ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
خلیج فارس در سالهای اخیر به یکی از کانونهای اصلی تحولات ژئوپلیتیک جهان بدل شده است؛ منطقهای که در آن ذخایر نفت، گاز، رقابتهای هویتی و حضور قدرتهای فرامنطقهای در هم تنیدهاند و هر رخداد کوچک میتواند پیامدهای بزرگی برای نظم بینالمللی به همراه داشته باشد. در قلب این تحولات، شورای همکاری خلیج فارس (GCC) قرار دارد؛ مجموعهای از کشورهای ثروتمند اما آسیبپذیر که بهرغم برخورداری از ظرفیت دیپلماتیک بالا، در حوزه امنیتی و دفاعی به شدت محدودند. رفتار متناقض این کشورها در قبال ایران و اسرائیل، بهخوبی بیانگر این واقعیت است که شورای همکاری میان دوگانه «فشار سیاسی» و «وابستگی امنیتی» گرفتار شده است.
از یک سو، این کشورها با صدور قطعنامههایی همچون درخواست بازگرداندن جزایر سهگانه به امارات، تلاش میکنند تا ارادت خود را به آمریکا و غربی ها نشان دهند و ایران را تحت فشار دیپلماتیک قرار دهند. چنین قطعنامههایی بیش از آنکه ابزار تغییر واقعی باشند، کارکرد نمادین دارند؛ چراکه توان عملی اعضا برای اجبار ایران بسیار محدود است. آنچه در پس این اقدامات نهفته، بیشتر نمایش اتحاد عربی، ایجاد هراس سیاسی و کسب مشروعیت بینالمللی علیه ایران است.
اما در سوی دیگر ماجرا، مواجهه این کشورها با تهدیدات مستقیم نظامی، چه از سوی ایران و چه از جانب اسرائیل، نشان داده است که توان عملیاتی مستقل آنها شکننده و متکی بر آمریکا است. نمونه روشن این مسئله در زمان حمله ایران به پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر رخ داد؛ جایی که کشورهای منطقه با بهکارگیری همه سامانههای پدافندی خود، در عمل برای حفاظت از منافع آمریکا اقدام کردند نه دفاع از امنیت مستقل خویش. این تجربه دو واقعیت اساسی را آشکار ساخت: نخست، امنیت منطقه بدون حضور مستقیم آمریکا عملاً بیپشتوانه است؛ دوم، ظرفیت دفاعی کشورهای GCC برای پاسخ مستقل به تهدیدات پیشرفته بسیار محدود است.
این الگو در مواجهه با حمله اسرائیل نیز تکرار شد. حمله اخیر اسرائیل به قطر نقطه عطفی در این زمینه بود. این رخداد نهتنها موقعیت دیپلماتیک قطر را متزلزل ساخت، بلکه تردیدهای جدی درباره کارآمدی تضمینهای امنیتی آمریکا ایجاد کرد. توانایی یک هواپیمای اسرائیلی برای نفوذ به عمق خلیج فارس با وجود حضور یکی از بزرگترین پایگاههای نظامی آمریکا به کشورهای عربی نشان داد که حتی «چتر امنیتی واشنگتن» نیز مطلق نیست. این آسیبپذیری، نماد وضعیت کلی منطقه است؛ وضعیتی که کشورهای عربی را به بازنگری در راهبردهای امنیتی و حتی تلاش برای همگرایی بیشتر در مدیریت بحرانهای منطقهای سوق خواهد داد. با چنین پیشزمینهای، اجلاس آینده دوحه اهمیت خاصی یافته است. سه سناریوی اصلی برای خروجی این نشست قابل تصور است.
نخستین گزینه سناریوی وضع موجود است: محتملترین گزینه آن است که بیانیهای قاطع در محکومیت تجاوز اسرائیل صادر شود، با تأکید بر نقض قوانین بینالمللی و اعلام همبستگی کامل با قطر. در این سناریو، کشورهای عربی بدون ورود به اقدامات تنبیهی ملموس علیه اسرائیل، وحدت سیاسی خود را نشان میدهند. این انتخاب برای بسیاری از دولتهای عربی که روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کردهاند یا از هزینههای تقابل مستقیم بیم دارند، کمخطرترین راه محسوب میشود. حتی قطر نیز، با وجود خشم از تجاوز اسرائیل، ممکن است به این گزینه رضایت دهد، زیرا حمایت سیاسی و بینالمللی گستردهای را بدون خدشه به نقش میانجیگری خود در بحران غزه به دست خواهد آورد.
دومین گزینه محتمل سناریوی تحریمهای هماهنگ است: اقدام عملی علیه اسرائیل، از کاهش سطح روابط دیپلماتیک گرفته تا تحریم کالاها و خدمات و طرح شکایت در مجامع بینالمللی. با این حال، احتمال این سناریو اندک است، چراکه تجربه نشان داده کشورهای عربی جرات رویارویی مستقیم با اسرائیل را ندارند. عبور یک هواپیمای اسرائیلی به عمق خلیج فارس خود نشانهای از همین محدودیت و ناتوانی است.
سومین گزینه محتمل سناریوی شکست اجلاس است: ناتوانی کشورهای عربی در دستیابی به موضع مشترک یا صدور بیانیهای مبهم و ضعیف. این سناریو نیز چندان محتمل نیست، زیرا شکاف آشکار در دیپلماسی عربی در چنین شرایط حساسی میتواند بهمثابه یک پیروزی سیاسی برای اسرائیل تلقی شود و مشروعیت منطقهای این کشورها را تضعیف کند.
در شرایطی که شورای همکاری خلیج فارس میان فشار سیاسی بر ایران و هراس از اسرائیل گرفتار شده است، یک واقعیت انکارناپذیر وجود دارد: تنها کشوری که در جهان اسلام توانسته است در میدان واقعی در برابر اسرائیل و حتی آمریکا بایستد، ایران است. شبکهای از بازیگران منطقهای در عراق، سوریه، لبنان و غزه، همراه با ظرفیتهای دفاعی و موشکی بومی، ایران را به بازیگری بدل کرده که میتواند سکاندار مقابله با اسرائیل باشد.
برای کشورهای عربی و اسلامی، تکیه بر تضمینهای امنیتی آمریکا تجربهای پرهزینه و پرابهام بوده است؛ حمله اخیر اسرائیل به قطر نشان داد که حتی حضور گسترده نظامی آمریکا نیز تضمینی برای امنیت این کشورها نیست. بنابراین، پیوستن به ایران و قرار گرفتن در جبههای مشترک علیه اسرائیل، نهتنها به افزایش قدرت بازدارندگی جهان عرب و اسلام کمک میکند، بلکه زمینهساز ایجاد موازنهای واقعی در برابر سیاستهای آمریکا و اسرائیل در منطقه خواهد بود.
انتخاب در برابر کشورهای عربی روشن است: یا ادامه وابستگی به قدرتهای خارجی که بارها ناکارآمدی خود را نشان دادهاند، یا همگرایی با ایران بهعنوان محور مقاومت و تنها نیرویی که توانایی و اراده رویارویی با اسرائیل را دارد. آینده ثبات منطقهای، به این انتخاب راهبردی گره خورده است. برای ایران، این وضعیت فرصت و چالش را توأمان به همراه دارد. تهران باید با شناخت محدودیتها و تناقضهای GCC، از ظرفیتهای منطقهای خود در عراق، سوریه، لبنان و غزه بهره گرفته و با بازیگرانی همچون ترکیه، قطر و مصر وارد چانهزنی شود. تنها از رهگذر چنین رویکردی است که میتوان معادلات پرشتاب خاورمیانه را بهگونهای مدیریت کرد که هم منافع ملی ایران حفظ شود و هم نقش آن در نظم منطقهای تثبیت گردد.
تاریخ انتشار: 1404/06/24
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.