ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت،متن این یادداشت به شرح زیر است:
شاید كمتر كسی باشد كه تردید كند در اینكه روشنفكری ما دستكم نسبت به دهههای پیش و به ویژه قبل از انقلاب تبدیل به جریانی نحیف و ضعیف شده است. اقبالی كه نسبت به سخنرانیهای شریعتی و كتابهای آلاحمد میشد كجا و تیراژ كتابهایی كه امروز نام و نشان روشنفكران بر تاركشان میدرخشد كجا؟! حال اما با جریانی از روشنفكری مواجه هستیم كه چهرههای آن هر چند به غایت مشهور و حتی محبوب هستند، اما این مشهوریت و محبوبیت فاقد كمترین اثرگذاری جدی در صحنه واقعی جامعه است.واقعیت این است كه این نوع از شهرت و محبوبیت كه در شماری از چهرههای امروز جریان روشنفكری میبینیم بیشتر از جنس شهرت و محبوبیت سلبریتیهاست كه حداكثر نقش زینتالمجالس را ایفا میكنند.
چهرههایی كه بیشتر از آنكه به كار «روشننگری» جامعه بیایند، با حضورشان به گرم كردن محافل، مراسم، جشن تولدها، تشییع جنازهها، به صف ایستادن روی سنها برای اهدای جایزهها و… میپردازند. البته در خلال این مهمانیها و جشنها و عزاها، سخنرانیهایی را هم انجام میدهند و به بحث در مورد فلسفه، اخلاق، دین، روانشناسی، سیاست و… میپردازند.
اما چرا روشنفكری ما به اینجا رسید؟ چه شد كه از یك نیروی مهم فكری – اجتماعی تبدیل به عناصری مشهور اما ناكارآمد شد؟ نیروهایی كه نه قادر به نقشی تعیینكننده در تحولات سیاسی – اجتماعی هستند و نه به لحاظ فكری توانستهاند گرهای از كار فروبسته جامعه بگشایند؟... اگر بخواهیم جوابی برای این پرسش مهم پیدا كنیم – كه چرا روشنفكری امروز ما به جریانی تقریبا بلااثر تبدیل شده است؟- باید آن را در نیرو و توان این جریان برای نقش اصلیاش یعنی هدایتگری جامعه یا همان «روشننگری» بجوییم. نقشی كه شاید بتوان گفت دیری است از دست این جریان خارج شده و گویی به جای هدایتگری بیشتر درصدد دنبالهروی از امواج اجتماعی است.
این در حالی است كه در مورد روشنفكرانی نظیر شریعتی و آلاحمد عكس آن را شاهدیم. این كتابهای آل احمد و سخنرانیهای شریعتی بود كه تكلیف بدنه اجتماعی آنها را در نوسانات سیاسی و اجتماعی معلوم میكرد.
آنها اگر شهرتی داشتند جز این نبود كه در خدمت افكارشان قرار گیرد. اما در مورد بسیاری از چهرههای روشنفكری امروزمان میتوان به راحتی ادعا كرد كه این افكار آنهاست كه در خدمت شهرتشان قرار گرفته است و نه بالعكس.
شهرتطلبی نیز از مهمترین آفات كار فكری است كه میتواند جریانی را از پیشرو بودن و نقش هدایتگری به پسرو شدن و جریانی دنبالهرو تبدیل كند.
اما اینكه چرا روشنفكری امروز ما از امكان هدایت جامعه و «روشننگری» برخوردار نیست، شاید جز این دلیل نباشد كه از تولید فكر محروم و خود تبدیل به مصرفكننده افكار دیگران آن هم بر اساس ذائقه مخاطبان شده است. روشنفكری ما بلوغ خود را از دست داده؛ او این متاع ارزشمند را به بهای ناچیز آسودگی فروخته است. این جریان، سالهاست شهامت مواجه شدن با مدهای فكری را ندارد و همان را میگوید كه سلیقه زمانه اقتضایش را دارد و همانطور مسائل را میبیند كه عوامالناس میبینند و در تریبونهایش در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی همان سخنان را میگوید كه مخاطبانش میپسندد.
البته آنها از امكان عقلانی و به اصطلاح «rationality» كردن آن گفتهها برخوردارند و این هنر را به هنرمندانهترین شكلش به كار میبندند و برای مخاطبان خود این تصور – و ای بسا توهم – را به وجود میآورند كه كسب آگاهی كردهاند. این همان آگاهی كاذب یا شبه آگاهی است كه در روند رشد جامعه تاثیر معكوس دارد؛ آگاهی كاذب به جای پیشرفت، پسرفت و به جای اعتلا، انحطاط را برای جامعه رقم میزند. تاثیر مخربتر آگاهی كاذب این است كه جامعه هدف روشنفكری، خود را محتاج آگاهی نمیداند، چراكه به اندازه كافی از آگاه بودن خود مطمئن است و تكلیف همه چیز برایش روشن است. بنابراین مترصد فرصتی است كه عرصه عمل برایش گشایش یابد. اگر این عرصه برایش باز شد كه نقش خود را ایفا خواهد كرد. در غیر این صورت به مبل خود تكیه میزند و پایش را روی پایش میاندازد و با نگاهی عاقل اندر سفیه به تماشای اوضاع مینشیند و رنجی كه از مرارت جامعه میبرد را با فوت كردن شمع تولدی یا خوردن شیرینی انتشار كتابی دفع میكند!
اگر این زینت المجالس شدنها و فراغت یافتنها برای رفتن به جشنهای تولد و مهمانیهای روشنفكری و … نشانه نابالغی این جریان نیست پس نشانه چیست؟ اوضاع و احوال چهرههای روشنفكری امروز را با شریعتی مقایسه كنید كه حتی وقتی از قلم یا بیانش تعریف و تمجید میشنید چهره در هم میكشید و آن را دون شأن خود میدانست. شأنی كه رسالتی برای خود قائل بود و آمده بود تا كاری كند.
صنفی شدن جریان روشنفكری، چابكی و حریت را از آنان ستانده است؛ مصالح صنفی از سویی و مرعوب و مقهور شدن مدهای فكری روز از سویی دیگر چنان آنها را به غل و زنجیر كشیده است كه گویی هرگز نمیتوانند پایشان را از این دایره تنگ بیرون گذارند.
اگر جریان امروز روشنفكری ما بهرغم اینكه دهها تریبون دارد – از كتاب و سخنرانی گرفته تا مطبوعات و انواع شكبههای اجتماعی – مجازی و … اما تاثیرگذاری چندانی ندارد، دلیل آن را نباید در بسته بودن فضای جامعه و سختگیریهای سیاسی دانست كه اینها آدرس غلط دادن است، بلكه این بیرمقی را باید در بیحرفی آنها جست. بیحرفی در عین پرگویی!! چهرههایی كه تعداد فایلهای سخنرانیهایشان از شبكههای مجازی سریز شده و دیری است كه عكس و اسمشان زینتبخش همیشگی مطبوعات است و كمتر حوزهای وجود دارد كه به آنها سركی نكشیده باشند، اما با این وجود نه تنها نمیتوانند قدمی رو به جلو بردارند، بلكه مدتهاست از ذخیرههای پیشین خود ارتزاق میكنند و به اصطلاح از جیب میخورند.
البته این چهرههای روشنفكری ما به هیچوجه بازار مخاطبانشان كمرمق و بیرونق نیست و تعداد «ممبر» كانالهای منتسب به ایشان گوش فلك را كر و چشم حسود را كور میكند. در واقع این چهرهها و مخاطبان امروزینشان كاركردی برابر برای هم پیدا كردهاند. آنها چیزهایی میگویند كه مخاطبانشان میپسندند و شنیدنش را خوش میدارند و نوعی آسودگی را برایشان فراهم میكنند كه از رنج تامل و تفكر معاف شوند. حرفهای دهان پركن یاد میگیرند و خود را سالك طریق «عقلانیت و معنویت» مییابند و از خوان «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» متنعم میشوند. از سوی دیگر آن چهرهها هم به بركت گفتن و تكرار همان نكتهها، روز به روز بر شمار مخاطبان و «ممبر»هایشان میافزایند و درخواستها و تقاضاها برای حضور در این مهمانی، آن جشن تولد، رونمایی از این كتاب و شركت در آن تور بازدید از قونیه و … بیشتر و بیشتر میشود. اما آنچه یافت نمیشود همان «روشننگری» است كه بازارش در این روزگار بس كساد است؛ نه گویندگان انگیزه گفتنش و نه شنوندگان حوصله شنیدنش را دارند.
تاریخ انتشار: 1403/06/21
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.