به گزارش فکرت، در آستانه معرفی وزرای کابینه دولت چهاردهم به مجلس شورای اسلامی، روزنامه وطن امروز گفتگویی انجام داده با حجت‌الاسلام حسین مهدیزاده، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی و دیدگاه وی را در خصوص ایده دولت جویا شده است. آنچه در ادامه می آید خلاصه ای از گفته های این استاد حوزه و دانشگاه در این گفتگوی رسانه ای است؛

 

در تصور عمومی و تحلیل سیاسی، معنای دولت بیش از حد معطوف به کارکرد داخلی دولت در کشور است. یعنی معنای ماهیت دولت، بیشتر به نحوه مدیریت عمومی و تنظیم‌گری داخلی و مسائلی از این دست معطوف است اما دولت‌ها یک وجه دیگر هم دارند؛ آن هم کلیتی است که از یک ملت ساخته می‌شود تا در نسبت با بیرون، ملت را صورت‌بندی کند و دست، چشم و بازوی آن باشد. این وجه دولت برای فهمیدن اینکه دولت امروز ایران مدرن شده یا نه مهم‌تر است. دولت در ایران بعد از شکل‌گیری مدرنیته سیاسی و جهانی شدن آن و رسیدن آن در قالب استعمار کهنه، نو و فرانو به سرزمین‌های ما، ما را به پذیرش ناگزیر مدرنیسم وادار کرد و طبق آنچه می‌دانیم، تا قبل از انقلاب اسلامی حتی از این تغییر مسیر هم تا حد زیادی راضی بوده است. 


درست است که تصویر چندانی از این نسبت‌های جهانی که دولت ما درون آنها قرار گرفته در ذهن مردم وجود ندارد و ذهنیت بین‌المللی مردم ایران بسیار نحیف است اما باید بپذیریم نخبگانی که مسؤولیت این رابطه را داشتند و حدود و ثغور ایران را در میانه جهان و در میان مناسبات جهان تصویر می‌کردند، تصویری که مدرنیته به ایران داده بود و غرب استعمارگر برای ایران به ارمغان آورده بود، پذیرفتند و در مقابل آن صف‌آرایی نکردند. 

 

هویت جامعه ایرانی و مدرنیته 

از سوی دیگر باید توجه داشت آن وجه بیرونی دولت مدرن، خودش را کاملاً به ما تحمیل کرد. هویت بیرونی ما تحت تاثیر تغییر بزرگی که مدرنیته به جهان ما تحمیل کرد - چه می‌خواستیم چه نمی‌خواستیم - شکل گرفت. بازتاب این تصویر جدید جهانی، همین دولت منفعل، ترسیده، کپی کار و وابسته به غرب بود که در انقلاب 57 علیه آن قیام کردیم، چرا که هر چه به خودمان نگاه می‌کردیم دیگر امکان سرپا ایستادن را مثل سابق نداشتیم.


از این جهت باید بگویم از نظر من، ما واقعا با دولت مدرن ایران طرف هستیم و ضعف‌ها و قوت‌های ایران امروز به یک معنا بر عهده دولت مدرن ما است. آنچه موجود است، ایرانی است که در مقابل مدرنیته منفعل شده؛ از آن ترسیده و سعی می‌کند حرف آن را گوش دهد تا حداقل زنده بماند. مدرنیته هم تلاش می‌کند حداکثر بهره‌برداری را از این ملت ترسیده و در حاشیه افتاده‌ای که سابقا برای خودش کسی بوده، انجام دهد. 


از این جهت بخش بزرگی از ضعف‌های امروز ایران محصول این تصویر بهت‌زده و جامانده از قافله جهانی است که به یکباره بر منطقه ما مستولی شده است و اینکه نمی‌تواند تصویری بیرون از این فضا برای خودش خلق کند تا برای رسیدن به آن بجنگد! البته من درباره دوره انقلاب اسلامی ایران یک پرانتزی قائل هستم که باز شده و امیدوارم بسته نشود و بتواند رویای جدیدی برای ایران خلق کند و ایران را از ذیل این تصویر مفلوک نجات دهد! اگر واقعا این رخداد یک پرانتز باشد و بسته شود، من هیچ امید دیگری برای احیای این منطقه ندارم، چرا که هیچ طرح دیگری باقی نخواهد ماند که توان معنابخشی ملی داشته باشد و بتواند ایران آینده واقعی و متمایز خلق کند.

 

بنده معتقدم که ما باید جایگاه خود را پیدا کنیم؛ نقش ملت خود را پیدا کنیم و بعد توضیح دهیم این نقش را با چه نحوی از مدیریت می‌توانیم ارتقا دهیم، کنترل کنیم و می‌توانیم آن را رو به آینده‌های بهتر هدایت کنیم. البته در اخلاق حکمرانی و قانون، اینکه در نسبت با مردم چگونه باید عمل کنیم، به لحاظ علمی، تکلیف کار را نظریه اجتماعی مورد پذیرش یک ملت مشخص می‌کند. اینکه ما در روابط انسانی پذیرفتیم که دولت‌ها ناگزیر استیلاگر و لویاتان هستند یا اینکه دولت‌ها خودشان را به عنوان تنظیم‌گر بازار روابط انسان‌های سوداگر در نظر بگیرند و جایگاهی بالاتر از این برای خود قائل نباشند، سرنوشت وجه داخلی دولت را مشخص می‌کند؛ اگر دولت را، دولت کسانی بدانیم که سعی می‌کنند رشد کنند و سعی می‌کنند در مسیر رشد هم رابطه خیرخواهانه با همدیگر را انتخاب کنند، این یک دولت به معنای دیگری را‌ طلب می‌کند که نه دولت سلطنت قدیم است و نه دولت‌های متعددی که در دنیای مدرن صورت‌بندی نظری شده‌اند. اما به هر حال بنیان جواب در اختیار مباحثی است که حول نظریه اجتماعی باید پاسخ آن داده شود تا رفتار داخلی دولت با مردم خودش را بتوانیم توضیح دهیم. 

 

دولت پزشکیان و ایده دولت
در رابطه با دولت چهاردهم باید بگویم که آقای پزشکیان به لحاظ بین‌المللی هیچ تصویری بیرون از تصویری که کسانی که او را نمایندگی می‌کردند و از زبان او حرف می‌زدند و به او دعوت می‌کردند، ندارد. آقای پزشکیان در تصویر بین‌المللی کاملا خود را با تصویری که آقای ظریف و دیگر همراهان ایشان معرفی می‌کنند، همراه کرده و از این حیث می‌شود برآیند گرفت که ایشان با خط اصلی مدرنیته ایرانی از این حیث کاملا همراه است.


از آن حیث که خود او تعلق خاطر ویژه‌ای به فرهنگ نهج‌البلاغه دارد، سعی می‌کند با نظریه اجتماعی جامعه مدرن با مردم ایران رفتار نکند و از این حیث یک سرمایه فکری بسیار دلبسته به امیرالمومنین در نهج‌البلاغه دارد اما واقعیت این است که آقای پزشکیان از این حیث هم خیلی شبیه و علاقه‌مند به روشنفکری سنتی در ایران است که در دهه‌های 30 و40 در فضای ایران شناخته شده بود. روشنفکری دینی از یک طرف به ادبیات دینی، واقعا وابسته است و دلبستگی واقعی دارد ولی از طرف دیگر در یک خطای علمی معتقد است سنت ایرانی یعنی سنت حکمرانی پادشاهی ایرانی با آنکه ادامه نگاه استیلایی و لویاتانی است اما اهداف اسلام در حکمرانی را در آیینه رویاهای مدرنیته برای جهان قابل مشاهده می‌کند! یعنی ترجمان آنچه در نهج‌البلاغه و قرآن می‌خواندند را در علوم و نهادهای مدرن می‌توان یافت.


اگر چه این تفکر قبلا و در دهه‌های قبل یک بار آزموده شده اما به هر حال آقای پزشکیان از بازماندگان جدی این نگاه الان به قدرت رسیده و ما با یک نظریه دولت حداقلی به معنای لیبرال طرف خواهیم بود که به لحاظ بین‌المللی دنبال مزیت نسبی ایران در جهان با ثبات مدرن است - و البته گفتم که این نقش چندان ویژه‌ای هم نیست، بلکه ناچیز و ضعیف است - و از طرف دیگر آرمان‌های دینی و آنچه دینی می‌شمارد را در آیینه دستاوردهای مدرنیته نهادینه‌شده می‌بیند. تنها نکته‌ای که می‌ماند، تعلق خاطر و انس بالای آقای پزشکیان به نهج‌البلاغه است که ممکن است باعث چالش عملی ایشان در زمان دولت‌داری‌اش با هر دو وجهی شود که در نقطه آغاز دولت ایشان قبول کرده است. شخصیت غیور ایشان به نهج‌البلاغه در طول 4-3 سال آینده باید نسبت خود را با بخشی از سیاست‌های دولتش که به عنوان سیاست‌های کارشناسی معرفی می‌کند - و می‌دانیم راه‌حل‌های فقرزدایی، راه‌حل‌های اعتماد به نفس ملی و امثال اینها را نمی‌تواند ایجاد کند- مشخص کند.

 

خلأ تئوریک دولت ها

دولت های ما دارای خلأ تئوریک هستند. اگر حوزه و دانشگاه را نماینده عقلانیت دوگانه امروز ایران بدانیم، یعنی دانشگاه ایرانی نماینده عقل مدرن ایران و حوزه نیز نماینده حرکت سنت ایرانی - اسلامی تا به امروز، هر دوی این نهادها هنوز نمی‌توانند آنچه در این 100 سال بر ایران گذشت را با روایتی جا افتاده و قابل دفاع به مردم ایران توضیح دهند و بعد از اینکه آن را تبدیل به گفتمان فکری و فرهنگی جامعه ایران کردند، سرریز آن را به نظام کارشناسی دولت و بازار ببرند و بعد محصول آن بشود یک اقتصاد، سیاست و فرهنگ توسعه متفاوت برای ایران و توسط خود ایرانی‌ها! نمی‌توانند یک برنامه فرهنگی، یک برنامه سیاسی، یک ساختار دیپلماتیک و یک میدان جنگ‌های منظم و صورت‌بندی شده، برای مردم ایران به تصویر بکشند تا مردم ایران بتوانند متوجه شوند به کدام سمت حرکت می‌کنند و هر لحظه دقیقا دستاوردشان چه بوده است.


بنابراین این خلأ تئوریک منتهی به یک خلأ فرهنگی شده و بعد این خلأ فرهنگی خود را در نظام کارشناسی ایران نشان داده و ما با کسانی طرف هستیم که در دولت‌ها با انگیزه‌ها و با اولویت‌های مختلف سرکار می‌آیند و دست آخر حتی به اولویت‌های خودشان هم چندان دسترسی پیدا نمی‌کنند، البته از نظر من دولت آقای رئیسی اگر زود به پایان نمی‌رسید می‌توانست دولتی باشد که یک تصاویر جدیدی را در منظر مردم ایران قرار دهد. درست است آقای رئیسی در سیاست اقتصادی نتوانست یک ایده اقتصاد توسعه و اقتصاد سیاسی ایجاد کند اما می‌دانیم در یک‌سال آخر عمر خود با تغییر و تحولی که در سازمان برنامه ایجاد کرد، متوجه این موضوع شده بود که باید از روند اول فاصله بگیرد ولی هنوز به برنامه دومی هم نرسیده بود. اما از آن جهت که در وجه بین‌المللی بیش از هر دولت دیگری به ایده آیت‌الله خامنه‌ای تن داده بود و پیوسته سعی می‌کرد مجری آن باشد، ما حتما در آستانه حضور در مقیاس‌های دیگری بودیم. ما در «وعده صادق» از نوع دیگری از سیاست‌ورزی بین‌المللی رونمایی کردیم. در این نوع سیاست‌ورزی، به نُرم‌ها و مقیاس‌هایی وارد شدیم و با عناصری بازیگری کردیم که کاملا متفاوت از نُرم‌ها و استانداردهایی بود که در 100 سال اخیر با آنها بازی می‌کردیم. 


حتی موازنه منفی بین‌المللی که ایشان سعی کرد برقرار کند از دولت قبل خود کاملا متفاوت بود. او این روحیه را داشت که ایران را در سیاست خارجه در نقطه‌ای بین شرق و غرب ببیند که باید بین آنها موازنه منفی ایجاد کند. ایشان شدیدا به شمال و روسیه رویکرد پیدا کرده بود اما از نگاه موازنه منفی و اینکه اگر ایران بتواند راه مواصلاتی بین روسیه و آب‌های گرم بشود، وجه وابستگی روسیه به ایران استراتژیک خواهد شد. در نسبت با غرب هم سعی ‌کرد با ایجاد ثبات در منطقه امکان استقلال واقع‌بینانه اما آرمانی از غرب را قابل تصور کند و برای کشورهای منطقه، اعتماد به‌نفس ایجاد کند. این یک سیاست‌ورزی کاملا جدید و پر از عناصر نو بود اما متاسفانه این سیاست‌ورزی هم در نقطه اوج خود یعنی پس از «وعده صادق» با شهادت آقای امیرعبداللهیان متوقف شد و حتی یک راوی خوب هم الان برای آن وجود ندارد! 


به هر حال ما با یک خلأ تئوریک و مفهومی و بعد خلأ فرهنگی و روایت فرهنگی مواجه هستیم که نتیجه آن این می‌شود که دولت‌ها می‌آیند و می‌روند و در سیاست‌های قبلی مدام در جا می‌زنند و حتی متوجه نیستند که همان سیاست قبلی را دنبال می‌کنند.

کدام دیدگاه و نظریه مناسب تر است؟!
اینکه کدام‌یک از نظریات دولت برای امروز ما مناسب است کاملا به جایگاهی که برای خودمان قائل هستیم بازمی‌گردد. هیچ‌کدام از نظریه‌های دولت به معنایی که غربی‌ها از زاویه دید خودشان مطرح کردند به درد ما نمی‌خورد اما این به معنای این نیست که درون آنها هیچ عنصری یا هیچ چیزی برای مطالعه و گرته‌برداری و اقتباس وجود ندارد؛ قطعا برعکس است و کسی که می‌داند چه می‌خواهد، اتفاقا ذهن اقتباسگر و ذهن گرته‌بردار او فعال می‌شود و خلاقیت او به عنوان عنصر اصلی وارد میدان می‌شود و از دستاوردهای شرق و غرب عالم به احسن وجه استفاده می‌کند! اگر ما این جایگاه و تصویری از جایگاه‌مان را بتوانیم برای خودمان روایت کنیم، خواهیم دید دولتی که ایجاد خواهد شد سر بزنگاه در جایی که لازم است لباس تنظیم‌گری یا رفاه یا هدایتگری و... را بر تن خواهد کرد اما تنظیم‌گری و رفاه و هدایتگری به آن معنایی که از آن کلان تصویر برمی‌آید! قطعا هر گاه فرصت توسعه‌محور شدن را داشته باشد، توسعه‌یاب خواهد بود ولی نه توسعه به معنای دولت استعمارگر کهنه و نو. وقتی هم که بتواند نهادهای اجتماعی خود را به درستی ایجاد کند و توسعه دهد و بالنده کند، دولتش می‌تواند آنقدر کوچک شود که خود جامعه مسیر خود را طی کند. به این معنا می‌تواند روزی به دولت هدایتگر نیز تبدیل شود که با تصدی‌گری نزدیک به صفر، جامعه را در این دریای متلاطم حرکت دهد. اینها همه برای جامعه‌ای است که می‌داند به کجا می‌خواهد برود، چگونه می‌خواهد برود و بعد آگاهی او آنقدر رشد کرده که حالا می‌تواند با خلاقیت هر کدام از این انواع دولت را در لحظه مورد نظر خود و سر جای خود برای خود استخدام کند. 


البته باید توجه داشت که هیچ نظریه واحدی برای دولت وجود ندارد که حداقلی باشد یا حداکثری؛ رفاه باشد یا توسعه‌گرا! همه این انواع دولت در سر جای خود ممکن است فرصت‌شان یا ضرورت‌شان ایجاد شود اما اینکه عاجلا کدام یک از اینها را می‌توان نظریه‌پردازی کرد و بعد کشور را بر اساس آن برنامه‌ریزی کرد، با توجه به وضعیت فرهنگی و وضعیت علمی که بر نهاد علم و فرهنگ ما حاکم است به نظرم علم و فرهنگ ما آماده طراحی هیچ‌کدام نیست. ما همچنان ناگزیر هستیم آزمون و خطا کنیم که هزینه آن برای مردم کم نخواهد بود و تا مسیر آزمون و خطا هم به‌درستی برای مردم روایت نشود، باعث هزینه‌های بزرگ برای ایران نشود. در اتفاقاتی که سال 1396 تا 1398 و همچنین تا 1401 رخ داد و نتیجه آن را در انتخابات سال‌های 1400 و 1403 دیدیم، به نظر می‌رسد عجالتا این مردم هستند که با صبوری این بلاتکلیفی نظری و فرهنگی را تحمل می‌کنند و امیدوار هستم این صبر بزرگ ملت ایران جواب بدهد و ما به مرور به این خودآگاهی برسیم قبل از اینکه اوضاع و احوال برای مردم به سختی‌های جدی تبدیل شود.

شرایط پیچیده امروز و لزوم تدبیر مناسب
از سوی دیگر در شرایط فعلی کار پیچیده‌تر شده و دیگر با نظریه دولت کار پیش نمی‌رود. امروز ما به یک نظریه حکمرانی به معنای جدیدی که در 3-2 دهه اخیر مطرح است احتیاج داریم. توضیح اینکه موج اول دانش‌هایی که دیوان‌سالاری و حکومت‌داری محسوب می‌شد، دانش‌هایی بودند که کار و ماموریت‌شان را از طریق پالیسی و سیاست‌گذاری عمومی انجام می‌دادند. در این مدل، دولت هرمی - دولتی که از بالا به پایین تصمیم می‌گیرد - مشروعیت پیدا می‌کرد تا سیاست‌های خود را بر زندگی مردم حاکم کند. در موج دوم بعد از جنگ دوم جهانی دولت سعی کرد خود را شبیه شرکت‌های چابک و پویا کند. لذا به سمت دانش‌های راهبردی رفت و سعی کرد خود را به عنوان یک سازمان از طریق دانش‌های راهبردی صورت‌بندی کند. این موج از دانش‌ها هم در ایران آمده و دانشگاه‌های مهمی مثل دانشگاه عالی دفاع ملی ایران با این نگاه مدیران و کارگزاران نظام را تربیت می‌کند.


اما در دوره اخیر وجه شبکه‌ای جامعه هم در حال اثرگذاری بر دیوان کشورداری و بعد توسعه کشور می‌شود. لذا پای دانشی به جهان باز شده که در ایران هم چند سالی است شروع شده به اسم «governance» که به حکمرانی ترجمه شده است. وقتی سراغ کسانی که در ایران این رشته را مدیریت می‌کنند بروید، می‌بینید که در میان آنها التفات به اینکه آنها با بردارهای جدید نیروی اثرگذار بر حکومت و توسعه طرف هستند، بسیار کم است.


ما در موج اول نتوانسته بودیم ایران درستی تعریف کنیم و با همین حال وارد مرحله دوم و سوم شدیم و بدون پاسخ به آنها، سعی کردیم تکنیک و فنون ایجاد کنیم و به طور طبیعی این تکنیک‌ها و فنون با این وضعیت راه به جایی نخواهد برد.

تاریخ انتشار: 1403/05/20

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil