ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، برنامه شات این ماه رسانه فکرت- سومین برنامه- به مناسبت بیست و یکم شهریورماه، روز سینما با حضور سردبیر و برخی از اعضای تحریریه در دفتر کار دکتر امیررضا مافی، پژوهشگر فلسفه و منتقد سینما در تهران برگزار شدکه البته موضوع محوری آن، بررسی ابعاد مختلف سینمای فلسفی و روشنفکری در ایران بود اما در این گپ و گفت حدوداً دو ساعته، گریزهایی نیز به مباحث دیگری از ساحت فرهنگ و اقتصاد و سیاست زده شد. آن چه در ادامه می آید برش های جذابی از این گفت و گوست، با این توضیح که متن کامل این مصاحبه نیز به زودی منتشر خواهد شد.
دو فیلمساز شاخص آشنا به فلسفه در ایران
متأسفانه حال سینمای ما چندان تعریفی ندارد و امیدوارم که حالش بهتر شود، البته این مساله فقط در ایران نیست، بلکه در سراسر جهان شما این را مشاهده میکنید.
در بیان اهالی سینما، کسانی که مسلط به معرفت فلسفی و فلسفه در ایران هستند، دو اسم شاخص است؛ یکی مرحوم داریوش مهرجویی است که فلسفه خوانده بود و دیگری آقای دکتر احمد رضا معتمدی است که دکترای فلسفه دارد و به جهان فلسفی نگاه میکند. اما در میان سایر فیلمسازها فلسفه به معنای عام دخیل بوده است. البته در مورد آقای مهرجویی میتوانم این طور بگویم که ایشان بیش از آنکه متأثر از جهان اختصاصی فلسفه باشد، متأثر از جهان ادبیات است، اما ادبیات فلسفی. اما آقای معتمدی کاملاً متأثر از فلسفه است. یعنی مثلاً فیلم آخرش، سوء تفاهم، متأثر از جهان فلسفی است. رگههای اندیشه بودریا را شما حتماً در آن میبینید.
یا به عنوان مثال اصغر فرهادی که یک جهان بینی فلسفی دارد، یا دقیقتر یک پرابلیماتیک فلسفی و مسئله فلسفی دارد و در همه آثار سینمایی اش به جز میتوانم بگویم اثر اولش، "رقص در غبار"، این را پیگیری میکند. یک گزاره مشخص دارد که اخلاق امر مطلق است یا امر نسبی است. در همه آثار فرهادی اگر لازم شد میتوانم جای جای آن را مثال بزنم. اخلاق امر مطلق یا نسبی است.
از سوی دیگر به نحوه ناخودآگاه در سینمای فرهادی، زنها مسبب مشکل هستند. شما اگر همه فیلمهای فرهادی را نگاه کنید، کسی که باعث مشکل شده، زن است. همه زنها قربانی هستند. ناخودآگاه این مشکل را آفریدهاند و این آسیب را ایجاد کردهاند. حالا یا از سر دلسوزی بوده است که مثلاً در "درباره الی" از سر دلسوزی نگفتن است یا در فروشنده یک بی حواسی به خاطر باز گذاشتن در است، اما زنها قصور میکنند که یک مسئله اخلاقی ایجاد بشود. همه فیلمها، حتی فیلمهایی که خارج از ایران ساخته است، فرهادی این مسئله فلسفی را دارد.
هنری از جنس واقعیت
سینما از جنس واقعیت است؛ اما واقعیتی که میتواند ما را به سمت حقیقت رهنمون کند. زمانی به حقیقت رهنمون میکند که برای شما مسئله ایجاد نماید. چه بسا شعر هم همین را برای شما انجام میدهد. ادبیات و از جمله داستان نیز همین کار را میکند و هرگونه ابراز و اظهار انسانی که منشأ تفکر است و میتواند ما را به سمت حقیقت نائل کند. من بارها گفتم که منبر هم میتواند حجاب باشد، اگر رهنمون به حقیقت نکند. حقیقت یکی است و واقعیت متکثر است.
در مورد جریان روشنفکری به عنوان نمونه به هابرماس اشاره می کنم. هابرماس بت فلسفی است و آدم مهمی در فلسفه غرب است. من یک یادداشت مفصلی نوشته بودم با عنوان" شب بخیر آقای هابر ماس". وقتی که از رژیم صهیونیستی در یکسال اخیر دفاع کرد، اما یک شبی با خودم خیلی درگیر بودم که چرا هابرماس اینقدر عمر کرد که این همه سال تفکرش را خراب کند با دفاعش از ظالم. از ظالمی که منحوس است. من مدتها در این ایام حمله وحشیانه اسرائیلیها به غزه به این فکر کردم که ما پایان فلسفه غرب را داریم میبینیم و این را هم نوشتهام و تمام ایدههای فلسفه غرب از هم پاشیده است.
من فلسفه غرب خواندهام و تخصصم فلسفه پست مدرن است و به عنوان کسی که در فلسفه غرب سالها مطالعه کردهام، می گویم که با این حوادث فلسفه غرب فروپاشید. فلسفه غربی که با هولوکاست میخواست اخلاق را نشان بدهد و حقوق بشر را نشان بدهد، با همانهایی که از آنها دفاع کرد، با همانها زوال خودش را نشان داد.
حجاب کسوت برای روشنفکران و روحانیون
روشنفکرهای ما مثل هابرماس که قله تفکر است، اینها دچار همین حجابی هستند که مراتب اندیشه برای آنها ایجاد کرده است. بخشی از روحانیون ما هم همین هستند. حجابی که کسوت ایجاد کرده است یعنی به من، روشنفکر و استاد بگویند، بعد از مدتی من ارتباطم با حقیقت قطع میشود و من برای تصویرم تلاش میکنم.
همین اتفاق برای روشنفکران ما رخ داده است. اینها قرار بود که به دلیل روشنایی ذهنشان، فانوسی در دست داشته باشند و پیشاپیش جامعه حرکت کنند و نور را بر مسیر بتابانند و جامعه در پی آنها حرکت کند، اما روشنفکران امروز ما که در دعوای حیدری و نعمتی گرفتار هستند و در حجاب سیاست زدگی محض خودشان گرفتار هستند، و البته می گویم سیاست زدگی و نمیگویم امر سیاسی که امر سیاسی امر محترمی است. اما اینها سیاست زده شدهاند. اینها فانوس به دستهایی شدهاند که پسِ جامعه دارند حرکت میکنند و این نورشان جامعه را گمراهتر میکند و سایهی جامعه را به مقابل پایشان میاندازند.
چهار سطح اندیشه در تحلیلگری
من همیشه گفتم که ما در مقام تحلیل چهار سطح اندیشه داریم؛ یک عده مطلق فکر هستند. آنها با جامعه کاری ندارند و به تولید فکر پرداختهاند. خیلی عدهشان هم معدود است. یک عده متفکر هستند. متفکران، مترجمان فکر هستند. یعنی کسانی هستند که ایدههای پیچیده فکر را میآورند به سطح انسانی. یک عده داریم که فکور هستند. فکوران جامعه هستند. فکوران کسانی هستند که ترجمه متفکران را برای توده مردم ترجمه میکنند. یک عده هم که مردم هستند. محترم هم هستند.
این سلسله طولی، اگر همه اجزایش کار کند، جامعه وضعش خوب است. اما اگر یکی از اینها وجود نداشته باشد، جامعه اوضاعش خراب میشود. فکر که هست. فکر به اندازه کافی تولید شده است. نه اینکه به بن بست فکر رسیدهایم اما فکر الآن کافی است. فکور هم هست. متفکر نیست. ما امروز متفکر نداریم. و چون متفکر نداریم، نظام فلسفی نداریم.
کارگردان سینما از جنس فکور است. خودش بارش فکر را میگیرد و اثری را خلق میکند. به همین دلیل است که ما امروز از هزار میلیاردی شدن سینمایمان خوشحال میشویم. برای همین است که ما امروز از کمیات خوشحال میشویم اما هیچ کس از کیفیت صحبت نمیکند. فکوران جامعه امروز به دلیل فقدان متفکر پسِ فکر قرار گرفتهاند.
قیصرِ کیمیایی؛ فرزند زمانه
آقای کیمیایی، قیصر میسازد. قیصر میگوید که به نظم موجود اکتفا نکن و حقت را خودت باید بگیری. مثل فرمان نمیتوانی بمانی و تیزی را کنار بگذاری. اینها فیلمهای فرزند زمانه خودشان هستند. انذار دارد میدهد. برخی معتقدند که گوزنها متأثر از واقعه سیاهکل است. حوادث اجتماعی که شاه برایش بی معنی بود. این داشت در جامعه کار میکرد. حالا در سال 1342 سید روح اللهی در قم، نظم موجود را به هم زده است از دو وجه: یکی نظم حوزه را به هم زده است و هیچ عالمی در آن دوره نیست که عافیت طلب نباشد. اصلاً در طول تاریخ، علما خیلی عافیت طلب هستند. امام شبیه علمای عصر خودش نیست. کدام یک از علما جرئت داشتند که چنین برخوردی مثل امام(ره) داشته باشند.
پس امام یک شکفتن است. توده جامعه ناگهان با یک مرجع و عالم دینی که همزبان با آنها حرف می زند مواجه شدند. خیلی حرف است ها! مردم می گویند که کسی آمد تا حق ما را بگیرد. این فسادی که من دارم میبینم و طبقه اشرافی که من دارم میبینم، آمده است حق ما را بگیرد. پس لحظه انقلاب، لحظه بسیار درخشان در تاریخ معاصر جهان است و برخلاف میشل فوکو که معتقد بود که انقلاب ایران، یک انقلاب پست مدرن است و البته بعدها از حرف خودش برگشت و متاسفانه مروجینش حرف اولش را گرفتند و فحشهایی که بعداً داد را نمیگویند؛ انقلاب ایران انقلاب بازگشتن به خویش و سنت بود.
پنجاه سال تزریق مدرنیته در عصر پهلوی. سی سال مدرنیته وارداتی در عصر قاجار، با دم آقاسید روح الله خمینی(ره) از بین رفت. لحظه انقلاب با شکوه و بازگشتن به خویشتن است. فردید و سروش البته خرابش میکنند. من حتی در مورد جمهوری اسلامی حرف نمیزنم و معتقدم که جمهوری اسلامی کاملاً به ایدههای انقلاب اسلامی وفادار نبوده است. من معتقدم جمهوری اسلامی قابل نقد است اما انقلاب اسلامی قابل نقد نیست و ما مکلف هستیم که به ایدههای انقلاب اسلامی برگردیم. هرجا جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی زاویه یافت، شکست خورد. اشرافیت و آقازادگی همان علتهای انقلاب اسلامی است و جایی است که مردم دادشان بلند میشود. همان دلیلی که با آن انقلاب شد.
قطبی شدن جامعه؛ ثمره جامعه بدون متفکر
یک بخش مشکل روشنفکران ناظر به قطبیدگی شدیدی است که امروز دچار آن هستیم.چون روشنفکران ما نفهمیدند. اگرچه در طیف مذهبی ما هیچ تئوریسینی وجود ندارد. قطبیدگی شدیدی که امروز در ایران وجود دارد، محصول فقدان یک متفکر است. در طیف مذهبی و انقلابی و روشنفکری ما کسی را نداریم که بگوید قطبیدگی و سیاست زدگی مانع وطن است. مانع ملیت و ملت است. شما از روشنفکران سینماگراهای ما خیلی مشهور در تاکسی میشنوید. حرف جدی و سخن جدی و حرف عمیق نمیشنوید. حتی در سینما هم میخواهد حرف سیاسی بزند. و من استقبال میکنم اما حرف سیاسی و نه سیاست زده. سیاست زدگی و قطبیدگی ما را بیچاره کرده است که خودش محصول سیاست زدگی است.
سیاست زدگی یعنی من جامعه را از اندیشه سیراب نکنم و او را متعصبش کنم. تعصب و تفکر دو روی یک سکه هستند. عصبیت محصول نیندیشیدن است. من همیشه به شاگردها و دانشجوها می گویم که جز روی پدر و مادر و بچه و زنتان تعصب معنی ندارد. ما اصلاً تعصب دینی، ملی نداریم و خیلی چیز خوبی نیست. ما اگر فهمیدیم که دین خوب است دیگر در ما نهادینه است عصبیت لازم ندارد. ما میتوانیم در مورد غیرت حرف بزنیم و نه در مورد تعصب. تعصب عربی است و تعصب برای عربهای پیش از اسلام است. ما حرفمان اندیشهای است. دو سر طیف که نمیتوانند با هم حرف بزنند. ما اندک پلهای دو سر طیف را از بین بردهایم.
مشکل روشنفکران و مذهبی ها چیست؟!
همان قدر که امروز روشنفکران ما، طبقه مذهبی ما را زیست نکردهاند، طبقه مذهبی هم آگاهی از جهان روشنفکری ما ندارد. آن طرف میگوید که مطلقاً حجاب باشد و طرف دیگر میگوید که مطلقاً حجاب باشد. دو طرف همدیگر را نمیفهمند به این دلیل که دو سر قطب ایستادهاند. هیچ کس در مورد این صحبت نکرده که این حق دارد و او هم حق دارد. حرف بزنیم که چطور میشود به یک راه حل رسید.
سینمای ما امروز دچار یک معضل عمیق شده است. فیلمهای جشنواره فجر سالهای قبل را ببینید که ویترین سینمای ایران است دیگر. چه دارد نشان میدهد؟ کارگردانهای خوب ما همچون اصغر فرهادی فیلمهای اخیرش ضعیفتر از فیلمهای قبلی اش است. به این دلیل که آبشخور فکری ندارد. البته در سینمای جهان هم همین طور است. فیلمهای آخر در این چند سال نشان میدهد که این معضل جهانی است و در ایران مضاعف شده است به این دلیل که قطبیزدگی شدیدی داریم.
رائفی پورها و آقامیری ها سلبریتی ما شده اند!
از سوی دیگر باید توجه داشت که به معنای واقعی کلمه، روشنفکر دیگر نداریم. روشنفکرها، سلبریتی ها هستند و ما دچار سلبریتیزم هستیم و آنها دارند کار را پیش میبرند. می گویم دیگر رائفی پور سلبریتی است و حسن آقا میری هم سلبریتی است. اینها کار فکورانه که انجام نمیدهند. این دو را مشت نمونه خروار مثال میزنم. شما متفکر نمیبینید که حرفش الآن شنیده بشود. اصلاً جهان جدید، جهان کپسولی و ریلز است. در یک دقیقه حرفت را بزن. کسی نمینشیند و حرفهای من را بشنود.
این سینما، ملی نیست
درباره سینمای امروز، نمیخواهم حرف ناامید کننده بزنم، اما این سینما، سینمای ایرانی و ملی نیست. سینما هست. سینمای ما صنعت است الآن. گردش مالی در آن هست. کاملاً هم براساس نظامات صنعتی و اقتصادی پیش میرود. شبکه نمایش خانگی میآید و بازیگر گران میشود. در این سالها به واسطه شغلم درگیر تولیدات هستم و قراردادها را می دانم. پنجاه درصد قرارداد فیلم، پول بازیگر است. قرارداد را میآورند و می گویند این بدون بازیگر است. حالا چند میلیارد بدهیم که براساسش بازیگر بیاوریم. ما در این وضعیت هستیم.
ما سینمای ایرانی داریم. در جهان سینمای ایرانی داریم. اما سینمای ایرانی، سینمای ملی حتماً نیست. سینمای ایرانی یعنی چه؟ ما نسلی از فیلمسازارن داریم که از کانون آمدند و بعدتر متأثر بر دیگران شدند داشتیم که بعدتر به غلط تعبیر ژانر را بر آن گذاشتند و گفتند ژانر اجتماعی و شبیه به ... جهان این موضوعات اجتماعی که در ایران به تصویر میکشاندیم در دهه شصت، هفتاد و هشتاد، نیمه دهه اول هشتاد که در جهان کم دیده بودیم و این سینمای ایران بود و خارجیها این را میفهمیدند. یک فرم و محتوای ایرانی را ما داشتیم.
سینمای آبگوشتی!
سینمای ما امروز یک وضعیت آبگوشتی دارد. هم نخود دارد. هم گوشت دارد و هم سیب زمینی دارد و اینها را در هم میکوبیم و میبینیم که یک فیلم کمدی است و هم میخواهد حرف سیاسی بزند و کارهایی میخواهد بکند و نمیتواند.
با احترام فسیل و تگزاس میفروشد. در شبکه سینمای خانگی هم همین وضعیت را داریم. پس سینمای ایرانی نداریم. اما سینمای ملی به طریق اولی نداریم. نداریم و کم داشتیم. سینمای ملی، یعنی سینمایی که ملیت ما را تقویت کند از نظر من. سینمایی که وقتی از دید فیلم خارج میشوی و از سینما بیرون میآیید، افتخار کنید به این که ایرانی هستید. چرا سینمای ملی نداریم؟!
به این دلیل که قطبیده هستیم. چون دو سر طیف ما، ملت بودنمان برایش مهم نیست. چون دو سر طیف ما، تعصب اردوگاهی دارند. به این باور نرسیدهاند که ماها یک ملت هستیم. آن سر روشنفکری میگوید که ما یک نظام ملت دولت میخواهیم و ملت تعریف ما است. این سر طیف هم میگوید که ما نظام امت و امام میخواهیم و این تعریف ما است.
امر ملی، امر مفقود است. در سینما هم نمیبینید. پولهای خوبی برایش خرج شده است. یعنی حالا ببخشید این تعبیر را به کار میبرم. خوب به اسم سینمای ملی و سینمای معناگرا و دینی خوب چاپیدهاند ... !
سینمایی فاقد امر ملی
سینمای ما امر ملی در خود ندارد. به این دلیل که کارگردانهای ما مدام در دام این دو دسته می افتند. تیتر میزنیم با پایان دولت سیزدهم، بازگشت سینماگران به جشنواره فجر. اصلاً مگر در جهان اینقدر امر سیاست زده در آن دخیل است. امر سیاسی نه، بلکه امر سیاست زده. امر سیاسی را به تعبیر بودریا دارم می گویم که محترم است. امر سیاسی امر محترمی است. امری است برای سرنوشت مردمان. امر سیاست زده، امر اردوگاهی و امر دفاع حیدری و نعمتی است. امر دعوای این است که به احمدی نژاد رأی دادهای یا موسوی. به روحانی رأی دادهای یا رئیسی. به روحانی رأی دادی یا قالیباف. به پزشکیان رأی دادی یا جلیلی. دعوای حیدری و نعمتی است. در بچههای حزب اللهی که خیلی تندتر است. اینها قالیبافی هستند و اینها جلیلی چی هستند. خیلی ابتذال عمیقی پیدا شده است. اصلاً این دعوا لزوم ندارد.
من این تعبیر را بارها نوشتهام. اصلاح طلبها بزرگتر دارند اما جوان ندارند. یک مشت پیر هستند. سازمان جوان ندارند. اصولگراها جوان دارند اما بزرگتر ندارند. این چه چیزی را نشان میدهد؟... واقعیت این است که ما سینمای ملی نداریم چون امر ملی نداریم. امر اردوگاهی و قبیلهای داریم. ما در این کشور در جمهوری اسلامی در این سالها توانستهایم تا حدود زیادی برخوردهای قومیتی را از بین ببریم. نمیگویم کامل از بین رفته است. اما شما جوک یک ترک و یک لر را نمیشنوید. تضادهای قومیتی را کم کردهایم. اما به جایش تضادهای اردوگاهی و قبیلهای و سیاسی را گذاشتهایم. این با فلانی حرف زد و آن رفت و قس علی هذا!
سینماگران ما هم همین هستند و چون فقدان متفکر و مترجم امر سیاسی وجود دارد، سینمای ما هم نمیتواند امر ملی داشته باشد. چون نمیتواند به موضوع ملی بپردازد، به همین دلیل سینمای ملی هم نداریم.
امروز سینماگران ما مسئله و پرسش اساسی ندارند. سینماگران ما امروز ژست دارند و در ژستشان میخواهند تعریف بشوند و در اطوار روشنفکریشان میخواهند تعریف بشوند. نه تنها سینماگران ما، در ادبیات داستانی هم همین طور است. در ناشران هم همین طور است. همه ژست شدهایم.
الآن مصاحبهها را ببینید. همه می گویند که اگر این واکنش را نشان میدادم، فحشم میدادند. همه میگفتند که چرا در مقابل فلان موضوع، واکنشت را نشان دادی. همه آدمها درگیر صفحه شخصیشان هستند. من از یک جایی به بعد خودم این طور شدم که کمتر حرف بزنم و کمتر در صفحهام چیزی را اظهار کنم و ابراز کنم. تقریباً سکوت کردم. به جز یادداشتهایم که در روزنامه منتشر میشوند و در صفحهام میگذارم، خیلی کم پیش میآید که موضع بگیرم.
تاریخ انتشار: 1403/06/21
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.