به گزارش فکرت، مشروح یادداشت از این قرار است؛ 

هر توصیفی از بیان آنچه این روزها در کوچه و خیابان و مسجد و حسینیه و روضه‌های خانگی و... می‌گذرد ناتوان است. درباره این همه زیبایی و شکوه بهتر است قلم تحلیل در نیام کشید و تماشا کرد، سکوت بهترین کسوت است برای سخن گفتن از این همه حس و حماسه و عقل، انقلاب حماسه حسین(ع) در قلب‌ها را مگر می‌توان با چیزی جز تماشا حلاجی کرد؟

 

 

عشق حسین دوباره ایران را ایران کرده است، مرد و زن، پیر و برنا، شیخ و صوفی و... هرچه دارند و ندارند را به ‌میدان آورده‌اند تا به دمی یا دِرمی یا قدمی یا قلمی شریک حماسه حسین(ع) شوند. بهترین و نه لزوما آخرین سنگر این وسط سکوت است؛ لب بستن و چشم باز کردن. اما چه کنیم که دو گروه تمام توش و توان‌شان را به‌میدان آورده‌اند تا در محرم این عظمت را نبینند و آن را پاژگونه فهم کنند و به ‌تصویر بکشند. دسته اول بخشی از اپوزیسیون ایران‌ستیز است که دیگر حیا را قورت داده و خودش را رسما درمقابل آیین و فرهنگ و اعتقادات مردم قرار داد. تحریمِ محرم دستورالعملی است که فقط از یک جریان ارتجاعی و کم‌خِرد در سیاست برمی‌آید، افتادن در مسیر بی‌عقلی مثل جاده رادیکالیسم آخر ندارد، مگر عشق تحریم‌شدنی است؟

مگر اسطوره تحریم‌شدنی است؟ مگر فرهنگ پهلوانی تحریم‌شدنی است؟ اساسا مگر فرهنگ، تحریم‌شدنی است؟ آنها ایران را نمی‌شناسند و تصویری کاریکاتوری از این خاک دارند، تفاوت ایران با ملت‌ها و جوامعی که تاریخ 300-200 ساله دارند، این است که پشتوانه عظیم فرهنگی و فکری چندهزار ساله دارد. ملتی که شاهنامه دارد، زبانی به قوت و قدرت و جهان‌روایی فارسی و آیینی پرشور و شعور چون شیعه دارد که توانسته مغولان را هم استحاله کند. با فرهنگ‌های نوپا و بدون پشتوانه فرق دارد، چنین فرهنگی در تاریخ بدون اسطوره نمی‌تواند رشد کند و بالنده شود. ذهن ایرانی‌ها همسو با اسطوره است، یک روز اسطوره این کشور رستم است، یک روز پوریای ولی است، یک روز ابراهیم همت است و یک روز قاسم سلیمانی، و سرسلسله و اسطوره‌اسطوره‌ها در فرهنگ ایرانی حسین‌بن‌علی(ع) و یارانش چون عباس‌ علی هستند.


این فهم از اسطوره با آنچه در رویای آمریکایی به‌عنوان قهرمان برساخت شده تفاوت دارد. آنها برای ساخت ذهنیت ماتریال، قهرمان فرهنگی تولید می‌کنند، قهرمان حتما باید در همین دنیا به هدف برسد، قهرمان برنده قطعی در دنیای ماده است، قهرمان به‌مثابه کالا مصرف می‌شود تا رویای مصرف‌گرایانه بسازد اما پهلوان یک قهرمان توحیدی است که ممکن است در این دنیای ماده به‌ظاهر شکست بخورد اما در خوانش توحیدی پیروز است. شکستش هم تبدیل به بغض و خشم توامان تاریخی می‌شود که باز هم اسطوره می‌سازد، حسین‌بن‌علی ظاهرا در جنگ شکست خورد اما تاریخ ظلم‌ستیزی را ساخت، قاسم سلیمانی ظاهرا حیات مادی ندارد، اما نامش کابوس همه اشقیای معاصر و آینده است.


فهم این فرهنگ برای اپوزیسیون اجاره‌ای سخت است، اجاره‌ای‌ها فکر می‌کنند می‌توانند از دل نارضایتی قهرمان بسازند. اسطوره‌های اپوزیسیون حتی قهرمان هم نیستند، هیچ‌جا ریشه ندارند، همه‌اش برساخته است، قهرمان مصرف خون شهدای هواپیما، قهرمان لایک و توئیت که می‌تواند سر خواهرش را هم کلاه بگذارد، قهرمان چهارشنبه‌های یواشکی و فاندهای علنی، قهرمان عشق و حال و نرد روی تخت‌های سواحل نِکِر و... . خلاصه آنکه اپوزیسیونی که با تند کردن فضای اعتراضی در زمستان 1401 به شقیقه خودش شلیک کرد، امروز از سر کُندذهنی سیاسی، همه مدعاها درباره دین‌ستیز بودنش را هم را ثابت کرد و تیر خلاص را زد.


به غیر از اپوزیسیون جریانی دیگر که شاید بتوان آنها را حداقل متحجر نامید هم این روزها درست صحنه را نمی‌بینند و خواسته یا ناخواسته نسخه‌ای برای جامعه ایرانی می‌پیچند که شبیه اپوزیسیون است و ریشه‌اش همان ایران‌نشناسی است، متحجران خوانشی کشکولی از دین و آیین و مذهب و سیاست دارند. آنها به‌جای منظومه‌ای دیدن دین کشکولی در بر دارند که در آن دست می‌کنند و هر آنچه خوشایندشان بود برمی‌کشند. اهل تحجر خوانش‌های غیر خود از دین را که ممکن است ذیل فهم منظومه‌ای باشد تکفیر می‌کنند، آنها محرمی را می‌شناسند و تبلیغ می‌کنند که با آنچه ملت ایران می‌شناسند فرق می‌کند. آنها حامی انقلابی هستند که گویا جایی دیگر در ذهن‌شان رخ داده و با آنچه رهبران انقلاب اسلامی می‌گفتند و ملت دیده‌اند دو چیز است.


جان‌مایه مرثیه محرم ظلم‌ستیزی است، کلان‌روایت قیام عاشورا مقاومت فعال علیه مستکبران عالم است. این روایت از نظر شکل ارائه سه عنصر سازنده دارد؛ سه مولفه‌ای که کمرنگ شدن هرکدام ممکن است روایت را به ضد خود تبدیل کند:
مولفه اول عقلانیت است، مقاومت فعال که در جای‌جای حرکت سیدالشهدا(ع) جاری است عین رفتار عُقلایی است، رفتار عقلایی به یک معنا جمع زدن بین چیزهای ظاهرا متناقض است، جمع بین حیات و فنا، فنا شدن در زیست محدود زندگانی دربرابر حیات بخشیدن به همه ارزش‌های انسانی. جمع بین تکثر و وحدت، جمع بین عدالت و آزادی، جمع بین رواداری با خلق خدا و ایستادن دربرابر تحریف دین، جمع بین مردم‌مندی و دین‌مداری، جمع بین عملگرایی و مبنای فکری داشتن، جمع بین مبارزه با تحجر و مقابله با ولنگاری، جمع بین مبارزه با نابرابری و نیفتادن در دام تحلیل‌های مادی‌گرایانه و چپ و... . جمع شدن همه اینها با هم که از هرکدام نمادها و نشانه‌هایی در قیام سیدالشهدا دارند جز با منطق عقلایی عاشورا ممکن نیست، این دقیقا جایی است که جریان تحجر رَه افسانه می‌زند، در نگاه جریان تحجر دعوت به قیام سیدالشهدا و احترام به مردمی که سبک زندگی متفاوتی دارند جمع نمی‌شود، در این نگاه یا باید متحجر بود یا اهل تساهل، یا طرف دین را گرفت یا مردم، در این نگاه رواداری بی‌معناست.


در این مسیر آنها که سابقه توهین به مراجع تقلید را آنها می‌گویند ما یگانه راه فهم دین هستیم، آنها معتقدند تنها مفسر قیام عاشورا فهم آنهاست و هر ایده‌ای جز آنها باید تکفیر شود و به او برچسب بزنیم؛ به یکی بگوییم مرید جان لاک، به دیگری بگوییم صورتی و... درواقع دوگانه صورتی و غیرصورتی که آنها می‌سازند معنای دقیق‌ترش دوگانه مردمی و بنیادگراست.
مولفه دوم؛ مساله متحجران فقط عقلانیت نیست، موضوع در فهم روح حماسه هم هست. ریشه حرکت سیدالشهدا در عاشورا، شوریدن علیه سازوکاری است که می‌خواهد همه ارزش‌های انقلاب رسول‌الله(ص) را واژگون کند، حکومت رسول‌الله یک انقلاب تمام‌عیار در ارزش‌های حکمرانی جاهلی بود و چند دهه بعد از حکومت رسول‌الله، حسین‌بن‌علی می‌دید که انقلاب رسول‌ خدا دچار آن چیزی شده است که امروز غربی‌ها به آن ترمیدور می‌گویند و درحال بازگشت به ارزش‌های بنیادین پیشاانقلاب است، بازگشت به عصر جاهلی. حماسه حسینی اینجا شکل می‌گیرد و تبدیل به رویکرد انقلابی می‌شود. این روح انقلابی است که در تک‌تک آیین‌های حسینی وجود دارد و هرکس به دین حسین و آیین قیام عاشورا پایبند باشد خواسته یا ناخواسته مروج و حامل همان ارزش‌های انقلابی ظلم‌ستیزانه است. منطق عاشورا از این منظر یک منطق عمومی و حداکثری است که دقیقا همان منطق انقلاب حضرت روح‌الله هم هست.


جریان تحجر سعی می‌کند بین انقلاب حسینی و انقلاب خمینی فاصله‌گذاری کند، این جریان متوجه نیست که اساسا طرح چنین دوگانه‌ای یعنی کمک به خوانش سکولار از قیام عاشورا. وقتی روح حاکم بر انقلاب ایران همان روح حاکم بر قیام عاشوراست طرح چنین موضوعی از اساس انحرافی است.
مولفه سوم احساس و عاطفه است، روایت عاشورا بدون جنبه‌های احساسی و عاطفی و حسی روایتی ناقص و ابتر است. در این مولفه است که زبان هنر وارد می‌شود، متن مسجع شکل می‌گیرد شعر آهنگین ساخته می‌شود، موسیقی فاخر لازم می‌شود و... و اساسا فرم یا پرفورمنس شکل می‌گیرد،

عاشورا یک انقلاب مستمر است که فرمِ آیین‌هایش با محتوای آن مرتبط است و برعکس، فرم محتوا را کامل می‌کند و محتوا آیین را، آیین اما به خودی خود موضوعیت دارد، بسیاری از عاشقان سیدالشهدا از عمق مفاهیم قیام در این راه نیفتاده‌اند، آیین‌های خانگی و محلی یا منطقه‌ای مخاطب را به محتوا رهنمون کرده‌اند، جالب است که جریان اپوزیسیون اینجا هم با دعوای مبتذل مناسک در این منطق تشکیک می‌کند، این آیین در طول سال‌ها با حفظ اصالت‌ها و جهت‌گیری محتوایی به‌روز شده است. جریان تحجر اینجا هم دعوای انحرافی درست می‌کند و معتقد است باید در فرم هم آنچه را من می‌گویم انجام دهی و لاغیر. این جریان تلاش می‌کند حتی به بهانه فرم هم که شده بین محبان سیدالشهدا(ع) خط‌کشی کند و دسته‌بندی راه بیندازد.
جریان اپوزیسیون و تحجر با دو خاستگاه ناخواسته یک ایده را پیش ‌می‌برند و البته تلاش عبثی دارند...

تاریخ انتشار: 1403/04/24

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil