ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
در امتداد پرونده بازخوانی روشنفکری معاصر، چندی پیش نشست تخصصی با حضور علیرضا سمیعی، نویسنده و پژوهشگر فلسفه و با محوریت بازخوانی اندیشه جلال آل احمد در نقد وضعیت تفکر ایران معاصر در رسانه فکرت برگزار شد که بخش دوم از چکیده مهم ترین صحبت های مطرح شده در این نشست تقدیم شما مخاطبان فرهیخته می گردد.
رویکرد غرب به مسایل اجتماعی و اقتصادی
سیاست رها کردن فقرا در غرب، تنها برآمده از یک هوا و هوس نیست، بلکه نحوهای از انتخاب کردن برای مبارزه است. مثل این میماند که شما بار خودت را سبک نمایی به این دلیل که میخواهی یک مسیری را بروی تا به هدفت برسی.
ژیژک در همین باره مثال جالبی میزند؛ میگوید دو دوست در جنگل راه میرفتند که ناگهان شیری به آنها حمله کرد. یکی از اینها خم شد تا بند کتونی اش را محکم نماید. رفیقش به او گفت که تو مگر نمیدانی که هر شیری تندتر از هر انسانی میدود. چرا بند کتونیات را باز کردی؟ گفت من از شیر نمیخواهم تندتر بدوم ولی از تو میخواهم تندتر بدوم.
اینکه میبینید مثلاً انگلستان از اتحادیه اروپا خارج میشود. اینکه میبینید سیاستهای حمایتی در فرانسه به تدریج کمرنگ می شود یعنی اعتراضات مدنی گسترده با آن خشونت را تحمل میکند. اینکه میبینید آلمان، سیاستهای ریاضت اقتصادی را در پیش گرفته و نیز اینکه میبینید وام دادن به کشورهای شرق اروپا کمتر می شود، به خاطر آن است که در رقابت با شرکتهای آمریکایی کم آورده اند و بر این اساس، شرکتهای آمریکایی، پیشاپیش سنگینی بار فقرا را از روی دوششان برداشتهاند. به دیگر سخن در جریان رقابتی قرار گرفتهاند که اگر با شرکتهای آمریکایی نجنگند، محو میشوند.
ما باید بدانیم که نویسندگان و روشنفکران کشور ما نمی توانند خود را غافل و بی توجه از مناسبات اقتصادی و اجتماعی جامعه بدانند، کما این که در آثار جلال نیز این مسأله را به عینه می بینیم که به تحولات جامعه خود التفات دارد.
البته یک ساحت کار ما نقد ادبی است و لذا در این باره عهدی بستهایم که به زندگی شخصی آدمها کار نداشته باشیم. یک اثری نوشته شده و یک کاری با ما دارد. برخی از ما البته در فضولی مهارت داریم اما مهم این است که اندیشه و اثر یک فرد را مورد نقد و بررسی قرار دهیم نه این که بگردیم دنبال همه زوایای گفته و ناگفته زندگی شخصی اش. درباره جلال نیز همین نظر را دارم.
اعتقادم این است که من با اثر هنری کار دارم و با شخص جلال آلاحمد کار ندارم. من کتابهایش را میخوانم. آثارش را میبینم. بالاخره آن کسی که خسی در میقات را نوشته، او جلال آلاحمد بوده است. اینطور نبوده که از یک نفر دیگر خط بگیرد. البته اینکه من اطلاعات عمومی در مورد جلال داشته باشم بد نیست، اما برای تحلیل نیاز به واکاوی اثر و اندیشه او داریم.
شهدای ایران و عزت مقاومت
قصه "خسی در میقات" در واقع همان ماجرای فرماندههای جنگ ماست؛ آن فرمانده جنگی که اوضاع واقعی را میسنجد. یعنی میگوید که من واقعاً باید عملیات کرده و به آماده سازی و تجهیز نیرو بپردازم و طرح ریزی عملیات داشته باشم.
شما عملیات آزادسازی خرمشهر را ببینید. یکی از پیچیدهترین عملیاتهایی است که ما در جنگ انجام دادیم. طبعاً این عملیات را با یکسری فریبهای جنگی و نظامی انجام دادیم که البته در نوع خودش کار نبوغ آمیزی بوده است.
با این حال امام خمینی(ره) میگوید که خرمشهر را خدا آزاد کرد. چطور فرماندههای این جنگ که مدتها روی نقشه نشستهاند و فکر کردهاند که ما یک لشکری را فلان جا بفرستیم که لشکر عراق با این درگیر بشود و آنها شبانه بهجای اینکه آنجا بایستند و با ارتش عراق مواجه بشوند، پیاده همه این مسیر را برگردند و به خرمشهر حمله کنند. چرا این فرماندهها که این طراحی پیچیده را انجام دادند، میگویند حرف امام درست است و همان است؟
من در دفاع از ایران شهید میشوم و با این حال فکر میکنم که خون من که جاری میشود، حرکت میکند و میرود و با خون امام حسین(ع) در کربلا در هم خواهد آمیخت. ما اینطور جنگیدیم. این جنگ مگر مقدس نبود؟! مگر جنگ ما نقطه تلاقی امر واقعی و امر معنوی نبود؟! مگر سیر آفاق و انفس نبود؟! ما این طوری داریم فکر میکنیم. جلال آلاحمد از چنین چیزی در خسی میقات به ما خبر میدهد. در واقع فرم اثرش این را به ما میگوید.
شما نقاشی کاظم چلیپا، همچنین شعر قیصر امینپور یا شعر علی معلم دامغانی را که می بینید و میخوانید، متوجه میشوید همین چیزی که پیش شماست، امر معنوی است.
شاخصه هایی از این مساله را با جلال آلاحمد دوباره به یاد می آوریم، کما این که با انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) نیز این مساله رخ می دهد و از یاد نمی بریم که حضرت امام(ره) فرمود مبارزه برای آزادی کار مقدسی است، یعنی در همین زندگی ما.
جلال از معنویت مبارزپرور سخن می گوید
به دیگر سخن، برای سیر از توحید به معاد تو باید مبارزه سیاسی کنی و امام داشته باشی. میجنگی و در جنگ سیاسی نیز هدفت یک هدف معنوی است و لذا جلال هم از این معنویت سخن می گوید؛ معنویتی جنگنده و مبارز پرور.
شما پیاده روی اربعین که میروید، یک چیزهای خاصی در آن می بینید، آن سالهای اول یک چیزی توجهم را جلب می کرد. اینکه در این مسیر، بعد از ماجرای داعش عکس قهرمانها را در راه زدهبودند. عکس شهدای ما همبود. عکس شهید همت بود و دیگران، عکس شهدایی که با داعش و آمریکاییها جنگیدهبودند نیز وجود داشت و این ها همه پیام دارد و این که از بعد معنوی نمی توان چشم پوشید چرا که شهدا نشان دادند کار برای رضای خدا چقدر می تواند تأثیر بگذارد ولو این که سال ها بگذرد.
در رابطه با همین شهدای سوریه که من آدمهای این طوری را با چشمم دیدم. من شهید همدانی را میدیدم. من در مسجدی که نوجوان بودم میرفتم، شهید همدانی هم میآمد. اینها را از نزدیک میدیدیم، باورتان نمیشد که چنین فرد متواضع و افتاده حالی، جنگ را اداره کند. من آن زمان هجده سال و نوزده سالم بود و با ما شوخی میکرد افتادهبود. یک پهلوان افتاده اما متقی که مصداق آن فرمایش نورانی امیرالمؤمنین (ع) است که این ها گریه کنندگان شب از خوف خدا و شیران بیشه روز هستند.
ایران به برکت همین معنویت و شهدا هیچ گاه استعمار نشده است.تازه آن چیزی که جلال آلاحمد نشانمیدهد، این نیست، بلکه آن چیزی را که بسیجیان خمینی(ره) به ما نشان دادند این است که پهلوان شکسته دنیا را اداره میکند و می تواند همچون حاج قاسم سلیمانی در جنگی نابرابر، جهانی را به حیرت وادارد.
ایدئولوژی توسعه
در دنیای غرب عده ای کوشیدند تا توسعه را تبدیل به ایدئولوژی کنند ما ایدئولوژی توسعه داریم. یعنی ایماژی از توسعه داریم که این با واقعیت جهان سازگار نیست. در عین حال باید توجه داشت که ادبیات توسعه در دوره ما برخلاف ادبیات رؤیا است. اروپا با رؤیا ساخته شدهاست. ادبیات توسعه در ایران، برخلاف ادبیات توسعه اروپایی، رؤیا پردازانه نیست بلکه مثل یک کابوس پیش میرود. یعنی طرحش، طرح کابوس است. کدام بخش در مورد دشمنان خودش حرف میزند. کدام بخش در مورد این حرف میزند که بیرون از من همهچیز در یک وضعیت آخرالزمانی مخروبهای است. کدام در مورد این حرف میزند که اگر دشمنان من پیروز شوند، شما فلک زده خواهید شد. شما وارد یک برهوت میشوید. این من هستم که اجازه نمیدهم برهوت به شما نزدیک شود و از این دست مباحث.
نه اینکه ما موافق یا مخالف توسعه هستیم، بلکه بحث واقعی ناظر به نحوه این مساله است. آیا ما میخواهیم جزیی از ماشین توسعه بشویم؟ مسخ بشویم؟ یا میخواهیم بهعنوان یک کشوری سهممان را از جهان به ما بدهند. جهانی در پیش روی ما است. ما میگوییم سهم ما کجاست. من نفت آوردم. سهم من را از این نفت بدهید. من در این جهان زندگی میکنم و من سهمم را از جهان میخواهم. جمهوری اسلامی سهمش را از جهان میخواهد. من نمیدانم آگاهانه است یا آگاهانه، اما واقعاً تصور میکنند که یک دشمنانی در مقابل توسعه قرار گرفتهاند، در حالی که خیر، یک نحوه و خوانشی از توسعه وجود دارد که میخواهد ما را مسخ کند و میخواهد ما را تبدیل کند به بخشی از جهان توسعه یافته و خوانش دیگری نیز وجود دارد که میگوید ما سهممان را از این جهان میخواهیم.
مواجهه با تبعات روشنفکری زرد
در دنیای امروز پرسشی که مطرح می شود این است که آیا ما با یک روشنفکری زرد مواجه هستیم و اساساً سوال دیگر این که چرا روشنفکری زرد به وجود آمده و چطور ما در دام آن افتاده ایم؟!
باتوجه به اینکه ما جلال را بهعنوان شمایل روشنفکر در نظر داریم، از خودمان سؤال میکنیم که جلال که گرفتار تله روشنفکری زرد نشد می تواند این امکان را به ما بدهد که از افتادن در این دام بپرهیزیم که جواب بنده مثبت است و معتقدم جلال میتواند این امکان را به ما بدهد اما یادمان باشد که چه چیزی روشنفکری ما را و اصلاً دانش را بهاصطلاح امروزی زرد کرده است؟ شاید مهمترین چیزی که به دانش آسیب زده این است که دانش بهجای اینکه مسأله اش حقیقت باشد و کفایت عملی را دنبال کند، کفایت عملی را دنبال میکند و به نظر می رسد که سوز و گدازش نسبت به حقیقت را رها کرده است.
گاهی اوقات احساس می کنیم یک جریانی از روشنفکری تبدیل میشود به حامل دانشی که ما را تغییر نمیدهد که اینجا دانش زرد مطرح است چرا که صرفاً مرا تبدیل میکند به سخنگوی صاحب توسعه. من را تبدیل میکند به سخنگوی صاحب قدرت. به عنوان مثال عرض می کنم، شما در ده، پانزده سال گذشته، تعداد قابل توجهی صحنه دارید که روی آن کسانی که دانش آموخته روان شناسی هستند، میآیند روی صحنه درباره این حرف میزنند که آرزوهایت را دنبال کن! به کائنات خدمتکن! اگر تلاش کنی، اگر اعتقاد داشته باشی که موفق میشوی و ...
سوال این است آیا این مساله با آن روان شناسی واقعی که یک علم است و درمان میکند، همسان است؟ من اطلاعی از این بابت ندارم. اما به صحنه که نگاه میکنم و به کلیت ماجرا که می نگرم، احساس می کنم که این کار امنیتی است. میگویم این آدمها ابزارهای امنیتی هستند.
نگاه می کنیم می بینیم طرف بهعنوان یک انسان آمریکایی که چهل، پنجاه سال از عمرش، تلاش کرده و نه صاحبخرد طمأنینهای شده و نه صاحب واقعاً موفقیتی در زندگی، این فرد می آید از موفقیت حرف می زند و در قالب سخنرانیهای روان کاوانه و روان شناسی زرد اهدافش را دنبال می کند و لذا باید مراقب این جریان ها باشیم چرا که این روان شناسی زرد، تأثیرش مثل یک تخدیر است که جلوی فوران خشم را میگیرد و لذا مثل یک سوپاپ اطمینان عمل میکند.
کالایی شدن دانش و روشنفکری زرد
بر این اساس معتقدم که روشنفکری ما در ایران نیز گاهی مثل سوپاپ اطمینان در جهان امروز عمل می کند.مثلاً در مورد هوملس{فرد بی خانمان} میگوید که او خودش میخواهد هوملس باشد و این سوپاپ اطمینان توسعه گرای هوملس ساز است. یا از ما دوباره میخواهد که تبدیل بشویم به بخشی از ماشین توسعه.
به نظر می رسد که روشنفکری ما تبدیل به روشنفکری زرد شده به این خاطر که خصلت دانش در دوره ما این است که کالایی شده و به تدریج ما تبدیل به ابزاری میشویم که از آن استفاده میکنند. روشنفکری داخلی ما هم خادم یک چنین چیزی است به عنوان یک ساختار معیوب که برده ساز است
تاریخ انتشار: 1403/07/07
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.