به گزارش فکرت، نشست «مدرسه در جهان بی‌رویا» با حضور سید مجید حسینی، مرتضی نظری، کاوه فرهادی، مصطفی مداح‌نظری و محمدرضا هدایتی به همت رسانه اندیشه و آگاهی فکرت در خانه اندیشه‌ورزان تهران برگزار شد. 


آنچه پیش روی شما فرهیخته گرامی است مشروح سخنان مصطفی مداح‌نظری، کارشناس پژوهش‌سرای آموزش و پرورش است. 

 

تحلیل دقیق چرایی بی انگیزگی بچه‌ها


ما مسأله‌‌ای که داریم، این است که سر کلاس که می‌رویم و با خود دانش‌آموزان نفس به نفس در ارتباط هستیم و در خیلی از موارد به لایه‌های درونی شخصیتی و مشکلات زندگی‌شان که بعضی وقت‌ها خیلی بغرنج است ورود پیدا می‌کنیم، می‌بینیم که این دانش‌آموزها خیلی بدون گارد هستند. خیلی بدون تسلیح هستند. 


بچه‌های ما در این عصر و در این دوران، متأسفانه از لحاظ شخصیتی خیلی ضعیف بار می‌آیند و این بحث تربیت پدر و مادر را شامل می‌شود و مخصوصاً اجتماع. یعنی تناسباتی که این دو رکن روی بحث تربیت فرزند دارد می‌گذارد، خیلی بچه‌ها را ضعیف بار می‌آورد. 


اصلاً اندیشه‌ها، مانیفستش و آن چیزهایی که باید برایش ملاک باشد و آن چیزهایی که باید برایش ارزشمند باشد و در وقت سختی باید کمکش بکند، با آن چیزهایی که بچه ما در این دوران دریافت اجتماعی می‌کند کاملاً متفاوت است. 


پس این انتظار به‌جایی است که وقتی این بنده خدا در سن نوجوانی قرار می‌گیرد، ما یقین داریم که در معرض بسیاری از این لغزش‌ها است و تازه آن زمان پدر و مادر مواجه می‌شود که چرا این طور است؟ 


آن چیزی که من خیلی روی آن دغدغه دارم، نقش معلم است. معلم به‌عنوان یک پدر در کلاس، یک نقش پدری را ایفاء می‌کند. این معلم از کجا داخل کلاس می‌آید؟ این فرآیندی که وزارت‌خانه چیده است این طور من دارم می‌بینم که غیر از حالا بحث ماده 28 ای که دارم می‌بینم انسآنهایی هستند که بیرون کار کرده‌اند. 


مثلاً خود من در عرصه هنر کار کردم تخصصی و در این عرصه هم خدا روشکر معلمم و پایمردی کردم که ابلاغ دیگری نگیرم و همین درس را ارائه کنم. 

 

لزوم تناسب مدرک معلمین با مسئولیت‌ها


مسأله‌ این است که معلم ما خودش خیلی وقت‌ها صرف یک مدرک دارد می‌آید و معلم یک درس می‌شود. خیلی وقت‌ها مدرک او با رشته تحصیلی دانش‌آموز تناسب ندارد. خیلی وقت‌ها معلم ما در حوزه‌ای که تحصیل کرده است کار نکرده است. 


خیلی وقت‌ها بچه‌ای که می‌خواهیم بزرگ کنیم و از او انتظار داریم که تو این رشته را خوانده‌ای و فلان کار را انجام بدهی و بالأخره یک اعتماد بنفسی داشته باشد و خودش ارتزاقی انجام بدهد، حتی کم اما این بچه این طور نیست. 


چون معلمی که برای او گذاشته شده‌است دارد کتابی را درس می‌دهد که از لحاظ مراحل اجتماع به‌روز ما خیلی پایین‌تر است.  این کتاب مستوجب کارآفرین شدن بچه ما نمی‌شود.  این کتاب باعث نمی‌شود که بچه ما مهارت‌هایی را به دست بیاورد و از لحاظ شخصیتی بچه ما را نمی‌سازد که بتواند این بچه حرکت سازنده‌ای را در جامعه داشته باشد. خودش را می‌بازد. ممکن است تن به‌هر شرایطی بدهد. بیشتر بچه‌ها مدارا کننده دارند بار می‌آیند. بچه باید اهل چالش شود. 


به‌قول آقای قرائتی که بچه مسلمان باید یک چارپایه در وسط بازار بگذارد و حرفش را بزند. در زمان حضرت امیر هم خوششان می‌آمد و تشویق می‌کردند که پای منبر من انتقاد کنید و حرفتان را بزنید. نه کتاب ما در این توانمندی هست و نه متأسفانه معلم ما. 


همه چیز ما بیشتر حالت ویترین دارد. معلم ما یکسری دوره‌هایی برایش تعریف می‌شود. دوره‌های توجیهی و یا دوره‌های ضمن خدمتی که معروف هستند اما اگر واکاوی بشود آورده‌ای برای آن بزرگوار ندارد. 


ما در تایم و زمآنهای زندگی معلمان ورودی آموزش و پرورش برای آموزش و به‌روز‌رسانی این معلم ندارد. معلم که خودش در یک ساختار وزارت علوم بار آمده است. با یک اندیشه‌هایی که به آنها ان‌قلت وجود دارد.

 

ضرورت بازنگری جدی در نظام آموزش‌عالی کشور


آیا واقعاً درس‌هایی که در وزارت علوم به دانشجوی ما داده می‌شود و او بعداً کارمند و معلم ما می‌شود، آیا او هیچ حس سازنده‌گرایی در بچه ما ایجاد می‌کند؟  احساس می‌شود که مثل چرخه مولد از همان حلقه‌های اول دچار مشکل هستیم. یعنی ما معلم باهوش و کارآفرین را بار نمی‌آوریم. و نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که دانش‌آموز چیزی گیرش بیاید. 


من الحمدلله که معلم هنر هستم، در کتاب هنر که خداروشکر خیلی به‌روز شده‌است نسبت به‌دوران قبل ما، یک فصل آواز دارد. فصل هنرهای نمایشی دارد. فصل هنرهای کلاسیک دارد. فصل هنرهای صنایع دستی ایرانی را دارد. بحث طراحی دارد. بحث رنگ دارد. اینها در فصول مجزا وجود دارند.

 

مهارت آموزی به دانش‌آموزان مورد توجه قرار گیرد


جای انتقادهای زیادی هنوز بر آن هست. در این مجرا که این کتاب‌ها کاربردی بشوند. توان کاربرد و مهارت و کارآفرینی به بچه من بدهد. من واقعش شاید برای بچه خودم هیچ انتظار یک مدرک فلان و اینهایی ندارم. آن چیزهایی که پدر و مادرمان برای ما دغدغه داشتند و خدا خیرشان بدهد و همه زحمتشان و همه خلاصه تلاش‌هایشان معطوف به پرورش و بزرگ کردن براین اساس بود. اما واقعش من می‌خواهم بچه من شخصیت قوی داشته باشد و کارآفرینی داشته باشد و یک کسبی را بتواند به‌وجود بیاورد و این سفارش شده دین ما است. 


مطالبی که عرض کردم ما به‌ازاءهای شرعی و دینی هم دارد. یک بحث است بحث تفقه در دین و یک بحث هم در بحث زندگانی ما است. آیین زندگانی ما است. دین ما براساس روش زندگی است. یعنی دین اسلام در زندگی روشمند است. من مسأله‌‌ام این است. من این مسائل و روشمندی‌ها را و این ساخت‌گرایی‌ها را در تربیت دانش‌آموز خودم و فرزند خودم نمی‌بینم.

 
بنده نه صدای خوبی دارم بر خلاف اسمم اما باور بفرمایید با اجازه یک رابطه و علقه و عطوفت بین همه دانش‌آموز، من همین دو روز پیش سر یک کلاسی بودم، از خجالت‌ترین دانش‌آموز من سر کلاس، خواند تا خود بد صدای بنده. در ایام فاطمیه، یک نوحه‌های کوچک تک بیتی اینها خواندند. این که یک کلاس را به این مرتبه برون ریزی بتواند معلم برساند که بتواند مشخص کند ترس‌های بچه‌ها را و بتواند دغدغه‌های بچه‌ها را مشخص کند و آنها را کنار بگذارد و یک الگوی جدیدی برایش در کلاس ترسیم کند این کار معلم است و کار بسی مشکلی است. کار بسیار صعبی است. باید به دانش‌آموز چنین گفت؛ «پسرم این‌طور است که فکر کنی که این یک کلاس و کالج است که هر تجربه‌ای را می‌توانی انجام بدهی». 


الان بچه من یک نمایشنامه نوشته است. داستان‌نویسی کرده است که این ایده خودش را چطور از خودش به طوری بیاید بروز بدهد. ما این را در یک سال تحصیلی کار کردیم.

 

نقش معلم تنها خواندن کتاب نیست


عرض بنده این است که نقش معلم صرف خوانش کتاب نیست. من به استاد هدایتی در راه عرض می‌کردم که چون آخر سال تحصیلی است و نزدیک به امتحانات بچه‌ها است، یک کاغذی به بچه‌ها دادم که بدون اسم برای من بنویسند و این چیزی است که از اساتید خودم یاد گرفته بودم. تقریباً سی درصد بچه‌ها برای من نوشته بودند که شما چرا کتاب نمی‌خوانید؟ من یک جواب دادم که این کتاب برای شما تهیه شده است و هیچ وقت نباید انسان کتاب را برای دانش‌آموز بی‌ارزش کند. اما این کتاب محل رجوع شما است و من وقتی این کتاب را خوانده‌ام این را از افق بالاتری به شما می‌گویم که این حلقه‌هایش را برای شما درست کنم و ایده‌های شما را باید درست کنم. 


و الان به‌همین داریم فکر می‌کنیم که بچه‌ها را یکسری دوره‌های مهارتی قرار بدهیم و در کنار این کلاس‌های درسی‌شان باشد و در کنار کلاس هنرشان باشد و بتوانند چیزهایی تولید کنند و آنها را بفروشیم که ما حالا یکسری کارهای اقتصادی داریم خدا روشکر انجام می‌دهیم. 


مسأله‌ به نظر بنده این است که اولاً باید دید که یک کلاس را از نظر فکری می توان منظم کرد؟ اندیشه‌ها و آن فکرهای اشتباهی که دانش‌آموزان دارند کنار بگذاریم و الگوی صحیحی درست کنیم و بتوانیم بچه‌ها را مهارت محور بار بیاوریم. 


نگوییم بچه خجالتی یا درون‌گرا داریم بلکه اینها را بتوانیم یکسان کنیم و خود بچه‌ها کلاس را اداره کنند و بچه‌ها که می‌خوانند این جز قانون کلاس ما است و می‌گویم که یکی از بچه‌ها باید بیایند و ارائه بدهند و بقیه با سکوتشان احترام بگذارند. کاش این را بضاعتش بود و ضبط می‌کردم در آن مدرسه. واقعاً گریه‌ام می‌گرفت. 


یک جایی بود که گام یکی از بچه‌ها پایین بود و بحث بلوغ و دو رگه بودن صدای بچه‌ها است و این طفل معصوم یک جایی پایین آمد و گاف‌هایی داد و فراموش کرد، بچه داشت «ای ایران» را می‌خواند، خدا می‌داند بچه‌های کلاس، با او همخوانی می‌کردند. این چطور به‌وجود می‌آید؟ وقتی که از ابتدای مهر، بچه این اندیشه را در کلاس داشته باشد که من در یک محیط کارگاهی هستم و قرار است به هم کمک کنیم و ترس‌هایش را کنار بگذارم و بچه‌ها همه به‌هم کمک کنند برای پیشرفت‌شان. این برای من خیلی مهم است که یک کارگاهی داشته باشم. 


سه جلسه ما عکاسی داریم و فصل عکاسی‌مان است. مثلاً چند جلسه بحث طراحی داریم. واقعاً یک قانونی گذاشتیم که اگر کسی مریض بود یا مسأله‌‌ای شد و غایب بود اگر از کسی بپرسد که کار و تکلیفمان چیست؟ آن دانش‌آموز اگر راهنماییش نکند او نمره منفی می‌خورد. یعنی اگر کسی بگوید که این کار را باید انجام دهی برای هر دو مثبت می‌گذاریم. 

 

اهمیت عشق‌ورزی در فضای تعلیم و تربیت


نمره منفی‌های‌ ما براساس احترام فردی است که باید رعایت بشوند. و در کلاس بچه‌ها آزاد هستند اما حق تعدی حتی با یک کلام کوچک به دیگری ندارند. و باید یاد بگیرند و یاد می‌گیرند که باید به‌هم عشق بورزند. در چنین بستری فکر می‌کنم هرچیزی رشد پیدا می‌کند. وقتی یک عطوفت باشد و یک بستری براساس محبت باشد. وقتی که به او خوراک می‌دهی این بچه تبلور پیدا می‌کند. چیزی که ما کاستی داریم یک نکته‌اش همین است. 


دو محور دیگر هم خواستم عرض کنم که در بحث رشته هنر، بسیاری از رشته معماری جذب می‌کنند و نوشتم و تقدیم بزرگواران در ناحیه اداره کردم و گفتم که سؤالم این است که چه ضرورتی دارد و به‌قول معروف چه بحث علمی وجود دارد بابت این؟ 


وقتی که رشته عکاسی و نقاشی در وزارت علوم داریم. وقتی رشته نگارگری داریم اینها خیلی افضل هستند نسبت به عزیزانی که معماری خوانده‌اند. دوستانی که معماری خوانده‌اند، پانزده درصد تطابق دانشی با هفت و هشت و نه هنر دارند. ما چرا از رشته معماری باید برای رشته هنر بگیریم؟ در حالی که رشته‌هایی که اسم آوردم وجود دارند. در بحث رنگ یا زوایای دید یا اجراها، رشته تئاتر هست. 


ما وقتی دوستانی را می‌گیریم که رشته‌اش فاصله دارد و مثلاً کسی که ورزشکار است که می‌خواهیم او را به فاینالش برسانیم خیلی طول می‌کشد. از این ضمن خدمت‌ها چیزی در نمی‌آید. 


یک تعریضی هم بزنم دوباره که یکسری مؤسسات هستند و این را حالا در بحث آیین‌ها و اسم و اینها کار می‌کنند. من به صرف کارهایی که کردم و انجام داده‌ام در حوزه خارج از بین‌الملل، بسیار در معرض دوستانی هستم که حالا یا دین ندارند و وقتی که از آنها نظرشان در مورد هنر می‌پرسم، ببخشید قبل از اسلامشان، می‌گوید که من ماندم، این جمله برای من خیلی طلایی است، می‌گوید که چطور یک هنرمند مسلمان حالا حرم حضرت معصومه (س) می‌برم‌شان از نظر رشته‌های هنری که به لحاظ درجه یک وجود دارند، می‌گوید که من می‌مانم که یک هنرمند مسلمان، ببینید چه کلمه درستی به‌کار می‌برد، می‌گوید مانیفست خودش را به این مجیزی و ماندگاری بیان کرده است. می‌فهمد که برون‌ریزی اسلام، آن تجلی‌های هنری زیبا است. 


چرا ما در آموزش و پرورش و وزارت علوم از این مرحله دور است؟ این درد است! چرا ما نباید معلم هنری داشته‌باشیم که خودش حداقل در یک رشته هنری تبحر داشته باشد؟ حالا یا تجربه کرده‌باشد و یا کار کرده‌باشد؟ 

 

تأکید بر اهمیت درس هنر در مدرسه


محور بعدی صحبتم این است. این را می‌گویم که این بچه به‌وسیله هنر هم شناخته‌می‌شود و هم کارآفرین می‌شود. ملموس‌تر بخواهم بگویم در حوزه بین‌الملل داریم می‌بینیم. از دوستان خودمان دیدیم که یک کار نگارگری 900 دلار فروختند. اینها کسانی هستند که سنشان از بنده کمتر هستند اما این مرحله را گذرانده‌اند. 


در بحث کالج و بحث متوسطه این‌طور تعریف می‌شود که این دانش‌آموز در رشته جغرافیا یا ریاضی یا هرچیز دیگری و بعد او را آموزش می‌دهند براساس استعدادی که خداوند به او داده‌است. چون می‌خواهد یک کاری را صورت بدهد. حالا یک بچه‌ای داریم و یک استانداردی دارد و اینقدر او را بمباران می‌کنیم و در معرض دروس مختلف قرار می‌دهیم و البته من معتقدم که بچه‌ها تنبل شده‌اند اما می‌گویم که کانال‌ها باید مشخص بشوند و نه این که بچه بمباران بشود. اگر کانال مشخص نباشد این بچه ایذایی می‌شود و اعتماد به‌نفس و استعدادش را از دست می‌دهد. دیگر این استعدادش به درد ما نمی‌خورد. ای کاش در دوره ابتدایی بچه‌ها استعداد‌یابی می‌شدند. 


محور آخر عرایضم این است که نقش مشاوره در مدارس خیلی این صحبت را در جاهایی که می‌روم، خواهش می‌کنم که هرکسی که دستش می‌رسد، آن چیزی که ما در آموزش و پرورش می‌بینیم که یک‌جایی است که پر از درّ و گوهر است. همه‌اش سود است. همه‌اش برکت است. اگر معلم، یک معلم خوب و ساختمان خوب و ابزار خوب است باید همه چیز خوب بشوند. و علاوه بر اینها روش‌های وزارت‌خانه هم باید براساس روش‌های خوب باشد. حکمت‌ساز و اندیشه‌ورز باشد. با تدبیر و کیاست باشد. اما این‌طور نیست. به‌تناسب خیلی از چیزهای دیگری که در وزارت‌خانه ما، مسأله‌ دارد، مشاورین ما مسأله‌ دارند. یک فرمول دارد. یادتان هست که تقسیم می‌کردیم که مقسوم‌علیه را مثلاً به‌علاوه باقی‌مانده می‌کردیم و اگر عدد اول به‌دست می‌آمد پس تقسیم درست انجام شده بود. من این را می‌گویم که اگر دانش‌آموز سر کلاس من آمد و این دانش‌آموز اصلاً روی پای خودش بند نیست. الان یکی از مشکلات مشاورین مدرسه هستند. این بچه تخیله نشده است و سر کلاس آمده است. 


نسبت زنگ تفریح و کارهای پرورشی در مدرسه به تحصیل چیست؟ چه‌کسی این را جواب می‌دهد؟ این زنگ تفریح برای چیست؟ معاون پرورشی و مشاور مدرسه برای چیست؟ برای این است که دانش‌آموز در یک کالجی برای یادگیری آمده است و باید برنامه‌هایی باشند که احساس خوشایندی داشته باشد و یادگیری و گیرایی داشته باشد. اما این‌طور نیست؟ وقتی که می‌آید دانش‌آموز اصلاً تمرکز ندارد و تازه می‌خواهد سرویس برود و ... اینها همه‌ نشان می‌دهند که روند مدرسه‌داری ما مشکل دارند. 


یک سؤال راحت. یک سؤال از همه معلمان کشور است که چندبار آقای معلم در کلاس می‌گوییم بچه‌ها ساکت! چقدر زمان به بچه‌داری صرف می‌کنید. چقدر زمان را به آموزشت باید صرف کنی. این یک سؤال ساده است و این را همه معلم‌های کشور باید پاسخ دهند و فکر می‌کنم که جواب صحبت بنده هم درآمده است و دغدغه بنده هم مشخص شده‌است. 


یک جمع‌بندی می‌کنم، عرض این است که کدام معلم و با چه رشته تحصیلی مناسب است. نمی‌گویم که طرف باید کارآفرین باشد اما اگر شما معلم رشته هنر باشید باید یک قلم را بتوانید در دست بگیرید. از هنر چه می‌داند؟ 


حالا در بین خارجی‌ها خیلی جذب نسبت به هنر ایرانی و اسلام داریم و اینها این تجلیات را می‌بینند. او که با این ارتباط می‌گیرد اما دانش‌آموز من نمی‌گیرد. حالا آقای معلم شما چند چند هستید؟ مسأله‌ جدی است. شما نسل آینده را چطور می‌خواهید تربیت کنید؟ ما از او چه می‌خواهیم؟ 


ما مثلاً می‌گوییم که آینده مثلاً در بحث هوش مصنوعی، زبان پایتون است. چند درصد این درس را گذاشته‌اند اما چند نفر از معلمان فناوری ما و فن و حرفه قدیم، چقدر اینها اشراف به این دارند. یک تابع بگویید که من بنویسم. اصلاً در زبان برنامه‌نویسی معلمین چقدر اشراف دارند؟ اصلاً فرق‌های نگارشیش را چقدر می‌دانند؟ 

 

نیازمند معلمینی برای آموزش‌های کاربردی هستیم


ما معلمینی می‌خواهیم که اهل کاربرد باشند و وقتی که ما با خارجی‌ها صحبت می‌کنیم و این خیلی تجربه مهمی است و رفتارشناسی انسان برای من مهم است و فکر می‌کنم که همه چیز به‌همین وابسته است. می‌گویم که چرا مسلمان شدی؟ می‌گوید اپلاید. می‌گوید کاربرد را در اسلام دیده‌ام. خارجی‌ها به‌خاطر همین که احساس می‌کنند که یک بحث کاربردی و یک اپلیکیشنی هست، جذب آن می‌شوند. همه زندگی را این می‌دانند که ساختاری دارد. بی‌نظم نه! نظم لازم است. 


من سعی کردم که یک چیزی را که بعد از عمری متوجه شدم و یکسری از نارسایی‌هایی را در یکسری امور اداری می‌دیدم، واقعش عرض می‌کنم که من این چند سال اخیر درگیر مسائلی شدم و این در بچگی برای من خیلی سؤال بود و الان در این صنف به‌دستم آمد که چرا جمله آخر حضرت امیر «نظم فی امورکم» بود. نظم که باشد همه چیز با آن می‌آید. 


عذرخواهی می‌کنم. مصدع شدم. خیلی خوشحالم که در این مجلس حضور دارم. ان‌شاءالله که این صحبت‌ها باعث یک قدم پیشرفت رو به جلو بشود. چرا که آینده ما بسته به این گل دخترها و گل پسرهای ما دارد. 

تاریخ انتشار: 1403/02/16

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil