ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، متن این یادداشت را در ادامه ملاحظه می کنید؛
متنی به قلم صادق الحسینی به نام مرگ سیاست منتشر شده که سعی کرده است نشان دهد مساله اصلی امروز ایران؛ مساله سیاست و مرگ سیاسی در ایران یک خطر مهم است. آسیبشناسی او در مقام یک فعال رسانهای را باید تحسین کرد و از چنین متنهایی باید استقبال شود. ولی صادق الحسینی به صورت بنیادی در تفسیر خود از سیاست و شکلگیری آن دست به سادهسازی زده است. او سعی کرده نشان دهد متضرران بازی سیاست از 10 میلیون فقیر جدید و 20 میلیون از متولدان بازه 1370 تا 1385 و ایضا 44 میلیون از زنان و دختران ایران تشکیل میشوند و این گروه هستند که در بازی سیاست دخالت نمیکنند؛ به این خاطر که سیاست را عامل وضع فعلی خود میدانند و همین موارد باعث مرگ سیاست در ایران شده است.
پیشفرضی که الحسینی به اشتباه به آن توجه نکرده در همین دسته متضرران بازی سیاست نهفته است. قبل از آنکه به دلایل فنی و تکنیکی او بپردازیم باید به یک نکته خیلی مهم توجه کنیم. اساسا سیاستزدایی مسالهای نیست که بتوان با عنوانی به نام مرگ سیاست به ایران و اشتباهات سیاستگذاری یک دهه اخیر ربط داد؛ بلکه عمق داستان مرگ سیاست و سیاستزدایی به بیش از سه دهه اخیر و در سیطره جهانی مربوط میشود؛ آنچنانکه الن تورن، فیلسوف فرانسوی میگوید ما در دوره پارادایم جدید هستیم و در این سیطره جدید مساله سیاست دیگر از فرمهای آرمانی آن فاصله گرفته و به نوعی زیست و زندگی روزمره بدل شده است. به تعبیری سیاست در معنای اتوپیایی خود دیگر معنی نمیدهد یا حداقل دیگر مثل گذشته نیست و این یعنی جوامع به صورت پیشفرض یک مقاومت ناخودآگاه در مقابل سیاست را به همراه دارند و زندگی شخصی خود را اولیتر از هر بعد سیاسی و اجتماعی میدانند و راه نجات از سختیهای زندگی را فرار از ساحت سیاسی میدانند و نوع کنش و جنبشهای اجتماعی جدید هم همین مساله را نشان میدهد.
مطالبات اجتماعی دیگر معنای خیر عمومی را نمیدهد و به نوعی مطالبههای شخصیشده بدل گردیده. درباره این فرم جدید به نوعی بیونگ هان، فیلسوف آلمانیکرهای به درستی در کتاب طرد دیگری خود به ایدهای در سطح اجتماعی اشاره میکند که قطعا الحسینی با آن آشنایی ندارد و این نکته تبدیل شدن امر خصوصی به امر عمومی است و این مسالهای است که بیونگ هان حدود 9 سال قبل بیان کرده است. به تعبیری این مساله که به عصر پلتفرمهای جدید بدل شده است صحنه اجتماعی را دچار دگرگونی کرده و نشاندهنده واقعیتهای اجتماعی جدیدی است که دیگر امر عمومی مثل گذشته نیست. امر عمومی شکلدهنده نوعی فضیلت یا خیر عمومی به سادگی نمیتواند باشد، بلکه این امر خصوصی است که در شکلگیری هر امری در ساحت اجتماعی دخالت میکند و این تحول عظیم رویکرد سادهای نیست که بخواهیم به آن بیتوجهی کنیم. یعنی الحسینی تصور میکند سه موردی که بیان کرده است -صرفا به جهت تکنیکی اگر دقت بیشتری در سیاستگذاری صورت میگرفت- یا حجم تحریمها کمتر بود، یا وضعیت دگرگون شده بود.
شاید مساله تحریم و سیاستگذاری در کیفیت شرایط فعلی اثر دارد اما به صورت کلی نمیتوان مرگ سیاست را به عواملی به صورتهای بسیار شفاف ربط داد و بعد نسخههای مشخصی هم تجویز کرد. الحسینی بهتر میداند ظهور مجدد پوپولیسم در آمریکا و غرب تا آمریکای جنوبی همه و همه نشان از دگرگونی شدید ساحت اجتماعی و بدگمانی شدیدی است که به سیاست شکل گرفته و به سرعت در حال فربه شدن است. این موقعیتی نیست که بتوان به سادگی آن را حل کرد. برای درک بهتر موقعیتی که در آن قرار داریم باید کمی دقت بیشتری در یکی از آخرین آثار فوکویاما صورت بگیرد. فوکویاما در کتاب هویت خود به این دیدگاه اشاره دارد که درست است لیبرالیسم در فرم سیاسی توانسته شاکله خود را گسترش داده و جهانیسازی را شکل دهد اما متوجه نبود مساله هویتی یا بهتر بگوییم خردهروایتها که باید همان روزمرگی و تکثر در نظر گرفت در حال اهمیت است و این بیتوجهی باعث شد که جامعه آمریکا و سایر جوامع به درستی در شکل سیاسی نتوانند عمل کنند و این شرایط خود به نوعی نشان فرمی جدید را میدهد؛ یعنی جهان جدید بین حکمرانی و هویت دچار دوگانگی وسیعی شده است و دیگر نمیتواند حکمرانی را به دور زندگی روزمره اداره کند و خود نظم اولویت اداره و سیاست و زندگی روزمره دیگر معنی ندارد؛ چراکه امر خصوصی و هویتی خود را در سطح مطالبه عمومی گسترش داده و دیگر نمیتوان به سادگی بیان کرد مطالبه دهه 70 و 80 و به نوعی مقایسه مثلا متولدان این دهه با کشورهایی مثل عربستان و سایر کشورها باعث شده این متولدان احساس نوعی تحقیر کنند؛ چراکه سیالیت متولدان این دههها ممکن است در راستای تغییرات هویتی جدید در هر مقطع مطالبهای را برای زیست روزمره خود طلب کنند یا آینده ایران را بهگونهای مطلوب بدانند که در صحنه سیاسی امکان تحقق آن وجود نداشته باشد.
تعریف سادهای که در سیاست وجود دارد اینگونه بیان میشود که سیاست هنر ممکنها است نه جنگ مطلقها و این تعریف نشان میدهد ما برای پایان دادن به سیاستزدایی و جلوگیری از مرگ سیاست نیازمند ممکنهایی هستیم که امکان توافق برای آن وجود داشته باشد و این امکان در صحنه عمومی فقط قابل شکلگیری است و زمانهایی که هویتهای شخصی و فردی در صحنه اجتماعی در حال فربه شدن است، به نوعی سیاستگذاری خود در حال نقض شدن است و در پی آن سیاست هم معنی نخواهد داشت. به این جهت که سیاست و امر سیاسی هنگامی اهمیت دارد که قابلیت تصمیمگیری در نهاد دولت به شکلی در ساحت سیاسی معنی دهد.
در هنگامی که سیاست در هر طرح فضیلتگرایانه یا حتی عملگرایانه خود برای هویتهای جدید یا به نوعی برای افراد جدید در جامعه معنی مثبتی ایجاد نکند از اساس هر طرحی از ابتدا با شکست روبهرو میشود و شکستهای مداوم ایدههای سیاسی خود به معنای پایان سیاست و در بلندمدت به مرگ سیاست روبهرو خواهد شد. درواقع آنچه الحسینی متوجه نشده تغییرات فرمی اجتماعی در ایران و جهان است و لازمه بازگشت به سیاست و جلوگیری از گسست سیاسی در جامعه صرفا روندی ثابت ندارد؛ که با پیشنهادهای مشخص و سرراستی بتوان آن را عملیاتی کرد، بلکه باید ابتدا به این نکته اندیشید که چگونه میتوان خیر عمومی را مجدد احیا کرد و در روند شخصیشده امر عمومی ابتدا باید به نجات امر عمومی ورود کرد؛ چراکه در این مرحله هیچ امر عمومی اهمیت ندارد و طول عمر آن بسیار کم است.
مثالی که در دوره کرونا بارها تکرار شد. انجام واکسیناسیون همگانی برای مهار کرونا بود اما مشاهده شد بسیاری به جهت امر شخصی مساله به این مهمی را که جان افراد در آن دخیل بود رعایت نکردند و باورهای فردی و هویتی را جایگزین امر عمومی و خیر اجتماعی کردند. درحقیقت سیاست در شکل متاخر خود دچار تحولاتی شده که دیگر نه میتوان از جامعه فقط دفاع کرد نه از دولت در مقابل جامعه و یک دیالکتیک را طلب میکند که باید در هر کشوری با توجه به سرعت فزاینده که در تغییرات اجتماعی وجود دارد ابتدا سعی شود نشان دهیم؛ مثلا برای رفع مساله فقر که در دهه گذشته در ایران در طبقات متوسط شکل گرفته است، باید در سطح دهکهای مختلف همراهی سیاسی و حکمرانی بر امور شخصی و هویتی اولویت داشته باشد تا تصمیمهایی که گرفته میشود باعث کاهش فقر در کوتاهمدت و بلندمدت شود.
اما آنچه مشخص است بسیاری از دهکهای ما در این مقطع به جای همکاری در امور اجتماعی برای تحولی به نفع همه بیشتر به دنبال سود شخصی هستند و سود شخصی را مهمتر از سود اجتماعی میدانند و دولتها هم در شرایطی که به دنبال عبور از بحران در این شرایط هستند در جغرافیایی باید تصمیم بگیرند که بدانند باید اول سعی شود منطق تصمیم را نهادینه کنند، بعد بتوانند تصمیمگیری را در ساحت کارآمدی ایجاد کنند، در غیراینصورت عنصر کارآمدی بهنوعی بعد از مدتی دیگر اهمیت نخواهد داشت و صرفا ما شاهد مهاجرت بیشتری خواهیم بود و احتمالا سیاست و امر سیاسی دیگر در بهترین حالت به بروکراتیزه شدن امور منجر شود؛ این هیچ آینده خوبی را نشان نخواهد داد و بهسرعت به مرگ سیاست ختم میشود تا نجاتبخش بودن سیاست و امر سیاسی و در این لحظه باید بدانیم سادهسازی سیاست نوعی خودکشی سیاست است.
تاریخ انتشار: 1403/05/17
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.