌قدر برای انتخاب مدیران محلی حساس بودیم که حتماً این مدیران محلی صد در صد وابسته و کاملاً تابع تفکر و گفتمان برتر کشور هم باشند! نه، نه بعضی وقت‌ها این‌گونه نمی‌توانیم مشارکت‌های محلی را همسو بکنیم و دولت را تعریف بکنیم یعنی بین آن امر بومی و این امر ملی یک رفت‌وبرگشت‌هایی وجود دارد. گاهی یک تعارض‌هایی وجود دارد. ما باید بپذیریم بین این‌ها این تعارض وجود دارد.

 

بازاندیشی بروکراتیک در دولت

 پس اين بازاندیشي هم حتماً در حوزه مشارکت مردم باید وجود داشته باشد. براي اينكه نارضایتی مردم را كم بكنيم ما بايد، من می‌گویم سيستم مداخله معكوس يعني ما در زندگي مردم دخالت نكنيم اتفاقاً آن‌ها در دولت مداخله بكنند. ما اين را برعكس تعريف کرده‌ایم! احساس كرديم كه دولت يك حقي براي ماست و ما هم وظيفه داريم خادم هستيم چون خادمشان هستيم بعضي وقت‌ها نيازشان را بهتر از خودشان ما مي‌دانيم! این تعریف تعریف درستی نیست. نیازشان را خودشان بهتر می‌دانند و اگر هم در جايي در عملكرد اشتباه كردند خودشان اشتباه كردند و نارضايتي‌شان هم زياد نخواهد شد؛ چون خودشان اين راه را رفتند.

 

 پس بايد حتماً بين اين نظام شورایی و تمركز خواهي دولتی ما يك حد واسط تعريف بكنيم. حد مداخله ما در امور مردم چقدر است؟ اين مسئله دولت است. دولت هنوز براي خيلي از امورات مشخص نكرده است. هر جايي كه مي‌خواهد يك مقدار به مردم امتياز بدهد سريع دوباره عقب مي‌كشد! مردم اين را متوجه مي‌شوند. حتماً بايد به اين توجه بكنيد.

 و آخرين نكته كه از نظرات آقای دکتر هم استفاده بكنيم بازاندیشی در مفهوم هویت هم بايد انجام بدهيم كه اين مفهوم مشتركي است بين صحبت‌هايي كه من هميشه در حوزه توسعه بومی و محلی مي‌كنم با صحبت‌هایي آقای دکتر در بحث هویت دارند.

 

يكسري از امور شریعت را فعلاً كنار بگذار؛ يعني آنجا هم اين ايده پويا، این فقه پويا، اجتهاد پويا اين دارد به ما القاء مي‌كند كه عقلانيت بايد هميشه حضور داشته باشد.

در تعريف هویتمان هم حتماً بايد اين را ما ملاحظه بكنيم يك امتزاجي بين هویت ایرانی و اسلامی وجود دارد كه اين امتزاج را بايد ما به رسميت بشناسيم. ایرانی‌ها هم خودشان را ایرانی مي‌دانند و هم به کوروش به‌عنوان قهرمان نگاه مي‌كنند. بعضی‌ها اصلاً به‌عنوان يك فرد بزرگ و بعضي مصلح بزرگ نگاه مي‌كنند و پیامبر نگاه می‌کنند و در آن طرف هم همچنان اعتقاد دارند كه پیامبر خاتم پیامبر محوری آن‌هاست. يعني به دین اولی به‌عنوان يك عنصر همبستگي نگاه مي‌كنند. پیامبر خاتم را هم به‌عنوان پیامبرشان است که اعمال دینی‌شان را بر آن اساس انجام بدهند. بين این‌ها هیچ تضادی خودشان نمي‌بينند و اين را يكي از منابع هویتشان تعريف كرده‌اند.

 

پس جالب است كه خرد، مشورت، شورا، حكمت‌هاي ایرانی، حکمت‌های اسلامی در بسياري از جاها با همدیگر يكي هستند. مگر ما نمی‌گوییم که در بین کشورهای مسلمان آنکه اندیشه اسلامی را بيش از همه به دنيا نشان داد و اصلاً آن را تمدني كرد ایرانی‌ها بودند. به خاطر اينكه روي خرد و روي داد و روي عدالت و روي عدل و روي اين‌ها كار مي‌كردند. ایرانی‌ها بودند كه جزء يكتاپرستان اوليه تاريخ بودند. خب این تضادها را ما چرا برجسته كنيم؟! اگر كسی صحبت از ایران مي‌كند اصلاً معنايش اين نيست كه بخواهد اين تجربه چندين ساله حضور اسلام را بخواهد نفي بكند. احترام مي‌گذارند.

 

 پس ما تعريفمان از هویت بر اين مفاهيم جديد بايد به زبان مدرن و جديد دربیاید. تمدن، ما هر كاري بكنيم تمدن ایرانی چه قبل از اسلام و چه با ورود اسلام يك دستاورد و يك انرژي براي کشور ماست. یک ظرفيت تمدني براي ما هست. يك برند است. ما از اين برند تمدني كجا مي‌توانيم استفاده بكنيم؟ الان در درگيري‌ها در اين دنياي بحران زده چه كسي مي‌تواند بسياري از بحران‌هاي بين شرق و غرب را اصلاح بكند؟ من فكر مي‌كنم كه تمدن واسط كه ایران اين نقش را داشته است الان مي‌تواند حضور پيدا بكند. منتها با آن ارزش‌هاي متعالي آن، با آن خردگرایی‌اش، با آن رواداري‌اش كه در طول تاريخ تجربه كرده است. ایران اين تمدن واسط مي‌تواند باشد. مگر اروپایی‌ها نگفتند و اين را قبول هم دارند اين به‌عنوان یک ويژگي تمدني این‌گونه داشته است. بعد آن‌هایی هم كه با نگاه طبیعت‌گرایانه نگاه مي‌كنند مي‌گويند اينجا به لحاظ انرژی قلب جهان است. من كه اصلاً دارم مي‌گويم كه ایران به لحاظ فرهنگی و هویتی هم می‌تواند قلب جهان باشد. حالا بياید اين نقش قلبی را بازي بكند؛ يعني واسط بين شرق و غرب وساطت ايجاد بكند. ایران مي‌تواند؛ چون ظرفيت اين را دارد. ایران مي‌تواند واسط بين اسلام و مدرنیته باشد؛ چون بین اسلام و مدرنیته ایران است مي‌تواند اسلام را به مدرنیته متصل بكند. به غرب متصل بکند. دستاوردهای علم جدید را با ارزش‌های اصول‌گرایانه اسلامی متصل بکند. این ظرفیت را ایران دارد. شاید در خود تمدن عربی این وجود نداشته باشد. ایران این کار را کرده است. در طول تاریخ هم این را نشان داده است. ایران می‌تواند واسط بین شرق و غرب باشد. ایران می‌توان واسط بین جهان جنوب و جهان شمال باشد. فکر می‌کنم ما از این ظرفیت تمدنی می‌توانیم استفاده کنیم.

 

ایران و نقش میانجیگری

پس ایران این نقش میانجی، واسطه را می‌تواند استفاده کند اگر به این ظرفیت توجه بکند دولت آینده‌اش دولتی است که از بحران‌ها عبور می‌کند.

وقتی در عرصه جهانی ما وارد شدیم عضو یک سازمان جهانی به نام سازمان ملل شدیم یک کشوری به‌عنوان کشور جهانی تعریف شده است. منتها ما وجود و شکل‌گیری این کشور را مشروع نمی‌دانیم؛ اما در ادبیات جهانی به‌عنوان یک کشور این را پذیرفته‌اند. ما برای اینکه عرف را رعایت بکنیم قائل به این باشیم که ما در ادبیات جهانی قائل به مذاکره هستیم و حضور پیدا می‌کنیم این گفتمان جهانی را ناچار هستیم به رسمیت بشناسیم. اگر چه در درون، در باورهایمان به آن گفتمان اعتقاد نداریم.

 

مثل اینکه یک دشمن یا یک آدمی که دین مستقل از ما دارد و دین متضاد با دین ما دارد همسایه من باشد. من حداقلش این است که با دینش مقابله نکنم ولی او هم حق ندارد با دین من مقابله کند؛ یعنی گفتمان را یک مقداری ما دیپلماتیک تعریف بکنیم.

پس ما اینجا باید با یک دولت توأم با دیپلماسی تمدنی حرکت بکنیم. در دنیای بحران زده با این دیپلماسی تمدنی ما می‌توانیم برقرار بمانیم. وگرنه اگر با این دیپلماسی ما جلو نرویم به نظر من نمی‌توانیم خیلی موفق بشویم چون دنیا خودش را به‌گونه‌ای تعریف کرده است که هویت خودش را از هویت ایرانی و اتفاقاً ایرانی به معنای تنها متفاوت کرده است و روزبه‌روز دارد ما را تهدید می‌کند. ما را یک تهدید جهانی دارد تعریف می‌کند. در این آشوب و در این دنیای بحران زده مگر ما چقدر توان داریم؟! چقدر می‌توانیم مقاومت بکنیم؟! نمی‌توانیم مقاومت بکنیم. زود فرسوده می‌شویم. زود خسته می‌شویم. حتی قهرمانانمان هم خسته می‌شوند چون می‌خواهند زندگی بکنند.

پس باید حتماً در اینجا این عقلانیت را در نظر بگیریم و به آن موضوع دیپلماتیک یا دیپلماسی تمدنی ایران که درگذشته سابقه داشته است حتماً توجه بکنیم. من فکر می‌کنم این می‌تواند کلید موفقیت ما باشد و در آینده هم یک دولت مفتخر برای ما ایجاد بکند.

 

یک نکته راجع به آن بحث آخرتان که به هر حال دشمنان ما الان دیگر بحثشان لزوماً شریعت نیست راجع به سرزمینمان مي‌خواهند به یک اجماع برسند! خب اين حرف را من قبول دارم. منتها چرا حالا به اين نتيجه رسيده‌اند؟ خب ما مدام تكرار مي‌كنيم يك پتانسيل، يك ظرفيت ایران‌شهری و تمدنی در این کشور ایران وجود داشته است كه بر منطقه غالب بوده است همه هم این را می‌دانند. در طول تاريخ هم اين حفظ و پايداري سرزمین نتيجه همان ظرفيت‌هاست. يك فرهنگ توليد مي‌كرد باور توليد مي‌كرد از آن طرف مثلاً دنيا، از سرزمين‌هاي هند برو تا گرجستان و نمی‌دانم چیز! اين نفوذ انديشه ایران‌شهری غالب است. حالا يك انرژي، يك ظرفيت ديگري هم با نام شیعه‌گری به اين اضافه شده است. خب اين درواقع دوتا مي‌شود.

 پس معلوم است همسایه‌های ما، رقباي ما احساس خوف مي‌كنند. اولين كساني که احساس خوف کردند خود اعراب هستند. مگر از ظرفیت ایران‌شهری ما این‌ها احساس رضایت کردند؟ هیچ‌وقت احساس رضايت نمي‌كردند. صدام چرا به ما حمله کرد؟ اصلاً تعريفش اين بود كه حمله کرد و او را هم حمايت كردند. اولين رقيب ما همين کشورهای همسایه ما اعراب هستند. حتي الان قبل از اسرائیل، حالا اسرائیل را ما كاري نداريم، ترکیه هم خودش را رقيب ما مي‌بيند؛ يعني مي‌آيد طوري تعريف مي‌كند كه اصفهان را هم جزء حوزه تمدني خودش دارد تعريف مي‌كند! يعني دوست ندارند این ظرفيت‌ها با همديگر امتزاج پيدا بكنند و مي‌ترسند.

 

بنابراين کشورها براي استراتژي آينده‌شان، براي برنامه‌هاي آينده‌شان شروع به كار مي‌كنند، تلاش مي‌كنند و در همه حاشيه ایران یک خوف و هراسی اول کشورهای همسایه‌تر، چسبیده به ما دارند راجع به اينكه ایران به چه سمتي مي‌خواهد حركت بكند. کشورهای اعراب اولين كساني هستند كه رقيب ما هستند و اتفاقاً اين ظرفيت و پتانسيل انقلابی شیعه بيشتر باعث شد كه آن‌ها نسبت به ایران خيلي حساسيت بيشتري هم پيدا بكنند. لذا براي مقابله با ما آن‌ها آماده‌تر هستند و خيلي از كارهايشان را انجام داده‌اند. حالا ظرفيت ندارند، شرايط ندارند ولي كارهاي بدشان را انجام داده‌اند. ديده‌ايد او مي‌گويد كه اسرائیل کار کثیف ما را انجام می‌دهد ولی داعش هم کار کثیف خيلي از رقباي همين همسایه‌های ما را دارند انجام مي‌دهند! چون از اين ظرفيت‌ها مي‌ترسند.

 

ما و دشمن و نگاه سرزمینی

پس ما فقط فکر نکنیم که یک دشمن داریم و آن هم یک دشمن مثلاً سرسخت است که با ادبیات اسلامی ما همراه نیست و می‌خواهد با ما مقابله بکند. ما حتی در فهممان از اسلام هم با کشورهای جهان اسلام متفاوت هستیم. به هر حال ما خودمان یک اسلام تعریف می‌کنیم که متفاوت از اسلام آمریکایی است. متفاوت از اسلام انگلیسی است. متفاوت از اسلام سلفی است. متفاوت از اسلام طالبانی است. درست است؟ با همسایه‌ها هم در این موضوع این رقابت را داریم.

پس نگاهمان به یک سرزمین کوچک نباشد. افق دیدمان را ما الان باید بزرگ بکنیم. وقتی صحبت از بازاندیشی داریم می‌کنیم راجع به اینکه در دوره قبل، در جنگ قبل یعنی قبل از جنگ دوازده‌روزه کشورهای عربی بسیار بسیار با آمریکا رایزنی می‌کردند که جنگ نباید اتفاق بیفتد. نباید اتفاق بیفتد چون خطر بزرگ برای منطقه دارد. ولی الان اصلاً هیچ احساس خطر نمی‌کنند! من نمی‌بینم کشورهای عربی دیگر بیایند بگویند نباید جنگ دوم اتفاق بیفتد! دیگر سکوت کرده‌اند! چرا؟ احساس کردند که جنگ دوم دیگر احتمالاً منافع آن‌ها خیلی به خطر نمی‌افتد یا مثلاً کشوری مثل ایران که خیلی کشور بزرگی برایشان تعریف می‌شد احتمالاً دیگر دچار ضعف شده است!

 

خب پس ما در استراتژی‌هایمان بلندمدتمان بايد توجه بكنيم كه نهايتاً عرصه عرصه سياست ورزي است. عرصه عرصه سياست و حفظ سرزمین است. قصد هویتت است و کشورهای همسايه اولين كساني هستند كه مي‌توانند با تو دشمن باشند و چه‌بسا يك بنيان‌هاي ارزش‌هاي گاهی متفاوت با شما دارند. مهدویتی كه ما داريم و با آن مي‌خواهيم شروع بكنيم و اسرائیل را نابود کنیم اولين كساني كه با آن مخالفت مي‌كنند همين كشورهای اسلامی هستند که برادران ما هستند. کشورهای اسلامی كه الان اگر شما صحبت از تجزيه سرزمین بكنيد از همه موافق‌تر هستند. يك گروه از آن‌ها هنوز دست از جزیره‌ها برنمی‌دارند! مي‌گويند جزیره‌ها، الان خوب فرصتي است مي‌گويند این جزیره مال ماست! آن مال ماست! خب وقتی شما حوزه سرزمینی ایران را درگذشته اگر بخواهید تعريف كنيد اين حرف‌ها اصلاً به [...] يعني در ادبيات و منطق جهانی درست نيست.

 

کلام آخر؛

آن دشمن ما مي‌داند كه اين کشور این اقتدار فرهنگی و اجتماعی را ندارد. فقط یک اقتدار نظامی است. یا اقتدار سیاسی ممکن است داشته باشد که به آن هم مشکوک است! می‌گوید چون این اقتدار اجتماعی فرهنگی را ندارد من از این روزنه استفاده می‌کنم هر روز بیانیه می‌دهد مردم من با شما هستم! مردم شما از نوادگان مثلاً کوروش کبیر هستید! یعنی برای این روزنه پیدا می‌کند. ما نباید این روزنه را براي او هم باز بگذاریم.

 

 پس ما از همه این ظرفيت‌هايمان استفاده بكنيم و با يك عقلانيت وارد دنیای جديد بشويم. مذاکره، دیپلماسی شرط ضروري ما براي پيشبرد كارها است و بعد از همه اين‌ها توان نظامی‌مان را كه من مدام دارم مي‌گويم كه توان موشکی ما مثل نان شب براي ماست اگر به ما بگويند كه برد موشک‌های شما پانصدتا باشد! یعنی چه؟! اين چه معنايي دارد؟! آقا شما از ظرفيت‌های هسته‌ای نمي‌تواني استفاده بكنيد! اگر علمی باشد، اگر نمی‌دانم چیز باشد خب ما هم مي‌توانيم استفاده بكنيم. منتها دنیا براي اين منطق بگذارد. اگر شما مي‌خواهيد استفاده كنيد از آنكه بر ما زور بگيريد خب اين هم قابل توجيه نيست؛ اما در يك شرايطي قرار گرفته‌ای كه در اين گفتمان دیپلماتیک پشت آن اقتدار و زور و قدرت هم هست بايد به همه اين‌ها نگاه بكني و كارت را جلو ببري.

 

درنهایت ما به همين عقل و انديشه مي‌رسيم كه خردورزي و رواداري است كه در فرهنگ ما وجود داشته است. بر اساس اين‌ها دولت سازي ما و تداوم دولت ما بايد وجود داشته باشد و ادامه پيدا كند. اگرنه خب هيچ نتیجه‌ای نمی‌گیریم. من باز روي آن صحبت اول آقای دکتر تأكيد مي‌كنم كه ايشان فرمودند كه مدام دعوت می‌شود از دانشگاهیان، مدام صحبت می‌کنند ولي هیچ‌کس مثل اينكه گوش نمي‌دهد! حالا من هم البته مي‌گويم گوش مي‌دهند منتها سخت است آدم ريل را عوض بكند و بعضي وقت‌ها هم فكر مي‌كنيم كه عقب‌نشینی است اگر ريل را عوض بكنيم. عقب‌نشینی هم يك قدم عقب‌نشینی ممكن است كار را خراب‌تر بكند! ولي تدبير آن هست كه چگونه برگردیم. يك روند عقلاني‌تري در پيش بگيريم كه حفظ ملک باشد و حفظ شریعت باشد و حفظ دیانت مردم باشد و هویت مردم باشد و سرزمین و رفاه مردم باشد.

تاریخ انتشار: 1404/06/26

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil